هنگامی که جرج اسمیت، (1) دانشمند انگلیسی و از کارکنان موزه بریتانیا، لوحه یازدهم منظومه گیلگمش (2) را کشف کرد و کلید رمز آن را گشود، معلوم شد که داستان توفان نوح ساخته و پرداخته نویسندگان تورات نبوده است. وی در روز سوم دسامبر 1782م طی بازدیدی از انجمن تازه تأسیس یافته «باستان شناسی کتاب مقدس» نطقی ایراد و در آن اعلام کرد که بر روی یکی از لوحه های کتابخانه کهن آشوربانیپال، (3) پادشاه آشور در قرن هفتم ق م، داستان توفانی را خوانده که شباهت بسیاری با داستان توفان در سفر پیدایش دارد.
اعلام این موضوع شور و هیجان زایدالوصفی در محافل علمی آن زمان برانگیخت.پس از اعلام این خبر، اسمیت تفسیر کلدانی توفان نوح و به همراه آن شرح کلی متن داستان گیلگمش را منتشر کرد، اما لوحه توفان ناقص بود. بنابراین جست وجو برای یافتن لوحه های بیشتر جهت تکمیل لوحه های پیشین آغاز شد. روزنامه دیلی تلگراف، (4) که درلندن انتشار می یافت، برای ادامه حفاری در نینوا، که جرج اسمیت برای موزه بریتانیاانجام می داد، مبلغی مساعده داد. اسمیت بلافاصله پس از رسیدن به نینوا خطوطگمشده شرح توفان نوح را، که از آن زمان تا کنون کامل ترین و دست نخورده ترین قسمت کل حماسه است، پیدا کرد. لوحه های بیشتری در همان سال و سال بعد یافت شد واسمیت توانست نواقص طرح کلی متن آشوری را برطرف سازد. او در سال 1876م، به دلیل سازگار نبودن آب و هوای آن منطقه با مزاجش، بر اثر بیماری در سی و شش سالگی در نزدیکی حلب درگذشت. (5)
اما در آن هنگام باب جدیدی در زمینه مطالعه وتحقیق متون تورات، خصوصا مقایسه آن با سایر آثار باستانی گشوده بود که راهنمای دانشمندان و پژوهشگران پس از وی شد.
نام نخستین انسان ها از آدم تا نوح، در باب های چهارم و پنجم سفر پیدایش تورات، تردیدی باقی نمی گذارد که این حکایت همان روایت سومری است که هزاران سال پیش سخن از ده پادشاهی آورده بود که قبل از حدوث توفان حکمروایی داشتند. بنابرافسانه ها سلطنت این شاهان، که همگی منصوب خدایان بودند، یکصد و بیست سارن (6) یعنی 432000 سال، به طول انجامیده است. آخرین این شاهان قهرمان توفان بود که سومری ها آن را زی سودرا (7) یا زیوسودرا (8) به معنای «آن که زیستن می داند» و اکدی ها وبابلی ها او را اوتناپیشتیم (9) به معنای «حیات را دید» می نامیدند. (10)
داستان توفان سومری
همان طور که گفته شد، کشف جرج اسمیت ریشه آشوری بابلی داستان توفان نوح مذکور در تورات را بر همگان آشکار کرد. البته باید گفت داستان توفان بابلی هم به نوبه خود از افسانه های سومری اخذ شده، با این تفاوت که روایت سومری مختصرتر وپراکنده تر است، اما شکل بابلی آن دارای انسجام و شرح و بسط بیشتری است. پروفسورساموئل کریمر، (11) سومرشناس برجسته آمریکایی، در کتاب معروف خویش، الواح سومری، متن کامل داستان توفان سومری را ذکر کرده است. (12)
در این مقال به تناسب قسمت هایی از آن را نقل می کنیم.
از روایت سومری، که دارای افتادگی های بسیاری است و فقط قطعاتی چند از آن دردسترس است، چنین برمی آید که با وجود مخالفت و ممانعت برخی از خدایان و اعضای پانتئون، خدایان بزرگ آن (13) و انلیل (14) اراده می کنند بشر را با توفانی عظیم از میان بردارند.یکی از ایشان، موسوم به انکی (15) ، ارزش های زی سودرا شاه، یعنی فروتنی، فرمان برداری و پارسایی را به خدایان یادآور می شود . هموست که پنهانی زی سودرا را در شوروپاک یاشروپک (16) از این تصمیم آن و انلیل آگاه می کند. (17)
پروفسور کریمر می نویسد: زی سودراهنگام خواب و در ساعات خواندن ادعیه و اوراد منتظر وحی و الهام آسمانی است. تااین که روزی که در کنار دیواری ایستاده است، ندای یکی از خدایان او را متوجه می سازد. به وی اطلاع داده می شود که خدایان در مجمع خود مصمم شدند نوع بشر رانابود کنند.
زی سودرا در کنار همان دیوار ایستاده بود که ندایی شنید:
«در کنار دیوار و در سمت چپ بایست ...؛ (18)
رازی با تو در میان می نهم، گوش دار؛
به سخنان من گوش فرا ده:
طبق ... ما، توفانی مراکز پرستش را واژگون می کند، و نسل بشر را به نابودی می کشد . ..؛
چنین است نظر و رأی مجمع خدایان.
به فرمان آن و انلیل ...
سلطنت و حکومتش [به آخر می رسد]» . (19)
پروفسور کریمر در ادامه می نویسد: لابد در متن اصلی افسانه به زی سودرا اندرزمی دهند که کشتی بزرگی بسازد و خود را از مرگ و نیستی نجات دهد. اما شکستگی چهل خط از متن سند مانع دست یافتن به این بخش از داستان شده است. پس از آن که متن سند مفهوم می شود درمی یابیم که پس از هفت شبانه روز توفان بنیان برانداز، اوتو (20) ، خدای خورشید، بار دگر بر جهان می تابد؛ زی سودرا در پیشگاه وی به خاک می افتد و به درگاهش قربانی می فرستد:
گردبادهای بنیان کن یکجا روی آوردند، و در همان حال توفان پرستشگاه ها را از میان برداشت .
پس از هفت شب و هفت روز، توفان زمین را رفت؛
توفان کشتی غول آسا را بر روی آب های ژرف به هر سو پرتاب می کرد؛
اوتو سر زد و زمین و آسمان را روشن ساخت؛
زی سودرا پنجره ای در کشتی عظیم خود گشود؛
اوتوی قهرمان پرتوش را به درون کشتی افکند.
زی سودرا شاه، در برابر اوتو سجده کرد؛
پادشاه گاوی و گوسفندی قربانی کرد.
پروفسور کریمر در پایان می افزاید: سی و نه خط دیگر از متن در این جا خرد شده است. در چند خط آخر افسانه به زی سودرا مقام خدایی عنایت می شود. زی سودرانخست در برابر آن و انلیل سجده می کند. آنان به وی زندگی خدایان و عمر جاویدان می بخشند و سپس او را به «دیلمون» ، (21) جایی که خورشید برمی آید، می برند:
آن و انلیل زندگی در زمین و آسمان دمیدند و بر اثر ... ایشان ... روی زمین گسترش یافت؛
از زمین گیاه رویید.
زی سودرا پادشاه، در برابر آن و انلیل سجده کرد.
آن و انلیل وی را گرامی داشتند، و زندگی خدایان بدو عنایت کردند، و عمری جاودان بدو بخشیدند.
آن گاه زی سودرا پادشاه، کسی که نسل بشر و گیاه را حفظ کرد، در گذرگاه، در سرزمین «دیلمون» ، آن جا که آفتاب برمی دمد، سکونت گزید. (22)
داستان توفان بابلی
برخلاف داستان توفان سومری که تا اندازه ای دچار پراکندگی است، شکل بابلی آن تاحد بسیاری بسط یافته است و قسمتی از حماسه مشهور گیلگمش را تشکیل می دهد.این اثر ادبی بسیار برجسته را که در آن تلفیقی از اسطوره، داستان حماسی و تاریخی به چشم می خورد، به حق می توان شاهکار جاویدان ادبیات آشوری بابلی به شمار آورد.پروفسور اشپایزر در اهمیت و ارزش این حماسه چنین می گوید:
برای نخستین بار در تاریخ جهان تجربه عمیقی در چنین ابعاد پهلوانی، در سبکی شکوهمند امکان بیان داشته است. چشم انداز و میدان عمل این حماسه، همراه باتوانایی شعری آن سبب شده است که این حماسه جاودانه، توجه همگان را به خودجلب کند. در دوران باستان، زبان ها و فرهنگ های گوناگونی زیرنفوذ این شعر قرارگرفتند. (23)
البته با همه اهمیت و جذابیتی که این حماسه داراست، در این مقال مجال پرداختن بدان نیست و فقط بخشی از آن که مربوط به داستان توفان بابلی است در این جا ذکرمی گردد. (24)
همان طور که اشاره شد، داستان توفان بابلی با حماسه گیلگمش پیوند یافته و بخشی از ماجراهای این پهلوان اسطوره ای را تشکیل می دهد. این حماسه مشهور در دوازده لوح منقوش شده و در یازدهمین لوح آن داستان توفان آمده است. البته این نکته قابل ذکراست که از دوازده لوحی که به حماسه گیلگمش می پردازد، لوحه یازدهم از همه طولانی تر و نسبت به الواح دیگر سالم تر باقی مانده است. و اینک خلاصه داستان توفان بابلی:
بزرگ ایزدان آنو (25) ، انلیل، نینورتا (26) و انوگی (27) در شهر شوروپاک، که در سواحل فرات واقع است، گرد هم آمدند و بر آن شدند که زمین را طی توفانی غرقه سازند. اما اآ (28) ، که در آن گردهمایی حضور داشت، به حال انسان دل سوزاند و راز تصمیم گیری ایزدان را به کلبه ای نئین سپرد. همان گونه که اآ تصمیم گرفته بود، راز مزبور را یکی از ساکنان شوروپاک به نام اوتناپیشتیم شنید:
انسان شوروپاک، فرزند اوبارا توتو (29) ، خانه ات را ویران کن؛ کشتی ای بساز.
ثروت هایت را نجات بده؛ حیات خویش را بجوی؛
و بذرهای حیات را در آن انبار کن! (30)
اوتناپیشتیم به پند اآ گوش فراداد و بی درنگ دست به کار شد. کشتی بزرگی ساخت که: «صد و بیست ذراع اضلاع آن، و صد و چهل ذراع ارتفاع آن بود» . (31)
اوتناپیشتیم بعدها سرگذشت خود را برای گیلگمش پهلوان چنین نقل کرده است:
وقتی از ساختن کشتی، که محوطه کف آن یک جریب و اندازه هر طرف عرشه آن یکصد و بیست ذراع بود و چهارگوشه ای ایجاد می کرد، در مدت هفت روز فارغ شدم، در روز هفتم بدنه کشتی را قیراندود ساختم. آن گاه کسان و خاندان خود را به کشتی بردم، و نیز طلا و نقره و خزندگان مزرعه و دام و دد صحرا، اعم از وحشی و اهلی، وپیشه وران هر صنف را سوار آن کردم. چون زمانی که شمش (32) ، ایزد خورشید، مقدر کرده بود، با گفتن «غروب، وقتی که خالق توفان رگبار نیستی نازل می کند، داخل کشتی شو وتخته هایش را محکم ببند» (33) به سرعت فرا رسید، پس من به درون کشتی رفتم و درها رامحکم فروبستم.
لحظه موعود نزدیک شد. از افق ابرهای سیاهی برخاست و رعدی هولناک در محلی که اداد (34) ، خداوندگار توفان، حکم می راند، به غرش آمد. در سمت مقابل بر فراز تپه ودشت «شولات» (35) و «هنیش» (36) پیش قراولان توفان در حرکت بودند. سپس خدایان مغاک ژرف برآمدند؛ نرگال (37) موانع آب های زیرزمینی را برداشت؛ نینورتا، خداوندگار جنگ، سدها را در هم شکست و هفت داور جهنم «انوناکی» (38) مشعل افراشتند و همه جا را با نورکبود آن روشن کردند. فریاد سرگشتگی و اندوه وقتی که خدایان توفان روشنی روز را به تاریکی بدل کردند، وقتی که او سرزمین را چون جامی درهم شکست، به آسمان برخاست. (39)
یک روز تمام توفان خشمناک به هر سو رفت و آشوب به پا کرد. سیلاب تمام سطح جهان را فرا گرفت و آب از قلل کوه ها بالاتر رفت و آب جاروی فنا بر روی نوع انسان کشید. هیچ کس به یاد دیگری نبود و هیچ کس طاقت سربرداشتن و برآسمان نگریستن نداشت. حتی خدایان از سیل به هراس افتادند و به اوج آسمان، به بنای استوار «آنو» گریختند. آنها چون سگ ها به لانه ها خزیدند و در کنار دیوارها قوز کردند. سپس ایشتر (40) ، ملکه خوش آوای آسمان، چون زنی در هنگام زایمان فریاد زد: «افسوس که روزگار کهن به خاکستر تبدیل شده است، چرا که اراده ام بر شر قرار گرفت. چرا درهمراهی با خدایان به شر حکم راندم؟ جنگ ها را مأمور نابودی مردمان کردم؛ اما آیا آنهامردم من نبودند، چون من مایه اعتلای آنان شدم؟ اینک آنان چون تخم ماهیان در آب پراکنده اند» . (41)
خدایان بزرگ آسمان و دوزخ گریستند و چهره خود را پوشاندند.
شش روز و شش شب باد وزید. با آغاز سپیده روز هفتم توفان از سمت جنوب فروکش کرد. دریاها ساکن شدند و سیلاب خاموش گشت. من دریچه کشتی را گشوده، به آن دریای بی کران نظر افکندم و شیون و زاری آغاز کردم، ولی همه آدمیان در گل فرورفته بودند. به عبث در جست و جوی زمین نگریستم، چرا که در هر سو آب بی حاصل بود. لیکن چهارده فرسنگ آن سوتر کوهی نمایان شد و در آن جا کشتی پهلو گرفت. روی کوه نیسیر (42) کشتی ثابت ماند. کشتی شش روز روی کوه نیسیر ماند و تکان نخورد. با آغازسپیده روز هفتم، من کبوتری را رها کردم و به بیرون فرستادم. آن پرنده پرواز کرد و رفت، اما چون جایی برای نشستن نیافت بازگشت. پس پرستویی را پرواز دادم. او نیز به هر سوپرید و چون جایی پیدا نکرد، ناگزیر بازگشت. پس بار دیگر کلاغی را آزاد کردم. او فرورفتن آب ها را دید . پس آوازی داد و دیگر بازنگشت. سپس من هر چه داشتم در معرض چهار باد گذاشتم و بر فراز قله کوه قربانی گذرانیدم و شراب مقدس نوشیدم. (43)
در ادامه داستان می خوانیم وقتی خدایان بوی مطبوع قربانی را استشمام می کنند، همچون مگسان برگرد آن حلقه می زنند. آن گاه ایشتر فرا می رسد. گردنبند لاجوردی خویش را بلند کرده، به آن سوگند یاد می کند که هرگز این رخداد را به فراموشی نسپارد.ایشتر انلیل را به خاطر این که باعث نابودی قوم او شده است سرزنش می کند. آن گاه انلیل بر سر قربانیان می رسد و از این که کسی توانسته از نابودی در امان بماند، بسیارخشمگین می شود، نینورتا اآ را به خاطر افشای راز خدایان مورد عتاب قرار می دهد، و اآانلیل را دوستانه سرزنش می کند و با وی چنین می گوید:
ای خردمندترین خدایان، انلیل دلاور، چگونه توانستی این سان بی رحمانه سیل به راه اندازی؟
گناه را برگردن گناهکار بگذار، تجاوز را بر گردن متجاوز.
به هنگام زیاده روی قدری تنبیهش کن، او را زیاد آزار مده که خواهد مرد.
شاید اگر شیری بشر را بدراند، که بهتر از سیل.
شاید اگر گرگی نوع بشر را بدراند، که بهتر از سیل.
شاید اگر خشک سالی جهان را نابود کند، که بهتر از سیل است.
لیکن من نبودم که راز خدایان را آشکار کردم، مرد خردمند آن را در رؤیایی آموخت.اینک تدبیر کن که با او چه باید کرد؟
سپس انلیل به کشتی درآمد و برای تبرک پیشانی من و همسرم را لمس کرد و گفت: «در روزگاران گذشته اوتناپیشتیم مردی روحانی بود. از این پس او و همسرش دردوردست، در دهانه رودها خواهند زیست.» بدین سان بود که خدایان مرا برگزیدند ودر این جا گذاشتند تا در دوردست، در سرچشمه رودها زندگی کنم. (44)
طوفان نوح در اساطیر بین النهرین و تورات - کتاب نامه
- بازدید: 4517