نگاهی درون دینی به «پلورالیزم دینی»

(زمان خواندن: 25 - 50 دقیقه)

مقدمه
ارتباط و برخورد تمدنها باعث شده است که مراکز علمی در ایران با رویکردهای دینی اروپائیان آشنا شده و تنشهایی میان آن با تفکر دینی خود، مشاهده کرده اند که باعث تبلور حساسیتهای نوینی شده است.متفکرانی که در این صحنه، شرکت جستند، به دو دسته تقسیم می شوند: پاره ای از آنها در صدد انتقال و تبیین آن اندیشه ها بوده و در عرصه چالش میان تفکرات دینی و رهیافتهای وارداتی، به انطباق و سازش دادن معرفت دینی با معارف وارداتی حکم کردند و دسته دیگر، دلسوزانه و دردمندانه پس از درک صحیح مبانی و اندیشه های بیگانه، در صدد حفظ معارف دینی و پاسداری از حریم شریعت برآمده و بجای آنکه موضعی منفعلانه را برگزینند و شریعت الهی را فدای طریقت اروپایی کنند، به حمایت از متون الهی پرداختند و با بیان و بنان به اتکای ملاکها و ضوابط منطقی و عقلانی، پاسدار قلمروی دین شدند.ناگفته نماند که این حمایت و صیانت از دین و معرفت دینی، به هیچ وجه منافاتی با تکامل در اندیشه های دینی ندارد و دوران اخیر را می توان دوران تحرک نوین و بالندگی طراوت آمیز و چالش شورانگیز آراء دانست.
از نگاه دیگر، شاید بتوان گفت که در قبال این چالشها و ستیزهای کلامی و معرفت شناختی و دین پژوهی، سه واکنش عمده پدید آمده است:
واکنش غرب زدگی 2 واکنش غرب ستیزی افراطی 3 واکنش نوگرائی اسلامی که البته واکنش اخیر در فرایند خود، به شکلهای گوناگون التقاطی و خالص، تنوع یافته است.
نکته مهمی که هر متفکر درد آشنا باید بدان متفطن باشد اینکه اولا رخنه های دین پژوهی در این سامان، همانند سایر تحولات سده های اخیر، از مغرب زمین ریزش کرده است.این تحولات در آن دیار نیز از رنسانس، عموما و از عصر روشنگری«~ (Enlightenment) ~»خصوصا، معلول دگرگونی بنیادین در نظام معرفت شناختی آنان بوده که از پیامدهای آن، پیدایش مکاتبی چون لیبرالیسم، سکولاریزم، پلورالیسم نحله های گوناگون در این حوزه ها می باشد.
باید توجه داشت که اولا آیا ورود و طرح این پیامدها در جامعه ما بدون در نظر گرفتن روند طبیعی آنها، توجیهی معقول و منطقی دارد؟ ثانیا آیا مروجان این مرامها از قبیل پلورالیسم دینی، به پیامدهای نظری و عملی آن، در جامعه واقفند؟
این همان نکته مهمی است که باید در آن اندیشید.خط قرمز کشیدن بر تفاوت میان عقائد و تمایز مکاتب توحیدی و مشرکانه چه پیامی برای بشریت و مسلمین دارد؟ ! و اصولا در اینصورت، کفر و ایمان، حلال و حرام، اطاعت و عصیان، عقاب و ثواب، بهشت و دوزخ و صدها مفهوم دینی دیگر، چه معنایی پیدا می کنند؟
کثرت گرایی دینی«~ (Religious pluralism)، ~»مرامی است که اصالت را به کثرت گرایی می دهد .این اندیشه، خود به گرایشهای متفاوتی چون پلورالیسم اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و دینی تقسیم شده است.پرسشهای مهمی که در پلورالیسم دینی، با آن مواجهیم، اینستکه آیا همه ادیان و عقائد، بر حقند؟ ! بدون شک، هر متفکری در برخورد اولیه با همه ادیان، با فرض انحصارگرایی«~ (Exdusirism) ~»روبرو می شود.هر دینداری، سعادت و حقانیت را منحصرا در عقاید خود می انگارد و این دو ویژگی را از سایر مسالک، سلب می کند.
آیا راه سعادت و حقیقت، متعدد است یا واحد؟ این پرسش را از دو منظر می توان پاسخ داد : نخست از چشم اندازی با توجه به رویکردهای متفاوت، دوم: از منظر درون دینی و با مراجعه به آیات و روایات.
این نوشتار در صدد است تا از منظر دوم، به مسئله بنگرد و پاسخ آن را از این زاویه بجوید .این نگاه، به توصیه قرآن، انتخاب شده است که می فرماید:
فان تنازعتم فی شی ء فردوه الی الله و الرسول ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر ذلک خیر و احسن تأویلا (نساء 59) پس هرگاه در امری اختلاف نظر داشتید، اگر به خدا و امر واپسین ایمان دارید، آن را به (کتاب) خدا و (سنت) پیامبر عرضه دارید.این بهتر و نیک فرجام است.شاید بتوان گفت در سر تا سر قرآن و روایات ما، با پلورالیسم دینی (از منظری که ما بدان خواهیم پرداخت)، مخالفت شده است.
البته کثرت گرایی دینی، با رویکردهای متفاوتی عرضه شده است:
رویکرد یک: رویکرد تبادل نظر و گفتگوی بین الادیان، با نمایندگانی چون، نینیان اسمارت«~ (Ninian smart)، ~»ویلفرد کنت ول اسمیت«~ (Wilfred cant well smith) ~».
این رویکرد، سه گونه تفسیر را متحمل شده است:
تفسیر نخست، آنستکه متدینان با روشی عقلی و منطقی و خرد پذیر، باید به بررسی اصول دینی تمام ادیان بپردازند و با ضوابط معرفت شناسی و منطقی، به سایر ادیان، گوش فرا دهند تا به دین صحیح تر نایل آیند.این رویکرد، از نظر قرآن کریم کاملا پذیرفته شده است و حق تعالی با صراحت تمام می فرماید:
فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولوالالباب
(زمر 18) .پس بشارت ده به آن بندگان من که به سخن، گوش فرا می دهند و بهترین آنرا پیروی می کنند.اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان.
در جای دیگر، تقلید کورکورانه مشرکان از آباء و اجداد را مورد انکار و نکوهش قرار می دهد و می فرماید:
و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه آباءنا ا و لو کان آبائهم لا یعقلون شیئا و لا یهتدون؟
(بقره 170) یعنی چون به آنها گفته شود که از آنچه خدا نازل کرده است، پیروی کنید، می گویند : نه، بلکه از چیزی که پدران خود را بر آن یافته ایم، پیروی می کنیم.آیا هر چند پدرانشان چیزی را درک نمی کرده و به راه صواب نمی رفته اند (باز هم در خور پیروی هستند) ؟ شاید بتوان آیاتی را که تعقل، تدبر و تفکر را مورد تأکید و سفارش قرار داده اند، به اصول ادیان نیز حمل کرد.در این آیات آمده است:
لعلکم تعقلون
(بقره 73)
لقوم یعلمون
(بقره 164)
یجعل الله الرجس علی الذین لا یعقلون
(یونس 100)
ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون
(انفال 22) .
البته کلیه گزاره های دینی را نمی توان با ملاکهای بشری، اثبات یا ابطال کرد و برخی از آنها از دایره اثبات و ابطال ما خارجند.این دسته از قضایا، منزلت و رتبه ای بعد از گزاره های ریشه ای و اصولی دارند و نوعا گزاره های جزیی بین الادیان را تشکیل می دهند .
دومین: تفسیر تبادل نظر و گفتگوی بین الادیان، از منظر روانشناسانه و جامعه شناسانه، بدین معنا که متدینان و مذاهب مختلف، با احساس همدلی و شرح صدر، برای تقریب قلبی و باطنی با یکدیگر به گفتگو بنشینند و با تسامح برای زوال تشنج های اجتماعی، حلقه هایی ترتیب دهند، گر چه هیچگاه به نتایج یکسان معرفت شناختی نایل نیایند.
پیشوایان و متفکران اسلامی، خصوصا ائمه اهل بیت (ع)، در باب مناظره و نحوه احتجاج، مطالب عمیقی گفته اند و گاه در پاره ای مکاتب و مدارس خود، آن را به عنوان دانش، به شاگردان خود تعلیم می دادند، سعه صدر، اخلاق نیکو، جدال احسن، ترک دشنام به رقیب، تحمل یکدیگر، احترام به اصول و عقاید مخالفان و حرمت جدل و مراء، گوشه ای از تعالیم اسلام است.
شیخ مفید در رساله تصحیح اعتقادات الامامیه، در پاسخ به فهم صدوق از روایاتی که از جدل، نهی کرده اند، بعد از تقسیم بندی جدل به حق و باطل، می فرماید که جدال حق، مورد تشویق و تأیید قرآن و فرمان پیشوایان دین بوده است.وی برای اثبات مدعای خود، به آیات:
و جادلهم بالتی هی احسن
(نحل 125)،
و لا تجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن
(عنکبوت 46)،
قالوا یا نوح جادلتنا فاکثرت جدالنا
(هود 32)،
الم تر الی الذی حاج ابراهیم فی ربه
(بقره 259) استشهاد می کند. (1)
در فرهنگ و دستاوردهای دینی اسلام، مراء و جدال غیر احسن، مورد نهی و نکوهش قرار گرفته است و پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، ترک آنها را واجب و شرط رسیدن به «حقیقت ایمان» و ورود به مراتب عالی بهشت شمرده است.اندیشمندان اخلاق نیز، این صفات رذیله را جزء آفات زبان معرفی کرده اند (2) ، معنای جدال غیر احسن، اینستکه حقی به باطل یا باطلی به حق، بدل گردد و بر «باطل آشکار» ، پافشاری شود.
سیره عملی معصومین نیز جدال احسن و گفتگو بوده است، بعنوان نمونه بعد از جنگ صفین، وقتی یک مرد عرب از حضرت علی (ع) درباره قضا و قدر سوال می کند.حضرت با حوصله تمام به پاسخ می پردازد، به گونه ای که عرب، به وجد آمده و در شأن و عظمت آن حضرت، اشعاری می سراید و یا در مسیر جنگ، شخصی، مسائلی از توحید می پرسد و اصحاب، او را سرزنش می کنند ولی حضرت، با کمال شرح صدر به پرسش او پاسخ می دهد.
همچنین در احتجاجات امام صادق (ع) است که گاه ملحدان و زنادقه ای که در مناظرات خود با اصحاب حضرت، به ستوه می آمدند و یا از نحوه برخورد آنها افسرده می شدند، در وصف امام صادق (ع) می گفتند که ما هر گاه سوال و اعتراض و شبهه ای داشتیم، نزد آن حضرت می رفتیم و بدون ناراحتی، با آغوشی باز به پاسخ شبهات ما مشغول می شد.
بدون شک، سعه صدر و تحمل یکدیگر و حوصله استماع کلام رقیب و احساس همدلی از اسلامی ترین و منطقی ترین شرایط گفتگوست که مع الاسف در جامعه ما هنوز جایگاه خود را باز نکرده است و در نهایت، جدال احسن به مرآء و جدال غیر احسن بدل می شود.
نکته دیگری که در باب گفتگو و مناظره و جدل از قرآن مجید استفاده می شود تأکید بر جدال از روی علم و آگاهی است یعنی پس از تحقق بینه و علم و کشف حق، باید به سراغ مناظره رفت .در اینجا لازم می بینیم به برخی از آیات مربوط به جدل و کیفیت بحث و مناظره اشاره کنم :
1
و لا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبو الله عدوا بغیر علم
(انعام 108)
دشنام ندهید به آنان که جز خدا را می خوانند، تا دشنام ندهند خدا را ستمگرانه به نادانی .
1 و من الناس من یجادل بغیر علم و یتبع کل شیطان مرید
(حج 3)
و برخی از مردم درباره خدا، بدون هیچ علمی، مجادله می کنند و از هر شیطان سرکشی، پیروی می نمایند.
2 و جادلوا بالباطل لیدحضوا به الحق
(غافر 5)
و به باطل، جدال نمودند تا حقیقت را با آن پایمال کنند.
3 یجادلونک فی الحق بعد ما تبین
(انفال 6)
با تو درباره حق بعد از آنکه روشن گردید مجادله می کنند.
4 یا اهل الکتاب لم تلبسون الحق بالباطل و تکتمون الحق و انتم تعلمون
(آل عمران 71)
ای اهل کتاب، چرا حق را به باطل درمی آمیزید و حقیقت را کتمان می کنید با اینکه خود می دانید؟
5 فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم
(آل عمران 61)
پس هر که در این (باره) پس از دانشی که تو را (حاصل) آمده با تو محاجه کند، بگو...
6 ها انتم هؤلاء حاججتم فیما لکم به علم فلم تحاجون فیما لیس لکم به علم و الله یعلم و انتم لا تعلمون
(آل عمران 66) هان، شما (اهل کتاب) همانان هستید که درباره آنچه نسبت به آن دانشی داشتید، محاجه کردید، پس چرا در مورد چیزی که بدان دانشی ندارید، محاجه می کنید؟ با آنکه خدا می داند و شما نمی دانید.
تفسیر سوم: رویکرد گفتگوی بین الادیان بر اساس تردید در معتقدات دینی خود است و این تفسیر با چنین پیش فرضی، علاوه بر آنکه نظام گفتگو را بهم می زند و اصل مسئله را محو می سازد، با دستاوردهای مکتب اهل بیت نیز ناسازگار است.حضرت علی علیه السلام در باب استقامت در دین و حفظ آن می فرماید:
1 افضل السعادة استقامة الدین (غرر الحکم ص 85) برترین سعادت، استقامت در دین است .
2 حفظ الدین ثمرة المعرفة و رأس الحکمة (غرر الحکم ج ص 383) نگهداشتن دین، نتیجه معرفت و ریشه حکمت است.
3 حصنوا الدین بالدنیا و لا تحصنوا الدنیا بالدین (غرر الحکم ج 1 ص 383) دین تان را بوسیله دنیا حفظ کنید و مبادا دنیاتان را به کمک دین، نگهدارید.
4 ثمرة الدین قوة الیقین (تصنیف غرر الحکم ص 86) میوه دین، قدرت یقین است.
5 الایمان شجرة اصلها الیقین (همان ص 87) ایمان، درختی است که ریشه اش یقین است.
6 ما آمن بالله من سکن الشک قلبه (همان) کسی که در قلبش، شک و تردید (در مسایل دینی) جایگزین شود، به خدا ایمان ندارد.
رویکرد دوم: پلورالیسم دینی، از طریق نسبیت گرایی و شکاکیت معرفت شناختی شکل گرفته است .این دیدگاه، پدیدارهای فرهنگی، آرا و نظرات دینی و اخلاقی را در معرض تحول تاریخی دیده و یا میان واقعیت فی نفسه و واقعیت در نزد ما تمایز غیر قابل حل، قائل است و در نهایت، به نوعی نسبیت و شکاکیت منتهی می شود.این نظریه که چهارچوب فلسفی کانت را پذیرفته است، توسط جان هیک بسط یافت.اما، نه تنها نمی تواند تئوری «صراطهای مستقیم» را توجیه کند بلکه چه بسا لازمه آن، اینست که همه تفاسیر دینی، را صراطهای غیر مستقیم و معارف غیر صحیح بداند.نگرش اجمالی به آیات قرآن، روشن می کند که به هیچ وجه اعتقاد به شکاکیت و نسبیت، مورد پذیرش خداوند نیست و لذا در مقابل بهانه شکاکان، از واژه بینات یعنی آیات روشن و واضح، استفاده می شود.پس رسیدن به حقیقت، امکان پذیر است:
الف: دسته اول، آیاتی که شکاکان را صریحا مورد سرزنش قرار می دهد:
1
بل ادراک علمهم فی الآخرة بل هم فی شک منها بل هم منها عمون
(نمل 66)
آنان، دانش خویش را درباره آخرت، از دست گذاردند و در شک قرار دارند بلکه در مورد آن نابینا هستند.
2
و لقد آتینا موسی الکتاب فاختلف فیه لولا کلمة سبقت من ربک لقضی بینهم و انهم لفی شک منه مریب.

مقدمه
ارتباط و برخورد تمدنها باعث شده است که مراکز علمی در ایران با رویکردهای دینی اروپائیان آشنا شده و تنشهایی میان آن با تفکر دینی خود، مشاهده کرده اند که باعث تبلور حساسیتهای نوینی شده است.متفکرانی که در این صحنه، شرکت جستند، به دو دسته تقسیم می شوند: پاره ای از آنها در صدد انتقال و تبیین آن اندیشه ها بوده و در عرصه چالش میان تفکرات دینی و رهیافتهای وارداتی، به انطباق و سازش دادن معرفت دینی با معارف وارداتی حکم کردند و دسته دیگر، دلسوزانه و دردمندانه پس از درک صحیح مبانی و اندیشه های بیگانه، در صدد حفظ معارف دینی و پاسداری از حریم شریعت برآمده و بجای آنکه موضعی منفعلانه را برگزینند و شریعت الهی را فدای طریقت اروپایی کنند، به حمایت از متون الهی پرداختند و با بیان و بنان به اتکای ملاکها و ضوابط منطقی و عقلانی، پاسدار قلمروی دین شدند.ناگفته نماند که این حمایت و صیانت از دین و معرفت دینی، به هیچ وجه منافاتی با تکامل در اندیشه های دینی ندارد و دوران اخیر را می توان دوران تحرک نوین و بالندگی طراوت آمیز و چالش شورانگیز آراء دانست.
از نگاه دیگر، شاید بتوان گفت که در قبال این چالشها و ستیزهای کلامی و معرفت شناختی و دین پژوهی، سه واکنش عمده پدید آمده است:
واکنش غرب زدگی 2 واکنش غرب ستیزی افراطی 3 واکنش نوگرائی اسلامی که البته واکنش اخیر در فرایند خود، به شکلهای گوناگون التقاطی و خالص، تنوع یافته است.
نکته مهمی که هر متفکر درد آشنا باید بدان متفطن باشد اینکه اولا رخنه های دین پژوهی در این سامان، همانند سایر تحولات سده های اخیر، از مغرب زمین ریزش کرده است.این تحولات در آن دیار نیز از رنسانس، عموما و از عصر روشنگری«~ (Enlightenment) ~»خصوصا، معلول دگرگونی بنیادین در نظام معرفت شناختی آنان بوده که از پیامدهای آن، پیدایش مکاتبی چون لیبرالیسم، سکولاریزم، پلورالیسم نحله های گوناگون در این حوزه ها می باشد.
باید توجه داشت که اولا آیا ورود و طرح این پیامدها در جامعه ما بدون در نظر گرفتن روند طبیعی آنها، توجیهی معقول و منطقی دارد؟ ثانیا آیا مروجان این مرامها از قبیل پلورالیسم دینی، به پیامدهای نظری و عملی آن، در جامعه واقفند؟
این همان نکته مهمی است که باید در آن اندیشید.خط قرمز کشیدن بر تفاوت میان عقائد و تمایز مکاتب توحیدی و مشرکانه چه پیامی برای بشریت و مسلمین دارد؟ ! و اصولا در اینصورت، کفر و ایمان، حلال و حرام، اطاعت و عصیان، عقاب و ثواب، بهشت و دوزخ و صدها مفهوم دینی دیگر، چه معنایی پیدا می کنند؟
کثرت گرایی دینی«~ (Religious pluralism)، ~»مرامی است که اصالت را به کثرت گرایی می دهد .این اندیشه، خود به گرایشهای متفاوتی چون پلورالیسم اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و دینی تقسیم شده است.پرسشهای مهمی که در پلورالیسم دینی، با آن مواجهیم، اینستکه آیا همه ادیان و عقائد، بر حقند؟ ! بدون شک، هر متفکری در برخورد اولیه با همه ادیان، با فرض انحصارگرایی«~ (Exdusirism) ~»روبرو می شود.هر دینداری، سعادت و حقانیت را منحصرا در عقاید خود می انگارد و این دو ویژگی را از سایر مسالک، سلب می کند.
آیا راه سعادت و حقیقت، متعدد است یا واحد؟ این پرسش را از دو منظر می توان پاسخ داد : نخست از چشم اندازی با توجه به رویکردهای متفاوت، دوم: از منظر درون دینی و با مراجعه به آیات و روایات.
این نوشتار در صدد است تا از منظر دوم، به مسئله بنگرد و پاسخ آن را از این زاویه بجوید .این نگاه، به توصیه قرآن، انتخاب شده است که می فرماید:
فان تنازعتم فی شی ء فردوه الی الله و الرسول ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر ذلک خیر و احسن تأویلا (نساء 59) پس هرگاه در امری اختلاف نظر داشتید، اگر به خدا و امر واپسین ایمان دارید، آن را به (کتاب) خدا و (سنت) پیامبر عرضه دارید.این بهتر و نیک فرجام است.شاید بتوان گفت در سر تا سر قرآن و روایات ما، با پلورالیسم دینی (از منظری که ما بدان خواهیم پرداخت)، مخالفت شده است.
البته کثرت گرایی دینی، با رویکردهای متفاوتی عرضه شده است:
رویکرد یک: رویکرد تبادل نظر و گفتگوی بین الادیان، با نمایندگانی چون، نینیان اسمارت«~ (Ninian smart)، ~»ویلفرد کنت ول اسمیت«~ (Wilfred cant well smith) ~».
این رویکرد، سه گونه تفسیر را متحمل شده است:
تفسیر نخست، آنستکه متدینان با روشی عقلی و منطقی و خرد پذیر، باید به بررسی اصول دینی تمام ادیان بپردازند و با ضوابط معرفت شناسی و منطقی، به سایر ادیان، گوش فرا دهند تا به دین صحیح تر نایل آیند.این رویکرد، از نظر قرآن کریم کاملا پذیرفته شده است و حق تعالی با صراحت تمام می فرماید:
فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولوالالباب
(زمر 18) .پس بشارت ده به آن بندگان من که به سخن، گوش فرا می دهند و بهترین آنرا پیروی می کنند.اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان.
در جای دیگر، تقلید کورکورانه مشرکان از آباء و اجداد را مورد انکار و نکوهش قرار می دهد و می فرماید:
و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه آباءنا ا و لو کان آبائهم لا یعقلون شیئا و لا یهتدون؟
(بقره 170) یعنی چون به آنها گفته شود که از آنچه خدا نازل کرده است، پیروی کنید، می گویند : نه، بلکه از چیزی که پدران خود را بر آن یافته ایم، پیروی می کنیم.آیا هر چند پدرانشان چیزی را درک نمی کرده و به راه صواب نمی رفته اند (باز هم در خور پیروی هستند) ؟ شاید بتوان آیاتی را که تعقل، تدبر و تفکر را مورد تأکید و سفارش قرار داده اند، به اصول ادیان نیز حمل کرد.در این آیات آمده است:
لعلکم تعقلون
(بقره 73)
لقوم یعلمون
(بقره 164)
یجعل الله الرجس علی الذین لا یعقلون
(یونس 100)
ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون
(انفال 22) .
البته کلیه گزاره های دینی را نمی توان با ملاکهای بشری، اثبات یا ابطال کرد و برخی از آنها از دایره اثبات و ابطال ما خارجند.این دسته از قضایا، منزلت و رتبه ای بعد از گزاره های ریشه ای و اصولی دارند و نوعا گزاره های جزیی بین الادیان را تشکیل می دهند .
دومین: تفسیر تبادل نظر و گفتگوی بین الادیان، از منظر روانشناسانه و جامعه شناسانه، بدین معنا که متدینان و مذاهب مختلف، با احساس همدلی و شرح صدر، برای تقریب قلبی و باطنی با یکدیگر به گفتگو بنشینند و با تسامح برای زوال تشنج های اجتماعی، حلقه هایی ترتیب دهند، گر چه هیچگاه به نتایج یکسان معرفت شناختی نایل نیایند.
پیشوایان و متفکران اسلامی، خصوصا ائمه اهل بیت (ع)، در باب مناظره و نحوه احتجاج، مطالب عمیقی گفته اند و گاه در پاره ای مکاتب و مدارس خود، آن را به عنوان دانش، به شاگردان خود تعلیم می دادند، سعه صدر، اخلاق نیکو، جدال احسن، ترک دشنام به رقیب، تحمل یکدیگر، احترام به اصول و عقاید مخالفان و حرمت جدل و مراء، گوشه ای از تعالیم اسلام است.
شیخ مفید در رساله تصحیح اعتقادات الامامیه، در پاسخ به فهم صدوق از روایاتی که از جدل، نهی کرده اند، بعد از تقسیم بندی جدل به حق و باطل، می فرماید که جدال حق، مورد تشویق و تأیید قرآن و فرمان پیشوایان دین بوده است.وی برای اثبات مدعای خود، به آیات:
و جادلهم بالتی هی احسن
(نحل 125)،
و لا تجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن
(عنکبوت 46)،
قالوا یا نوح جادلتنا فاکثرت جدالنا
(هود 32)،
الم تر الی الذی حاج ابراهیم فی ربه
(بقره 259) استشهاد می کند. (1)
در فرهنگ و دستاوردهای دینی اسلام، مراء و جدال غیر احسن، مورد نهی و نکوهش قرار گرفته است و پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، ترک آنها را واجب و شرط رسیدن به «حقیقت ایمان» و ورود به مراتب عالی بهشت شمرده است.اندیشمندان اخلاق نیز، این صفات رذیله را جزء آفات زبان معرفی کرده اند (2) ، معنای جدال غیر احسن، اینستکه حقی به باطل یا باطلی به حق، بدل گردد و بر «باطل آشکار» ، پافشاری شود.
سیره عملی معصومین نیز جدال احسن و گفتگو بوده است، بعنوان نمونه بعد از جنگ صفین، وقتی یک مرد عرب از حضرت علی (ع) درباره قضا و قدر سوال می کند.حضرت با حوصله تمام به پاسخ می پردازد، به گونه ای که عرب، به وجد آمده و در شأن و عظمت آن حضرت، اشعاری می سراید و یا در مسیر جنگ، شخصی، مسائلی از توحید می پرسد و اصحاب، او را سرزنش می کنند ولی حضرت، با کمال شرح صدر به پرسش او پاسخ می دهد.
همچنین در احتجاجات امام صادق (ع) است که گاه ملحدان و زنادقه ای که در مناظرات خود با اصحاب حضرت، به ستوه می آمدند و یا از نحوه برخورد آنها افسرده می شدند، در وصف امام صادق (ع) می گفتند که ما هر گاه سوال و اعتراض و شبهه ای داشتیم، نزد آن حضرت می رفتیم و بدون ناراحتی، با آغوشی باز به پاسخ شبهات ما مشغول می شد.
بدون شک، سعه صدر و تحمل یکدیگر و حوصله استماع کلام رقیب و احساس همدلی از اسلامی ترین و منطقی ترین شرایط گفتگوست که مع الاسف در جامعه ما هنوز جایگاه خود را باز نکرده است و در نهایت، جدال احسن به مرآء و جدال غیر احسن بدل می شود.
نکته دیگری که در باب گفتگو و مناظره و جدل از قرآن مجید استفاده می شود تأکید بر جدال از روی علم و آگاهی است یعنی پس از تحقق بینه و علم و کشف حق، باید به سراغ مناظره رفت .در اینجا لازم می بینیم به برخی از آیات مربوط به جدل و کیفیت بحث و مناظره اشاره کنم :
1
و لا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبو الله عدوا بغیر علم
(انعام 108)
دشنام ندهید به آنان که جز خدا را می خوانند، تا دشنام ندهند خدا را ستمگرانه به نادانی .
1 و من الناس من یجادل بغیر علم و یتبع کل شیطان مرید
(حج 3)
و برخی از مردم درباره خدا، بدون هیچ علمی، مجادله می کنند و از هر شیطان سرکشی، پیروی می نمایند.
2 و جادلوا بالباطل لیدحضوا به الحق
(غافر 5)
و به باطل، جدال نمودند تا حقیقت را با آن پایمال کنند.
3 یجادلونک فی الحق بعد ما تبین
(انفال 6)
با تو درباره حق بعد از آنکه روشن گردید مجادله می کنند.
4 یا اهل الکتاب لم تلبسون الحق بالباطل و تکتمون الحق و انتم تعلمون
(آل عمران 71)
ای اهل کتاب، چرا حق را به باطل درمی آمیزید و حقیقت را کتمان می کنید با اینکه خود می دانید؟
5 فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم
(آل عمران 61)
پس هر که در این (باره) پس از دانشی که تو را (حاصل) آمده با تو محاجه کند، بگو...
6 ها انتم هؤلاء حاججتم فیما لکم به علم فلم تحاجون فیما لیس لکم به علم و الله یعلم و انتم لا تعلمون
(آل عمران 66) هان، شما (اهل کتاب) همانان هستید که درباره آنچه نسبت به آن دانشی داشتید، محاجه کردید، پس چرا در مورد چیزی که بدان دانشی ندارید، محاجه می کنید؟ با آنکه خدا می داند و شما نمی دانید.
تفسیر سوم: رویکرد گفتگوی بین الادیان بر اساس تردید در معتقدات دینی خود است و این تفسیر با چنین پیش فرضی، علاوه بر آنکه نظام گفتگو را بهم می زند و اصل مسئله را محو می سازد، با دستاوردهای مکتب اهل بیت نیز ناسازگار است.حضرت علی علیه السلام در باب استقامت در دین و حفظ آن می فرماید:
1 افضل السعادة استقامة الدین (غرر الحکم ص 85) برترین سعادت، استقامت در دین است .
2 حفظ الدین ثمرة المعرفة و رأس الحکمة (غرر الحکم ج ص 383) نگهداشتن دین، نتیجه معرفت و ریشه حکمت است.
3 حصنوا الدین بالدنیا و لا تحصنوا الدنیا بالدین (غرر الحکم ج 1 ص 383) دین تان را بوسیله دنیا حفظ کنید و مبادا دنیاتان را به کمک دین، نگهدارید.
4 ثمرة الدین قوة الیقین (تصنیف غرر الحکم ص 86) میوه دین، قدرت یقین است.
5 الایمان شجرة اصلها الیقین (همان ص 87) ایمان، درختی است که ریشه اش یقین است.
6 ما آمن بالله من سکن الشک قلبه (همان) کسی که در قلبش، شک و تردید (در مسایل دینی) جایگزین شود، به خدا ایمان ندارد.
رویکرد دوم: پلورالیسم دینی، از طریق نسبیت گرایی و شکاکیت معرفت شناختی شکل گرفته است .این دیدگاه، پدیدارهای فرهنگی، آرا و نظرات دینی و اخلاقی را در معرض تحول تاریخی دیده و یا میان واقعیت فی نفسه و واقعیت در نزد ما تمایز غیر قابل حل، قائل است و در نهایت، به نوعی نسبیت و شکاکیت منتهی می شود.این نظریه که چهارچوب فلسفی کانت را پذیرفته است، توسط جان هیک بسط یافت.اما، نه تنها نمی تواند تئوری «صراطهای مستقیم» را توجیه کند بلکه چه بسا لازمه آن، اینست که همه تفاسیر دینی، را صراطهای غیر مستقیم و معارف غیر صحیح بداند.نگرش اجمالی به آیات قرآن، روشن می کند که به هیچ وجه اعتقاد به شکاکیت و نسبیت، مورد پذیرش خداوند نیست و لذا در مقابل بهانه شکاکان، از واژه بینات یعنی آیات روشن و واضح، استفاده می شود.پس رسیدن به حقیقت، امکان پذیر است:
الف: دسته اول، آیاتی که شکاکان را صریحا مورد سرزنش قرار می دهد:
1
بل ادراک علمهم فی الآخرة بل هم فی شک منها بل هم منها عمون
(نمل 66)
آنان، دانش خویش را درباره آخرت، از دست گذاردند و در شک قرار دارند بلکه در مورد آن نابینا هستند.
2
و لقد آتینا موسی الکتاب فاختلف فیه لولا کلمة سبقت من ربک لقضی بینهم و انهم لفی شک منه مریب.

(هود 10)

ما به موسی (ع)، کتاب را عطا کردیم، آنگاه در آن اختلاف کردند و اگر سخنی که از جانب خدا پیشی گرفته است، نبود، در میان آنها حکم نهایی می شد و بدرستیکه آنها نسبت بدان، در شک هستند.
ب: آیاتی که شک را در موارد خاصی بویژه، ناروا می داند:
و اذا قیل ان وعد الله حق و الساعة لا ریب فیها قلتم ما ندری ما الساعة ان نظن الا ظنا و ما نحن بمستیقنین
(جاثیه 32) وقتی گفته می شود وعده خدا حق است و در تحقق قیامت، شک و تردیدی نیست، شما گفتید ما قیامت را نمی فهمیم و درباره آن گمان برده و نسبت به آن یقین نداریم.
ج: آیاتی که ادله انبیاء را روشن و آشکار توصیف می کند و شک شکاکان را بی وجه معرفی می نماید.
الم یأتکم نباء الذین من قبلکم قوم نوح و عاد و ثمود و الذین من بعدهم لا یعلمهم الا الله جائتهم رسلهم بالبینات فردوا ایدیهم فی افواههم و قالوا انا کفرنا بما ارسلتم به و انا لفی شک مما تدعوننا الیه مریب قالت رسلهم افی الله شک فاطر السموات و الارض
(ابراهیم 10 9) آیا اخبار پیشینیان از قوم نوح، عاد، ثمود و دیگرانی که بعد از آنها بودند و جز خداوند، کسی از حالشان با خبر نیست، به شما نرسیده است؟ رسولان و پیامبران آنان با آیات روشن و آشکار بسوی آنان می آمدند ولی آنها با دست دهانشان را می بستند و یا با دست خود، جلو گفتار آنان را می گرفتند و می گفتند که ما در آنچه شما، ما را به آن می خوانید، شک و تردید داریم.رسولان می گفتند آیا در خداوندی که آفریننده آسمان و زمین است می توان شک کرد؟
رویکرد سوم: کثرت گرایی دینی، بر اساس مبانی جدید هرمنوتیک استوار است.این رویکرد می پندارد که متون دینی، صامت و خالی از معانی اند.وقتی عبارات، آبستن به معانی نباشند و همچون دهانهای باز و شکمهای خالی بمانند که تئوریهای هر عصر، بر زبان دین تأثیر بگذارند، بالطبع، برداشتی معرفتی از متون دین، ممکن نخواهد شد و از این رو هر شناختی از دین، کاملا شخصی می باشد (3).این رویکرد نیز قابل قبول نیست و گرفتار نقدهای فراوانی است و از آنجهت که نگارنده در این نوشتار، فقط از منظر «درون دین» به نقد رویکردهای پلورالیسم دینی پرداخته است، در این بخش نیز، به آیات و روایاتی اشاره می کنیم که با این مبنا در هرمنوتیک و تفسیر متون، مخالفت صریح کرده اند:
1

و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط
(حدید 25)
ما بر مردم، کتاب و میزان را نازل کردیم تا مردم به قسط و عدل قیام کنند.
پس قرآن میزانی است برای اعمال قسط، اگر هر کسی، برداشتی از قرآن، (آنهم بر اساس صامت بودن عبارات)، داشته باشند، معیار تمییزی بین عدالت و ظلم، در قرآن وجود نخواهد داشت و این با آیه مذکور، کاملا تعارض دارد.
2
و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی ء
(نحل 89)
3
و تلک حدود الله یبینها لقوم یعلمون
(بقره 230)
4
لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی
(بقره 256)
5 حضرت علی (ع) در نهج البلاغه، درباره اوصاف قرآن، فرمایند: سپس کتاب آسمانی یعنی قرآن را بر او نازل فرمود.نوری که خاموشی ندارد، چراغی که افروختگی آن، زوال نپذیرد .راهی که گمراهی در آن وجود ندارد.شعاعی که روشنی آن، تیرگی نگیرد.فرقان و جدا کننده حق از باطل، که درخشش دلیلش به خاموشی نگراید (نهج البلاغه صبحی صالح خطبه 198)
6 انا لم نحکم الرجال و انما حکمنا القرآن (خطبه 125) ما افراد را حکم قرار ندادیم .تنها قرآن را به حکمیت گزیدیم.
7 الا ان فیه علم ما یأتی و الحدیث عن الماضی و دواء دائکم و نظم ما بینکم (خطبه 158)
آگاه باشید در قرآن، علوم آینده و اخبار گذشته و داروی بیماریها و نظم حیات اجتماعی شما است.
8 فهو بینهم شاهد صادق و صامت ناطق (147) دین، در میان آنان، گواهی است صادق، ساکتی است سخنگو.
10 فالقرآن آمر زاجر و صامت ناطق و حجة الله علی خلقه (خطبه 183) قرآن، فرمان دهنده ای است باز دارنده، ساکتی است گویا و حجت خداوند است بر مخلوقش.
رویکرد چهارمین: آن کثرت گرایی دینی که شاید افراطی ترین سطح کثرت گرایی باشد، عبارت از «بر حق دانستن» همه ادیان آسمانی، بدون هیچگونه تفاوت میان اسلام، مسیحیت و یهودیت و...است و حتی وسیعتر یعنی کلیه مکاتب آسمانی و غیر آسمانی از قبیل بودئیزم، هندوئیزم و نیز مکاتب الحادی مانند مارکسیسم)، تضمین کننده سعادت بوده و حقانیت و رسمیت دارد .بر این اساس، هیچ تفاوت معرفت شناسانه یا فرجام شناسانه میان ادیان، با یکدیگر و با سایر مکاتب بشری، قابل تصویر نیست.این رویکرد، بحران منطقی و عقلی صریحی در بردارد اجتماع نقیضین و ضدین را توصیه می کند زیرا انسان، با پذیرش حقانیت «توحید در اسلام» ، و «تثلیث در مسیحیت» ، و «الوهیت برهما و بودا» ، به نوعی تناقض گویی صریح و آشکار می رسد.بعلاوه از منظر درون دین نیز، آیات و روایات ما به صراحت و صد در صد با آن مخالفند.
اینک به برخی از آیات و روایاتی که با این رویکرد از پلورالیسم، تعارض دارد، اشاره می کنیم :
1 آیات فراوانی در قرآن، درباره صراط وجود دارد که با اتصاف آن به مستقیم یا سوی و نیز با اضافه آن به ربی، ربک، عزیز، حمید، الله و یاء متکلم، نوع خاصی از صراط را معرفی می کند و باقی راهها را منحرف می شمارد.پس با اتصاف و اضافه کلمه صراط به این واژه ها و اوصاف، نمی توان کلمه صراط را نکرده دانست و از آن، صراطهای مستقیم را برداشت کرد و راههای متعدد در ادیان را، مسیر رسیدن به سعادت و حقیقت، دانست و این نظریه را به قرآن هم نسبت داد! ! بویژه با توجه به «ال» تعریف که در قرآن، در این کلمه اضافه شده است و دلالت بر انحصار دارد.
اهدنا الصراط المستقیم
(فاتحه 6)
ان هذا صراطی مستقیما فاتبعوه
(انعام 153)
فاتبعنی اهدک صراطا سویا
(مریم 43)
یهدی الی صراط العزیز الحمید
(سبأ 6)
2 روایاتی که اسلام را به دو دسته «مقبول» و «مردود» تقسیم می کند و برخی از اسلام شناسیها را جزء صراط مستقیم نمی داند به تعبیر ائمه (ع)، فقط نامی از اسلام را دارند از محتوای آن خالی اند، مانند: الف: حدیثی که در شأن عبد الله بن ابی امیه، برادر ام سلمه همسر پیامبر، روایت شده است که: روزی برادر ام سلمه به خواهرش گفت: رسول خدا، اسلام همه مردم را پذیرفت ولی اسلام مرا رد نمود.ام سلمه علت را از حضرت پرسید.حضرت رسول (ص) در جواب فرمود: یا ام سلمه ان اخاک کذبنی تکذیبا لم یکذبنی احد من الناس (بحار ج 21 ص 116) یعنی اسلام راستین ندارد زیرا بدتر از هر کسی مرا تکذیب می کرد.
ب: پیامبر اسلام فرمودند: بر امت من، زمانی خواهد آمد که از قرآن، جز خطوطش و از اسلام، جز اسمش، چیز دیگری باقی نماند (بحار ج 18 ص 146 ح 7)
3 روایات و آیات فراوانی که دعوت به اسلام را لازم و وظیفه معرفی می کند.این دعوت، یهودیان و مسیحیان را نیز در بر گرفته است.حال آنکه اگر همه ادیان، صراطهای سعادت و حقیقت باشند، دعوت به یک دین خاص، لغو است.حتی در روایاتی آمده است که اگر نپذیرفتند، از آنها جزیه مطالبه کنید.
الف: از ابن عباس در تفسیر آیه (و اذا قیل لهم اتبعوا ما نزل الله)، نقل شده است که پیامبر، یهودیان را به اسلام، دعوت می کرد و آنها نمی پذیرفتند و می گفتند: بل نتبع ما وجدنا علیه آباءنا یعنی از پدرانمان پیروی می کنیم (بحار ج 9 ص 69)
ب: رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، امام علی (علیه السلام) را به یمن فرستاد تا مردم آنجا را به اسلام دعوت کند. (بحار ج 1 ص 36) دعوت به اسلام، منع از پذیرش سایر مکاتب است.
ج: وقتی جریان مباهله اتفاق افتاد پیامبر که در مسایل اعتقادی با مسیحیان نجران اختلاف داشت، رئیس آنها را به پذیرش اسلام فراخواند. (بحار ج 21 ص 341 و باب 32)
د: در تفسیر آیه
بئس ما اشتروا به انفسهم،
امام (ع) فرمود: خداوند یهودیان را مذمت کرد و کار آنها را عیب دانست و به پیامبر دستور داد که آنها را در اسلام داخل نماید و یا با حقارت، از آنها جزیه بگیرد. (بحار ج 9 ص 182 ح 10)
4 دسته دیگر، روایاتی هستند که حتی منکران امامت و ولایت ائمه اطهار (ع) را، خارج از دین اسلام، معرفی می کنند، گر چه به پذیرش اسلام اعتراف بکنند و سایر اعمال را بجا آورند.
الف: قال رسول الله (ص) : التارکون ولایة علی (ع) المنکرون لفضله المظاهرون اعداءه، خارجون عن الاسلام من مات منهم علی ذلک (بحار ج 27، ح 60 ص 238)
ب: قال رسول الله (ص) : ان النجوم فی السماء، امان من الغرق و اهل بیتی امان لامتی من الضلالة فی ادیانهم لا یهلکون منهم من یتبعون هدیه و سنته.یعنی تبعیت از سنت اهل بیت پیامبر (ص) است که، مردم را از ضلالت و هلاکت نجات می دهند (بحار ج 23 ح 47 ص 123)
ج: ضریس کناسی از امام باقر (ع) پرسید که موحدان و معترفین به نبوت پیامبر (ص) که امامی ندارند وبه ولایت شما آگاه نیستند، چه وضعیتی دارند؟ حضرت (ع) فرمود: اگر اعمال صالح انجام داده باشند و نسبت به اهل بیت (ع) اظهار دشمنی نکرده باشند، محاسبه آنها با خداست و با حسابرسی حسنات و سیئات، با آنها معامله می شود.این دسته، موقوفون لامر الله نام دارند همانند مستضعفین، اطفال و غیره.و اما اگر ناصبی باشند، در آتش جهنم خواهند بود . (بحار ج 6 ح 7 ص 286)
د: قال رسول الله (ص) : من جحد علیا امامته من بعدی فانما حجد نبوتی و من جحد نبوتی فقد جحد الله ربوبیته.
ه: امام باقر، مبانی اسلام را پنج امر می شمارد: 1 اقامه نماز 2 پرداخت زکات 3 روزه ماه رمضان 4 حج خانه خدا 5 ولایت اهل بیت (ع)، (بحار ص 27) .از روایات و از اجماع علمای امامیه، بدست می آید که تنها راه رسیدن به هدایت و سعادت و حقیقت، اطاعت از خاندان رسالت است و سایر فرق و مذاهب، در مسیر صحیح نیستند.پلورالیسم درون دینی، بر این باور است که همه تفسیرهای مختلف از دین واحد، که به پیدایش مذاهب و فرقه های متفاوت منجر می شود، صاحب حقیقت و سعادتند.پلورالیزم دینی هم معتقد است که همه ادیان، واجد حقیقت و سعادت می باشند.اما علمای شیعه، با استفاده از این روایات، نه تنها «پلورالیسم مطلق برون دینی» را نمی پذیرند، بلکه «پلورالیسم درون دینی» را نیز ابطال می کنند.شیخ مفید در کتاب المسایل می نویسد: «من انکر امامة احد من الائمة و جحد ما اوجبه الله تعالی له من فرض الطاعة فهو کافر ضال.
شیخ طوسی نیز در کتاب تلخیص الشافی می نویسد، عندنا ان من حارب امیر المؤمنین (ع) فهو کافر و الدلیل علی ذلک اجماع الفرقة المحقة الامامیة علی ذلک و اجماعهم حجة و ایضا فنحن نعلم ان من حاربه کان منکر الامامة و دافعا لها و دفع الامامة کفر کما ان دفع النبوة کفر لان الجهل بهما علی حد واحد (حق الیقین، ص 189)
5 سعید و شقی کیانند؟ کسانی که دوستدار و موافقان امام علی (ع) و اولاد او باشند، سعادتمند و در غیر اینصورت، اهل شقاوتند در این باب نیز روایات، بسیار است:
الف: قال رسول الله (ص) : ان السعید کل السعید، حق البعید، من احب علیا فی حیاته و بعد موته و ان الشقی من ابغض علیا فی حیاته و بعد وفاته (بحار ج 27 ص 74 ج 1 و ج 39 ج 32 ص 257)
ب: فالسعید من اتبعنا و الشقی من عادانا و خالفنا (بحار ج 46 ح 1 ص 306)
ج: افضل السعادة استقامة الدین (میزان الحکمه ج 4 ص 465)
د: سعادة الرجل فی احراز دینه و العمل لآخرته (میزان الحکمة ج 4 ص 464)
6 روایاتی که در تبیین دین حق، مطالب ارزنده ای ارایه کرده اند و آن را به «اسلام» و «قرآن» و «ولایت» ، تطبیق کرده اند:
الف: در تفسیر
(هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق)
وارده شده است که (الولایة هی دین الحق)، (بحار ج 35 ح 6 ص 397 و ج 23 ح 29 ص 318) .ولایت اهل بیت (ع) دین حق است.
ب: از امیر مؤمنان نقل شده که پیامبر در پاسخ سئوال از حق فرمود: الاسلام و القرآن و الولایة اذا انتهت الیک (بحار ج 25 ح 20 ص 208 و ج 35 ح 12 ص 283) حق، تنها اسلام و قرآن و ولایت تو (علی) است.
ج: امام صادق (ع) فرمودند: ان الحنیفیة هی الاسلام (بحار ج 3 ح 21 ص 281) دین توحیدی، تنها اسلام است.
راغب اصفهانی در تفسیر حنیف می نویسد: بمعنی صراط و مسیر مستقیم و کشش به سمت هدایت است. (مفردات راغب ص 133)
د: عبد الله بن سلام که از رؤسای بنی اسرائیل بود، از پیامبر (ص) مسایلی را پرسش کرد و حضرت در پاسخهای خود فرمودند: دین خداوند، واحد است و تعدد بردار نیست.خدای سبحان نیز واحد است و شریکی ندارد. (بحار ج 9 ح 2 ص 337)
رسول خدا در تفسیر اسلام، از جبرئیل نقل می کند که اسلام، دارای ده سهم است.هر کس از آنها بهره مند نباشد، زیانکار است.آنها عبارتند ازشهادت لا اله الا الله، نماز، زکات، و روزه، حج، جهاد، امر به معرف و نهی از منکر، جماعت و طاعت (بحار ج 6 ح 2 ص 109)
حال که دانستیم اختلاف انبیا، در اصول نبوده است، (گر چه «شرایع» ، اندکی متفاوت بوده اند)، پس اختلاف کنونی، نتیجه عدول پیروان سایر ادیان، از دین واحد خدایی یعنی اسلام است.آنان این سهام دهگانه را از دست داده اند و خود را گرفتار خسران و زیان نمودند.
7 روایاتی که برخی از فرق و مذاهب را بی نصیب از اسلام معرفی می کند و دلالت صریح به ناسازگاری با پلورالیسم دینی دارند:
الف: قال الصادق (ع) : ان ابی حدثنی عن ابیه عن جده (ع) ان رسول الله (ص) قال صنفان من امتی لا نصیب لهما فی الاسلام: الغلاة و القدریة (بحار ج 5، ح 9، ص 8)
غالیان و اهل قدر، از امت من (یعنی مسلمان) نیستند.
ب: عن الرضا (ع) عن آبائه قال: قال رسول الله (ص) صنفان من امتی لیس لهما فی الاسلام نصیب: المرجئه و القدریة (بحار ج 5، ح 52، ص 118)
8 دسته ای از روایات، در مقام بررسی روشهای دین شناسی، به ابطال از روشهای برخی مذاهب اشاره دارند.برای نمونه، از طرف ائمه شیعه (ع)، روش قیاس در پاره ای از مکاتب اهل سنت، مورد نکوهش قرارگرفته و فرموده اند:
اول من قاس ابلیس، لم یبن دین الاسلام علی القیاس (بحار ج 2، ح 4، ص 288)
9 پرسشهای خاصی که در برزخ، درباره خدا، پیامبر، دین، امام از اموات می پرسند و در صورت توقف، بابی از ابواب آتش به روی آنها گشوده خواهد شد، نشان دهنده وحدت صراط مستقیم و انحصار سعادت و هدایت است (ر.ک به بحار ح 8، ص 210)
10 آیات و روایاتی که با برخی از عقاید و اعمال یهودیان و مسیحیان، معارضه می کنند و آنها را به صراحت، ناصواب و باطل می شمارند:
الف:
قالت الیهود ید الله مغلولة غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان
(مائده 64)
و یهود گفتند: دست خدا بسته است.دستهای خودشان بسته باد و به (سزای) آنچه گفتند، از رحمت خدا دور شوند بلکه هر دو دست او گشاده است، هر گونه بخواهد می بخشد.
ب:
و قالت الیهود و النصاری نحن ابناؤ الله و احباؤه قل فلم یعذبکم بذنوبکم
(مائده 18)
و یهودیان و مسیحیان گفتند: ما پسران خدا و دوستان او هستیم بگو: پس چرا شما را به (کیفر) گناهانتان، عذاب می کند؟
ج:
و لن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتبع ملتهم قل ان هدی الله هو الهدی و لئن اتبعت اهواءهم بعد الذی جاءک من العلم مالک من الله من ولی و لا نصیر

(بقره 120)

و هرگز یهودیان و مسیحیان، از تو راضی نمی شوند مگر آنکه از کیش آنان پیروی کنی.بگو : در حقیقت، تنها هدایت خداست که هدایت (واقعی) است و چنانچه پس از آن علمی که تو را حاصل شد، باز از هوسهای آنان پیروی کنی، در برابر خدا سرور و یاوری نخواهی داشت.
د:
و قالت الیهود عزیر ابن الله و قالت النصاری المسیح ابن الله ذلک قولهم بافواههم یضاهئون قول الذین کفروا من قبل قاتلهم الله انی یؤفکون(توبه 30)و یهود گفتند: عزیر، پسر خداست.و نصاری گفتند: مسیح، پسر خداست.این سخنی است (باطل) که به زبان می آورند و به گفتار کسانی که پیش از این کافر شده اند، شباهت دارد.خدا آنها را بکشد.چگونه (از حق) بازگردانده می شوند؟
ه:
اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسیح ابن مریم و ما امروا الا لیعبدوا الها واحدا لا اله الا هو سبحانه عما یشرکون یریدون ان یطفئوا نور الله بافواههم و یأبی الله ان یتم نوره و لو کره الکافرون(توبه 32 31) اینان، دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جای خدا به الوهیت گرفتند، با آنکه مأمور نبودند جز اینکه خدای یگانه را بپرستند که هیچ معبودی جز او نیست، منزه است او، از آنچه (با وی) شریک می گردانند.می خواهند نور خدا را با سخنان خویش خاموش کنند ولی خداوند نمی گذارد، تا نور خود را کامل کند، هر چند کافران را خوش نیاید.
و:
و قولهم انا قتلنا المسیح عیسی ابن مریم رسول الله و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم و ان الذین اختلفوا فیه لفی شک منه ما لهم به من علم الا اتباع الظن و ما قتلوه یقینا

(نساء 157)

و گفتند ایشان که: ما مسیح، عیسی بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم و حال آنکه آنان او را نکشتند و مصلوبش نکردند لیکن امر بر آنان مشتبه شد و کسانی که درباره او اختلاف کردند، قطعا در مورد آن دچار شک شده اند و هیچ علمی بدان ندارند جز آنکه از گمان پیروی می کنند و یقینا او را نکشتند.
ز:
یا اهل الکتاب لا تغلوا فی دینکم و لا تقولوا علی الله الا الحق انما المسیح عیسی ابن مریم رسول الله و کلمته القاها الی مریم و روح منه فآمنوا بالله و رسوله و لا تقولوا ثلثة انتهوا خیرا لکم انما الله اله واحد سبحان ان یکون له ولد له ما فی السموات و ما فی الارض و کفی بالله وکیلا

(نساء 171)
ای اهل کتاب، در دین خود غلو مکنید و درباره خدا جز (سخن) درست مگوئید.مسیح، عیسی بن مریم فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به سوی مریم افکنده و روحی از جانب اوست پس به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و نگویید (خدا) سه گانه است باز ایستید که برای شما بهتر است خدا فقط معبودی یگانه است منزه از آن است که برای او فرزندی باشد آنچه در زمین است از آن اوست و خداوند بس کارساز است.
ح:
یسئلک اهل الکتب ان تنزل علیهم کتابا من السماء فقد سألوا موسی اکبر من ذلک فقالوا ارنا الله جهرة فاخذتهم الصاعقة بظلمهم ثم اتخذوا العجل من بعد ما جاءتهم البینات فعفونا عن ذلک و آتینا موسی سلطانا مبینا
(نساء 153)
اهل کتاب از تو می خواهند که کتابی از آسمان (یکباره) بر آنان فرود آوری.البته بزرگتر از این را، از موسی خواستند و گفتند: خدا را آشکارا به ما بنمای، پس به سزای ظلمشان، صاعقه آنان را فرو گرفت سپس بعد از آنکه دلایل آشکار برایشان آمد، گوساله را (به پرستش) گرفتند و ما از آن هم در گذشتیم و به موسی، برهانی روشن عطا کردیم.
ط:
ودت طائفة من اهل الکتب لو یضلون الا انفسهم و ما یشعرون*یا اهل الکتب لم تکفرون بایآت الله و انتم تشهدون*یا اهل الکتاب لم تلبسون الحق بالباطل و تکتمون الحق و انتم تعلمون*و قالت طائفة من اهل الکتاب آمنوا بالذی انزل علی الذین آمنوا وجه النهار و اکفروا آخره لعلهم یرجعون*
(آل عمران 69)
گروهی از اهل کتاب آرزو می کنند که کاش شما را گمراه می کردند، در صورتی که جز خودشان، (کسی) را گمراه نمی کنند و نمی فهمند*ای اهل کتاب، چرا به آیات خدا کفر می ورزید با آنکه خود (به درستی آن) گواهی می دهید؟ *ای اهل کتاب، چرا حق را به باطل در می آمیزید و حقیقت را کتمان می کنید با اینکه خود می دانید؟ *و جماعتی از اهل کتاب گفتند: در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان نازل شد، ایمان بیاورید، و در پایان (روز) انکار کنید شاید آنان (از اسلام) برگردند.
ی:
یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء بعضهم اولیاء بعض و من یتولهم منکم فانه منهم ان الله لا یهدی القوم الظالمین
(مائده 51)
ای کسانی که ایمان آورده اید، یهود و نصاری را دوستان (خود) مگیرید (که) بعضی از آنان، دوستان بعضی دیگرند و هر کس از شما، آنها را به ولایت گیرد، از آنان خواهد بود.آری خدا گروه ستمگران را راه نمی نماید.
ک:
لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلثة و ما من اله الا اله واحد و ان لم ینتهوا عما یقولون لیمن الذین کفروا منهم عذاب الیم
(مائده 73)
کسانی که (به تثلیث، قائل شده و) گفتند: خدا سومین (شخص از) سه (شخص یا سه اقنوم) است، قطعا کافر شده اند و حال آنکه هیچ معبودی جز خدای یکتا نیست و اگر از آنچه می گویند، باز نایستند، به کافران ایشان، عذابی دردناک خواهد رسید.
11 آیات و روایاتی که بر اظهار و غلبه دین اسلام بر سایر ادیان خبر می دهند:
الف: پیشوایان دین، آیه لیظهره علی الدین کله را تفسیر کرده اند، به یظهره علی جمیع الادیان عند قیام القائم (بحار ج 24، ح 59، ص 336) که اشاره به پیروزی حضرت حجت بر کلیه ادیان و مکاتب و عقائد است.
ب: پیامبر اسلام در حدیث قدسی، از حق تعالی، چنین نقل می کند: حق علی ان اظهر دینک علی الادیان حتی لا یبقی فی شرق الارض و غربها دین الا دینک او یؤدون الی اهل دینک الجزیة (بحار ج 10، ص 44، ح 1، ج 16، ح 33، ص 347)
بر من است که دین تو (اسلام) را بر سایر مکاتب، غلبه دهم تا شرق و غرب عالم، تسلیم دین تو شوند.
ج: ابوبکر از ابو الحسن (ع) نقل می کند که آن حضرت فرمود: هنگام ظهور امام زمان، دین اسلام بر یهود، نصاری، صائبین، زنادقه، کفار شرق و غرب عالم، عرضه می شود.اگر پذیرا شدند، آنها را به نماز و زکات و سایر دستورات الهی امر می کنند و اگر اسلام نیاوردند، گردن آنها را می زنند تا اینکه در شرق و غرب جهان، جزموحدان، کسی نباشد. (بحار ج 52، ح 9، ص 340)
12 جهانی بودن دین اسلام: آیا اسلام، یک دین اقلیمی و قومی است که اختصاص به نژاد یا گروه خاصی دارد؟ آیا این دین فقط به زمان پیامبر اسلام اختصاص دارد یا دینی ابدی است و همه اعصار را تا روز قیامت شامل می شود و دین جهان شمولی است که همه افراد و مردم و نژادها و گروهها را در بر می گیرد؟ بدون شک، هر مسلمانی به جهانی بودن و جاودانگی دین اسلام، معتقد است و آنرا از ضروریات دین می شمارد.علاوه بر اجماع مسلمین، براهین عقلی، دلایل نقلی و شواهد تاریخی، بر این مطلب گواهند.آیات قرآن، چند دسته اند:
دسته اول) آیاتی که «قرآن» را هادی همه مردم در همه زمانها معرفی می کند.مانند آیه 185 بقره و 27 تکویر.
دسته دوم) آیاتی که همه انسانها را مخاطب خود قرار می دهد و از تعابیری مانند «یا ایها الناس» ، «یا بنی آدم» ، استفاده می کند.مانند آیات 168 بقره، 174 نساء، 108 یونس، 135 اعراف و دهها آیه دیگر.
اگر دعوت اسلام، اختصاص به قوم یا نژاد خاصی داشت، باید خطاب را فقط به آنها متوجه می ساخت .
دسته سوم) آیاتی که به صراحت، گویای عمومیت رسالت نبی اکرم (ص) است مانند آیه 28 سبأ، 1 فرقان، 19 انعام.
دسته چهارم) آیاتی که اهل کتاب را مورد خطاب قرار می دهد.
دسته پنجم) آیاتی که بر حقانیت دین اسلام و اظهار آن بر سایر ادیان، دلالت دارد. (مانند آیات 33 توبه، 28 فتح، 9 صف) .اگر جهانی بودن دین اسلام و حقانیت و اظهار آنرا بر تمام ادیان بپذیریم، دیگر نمی توان سایر ادیان و مکاتب را هم «صراطهای مستقیم» برای نیل به حقیقت و سعادت قلمداد و پلورالیسم دینی را ادعا کرد.اگر حصری که از دین اسلام استفاده می شود، از ادیان دیگر نیز استنباط کنیم، آنگاه پذیرش پلورالیسم و تبدیل جوامع به جامعه های پلورالیستیک، جوامع دینی، نه تنها غیر ایدئولوژیک، بلکه در واقع، غیر دینی خواهند شد .زیرا هر معتقد به دین خاصی که به پلورالیسم اعتقاد ورزد، در واقع، از همان آغاز، ادعای انحصاریت دین خود را منکر شده است و انکار جزء دین، مستلزم انکار کل دین میشود.
اینک به برخی از آیات جهانی بودن اسلام اشاره می کنیم:
الف:
تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا
(فرقان 1)
بزرگ و خجسته است کسی که بر بنده خود، «فرقان» (کتاب جدا سازنده حق از باطل) را نازل فرمود تا برای جهانیان هشدار دهنده ای باشد.
ب:
و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین (انبیاء 107)
و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.
ج:
و اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ
(انعام 19)
و این قرآن، به من وحی شده تا بوسیله آن شما و هر کس را (که این پیام به او) برسد، هشدار دهم.
د:
و ارسلناک للناس رسولا و کفی بالله شهیدا
(نساء 79)
و تو را به پیامبری برای مردم فرستادیم و گواه بودن خدا، بس است.
ه:
قل یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا الذی له ملک السموات و الارض لا اله الا هو یحیی و یمیت فآمنوا بالله و رسوله النبی الامی الذی یؤمن بالله و کلماته و اتبعوه لعلکم تهتدون
(اعراف 158)
بگو: ای مردم، من پیامبر خدا به سوی شما هستم.همان (خدایی) که فرمانروایی آسمانها و زمین از آن اوست.هیچ معبودی جز او نیست که زنده می کند و می میراند.پس به خدا و فرستاده او که پیامبر درس نخوانده ای است که به خدا و کلمات او ایمان دارد بگروید و او را پیروی کنید.امید که هدایت شوید.
و:
و ما ارسلناک الا کافة للناس بشیرا و نذیرا و لکن اکثر الناس لا یعلمون
(سبا 28)
و ما تو را جز (به سمت) بشارتگر و هشدار دهنده برای تمام مردم، نفرستادیم، لیکن بیشتر مردم نمی دانند.
ز: پیامبر اسلام از همان آغاز بعثت، «اسلام» را دین جهانی معرفی کرد.پس از نزول آیه
و انذر عشیرتک الاقربین
(شعراء 214) خویشان خود را جمع کرد و به آنها فرمود: «ان الرائد لا یکذب اهله و الله الذی لا اله الا هو انی رسول الله، الیکم خاصة و الی الناس عامة (الکامل ابن اثیر ج 2 ص 61) رهبر به خاندانش دروغ نمی گوید.قسم به خدایی که معبودی جز او نیست، من فرستاده خدا هستم به سوی شما خصوصا و بسوی همه بشریت، عموما.
ج: نامه هایی که پیامبر در آغاز رسالت به سران کشورها، مانند قیصر روم و پادشاه ایران و فرمانروایان مصر و حبشه و رؤسای قبایل مختلف عرب که به صورت مستقل زندگی می کردند، نوشته با قاصد مخصوصی آنها را اعزام می کرد و همگان را به پذیرش دین اسلام دعوت می نمود .اگر اسلام، جهانی نبود، چنین دعوتی انجام نمی گرفت و پیامبر در نامه های خود جملاتی مانند فانی انا رسول الله الی الناس کافة که دلالت بر عمومیت و شمول و جهانی بودن دین اسلام است نمی نگاشت (مکاتیب الرسول، احمدی میانجی ج 1 ص 90)
ط: خطابات قرآن، نوعا متوجه عموم مردم است و تنها به دسته و قوم خاصی توجه ندارد و همین عمومی بودن خطابات، دلیل روشنی است بر عمومیت و فراگیر بودن اسلام.عناوینی مانند یا ایها الناس، یا ایها الذین آمنوا و عناوینی مانند یا اهل الکتاب، دلالت بر جهانی بودن اسلام دارند.
ی: احکام و قوانین اسلام، عنوان عام دارند و از رنگ و نژاد و ملیت خاصی، عاری هستند و این مطلب، دلیل دیگری بر عمومی و جهانی بودن رسالت پیامبر اسلام است.نمونه ای از آیات قرآن، عبارتند از:
و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا
(آل عمران 97)
و برای خدا، حج آن خانه بر عهده مردم است (البته بر) کسی که بتواند به سوی آن راه یابد .
و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم و یتخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهین
(لقمان 6) و برخی از مردم، کسانی اند که سخن بیهوده را خریدارند تا (مردم را) بی (هیچ) واکنش ی از راه خدا گمراه کنند.
13 آیاتی که بر استقامت بر دین و عدم گرایش به ادیان دیگر دلالت دارند.در این آیات به یا ایها الذین آمنو خطاب شده است.بنابر این، یهود و نصاری، از گروه اهل ایمان خارجند .لذا دستور می دهد آنها را دوستان خود مگیرید و از دین خود، اعراض نکنید.نمونه ای از آیات عبارتند از:
الف:
یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء بعضهم اولیاء بعض و من یتولهم منکم فانه منهم ان الله لا یهدی القوم الظالمین
(مائده 51)
یعنی ای کسانی که ایمان آورده اید، یهود و نصاری را دوستان خود نگیرید که بعضی از آنان، دوستان بعضی دیگرند و هر کس از شما آنان را به دوستی گیرد، از آنان خواهد بود و بدرستیکه خداوند گروه ستمگران را هدایت نمی کند.
ب:
یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الذین اتخذوا دینکم هزوا و لعبا من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و الکفار اولیاء و اتقوا الله ان کنتم مؤمنین
(مائده 57)
ای کسانی که ایمان آورده اید، کسانی را که دین شما را به ریشخند و بازی گرفته اند، چه از کسانی که پیش از شما به آنان کتاب داده شده و چه از کافران، دوستان خود مگیرید و اگر ایمان دارید، از خداوند پروا کنید.
ج:
یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلة علی المؤمنین و اعزة علی الکافرین (مائده 54)
ای کسانی که ایمان آورده اید، هر کس از شما از دین خود برگردد، به زودی خدا گروهی دیگر را می آورد که آنان را دوست می دارد و آنان نیز او را دوست دارند.اینان با مؤمنان، فروتن و بر کافران، سرفرازند.

14 آیاتی که به اطاعت از دستورات پیامبر اسلام....

، امر کرده و تکذیب او را تکذیب انبیاء سلف معرفی می کند و مخالفان آن حضرت را جاوید در آتش می داند.پس هر انسانی، گر چه متدین به دینی باشد، اگر پیامبر اسلام را تکذیب نماید و دستورات او را اطاعت نکند، اهل سعادت نیست و این کاملا با پلورالیسم دینی، ناسازگار است.
الف:
فأن کذبوک فقد کذب رسلا من قبلک جاءوا بالبینات و الزبور و الکتاب المنیر
(آل عمران 184)
پس اگر تو را تکذیب کردند، بدان که پیامبرانی (هم) که پیش از تو، دلایل روشن و نوشته ها و کتاب روشن آورده بودند، تکذیب شدند.
ب:
من یعص الله و رسوله و یتعد حدوده یدخله نارا خالدا فیها و له عذاب مهین
(نساء 14)
و هر کس از خدا و پیامبر او نافرمانی کند و از حدود مقرر او تجاوز نماید، وی را در آتشی در آورد که همواره در آن خواهد بود و برای او عذابی خفت آور است.
ج:
یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم
(نساء 59)
ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را (نیز) اطاعت کنید.
د:
الم یعلموا انه من یحادد الله و رسوله فان له نار جهنم خالدا فیها ذلک الخزی العظیم
(توبه 63)
آیا ندانسته اند که هر کس با خدا و پیامبر او در افتد، برای او آتش جهنم است که در آن جاودانه خواهد بود.این همان رسوایی بزرگ است.
ه:
و الذین کفروا و کذبوا بآیاتنا اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون
(بقره 39)
و (لی) کسانی که کفر ورزیدند و نشانه های ما را دروغ انگاشتند، آنانند که اهل آتش اند و در آن ماندگار خواهند بود.
15 روایاتی که رستگاران و کسانیکه مستحق بهشتند، را معرفی می کند و شرایطی برای آنها بیان می نماید.این روایات که باید به صورت جمعی مورد توجه قرار گیرند، از باب اول کتاب توحید مرحوم صدوق با عنوان باب ثواب الموحدین و العارفین جمع آوری شده است.این روایات، سعادت و رستگاری و بهشت را از آن گروه خاصی می شمارد.این نتیجه گیری کاملا با پلورالیسم و کثرت گرایی دینی تعارض دارد.آن روایات، عبارتند از:
1 هر کس بمیرد و برای خداوند، شریک قایل نشود، اهل بهشت است (حدیث 5)
2 خداوند حرام کرده است آتش را بر بدن انسانهای موحد. (حدیث 7)
3 رستگاری از آن کسی است که بگوید لا اله الا الله وحده وحده وحده. (حدیث 10)
4 رستگار، کسی است که با اخلاص بگوید لا اله الا الله وحده. (حدیث 11)
5 کسی که با اخلاص، کلمه توحید را بگوید، مستحق بهشت است و اگر کسی از روی دروغ بگوید، مال اش و خودش در امان است، گرچه به سمت آتش خواهد رفت. (حدیث 18)
هر کس کلمه توحید را بگوید، از عذاب الهی ایمن است و شرط آن کلمه، پذیرش امامت ائمه (ع) است. (حدیث 23)
16 آیاتی که به انحصار حقانیت دین اسلام، دلالت دارند و معتقدان به سایر ادیان را زیانکار معرفی می کند.
و من یتبع غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخرة من الخاسرین
(آل عمران 85) و هر کس، غیر از اسلام دینی بجوید، هرگز از او پذیرفته نشود و او در جهان دیگر از جمله زیانکاران خواهد بود.
استاد شهید مطهری در توضیح این آیه می نویسد: اگر گفته شود که مراد از اسلام، خصوص دین ما نیست بلکه منظور، تسلیم خدا شدن است، پاسخ این است که البته اسلام، همان تسلیم است و دین اسلام، همان دین تسلیم.ولی حقیقت «تسلیم» ، در هر زمانی، شکلی داشته و در این زمان، شکل آن، همان دین گرانمایه ای است که به دست حضرت خاتم الانبیاء ظهور یافته است و قهرا کلمه اسلام، بر آن منطبق می گردد و بس.
بعبارت دیگر، لازمه تسلیم خدا شدن، پذیرفتن دستورهای او است و روشن است که همواره به آخرین دستور خدا باید عمل کرد و آخرین دستور خدا، همان چیزی است که آخرین رسول او آورده است (عدل الهی ص 300)
شبهات کثرت گرایان دینی
در قبال این همه دلایلی که بر ابطال «پلورالیسم دینی» وجود دارد، طرفداران این مکتب، دست به القاء شبهاتی زده اند.برخی از این شبهات، حتی به برخی از مفاهیم دینی و آیات و روایات نیز نسبت داده شده که در اینجا به آنها اشاره ای می نماییم.
1 اگر به اعتقاد شیعیان، تنها اقلیت شیعیان اثنا عشری و به اعتقاد یهودیان، تنها اقلیت دوازده میلیونی یهودیان، مهتدی و هدایت یافته اند و بقیه همگی ضال و کافرند، پس در این صورت، هدایت گری خداوند، کجا تحقق یافته است و نعمت عام هدایت او بر سر چه کسانی سایه افکنده است؟ چگونه می توان باور کرد که پیامبر اسلام، همین که سر بر بالین مرگ نهاد، عاصیان و غاصبانی چند موفق شدند که دین او را بربایند و عامه مسلمین را از فیض هدایت محروم کنند و همه زحمات پیامبر را بر باد دهند؟ (کیان صراطهای مستقیم ص 11) .
پاسخ: «هدایت الهی» بر دو نوع تکوینی و تشریعی است.هدایت تکوینی، که هستی شمول است و نسبت به تمام موجودات، جانداران و همه افراد، عمومیت دارد، به امور غیر مختار تعلق دارد، یعنی در قلمروی «اراده موجودات» نمی گنجد.برای نمونه، رشد طبیعی آنها از سنخ هدایت تکوینی است و اما هدایت تشریعی، هدایتی است که خداوند از طریق پیامبران بر مردم نازل می کند و بمعنای ارایه طریق است که تمام افراد انسان را دربر می گیرد.در این نوع از «هدایت» ، اراده و اختیار آدمیان نقش مهمی دارند.اگر انسانها بخواهندهدایت بمعنای ارائه طریق، آنها به ایصال به مطلوب برسد، باید با حسن اختیار خود به تمام دستورات الهی عمل کنند .مؤمنانی که از هدایت بمعنای ارائه طریق، بهره برند، خداوند، یک نوع هدایت تکوینی ایصال به مطلوب را در مراحل بالاتر نصیب آنها می کند.پس هدایت تشریعی، آن است که پروردگار متعال، قانون سعادت بخش را در اختیار انسان قرار می دهد و با امر به فضائل، و نهی از رذائل، او را آگاه می کند تا او با انتخاب خویش راهی را برگزیند و به پایان آن راه برسد و انسان می تواند از آن سرپیچی کند.
شایان ذکر است که برخی از مردم، مستضعفین و مرجون لامر الله می باشند، افراد ضعیف که نسبت به حقیقت و سعادت، جاهل قاصر بودند و تکلیف این گروه، با خدا است.بر اساس حکمت، معذب می کند و یا می بخشاید.خداوند در آیه 106 توبه، می فرماید:
و آخرون مرجون لامر الله اما یعذبهم و اما یتوب علیهم و الله علیم حکیم
یعنی دسته دیگر، که کارشان به امر خدا، احاله می شود یا آنها را عذاب می کند و یا می بخشاید .
البته باید توجه داشت که هر کسی را نمی توان مستضعف نامید.روایاتی از ائمه اطهار (ع) وارد شده است که (من عرف اختلاف الناس، فلیس بمستضعف) یا «الضعیف من لم ترفع الیه حجة و لم یعرف اختلاف الناس فاذا عرف الاختلاف لیس بمستضعف (حق الیقین 188) یعنی مستضعف، کسی است که اولا حجت بر او تمام نباشد، ثانیا اختلاف مردم را نشنیده باشد و موارد اختلاف را ندارند.
خداوند سبحان در آیه 96 سوره نساء می فرماید: وقتی دسته ای از مردم، به فرشتگان گفتند ما در زمین مستضعف بودیم و منشأ ظلم به خویشتن، همین استضعاف ما بوده است، ملائکه در جواب گفتند: آیا زمین خدا آنقدر وسیع نبود تا به جاهای دیگر مهاجرت کنید و مستوجب عذاب نگردید؟
2 برخی برای اثبات رستگاری اهل کتاب، به آیه ذیل استشهاد کرده اند:
(و ان من اهل الکتاب الا لیؤمنن به قبل موته و یوم القیامة یکون علیهم شهیدا)
(نساء 159) یعنی هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر اینکه پیش از مرگش به او (عیسی (ع)) ایمان می آورد و روز قیامت بر آنها گواه خواهد بود.
مفسرانی مانند طبرسی و علامه طباطبایی، ذیل این آیه، سه تفسیر و قول را بیان کرده اند .تفسیر و قول اول، آنستکه همه یهودیان و مسیحیان هنگام ظهور حضرت مسیح (ع) در زمان حضرت مهدی (عج) که برای کشتن دجال به زمین ارسال می شود، به او ایمان می آورند.این تفسیر از آل ابن عباس، ابو مالک، حسن و قتاده و غیره می باشد.لذا خداوند می فرماید:
انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا یا «انا هدیناه النجدین» یا «لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی»
دومین تفسیر، آنست که اهل کتاب، هنگام مرگشان که پرده ها کنار می رود، به حضرت، ایمان واقعی پیدامی کنند ولی ایمان در آن حالت، فایده ای ندارد.
و تفسیر سوم که طبری آن را ادعا کرده و با ظاهر آیه، سازگار نیست، این است که اهل کتاب، پیش از مرگ خود به حضرت محمد (ص) ایمان خواهند آورد و بهر حال شاید آیه شریفه، در عدم ایمان مسیحیان و یهودیان قبل از مرگ، ظهور و دلالتی داشته باشد.علاوه بر اینکه آیات فراوانی در توبیخ و فسق اهل کتاب وجود دارد که با ایمان آنها سازگاری ندارد.برای نمونه، به آیات 48 41 سوره مائده مراجعه شود. (مجمع البیان ج 2 ص 137 المیزان ج 5 ص 141) .نتیجه آنکه از این آیه نمی توان حقانیت مسیحیان و یهودیان را استفاده کرد.
ثانیا اگر نویسنده «صراطهای مستقیم» خواهان هدایت اکثر مردم است و همچون دایه ای دلسوز به فکر فرزند خواندگان خویش است، پس چرا بعنوان مسلمانی دلسوز به آیات قرآن که از فسق و جهل اکثر مردم گزارش می دهد، توجه نکرده است؟ نمونه ای از آیات عبارتند از:
الف:
و لو آمن اهل الکتاب لکان خیرا لهم منهم المؤمنون و اکثرهم الفاسقون
(آل عمران 110)
و اگر اهل کتاب، ایمان آورده بودند، قطعا برایشان بهتر بود، برخی از آنها مؤمنند ولی بیشترشان نافرمانند.
ب:
و ما یؤمن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون
(یوسف 106)
و بیشترشان به خدا ایمان نمی آورند مگر اینکه با او چیزی را شریک می گیرند.
ج:
ما خلقنها الا بالحق و لکن اکثرهم لا یعلمون
(دخان 39)
ما زمین و آسمانها را به حق آفریدیم ولی اکثر مردم نمی دانند.
د:
قل سیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة الذین من قبل کان اکثرهم مشرکین
(روم 42)
بگو در زمین بگردید و بنگرید فرجام کسانی که پیشتر بوده و بیشترشان مشرک بودند، چگونه بوده است.
ه:
یعرفون نعمة الله ثم ینکرونها و اکثرهم الکافرون
(نحل 83) .
نعمت خدا را می شناسند اما باز هم منکر می شوند و بیشترشان کافرند.
و:
ان فی ذلک لآیة و ما کان اکثرهم مؤمنین
(شعراء 8)
قطعا در این (هنرنمایی)، عبرتی است ولی بیشترشان ایمان آورنده نیستند.
ج:
لأملأن جهنم من الجنة و الناس اجمعین
هر آینه جهنم را مملو از جن و انس خواهم کرد.
ز:
و لقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجن و الانس لهم قلوب لا یفقهون بها.
ثالثا بسیار تعجب آور است، کسی، ادعای تشیع داشته باشد و غصب خلافت را نپذیرد.اگر غاصبان وعاصیان، به انحراف دین اسلام نپرداختند، پس اینهمه مجاهدتها، مصیبتها، اسارتها و حبسهای ائمه طاهرین «ع» برای چه بوده است؟ چرا حضرت علی (ع) به همراه سیده دو عالم، به خانه های اصحاب می رفتند و با آنها اتمام حجت می نمودند؟ خطابه های علی (ع) و زهرا (س) در مسجد، به چه انگیزه ای بوده است؟ نویسنده مقاله، آیا اکثریت لشکر یزید را به حق و سعادتمند می داند یا اقلیت طرفداران حسین را؟
3 شبهه سوم، اینستکه در فقه اسلام، به اهل کتاب، رسمیت داده شده است و آنان بر اجرای آداب و رسوم مذهبی خویش، مجازند.پاسخ این است که به رسمیت شناختن آنها به معنای احسان و ارفاقی است که اسلام به آنها کرده است و بر «حقانیت» و حتی «سعادت» آنها دلالتی ندارد، گرچه از نظر اسلام، مسیحیت و یهودیت اصیل، بر حق بوده اند و مؤمنان آنها سعادتمند می شوند ولی بعدها گرفتار تحریف شده و اینک از طرف اسلام، منسوخ گشته اند.آیه 79 سوره بقره، بصراحت بر تحریف آنها اشاره دارد:
فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله: پس وای بر آنان که کتاب را با دستان خویش می نویسند و می گویند این کتاب از پیش خداست (ر.ک به راهنما شناسی ص 360 356)
4 آیاتی در قرآن کریم است که ملاک سعادت را، فقط سه چیز می دانند: ایمان به خدا، ایمان به قیامت و عمل صالح.یعنی تابعیت دین آسمانی و یا دین خاصی را، شرط سعادت ندانسته است .مانند:
ان الذین آمنوا و الذین هادوا و النصاری و الصائبین من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون
(بقره 62) بدرستی کسانی که ایمان آوردند و کسانی که یهودی هستند و مسیحیان و صائبین هر که ایمان به خدا و روز قیامت داشته باشد و کار شایسته انجام دهد، پس برای ایشان است نزدخدایشان، اجر.و ترس، بر آنان نیست و اندوهناک نشوند.
پس وقتی برای سعادت و رسیدن به کمال، تدین به یکی از دینها، شرط نباشد، همه ادیان در رابطه با سعادت، علی السویه خواهند بود و اگر دین آسمانی هم مورد پذیرش باشد.به این اعتبار است که در آن، سه عنصر سعادت ملحوظ است!
این شبهه، اولین بار از سوی شرق شناسان بیان شد ولی بعدها مورد پذیرش غربزدگان قرار گرفت.در رد این توهم، باید گفت:
اولا ایمان بالله، مستلزم اموری است: یکی اینکه باید پیامبران خدا، و محتوای وحی الهی را بپذیریم و بدان عمل کنیم.برای نمونه، شیطان، به خدا و روز قیامت ایمان داشت ولی کافر شمرده شده است.پذیرفتن ما انزل الله، یعنی پذیرفتن قرآن و دین اسلام و تمام دستورات آن مانند نماز، روزه، حج، جهاد و غیره.
ثانیا دنباله آیه، می فرماید «ایمان» توأم با «عمل صالح» ، سعادت آفرین است و ملاک تشخیص عمل صالح، عقل در قلمرو مستقلات عقلیه، و شریعت در غیر آن مورد است.
ثالثا صرف عنوان اسلام و یهودیت و مسیحیت شناسنامه ای، موجب سعادت نمی گردد.باید ایمان حقیقی به خدا و روز قیامت داشت و به لوازم آن، عمل نمود.
رابعا آیات فراوانی در قرآن است که یهود و نصاری را به خاطر ایمان نیاوردن به پیامبر اسلام و عمل نکردن به دستوران اسلام، مورد عتاب قرار می دهد و حتی عقاید آنها را باطل و مردود می شمارد.مانند آیات 91 88 مریم که می فرماید: گفتند خدای رحمان، فرزندی برگرفته است.به تحقیق که چیز بسیار زشتی بر زبان آورید.نزدیک شد که آسمانها چاک چاک شود از آن سخن و زمین شکافد و کوهها فرو افتند.بجهت اینکه برای خدای رحمن، دعوی فرزند کردند. (ر.ک.به راهنماشناسی ص 359 355)
نتیجه گیری:
1 به هیچ وجه، پلورالیسم و کثرت گرایی ادیان، بمعنای حقانیت همه ادیان و مورد پذیرش اسلام نیست.گرچه پیروان ادیان آسمانی، رسمیت اجتماعی دارند و در چهارچوب قوانین اسلام، حق حیات و فعالیت دارند.
2 گفتگوی بین الادیان، با سعه صدر و گفتار نیکو، جدال احسن، گفتگوی از روی علم و آگاهی، و احساس همدلی جهت تقریب مذاهب و ادیان و انسجام آنها، برای مخالفت با هر گونه شرک و کفر از منظر درون دین، پسندیده و ممدوح است.
سعادت و شقاوت افراد، علاوه بر اینکه دارای مراتب و درجاتی است، کاملا به ایمان واقعی و عمل صالح بستگی دارد.در این صورت، آنانی که ایمان به خدا و قیامت ندارند، اهل دوزخند گرچه اعمال صالحشان باعث تخفیف در مجازات آنها گردد و یا مؤمنانی که اعمال رذیله را مرتکب شده اند، گرفتار آتش اند گرچه در نهایت، وارد بهشت شوند.
4 کسانی که می خواهند به حقایق الهی دست یابند و حقیقت آنها از ناحیه کتاب دینشان، با باطل ممزوج نگردد و سعادت اخروی نصیب آنها شود و به هیچ وجه، گرفتار عذاب الهی نشوند، باید به خدا و قیامت و رسالت رسولان او ایمان حقیقی داشته باشد، اعمال صالح را انجام دهد و تمام دستورات خداوند را که در 1400 سال اخیر، همان دستورات اسلام است و به طور دقیقتر، از فرمایشان پیامبر و ائمه اطهار بدست می آید، باید با قصد قربت انجام دهد.در اینصورت، شاید بتوان گفت اکثر مردم، اهل عذابند ولی نمی توان اکثر مردم را خالد در آتش دانست.مخصوصا با توجه به مسئله «استضعاف» که پیشتر از آن صحبت شد.
در پایان، توصیه ای به روشنفکران دیندار این سامان دارم که همانند مسیحیان در جوامع غربی، در مقابل دیدگاههای جدید، رویکردی منفعلانه نداشته باشند.برای نمونه در کتب مقدس مسیحیان، به صراحت، با مسئله بسیار زشت و زیانبار هم جنس بازی«~ hemosexulity ~»مخالفت شده است.متفکران مسیحی نیز در آغاز، مخالفت خود را با این عمل ناپسند، ابراز و اعلام داشتند.اما به تدریج، از خوف اینکه در جهان اروپا، «عقب مانده» معرفی نشوند، به جواز آن فتوا دادند و بجای آنکه در حسن و قبح افعال، از متون مقدس دینی خود، الهام گیرند، از حسن و قبح جوامع مدد جستند و از این رو در مسایلی چون خداگرایی، درد جاودانگی، روح، آزادی، حقوق زنان، حتی اهل دین، گرفتار آفتها و بیماریها شدند.از خدای سبحان، هدایت تمام بشریت از جمله، روشنفکران دیندار جامعه خود را خواهانیم.
منابع مقاله:
مجله کتاب نقد، ش 4، خسرو پناه، عبدالحسین؛
پی نوشت ها:
1 مصنفات الشیخ المفید ج 5 ص 69
2 المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء ج 5 ص 8 207 احیاء علوم الدین ج 3 ص 8 116 بحار الانوار ج 2 باب ما جاء فی تجویز المجادله و المخاصمه ص 140 125
3 قبض و بسط تئوریک شریعت ص 294 167 و ص 8 296 هرمنوتیک، کتاب و سنت مجتهد شبستری ص 32 16

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page