سؤال كنندگان : علي سعيدي و ناصر خوشنويس
پاسخ :
يكي از دلائلي كه علماي اهل تسنن براي اثبات حُسن روابط ميان اهل بيت عليهم السلام و خلفاي سه گانه استدلال ميكنند و با استفاده از آن موضع شيعيان در برابر خلفا را مورد انتقاد قرار ميدهند ، روايتي است معروف به «ولدني ابوبكر مرتين» كه از قول امام جعفر صادق عليه السلام نقل ميكنند . ما در اين جا به صورت مختصر سند و نيز دلالت اين روايت را از مصادر شيعه و سني مورد بررسي قرار داده و در نهايت قضاوت را بر عهده خوانندگان عزيز قرار ميدهيم .
بررسي سند روايت در كتابهاي شيعه :
اين روايت را هيچيك از علماي شيعه نقل نكرده اند ، تنها مرحوم ابو الفتح اربلي در كتاب كشف الغمه آن را از عبد العزيز بن اخضر جنابذي كه سني حنفي است نقل كرده .
وقال الحافظ عبد العزيز بن الأخضر الجنابذى رحمه الله أبو عبد الله جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن أبى طالب عليهم السلام الصادق وأمه أم فروة واسمها قريبة بنت القاسم بن محمد بن أبى بكر الصديق رضى الله عنه وأمها أسماء بنت عبد الرحمن بن أبى بكر الصديق ولذلك قال جعفر عليه السلام ولقد ولدنى أبو بكر مرتين .
كشف الغمة ، ج2 ، ص 374 .
حافظ عبد العزيز جنابذي گفته است: ابو عبد الله جعفر بن محمد ، مادرش ام فروه از طرفي دختر قاسم بن محمد بن ابو بكر است و از طرف ديگر مادرش اسماء، دختر عبد الرحمان بن ابوبكر است و از اين روي امام صادق فرموده: ابوبكر دو بار مرا به دنيا آورده يعني از دو طرف نسب من به ابو بكر مي رسد.
اولاً : حافظ عبد العزيز جنابذي متوفاي 611 است و امام صادق عليه السلام در سال 148 هجري به شهادت رسيده است بين اين دو فاصله زيادي وجود دارد . پس روايت مرسله است و روايت مرسل ارزشي براي استدلال ندارد .
ثانياً : اين شخص سني مذهب است ؛ چنانچه ذهبي در سير اعلام النبلاء در باره وي مينويسد :
ابن الأخضر * الامام العالم المحدث الحافظ ... قال ابن النجار : ... وما رأيت في شيوخنا مثله في كثيرة مسموعاته ، وحسن أصوله ... .
سير أعلام النبلاء - الذهبي - ج 22 - ص 31 .
بهترين شاهد بر سني بودن اين شخص ، استفاده از كلمه «صديق» براي ابوبكر است ؛ در حالي كه همه شيعيان ميدانند كه اين لقب از القاب اختصاصي امير المؤمنين عليه السلام بوده است . ما اين مطلب را در اين آدرس به صورت كامل بررسي كردهايم .
از اين رو ، اين روايت از نظر شيعيان ارزشي ندارد . اگر اهل سنت بخواهند مطلبي را براي شيعيان بيان كنند، بايد به روايتي استناد كنند كه از طريق روات شيعه به سند صحيح نقل شده باشد.
معني ندارد كه بر اساس روايتي كه شيعهً قبول ندارد ، بخواهند عليه آن ها استدلال كنند . ابن حزم اندلسي كه خود از دانشمندان بنام اهل سنت و از مخالفين سر سخت شيعيان است در اين باره مينويسد :
لا معنى لاحتجاجنا عليهم برواياتنا ، فهم لا يصدّقونها ، ولا معنى لاحتجاجهم علينا برواياتهم فنحن لا نصدّقها ، وإنّما يجب أن يحتجّ الخصوم بعضهم على بعض بما يصدقّه الذي تقام عليه الحجّة به .
الفصل في الأهواء والملل والنحل ، ج4 ، ص159.
معنا ندارد كه ما عليه شيعيان به روايات خودمان استدلال كنيم ؛ در حالي كه آنها قبول ندارند و نيز معنا ندارد كه آنها به روايات خودشان عليه ما استناد كنند ؛ در حالي كه ما آن روايات را قبول نداريم . از اين رو لازم است كه در برابر خصم به چيزي استناد شود كه او قبول دارد و براي او حجت است .
بررسي سند روايت در كتابهاي اهل سنت :
اين روايت حتي در كتابهاي خود اهل سنت نيز سند درستي ندارد و تمام سندهاي آن بدون استثناء طبق قواعد رجالي اهل سنت بي اعتبار هستند ؛ ولي متأسفانه علماي اهل سنت بدون توجه به سند روايت و از آنجايي كه بحث فضائل خلفا در ميان است ، با چشمان بسته روايات را نقل و بعد از آن به تاخت و تاز عليه شيعه ميپردازند .
ذهبي ، رجالي مشهور اهل سنت بعد از نقل اين روايت ، بدون اين كه سندي براي آن ذكر كند ، مينويسد :
وكان يغضب من الرافضة ، ويمقتهم إذا علم أنهم يتعرضون لجده أبي بكر ظاهرا وباطنا . هذا لا ريب فيه ، ولكن الرافضة قوم جهلة ، قد هوى بهم الهوى في الهاوية فبعدا لهم .
سير أعلام النبلاء - الذهبي - ج 6 - ص 255 .
امام صادق از دست رافضه ناراحت بود و اگر مي ديد كه آنها ؛ چه در ظاهر و چه در باطن متعرض جدش ابوبكر ميشوند ، دشمن آنها ميشد . ولي رافضه قومي جاهل هستند ...
اما وقتي رواياتي در فضائل اهل بيت پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم نقل ميكند با اين كه خودش تصريح ميكند سند روايت صحيح است ، قلبش را شاهد ميگيرد كه اين روايت باطل است !
همانند روايتي كه از پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله نقل مي كند كه فرمود :
عدوك يا علي عدوي ، وعدوي عدوّ اللّه .
يا علي دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خداوند است.
ذهبي هيچ دليلي از نظر رجالي بر ضعف اين روايت نمييابد ولي مينويسد :
يشهد القلب أنّه باطل .
قلب من شهادت مي دهد كه اين روايت باطل است
ميزان الاعتدال، ج 1، ص 82 ، ترجمة أحمد بن الأزهر النيسابوري .
معلوم مي شود كه يكي از ملاكهاي صحت و سقم روايت، شهادت قلب آقاي ذهبي است
سند اول :
مهمترين سندي كه براي اين روايت ميتوان يافت ، سندي است كه مزّي در تهذيب الكمال نقل كرده است :
أخبرنا بذلك أبو الفرج عبد الرحمان بن أبي عمر محمد بن أحمد بن محمد بن قدامة المقدسي بدمشق ، وأبو الذكاء عبد المنعم بن يحيى بن إبراهيم الزهري بالمسجد الأقصى ، وأبو بكر محمد بن إسماعيل بن عبد الله بن الأنماطي الأنصاري بالقاهرة ، وأبو بكر عبد الله بن أحمد بن إسماعيل بن فارس التميمي بالإسكندرية ، قالوا : أخبرنا أبو البركات داود بن أحمد بن محمد بن ملاعب البغدادي بدمشق ، قال : أخبرنا القاضي أبو الفضل محمد بن عمر بن يوسف الأرموي ببغداد ، قال : أخبرنا الشريف أبو الغنائم عبد الصمد بن علي بن محمد بن الحسن ابن المأمون ، قال : أخبرنا الحافظ أبو الحسن علي بن عمر بن أحمد ابن مهدي الدارقطني ، قال : حدثنا يعقوب بن إبراهيم البزاز ، قال : حدثنا الحسن بن عرفة ، قال : حدثنا محمد بن فضيل ... .
وبه [الإسناد السابق] قال : أخبرنا الدارقطني ، قال : حدثنا أبو بكر أحمد بن محمد بن إسماعيل الادمي ، قال : حدثنا محمد بن الحسين الحنيني ، قال : حدثنا عبد العزيز بن محمد الأزدي ، قال : حدثنا حفص بن غياث ، قال : سمعت جعفر بن محمد يقول : ما أرجو من شفاعة علي شيئا إلا وأنا أرجو من شفاعة أبي بكر مثله ، ولقد ولدني مرتين .
تهذيب الكمال - المزي - ج 5 - ص 81 – 82 .
چيزي از شفاعت علي (عليه السلام) اميد ندارم ، مگر اين كه مثل همان را از ابوبكر اميد دارم ، به درستي كه ابوبكر مرا دو بار به دنيا آورده است ! .
اولاً در سلسه سند اين روايت چندين راوي مجهول و ضعيف وجود دارد ؛ از جمله :
1. أبو البركات داود بن أحمد بن محمد بن ملاعب البغدادي : وي مجهول است ؛ چنانچه ذهبي در تاريخ اسلام ، ج 44، ص 287 و صفدي در الوافي بالوفيات ، ج 13 ، ص 286 نام وي را ذكر كرده ؛ اما هيچ گونه جرح و تعديلي نياوردهاند .
2 . عبد الصمد بن علي بن محمد . وي نيز مجهول است ؛ چنانچه خطيب بغدادي در تاريخ بغداد ، ج 11 ص 46 نامش را آورده ؛ ولي هيچ مدح و ذمي در بارهاش نقل نكرده است .
3 . احمد بن محمد بن إسماعيل الآدمي ، مجهول است .
4 . عبد العزيز بن محمد الأزدي . نمازي در مستدركات علم الرجال ، ج4 ، ص445 ، شماره 7909 نام وي را ذكر و تصريح مي كند كه مجهول است .
5 . حفص بن غياث : سليمان بن خلف الباجي از علماي اهل سنت در باره وي مينويسد :
قال علي بن المديني: أحاديث حفص وحاتم بن وردان عن جعفر بن محمد منكرة .
التعديل والتجريح - سليمان بن خلف الباجي - ج 1 - ص 513 .
علي بن مديني گفته است : احاديث حفص و حاتم بن وردان از جعفر بن محمد (عليهما السلام) غير قابل قبول است .
و مباركفوري در باره وي مينويسد :
وحفص بن غياث ساء حفظه في الاخر، صرح به الحافظ في مقدمة الفتح وقال الذهبي في الميزان قال أبو زرعة ساء حفظه بعد ما استقضى .
تحفة الأحوذي - المباركفوري - ج 2 - ص 124 .
حفص بن غياث در اواخر عمرش ، حافظهاش ضعيف شده بود . حافظ (ابن حجر) در مقدمه فتح الباري به آن تصريح كرده است . ذهبي در الميزان گفته كه ابوزرعه گفته : حفص بن غياث بعد از آن كه قاضي شد ، حافظه اش ضعيف شد .
و نيز ذهبي در ميزان الإعتدال در باره وي مينويسد :
وقال داود بن رشيد : حفص بن غياث كثير الغلط .
داود بن رشيد گفته : حفص بن غياث ، اشتباهاتش زياد بود .
و در ادامه ميگويد :
وقال أبو زرعة : ساء حفظه بعد ما استقضى .
ابو زرعه گفته : حفص بن غياث بعد از قاضي شدنش ، حافظهاش ضعيف شد .
وقتي در سلسله سند يك روايت چهار نفر مجهول و شخصي همچون حفص بن غياث وجود داشته باشد ، چگونه مي توان به آن اعتماد كرد .
سند دوم :
أخبرنا أبو القاسم إسماعيل بن محمد بن الفضل أنا أبو منصور بن شكرويه أنا أبو بكر بن مردويه أنا أبو بكر الشافعي أنا معاذ بن المثنى نا مسدد نا يحيى عن جعفر بن محمد قال تالله لحدثني أبي أن عليا دخل على عمر وهو مسجى بثوبه فأثنى عليه وقال ما أحد من أهل الأرض ألقى الله بما في صحيفته أحب إلي من المسجى بثوبه قال يحيى ثم ذكر جعفر أبا بكر وأثنى عليه وقال ولدني مرتين .
تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 44 - ص 453 – 454 .
يحيي از جعفر بن محمد (عليهما السلام) نقل كرده است كه فرمود : سوگند به خدا كه پدرم نقل كرد كه علي (عليه السلام) بر عمر وارد شد در حالي كه (عمر) خود را در لباسش پيچيده بود ، امام بر او درود فرستاد و فرمود : احدي از اهل زمين كه خداوند به خاطر آنچه در صحيفهاش گذاشته است ، در نزد من از اين كس كه خود را در لباسش پيچيده است ، محبوب تر نيست . سپس يحيي گفت كه جعفر (عليه السلام) از ابوبكر ياد كرد و بر او درود فرستاد و فرمود : ابوبكر مرا دو بار به دنيا آورده است .
در سند اين روايت اسماعيل بن محمد بن الفضل وجود دارد كه ابن عساكر روايت را از وي نقل ميكند . ذهبي در باره وي مينويسد :
وكان ابن عساكر لما رأى إسماعيل بن محمد وقد كبر ونقص حفظه .
وقتي ابن عساكر اسماعيل را ديد ، اسماعيل پير شده و حافظهاش خوب كار نميكرد .
با اين حال چگونه ميتوان به نقل ابن عساكر از اين شخص اعتماد كرد .
و نيز نوشته است :
قال أبو سعد : ... ورأيته وقد ضعف ، وساء حفظه .
من در حالي او را ديدم كه از جهت روايي ضعيف شده بود وحافظه اش خوب كار نميكرد.
سير اعلام النبلاء ، ج20 ، ص86 .
و نيز در سند آن معاذ بن المثنى وجود دارد كه محمد بن أبي يعلي در طبقات الحنابلة و ابراهيم بن مصلح در المقصد الأرشد در باره وي مي نويسند :
قال أحمد بن حنبل هو رجل سوء ساقط العدالة .
احمد بن حنبل گفته است: وي آدم بد و فاقد عدالت است .
المقصد الأرشد في ذكر اصحاب الامام احمد ، ابراهم بن مصلح ، ج3 ، ص35 و طبقات الحنابلة ، محمد بن أبي يعلي ، ج1، ص399 .
سند سوم :
وقال حفص بن غياث : سمعت جعفر بن محمد يقول : ما أرجو من شفاعة علي شيئا إلا وأنا أرجو من شفاعة أبي بكر مثله . لقد ولدني مرتين .
حفص بن غياث مي گويد: جعفر بن محمد فرمود: آن چه را از شفاعت جدم علي عليه السلام انتظار دارم، مثل همان را از شفاعت ابوبكر نيز انتظار دارم .
سير أعلام النبلاء - الذهبي - ج 6 - ص 259 .
اولاً : روايت مرسل است و سلسله سند تا حفص بن غياث نقل نشده است ، شايد سلسله سند همان باشد كه مزي نقل كرده است كه در آن صورت همان اشكالات را خواهد داشت .
ثانياً : همان طور كه نقل كرديم ، حفص بن غياث كثير الغلط و كم حافظه بوده و روايات او از امام صادق منكَر و غير قابل قبول است .
البته برخي از علماي اهل سنت و به ويژه ذهبي و ابن حجر در كتابهاي مختلف، اين روايت را نقل كردهاند ولي هيچ يك سندي براي آن ذكر نكردهاند .
بنابراين تمامي سندهاي اين روايت ، ارزشي براي استدلال ندارند و نميتوان به آن اعتماد كرد .
آيا روايت « ولدني ابوبكر مرتين» از قول امام صادق عليه السلام صحت دارد ؟
- بازدید: 2383
دیدگاهها
درود برشما خوبانیکه در این راستا زحمات زیادی می کشید تا شبهات را که از طرف دشمنان مکتب اهلبیت نسبت به خاندان پیامبر و شعیان مطرح میشود را بطور عالی و دور از هرگونه تعصب پاسخ میدید. انشاالله که با مهدی فاطمه محشور گردید.
علی احسانی کشور سوئد
یک مثال عرفی : وقتی شما به یک معمار می گویید برایم منزلی بساز لازم نیست که جداگانه و دو مرتبه بگویید اشپزخانه و اتاق هم بساز چون از لوازم خانه اشپزخانه و اتاق است در اینجا نیز وقتی جانشین را مشخص نمود دیگر لازم نیست بگوید نماز هم بخوان چون از لوازم خلافت نماز خواندن بر پیامبر است
و این که می فرمایید ابوبکر اجازه نداد باید بگویم بله اگر ابوبکر و همدستانش اجازه میدادند نماز به قول شما فرادا خوانده نمی شد و نمازی با ابهت و با حضور مسلمانان خوانده می شد و اخرین پیامبر خدا در اوج مظلومیت و غربت به خاک سپرده نمی شد
در اخر یک توصیه برای شما دوست عزیز :
خواهشمندیم که مطالعات تاریخی خود رابیشتر نمایید تا این گونه شبهات ضعیف فکر شما را نیازارد وبهتر است دست از عناد و لجبازی بردارید و به دنبال حقیقت باشید
ما تعمدا نامه شما را به نمایش گذاشتیم تا بدانید شیعه از طرح مسایل علمی باکی ندارد البته مطمئن هم هستیم که اگر جواب شما را نمی دادیم مراجعین فهیم سایت بهتر و قوی تر از ما جواب شما را می دادند .
التماس دعا
باید به عرض برسانیم که ما دنبال ایجاد فتنه نیستیم و فقط حقایق را بازگو مینماییم
در اینکه امیرمومنان علی علیه السلام متکفل کفن و دفن پیامبر صلی الله علیه و اله شد و اینکه خلفای شما دران هنگام در سقیفه به سر می بردند اختلافی نیست و درصورتی هم که قائل باشیم به عدم نماز جماعت برپیامبر ، اولین کسی که نماز بر میت بخواند مجزی است و به واجب عمل نموده و چون نماز میت واجب کفایی است ، از دیگران ساقط می شود . و این امربسیار روشن و واضح است که کسی که اورا کفن و دفن مینماید همو هم اولین کس است که بر او نماز میخواند. البته در روایات ما به نماز خواندن امیر المومنین بر پیامبر اشاره شده است
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا