فصل سوم: خداشناسی و خداباوری و راه¬های تقویت آن

(زمان خواندن: 25 - 50 دقیقه)

1. مهم‌ترین شرط خداباورى
بی‌گمان، ایمان و خداباوری هنگامی ارزش واقعی خواهد داشت که همه شرایط آن رعایت شود. بر اساس ادله عقلی و نقلى، پذیرش امامت و ولایت امامان معصوم(ع) که مدافعان راستین خداباوری هستند، مهم‌ترین شرط خداباورى است.
امام رضا(ع) در سفر خود به توس، هنگامی که به نیشابور رسید و مردم از ایشان درخواست نقل حدیث کردند، فرمود:
شنیدم از پدرانم، از رسول خدا(ص)، از جبرئیل، از خداوند جل جلاله که می‌فرماید: لاإِلهَ إِلَّا اللهُ، دژ استوار من است. هر کس داخل شود، از عذاب من در امان است، همین که قافله آن حضرت به راه افتاد، فرمود: با شروط آن و من از شرط‌های آن هستم.[1]
شیخ صدوق در شرح این حدیث می‌فرماید:
از شرط‌های لا إِلهَ إِلَّا اللهُ اقرار به این است که امام رضا(ع) از طرف خداوند بر بندگان، امامی است که اطاعت او واجب است.
توحیدی که از غیر راه خداوند یکتا و اولیای معصوم او پدید آید، توحیدی نادرست و ساخته اوهام باطل آدمی است و خداوند بزرگ نیز هرگز آن را نخواهد پذیرفت. شیخ سلیمان بلخی قندوزی یکی از عالمان اهل سنت از پیامبر اکرم(ص)، روایت می‌کند:
إِنَّ لا إِلهَ إِلَّا اللهُ شُرُوطاً وَ إِنِّی وَ ذُرِّیِّتِی مِنْ شُرُوطِها.[2]
همانا لا اله الا الله را شرط‌هایی است و من ذریه‌ام از شرط‌های آن هستیم.
رسول خدا(ص) به امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید:
ای على، تو برادر، وارث، وصى، جانشین و خلیفه من در خاندان و امتم هستى؛ چه در زندگی و چه پس از مرگم. دوست‌دار تو، دوست‌دار من و دشمن تو، دشمن من است. ای على، من و تو پدران این امتیم. یا على، من و تو و امامان از فرزندان تو، سادات دنیا و فرمان‌روایان آخرتیم. هر کس ما را بشناسد، خداوند را شناخته است و هر کس ما را نشناسد، خداوند عزوجل را نشناخته است.[3]
امام باقر(ع) نیز می‌فرماید:
حُبُّنا إِیمانٌ وَ بُغْضُنا کُفْرٌ. [4]
همانا محبت ما، ایمان و دشمنی با ما کفر است.
حفص کناسی می‌گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: کمترین چیزی که بنده با وجود آن مؤمن به شمار می‌رود، چیست؟ فرمود:
شهادت بدهد که معبودی جز خداوند متعال نیست و حضرت محمد(ص)، بنده و فرستاده اوست و به بندگی و طاعت و فرمان‌بری اقرار داشته است و امام زمان خود را بشناسد. آن‌گاه که اینها را انجام داد، مؤمن خواهد بود.[5]
امیرالمؤمنین علی(ع) نیز می‌فرماید:
وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّهَ وَ بَرَأَ النَّسَمَهَ إِنَّهُ لَعَهِدَ النَّبِیُّ إِلَیَّ أَنَّهُ لا یُحِبُّکَ إِلّا مُؤْمِنٌ،‌وَ لا یُبْغِضُکَ إلّا مُنافِقٌ شِقِیُّ.[6]
قسم به آنکه دانه را شکافت و خلایق را بیافرید، رسول خدا(ص) با من عهد گذارد که دوست نمی‌دارد تو را جز مؤمن دشمن نمی‌دارد تو را جز کافر شقى.
2. راه‌های خداشناسى
الف) فطرت
یکی از راه¬های اذعان به وجود خدا، فطرت و ضمیر باطنی انسان است، به این معنا که انسان همواره در درون خود یک حقیقت جهانی هوشمند را به خودی خود احساس می¬کند، بدون اینکه به برهان و دلیل نیاز داشته باشد.[7]
یک ـ معنای فطرت
واژه فطرت که در فارسی به سرشت ترجمه می¬شود، از ریشه فطر و از نظر لغوی به معنای شکافتن است[8] و در اصطلاح منطق در توضیح قضایای فطری گفته شده: «قضایایی هستند که قیاس همراهشان می¬باشد.»[9] در عرفان نیز از این واژه تحت عنوان عشق فطری به حقیقت هستی و استعداد وصول آدمی به معرفت شهودی درونی یاد شده است. در فلسفه نیز به نوعی شناخت عقلی که بدون توسل به اسباب حسی و تجربی و بدون تعلیم و تعلم حاصل می¬شود، معرفت بدیهی یا فطری گفته شده است.[10]
در هر حال، معنای مشترک، میان موارد فوق، معرفت یا گرایشی است که انسان به مقتضای نوع آفرینش، آن را از ابتدای خلقتش همراه خود دارد و از راه تجربه و آموزش به دست نمی¬آید.
دو ـ ویژگی‌های امور فطرى
نیازها و امور فطری انسان، دارای یک سلسله ویژگی¬هایی است که عبارتند از:
اول ـ همگانی بودن
امور فطری همگانی است و در میان همه افراد بشر، با وجود تفاوت فرهنگ¬ها و نظام¬های اقتصادی و سیاسی و اختلاف شرایط جغرافیایی وجود دارد.
دوم ـ بالقوه بودن
امور فطری در ابتدا بالقوه بوده و به مرور زمان فعلیت پیدا می¬کند.
سوم ـ انعطاف¬پذیر بودن
نیازهای فطرى، انعطاف¬پذیرند و عواملی نظیر اختیار فرد، محیط اجتماعى، تعلیم و تربیت و ضربه¬های روحی می¬تواند سبب تقویت یا بروز نیافتن آنها شود.
این ویژگی‌ها، کاملاً با حس گرایش انسان به خدا هماهنگ است؛ چرا که:
اولاً: به گواهی تاریخ، گرایش انسان به خدا از قدیمی¬ترین روزگاران وجود داشته و این موضوع میان ملت¬های گوناگون، با آداب و رسوم و باورها و آرای گوناگون همراه بوده است. این امر بر اثر حفاری¬ها و کاوش¬های علمی باستان¬شناسان تأیید شده است تا جایی که برخی دانشمندان بر این باورند که هیچ قومی را نمی¬توان یافت که در میان آنها گرایش به خدا و مذهب دیده نشده باشد و از آن‌جا که گرایش به خدا در سراسر جهان، در دوره¬های گوناگون وجود داشته، نتیجه می¬گیریم حس خداجویی مولود عوامل و شرایط جغرافیایی و فرهنگی و اقتصادی نیست؛ زیرا اگر مولود این شرایط بود، باید در برخی محیط-های جغرافیایی یا در شرایط ویژه فرهنگى، اقتصادی و سیاسی وجود داشته باشد و در شرایطی دیگر نباشد. به عبارت دیگر در ضمیر هر یک از افراد بشر، تصور کم و بیش مبهمی از مبدأ کل، یعنی آفریننده جهان موجود هست و همه کس به صورت طبیعى، میل به درک آن مبدأ دارد و این حس در همه افراد یکی است، ولی تظاهراتش به واسطه اختلاف محیط¬ها و مناسبات دیگر، گوناگون است.
ثانیاً: گرایش فطری در آغاز تولد به صورت استعدادی در نهاد آدمی نهفته است که پس از طی مراحلى، اگر به موانعی برخورد نکند، به فعلیت می‌رسد و ظهور عینی می¬یابد؛ یعنی انسان در آغاز تولد، نه مانند حیوان است که هیچ‌گونه گرایش فطری نداشته باشد و رفتار و کردار او تنها براساس غریزه فعلیت یافته باشد، و نه مانند انسان کامل است که در او ویژگی¬های فطری بالفعل موجود باشد، بلکه این گرایش نخست استعداد محض است و کم کم در شرایط مساعد رشد می¬یابد و به فعلیت می¬رسد.
ثالثاً: نیازهای فطرى انسان انعطاف¬پذیرند؛ یعنی اگر این گرایش¬ها در شرایط نامساعد قرار بگیرند، از رشدشان کاسته می-شود تا جایی که شاید در بسیاری از افراد بروز نکند. گرایش فطری انسان به خدا نیز اگر در شرایط مساعد قرار نگیرد، فعلیت نخواهد یافت و از همین جاست که تبلیغات پی‌گیری که در برخی جامعه¬ها بر ضد حس خداجویی انسان می¬شود، از رشد و نمو این حس می¬کاهد. چنان¬که گفته شد، معنای فطری بودن حس خداجویی این نیست که در هر وضع و شرایطی نمودار شود، بلکه این گرایش نیز بسان دیگر گرایش¬های فطرى، هنگامی تجلی می¬یابد که مانعی در برابر آن قرار نگیرد.
سه ـ فطری بودن خداباوری در قرآن
انسان¬ها به طور فطری نوعی نیاز و گرایش به پرستش یک معبود را در خود حس می‌کنند، حتی کسانی از سر دشمنی به ظاهر منکر این حقیقت هستند، در ضمیر خود به آن ایمان دارند، ولی گویا صدای رسای ضمیر خود را نمی¬شنوند.
از آیات قرآن کریم درمی‌یابیم که اصل وجود آفریدگار برای این جهان از امور آشکاری است که به دلیل و اثبات نیاز ندارد. ازاین‌رو، بیشتر آیه¬های قرآن در زمینه خداشناسى، مربوط به صفت¬های پروردگار و شرک¬زدایی است. در این زمینه، به برخی آیه¬ها اشاره می¬کنیم:
وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ. (عنکبوت: 61)
و اگر از ایشان بپرسى: چه کسانی آسمان¬ها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را [چنین] رام کرده است؟ خواهند گفت: «الله» پس چگونه [از حق] بازگردانیده می¬شوند؟
وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأًَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِهَا لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَایَعْقِلُونَ. (عنکبوت: 63)
و اگر از آنها بپرسى: چه کسی از آسمان آبی فرو فرستاده و زمین را پس از مرگش به وسیله آن زنده¬ گردانیده است، حتماً خواهند گفت: الله. بگو ستایش از آن خداست، با این همه بیشترشان نمی¬اندیشند.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَایَعْلَمُونَ. (روم: 30)
پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدایْ تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولی بیشتر مردم نمی¬دانند.
در این آیه، نه تنها مسئله خداشناسى، امری فطری معرفی شده، بلکه آفرینش انسان با باور به وجود او سرشته شده و دین که همان اصول و کلیات آیین خداست، امری فطری است.
البته معنای فطری بودن باور به خدا این نیست که انسان در همه احوال و شرایط به آن توجه داشته باشد، چه بسا عواملی سبب می‌شود که چنین دریافتی پنهان بماند و در ذهن خودآگاه خودنمایی نکند. آن‌گاه که حجاب کنار زده شود، انسان ندای درون را به خوبی می¬شنود و متوجه آن می¬شود. برای انسان هنگام بروز حادثه‌های خطرناک، مانند هجوم موج¬های دریا به کشتى، بروز نقص فنی در هواپیما، یورش سیل و... یک حالت عرفانی و توجه ویژه به خدا پدید می‌آید و آدمی در این حالت، با قلبی سرشار از ایمان، از خدا می¬خواهد او را از این گرداب برهاند. در اینجا ترس، یادآور آن ندای درونی و باور فطری انسان است، نه پدیدآورنده ایمان به خدا.
هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِم بِرِیحٍ طَیِّبَهٍ وَ فَرِحُواْ بِهَا جَاءتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَ جَاءهُمُ الْمَوْجُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَ ظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَواْ اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنجَیْتَنَا مِنْ هَـذِهِ لَنَکُونَنِّ مِنَ الشَّاکِرِینَ، فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ... . (یونس: 22 و 23)
اوست که شما را در خشکی و دریا می¬برد، وقتی در کشتی قرار می¬گیرید و باد ملایمی آنان را می¬برد. خوش¬حال می¬شوند و ناگهان باد سهمگینی بر آن می¬وزد و موج از هر طرف به ایشان می¬رسد و تصور می¬کنند بلا آنان را فرا گرفته است. (در این هنگام) با باور خالص، خدا را می¬خوانند و می¬گویند اگر ما را از این خطر برهانى، او را سپاس‌گزاران خواهیم بود. و وقتی خدا آنان را نجات دهد، خدا را با اعتقاد خالص و پیراسته از شرک می¬خوانند. وقتی آنان را به خشکی رسانید، ناگهان به خدا شرک می¬ورزند.
از این آیات پی می¬بریم که باور به خدا، در نهاد انسان به صورت فطری وجود دارد، ولى سرگرمی¬های ناسالم و لذت¬های زودگذر و هموار بودن مسیر زندگى، انسان را از ندای درون غافل می¬سازد و هنگام سختی¬ها که انسان آهنگ یک‌نواخت زندگی را از دست می¬دهد، به حکم فطرت به یاد خدا می¬افتد و کارساز و مشکل¬گشایی جز او نمی¬یابد.
شخصی خدمت امام صادق(ع) رسید و عرض کرد: «خدا را به من آن¬چنان معرفی کن که گویی او را می¬بینم».
حضرت از او پرسید: «آیا هیچ وقت از راه دریا مسافرت کرده‌اى؟»
گفت: «آری».
فرمود: «اتفاق افتاده است که کشتی شما در دریا بشکند؟»
گفت: «بلى، اتفاقاً در سفری چنین ماجرایی پیش آمد».
فرمود: «به جایی رسیدی که امیدت از همه چیز قطع شود و خود را مشرف به مرگ ببینى؟»
گفت: «بلى چنین شد».
فرمود: «در آن حال، امیدی به نجات داشتى؟»
گفت: «آری».
فرمود: «در آنجا که وسیله¬ای برای رهایی تو وجود نداشت، به چه کسى امیدوار بودى؟»
وی متوجه شد که در آن حال گویا دل او با کسی پیوند داشته، به گونه¬ای که گویی او را می¬دیده است.[11]
صدر المتألهین، نیز از اینکه انسان در حوادث سخت به یاد خدا می‌افتد، فطری بودن خداشناسی را نتیجه می‌گیرد و چنین می‌نویسد:
وجود واجب خداوند متعال، امری فطری است؛ چون انسان در برخورد با حوادث سخت و ترسناک، به حکم فطرت بر خدا توکل می¬کند و خود به خود به آن موجود سبب¬ساز متوجه می¬شود که مشکل¬ها را آسان می¬سازد. به همین دلیل می¬بینیم بیشتر عرفا بر اثبات وجود خدا و کارگردانی او در نظام هستى، به توجه و حالتی استدلال می¬کنند که انسان موقع برخورد با حوادث ترسناک، از قبیل غرق شدن یا حریق در خود مشاهده می¬کند.[12]
همچنین ایشان در این بحث، از آیاتی یاد می¬کند که در آنها از گرایش انسان به خدا و پناه بردن به او هنگام بیچارگى، سخن رفته است؛ مانند این آیه شریفه که می¬فرماید:
و چون به کشتی درآیند، خدا را پاک‌دلانه می¬خوانند [ولى] هنگامی که آنها را [به سلامت] به خشکی رساند، باز به راه شرک می¬روند. (عنکبوت: 65)
بزرگی در این زمینه می¬گوید:
بی‌گمان هزاران نفر از مردمی که وجود خدا را انکار کرده¬اند، در برابر معبودهای دیگر کرنش می¬کنند تا غریزه بندگی خود را تسکین بخشند؛ زیرا خدا برای انسان ضرورتی فطری است و همین مظاهر در تأیید این غریزه و طبیعی بودن آن بس است؛ چه اینکه انسان هرگاه از عبادت خدای یگانه خودداری کرد، به ناچار در برابر خدایان بی¬شمار دیگر به پرستش می¬پردازد؛ یعنی فطرتش نمی¬تواند خلأ انکار وجود خدا و الحاد را پر کند. بی‌گمان آنهایی که جز خدای یگانه را بپرستند، از آرامش و اطمینان حقیقی محروم می¬باشند و مانند کودک بی¬مادر، برای خود از پلاستیک، مادر می¬سازند.[13]
ب) نظم جهان هستى
هر فردی با تماشای جهان هستی در می¬یابد که در هر گوشه و کناری از این جهان پهناور، نظم دقیقی به کار رفته است. با دیدن هر یک از موجود¬های گوناگون، به سازمان منظمی پی می¬بریم که برنامه و حساب و قانونی دارد.
به عبارت دیگر، حتی انسان ابتدایى، با شناخت محدودش درمی‌یابد که جهان هستى، بی‌حساب و کتاب نیست و از نظم ویژه¬ای برخوردار است.
طلوع و غروب خورشید در صبح و عصر، شکوفا شدن گیاهان در بهاران، ریزش برگ¬ها در پاییز، برودت و گرمای هوا در زمان¬های مشخص، همگی حاکی از این است که جهان، منظم است.
نه تنها انسان با فرهنگ امروزى، بلکه انسان ابتدایی نیز با این قاعده و قانون می‌توانسته به وجود هستی¬بخش یا نیرویی ماورای این عالم که این جهان منظم را پدید آورده، پی برد. منتها انسان ابتدایی از دریافت درست درباره مبدأ آفرینش ناتوان بود و نمی¬توانسته آن‌گونه خدا را معرفی یا باور کند که انسان امروزی با مطالعه بدان معتقد است.
ج) قانون علیت
احساس رابطه علیت میان اشیا، تاریخى بس طولانی دارد و علیت از قدیمی¬ترین دوره¬های باستانی در ذهن انسان¬ها جریان داشته و به پیوند میان حادثه¬ها و پدیده¬های جهان هستى، از نخستین روزهای زندگی بشر توجه شده است. با این توضیح که وقتی انسان مرحله خامی و کوتاه¬اندیشی را پشت سر می¬نهد، هر چه نیروی عقلی¬اش افزون¬تر شود، قدرت تشخیص او نیز بیشتر می‌گردد، سپس به کمک نیروی عقل و تشخیص، می¬تواند به بسیاری از مسائل پی ببرد و با مسئله علیت آشنا -شود.
در این مرحله، بی¬تردید انسان با کمی دقت درمی¬یابد که در این جهان پهناور، هر چیزی بدون وجود رابطه منطقى، در هر چیز دیگر مؤثر نیست، بلکه میان چیزهایی که در یکدیگر مؤثر می¬افتند، روابطی وجود دارد که آن اثرگذاری را توجیه می¬کند و ما این روابط را علت و معلول می‌نامیم.
از این سلسله ادارکات که حاکی از وجود روابطی منطقی و اثرگذار در بین چیزهاست، برای انسان مسلّم می¬شود که در این جهان، علت و معلول وجود دارد و میان علت و معلول نیز ارتباط ویژه¬ای برقرار است.
در ادامه این نوع دقت و مطالعه، زمانی که نوبت به خود انسان می¬رسد، درمی‌یابد اول اینکه هستی او از خودش نیست، دوم اینکه حتی پس از ورود به دایره هستی نیز به ذات خویش اتکا ندارد؛ زیرا به راهنمایی عقل خود درمی¬یابد که زمانى، این انسان نبود، ولى جهان هستی بود. همچنین زمانی فرا خواهد رسید که حیات انسانی از بین خواهد رفت و انسان، دیگر نخواهد بود، در حالی‌که همچنان جهان و هستی خواهد بود و ادامه خواهد داشت. انسان اندیشمند درمی‌یابد که وجود او متکی به خود نیست و از جای دیگری سرچشمه گرفته است.
آن‌گاه اندیشه¬اش در آفاقی گسترده¬تر پرواز می¬کند و او را متوجه انسان¬های دیگر می¬سازد و می¬بیند آنها نیز زمانی همچون خود او در این جهان نبوده¬اند و بعدها پدید آمده¬اند و روزی نیز از بین خواهند رفت. از این رو، آنها نیز متکی به خود و قائم به ذات نیستند.
انسان اندیشمند، در ادامه این ادراکات و اندیشه¬ها درمی¬یابد که حیوان¬ها و گیاهان نیز همچون انسان¬ها از هستی عاریتی برخوردارند.
به عبارت دیگر، برای انسان روشن می¬شود که هم خود او و هم هر موجود دیگری که در این جهان است، همواره در حال تغییر و تحول به سر می¬برد. در نتیجه پی می¬برد که این جهان و هر چه در آن است، در حال تغییری پایان¬ناپذیر است و هیچ‌یک از موجودات این جهان پهناور، در هستی خویش متکی به خود و قائم به ذات نیست و به‌ناچار درمی¬یابد عاملی مافوق طبیعت و برتر و بالاتر و تواناتر از همه چیز، به نام «خدا»، این موجودها را آفریده و آنان را در این مسیر قرار داده است.

1. مهم‌ترین شرط خداباورى
بی‌گمان، ایمان و خداباوری هنگامی ارزش واقعی خواهد داشت که همه شرایط آن رعایت شود. بر اساس ادله عقلی و نقلى، پذیرش امامت و ولایت امامان معصوم(ع) که مدافعان راستین خداباوری هستند، مهم‌ترین شرط خداباورى است.
امام رضا(ع) در سفر خود به توس، هنگامی که به نیشابور رسید و مردم از ایشان درخواست نقل حدیث کردند، فرمود:
شنیدم از پدرانم، از رسول خدا(ص)، از جبرئیل، از خداوند جل جلاله که می‌فرماید: لاإِلهَ إِلَّا اللهُ، دژ استوار من است. هر کس داخل شود، از عذاب من در امان است، همین که قافله آن حضرت به راه افتاد، فرمود: با شروط آن و من از شرط‌های آن هستم.[1]
شیخ صدوق در شرح این حدیث می‌فرماید:
از شرط‌های لا إِلهَ إِلَّا اللهُ اقرار به این است که امام رضا(ع) از طرف خداوند بر بندگان، امامی است که اطاعت او واجب است.
توحیدی که از غیر راه خداوند یکتا و اولیای معصوم او پدید آید، توحیدی نادرست و ساخته اوهام باطل آدمی است و خداوند بزرگ نیز هرگز آن را نخواهد پذیرفت. شیخ سلیمان بلخی قندوزی یکی از عالمان اهل سنت از پیامبر اکرم(ص)، روایت می‌کند:
إِنَّ لا إِلهَ إِلَّا اللهُ شُرُوطاً وَ إِنِّی وَ ذُرِّیِّتِی مِنْ شُرُوطِها.[2]
همانا لا اله الا الله را شرط‌هایی است و من ذریه‌ام از شرط‌های آن هستیم.
رسول خدا(ص) به امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید:
ای على، تو برادر، وارث، وصى، جانشین و خلیفه من در خاندان و امتم هستى؛ چه در زندگی و چه پس از مرگم. دوست‌دار تو، دوست‌دار من و دشمن تو، دشمن من است. ای على، من و تو پدران این امتیم. یا على، من و تو و امامان از فرزندان تو، سادات دنیا و فرمان‌روایان آخرتیم. هر کس ما را بشناسد، خداوند را شناخته است و هر کس ما را نشناسد، خداوند عزوجل را نشناخته است.[3]
امام باقر(ع) نیز می‌فرماید:
حُبُّنا إِیمانٌ وَ بُغْضُنا کُفْرٌ. [4]
همانا محبت ما، ایمان و دشمنی با ما کفر است.
حفص کناسی می‌گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: کمترین چیزی که بنده با وجود آن مؤمن به شمار می‌رود، چیست؟ فرمود:
شهادت بدهد که معبودی جز خداوند متعال نیست و حضرت محمد(ص)، بنده و فرستاده اوست و به بندگی و طاعت و فرمان‌بری اقرار داشته است و امام زمان خود را بشناسد. آن‌گاه که اینها را انجام داد، مؤمن خواهد بود.[5]
امیرالمؤمنین علی(ع) نیز می‌فرماید:
وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّهَ وَ بَرَأَ النَّسَمَهَ إِنَّهُ لَعَهِدَ النَّبِیُّ إِلَیَّ أَنَّهُ لا یُحِبُّکَ إِلّا مُؤْمِنٌ،‌وَ لا یُبْغِضُکَ إلّا مُنافِقٌ شِقِیُّ.[6]
قسم به آنکه دانه را شکافت و خلایق را بیافرید، رسول خدا(ص) با من عهد گذارد که دوست نمی‌دارد تو را جز مؤمن دشمن نمی‌دارد تو را جز کافر شقى.
2. راه‌های خداشناسى
الف) فطرت
یکی از راه¬های اذعان به وجود خدا، فطرت و ضمیر باطنی انسان است، به این معنا که انسان همواره در درون خود یک حقیقت جهانی هوشمند را به خودی خود احساس می¬کند، بدون اینکه به برهان و دلیل نیاز داشته باشد.[7]
یک ـ معنای فطرت
واژه فطرت که در فارسی به سرشت ترجمه می¬شود، از ریشه فطر و از نظر لغوی به معنای شکافتن است[8] و در اصطلاح منطق در توضیح قضایای فطری گفته شده: «قضایایی هستند که قیاس همراهشان می¬باشد.»[9] در عرفان نیز از این واژه تحت عنوان عشق فطری به حقیقت هستی و استعداد وصول آدمی به معرفت شهودی درونی یاد شده است. در فلسفه نیز به نوعی شناخت عقلی که بدون توسل به اسباب حسی و تجربی و بدون تعلیم و تعلم حاصل می¬شود، معرفت بدیهی یا فطری گفته شده است.[10]
در هر حال، معنای مشترک، میان موارد فوق، معرفت یا گرایشی است که انسان به مقتضای نوع آفرینش، آن را از ابتدای خلقتش همراه خود دارد و از راه تجربه و آموزش به دست نمی¬آید.
دو ـ ویژگی‌های امور فطرى
نیازها و امور فطری انسان، دارای یک سلسله ویژگی¬هایی است که عبارتند از:
اول ـ همگانی بودن
امور فطری همگانی است و در میان همه افراد بشر، با وجود تفاوت فرهنگ¬ها و نظام¬های اقتصادی و سیاسی و اختلاف شرایط جغرافیایی وجود دارد.
دوم ـ بالقوه بودن
امور فطری در ابتدا بالقوه بوده و به مرور زمان فعلیت پیدا می¬کند.
سوم ـ انعطاف¬پذیر بودن
نیازهای فطرى، انعطاف¬پذیرند و عواملی نظیر اختیار فرد، محیط اجتماعى، تعلیم و تربیت و ضربه¬های روحی می¬تواند سبب تقویت یا بروز نیافتن آنها شود.
این ویژگی‌ها، کاملاً با حس گرایش انسان به خدا هماهنگ است؛ چرا که:
اولاً: به گواهی تاریخ، گرایش انسان به خدا از قدیمی¬ترین روزگاران وجود داشته و این موضوع میان ملت¬های گوناگون، با آداب و رسوم و باورها و آرای گوناگون همراه بوده است. این امر بر اثر حفاری¬ها و کاوش¬های علمی باستان¬شناسان تأیید شده است تا جایی که برخی دانشمندان بر این باورند که هیچ قومی را نمی¬توان یافت که در میان آنها گرایش به خدا و مذهب دیده نشده باشد و از آن‌جا که گرایش به خدا در سراسر جهان، در دوره¬های گوناگون وجود داشته، نتیجه می¬گیریم حس خداجویی مولود عوامل و شرایط جغرافیایی و فرهنگی و اقتصادی نیست؛ زیرا اگر مولود این شرایط بود، باید در برخی محیط-های جغرافیایی یا در شرایط ویژه فرهنگى، اقتصادی و سیاسی وجود داشته باشد و در شرایطی دیگر نباشد. به عبارت دیگر در ضمیر هر یک از افراد بشر، تصور کم و بیش مبهمی از مبدأ کل، یعنی آفریننده جهان موجود هست و همه کس به صورت طبیعى، میل به درک آن مبدأ دارد و این حس در همه افراد یکی است، ولی تظاهراتش به واسطه اختلاف محیط¬ها و مناسبات دیگر، گوناگون است.
ثانیاً: گرایش فطری در آغاز تولد به صورت استعدادی در نهاد آدمی نهفته است که پس از طی مراحلى، اگر به موانعی برخورد نکند، به فعلیت می‌رسد و ظهور عینی می¬یابد؛ یعنی انسان در آغاز تولد، نه مانند حیوان است که هیچ‌گونه گرایش فطری نداشته باشد و رفتار و کردار او تنها براساس غریزه فعلیت یافته باشد، و نه مانند انسان کامل است که در او ویژگی¬های فطری بالفعل موجود باشد، بلکه این گرایش نخست استعداد محض است و کم کم در شرایط مساعد رشد می¬یابد و به فعلیت می¬رسد.
ثالثاً: نیازهای فطرى انسان انعطاف¬پذیرند؛ یعنی اگر این گرایش¬ها در شرایط نامساعد قرار بگیرند، از رشدشان کاسته می-شود تا جایی که شاید در بسیاری از افراد بروز نکند. گرایش فطری انسان به خدا نیز اگر در شرایط مساعد قرار نگیرد، فعلیت نخواهد یافت و از همین جاست که تبلیغات پی‌گیری که در برخی جامعه¬ها بر ضد حس خداجویی انسان می¬شود، از رشد و نمو این حس می¬کاهد. چنان¬که گفته شد، معنای فطری بودن حس خداجویی این نیست که در هر وضع و شرایطی نمودار شود، بلکه این گرایش نیز بسان دیگر گرایش¬های فطرى، هنگامی تجلی می¬یابد که مانعی در برابر آن قرار نگیرد.
سه ـ فطری بودن خداباوری در قرآن
انسان¬ها به طور فطری نوعی نیاز و گرایش به پرستش یک معبود را در خود حس می‌کنند، حتی کسانی از سر دشمنی به ظاهر منکر این حقیقت هستند، در ضمیر خود به آن ایمان دارند، ولی گویا صدای رسای ضمیر خود را نمی¬شنوند.
از آیات قرآن کریم درمی‌یابیم که اصل وجود آفریدگار برای این جهان از امور آشکاری است که به دلیل و اثبات نیاز ندارد. ازاین‌رو، بیشتر آیه¬های قرآن در زمینه خداشناسى، مربوط به صفت¬های پروردگار و شرک¬زدایی است. در این زمینه، به برخی آیه¬ها اشاره می¬کنیم:
وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ. (عنکبوت: 61)
و اگر از ایشان بپرسى: چه کسانی آسمان¬ها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را [چنین] رام کرده است؟ خواهند گفت: «الله» پس چگونه [از حق] بازگردانیده می¬شوند؟
وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأًَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِهَا لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَایَعْقِلُونَ. (عنکبوت: 63)
و اگر از آنها بپرسى: چه کسی از آسمان آبی فرو فرستاده و زمین را پس از مرگش به وسیله آن زنده¬ گردانیده است، حتماً خواهند گفت: الله. بگو ستایش از آن خداست، با این همه بیشترشان نمی¬اندیشند.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَایَعْلَمُونَ. (روم: 30)
پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدایْ تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولی بیشتر مردم نمی¬دانند.
در این آیه، نه تنها مسئله خداشناسى، امری فطری معرفی شده، بلکه آفرینش انسان با باور به وجود او سرشته شده و دین که همان اصول و کلیات آیین خداست، امری فطری است.
البته معنای فطری بودن باور به خدا این نیست که انسان در همه احوال و شرایط به آن توجه داشته باشد، چه بسا عواملی سبب می‌شود که چنین دریافتی پنهان بماند و در ذهن خودآگاه خودنمایی نکند. آن‌گاه که حجاب کنار زده شود، انسان ندای درون را به خوبی می¬شنود و متوجه آن می¬شود. برای انسان هنگام بروز حادثه‌های خطرناک، مانند هجوم موج¬های دریا به کشتى، بروز نقص فنی در هواپیما، یورش سیل و... یک حالت عرفانی و توجه ویژه به خدا پدید می‌آید و آدمی در این حالت، با قلبی سرشار از ایمان، از خدا می¬خواهد او را از این گرداب برهاند. در اینجا ترس، یادآور آن ندای درونی و باور فطری انسان است، نه پدیدآورنده ایمان به خدا.
هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِم بِرِیحٍ طَیِّبَهٍ وَ فَرِحُواْ بِهَا جَاءتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَ جَاءهُمُ الْمَوْجُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَ ظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَواْ اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنجَیْتَنَا مِنْ هَـذِهِ لَنَکُونَنِّ مِنَ الشَّاکِرِینَ، فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ... . (یونس: 22 و 23)
اوست که شما را در خشکی و دریا می¬برد، وقتی در کشتی قرار می¬گیرید و باد ملایمی آنان را می¬برد. خوش¬حال می¬شوند و ناگهان باد سهمگینی بر آن می¬وزد و موج از هر طرف به ایشان می¬رسد و تصور می¬کنند بلا آنان را فرا گرفته است. (در این هنگام) با باور خالص، خدا را می¬خوانند و می¬گویند اگر ما را از این خطر برهانى، او را سپاس‌گزاران خواهیم بود. و وقتی خدا آنان را نجات دهد، خدا را با اعتقاد خالص و پیراسته از شرک می¬خوانند. وقتی آنان را به خشکی رسانید، ناگهان به خدا شرک می¬ورزند.
از این آیات پی می¬بریم که باور به خدا، در نهاد انسان به صورت فطری وجود دارد، ولى سرگرمی¬های ناسالم و لذت¬های زودگذر و هموار بودن مسیر زندگى، انسان را از ندای درون غافل می¬سازد و هنگام سختی¬ها که انسان آهنگ یک‌نواخت زندگی را از دست می¬دهد، به حکم فطرت به یاد خدا می¬افتد و کارساز و مشکل¬گشایی جز او نمی¬یابد.
شخصی خدمت امام صادق(ع) رسید و عرض کرد: «خدا را به من آن¬چنان معرفی کن که گویی او را می¬بینم».
حضرت از او پرسید: «آیا هیچ وقت از راه دریا مسافرت کرده‌اى؟»
گفت: «آری».
فرمود: «اتفاق افتاده است که کشتی شما در دریا بشکند؟»
گفت: «بلى، اتفاقاً در سفری چنین ماجرایی پیش آمد».
فرمود: «به جایی رسیدی که امیدت از همه چیز قطع شود و خود را مشرف به مرگ ببینى؟»
گفت: «بلى چنین شد».
فرمود: «در آن حال، امیدی به نجات داشتى؟»
گفت: «آری».
فرمود: «در آنجا که وسیله¬ای برای رهایی تو وجود نداشت، به چه کسى امیدوار بودى؟»
وی متوجه شد که در آن حال گویا دل او با کسی پیوند داشته، به گونه¬ای که گویی او را می¬دیده است.[11]
صدر المتألهین، نیز از اینکه انسان در حوادث سخت به یاد خدا می‌افتد، فطری بودن خداشناسی را نتیجه می‌گیرد و چنین می‌نویسد:
وجود واجب خداوند متعال، امری فطری است؛ چون انسان در برخورد با حوادث سخت و ترسناک، به حکم فطرت بر خدا توکل می¬کند و خود به خود به آن موجود سبب¬ساز متوجه می¬شود که مشکل¬ها را آسان می¬سازد. به همین دلیل می¬بینیم بیشتر عرفا بر اثبات وجود خدا و کارگردانی او در نظام هستى، به توجه و حالتی استدلال می¬کنند که انسان موقع برخورد با حوادث ترسناک، از قبیل غرق شدن یا حریق در خود مشاهده می¬کند.[12]
همچنین ایشان در این بحث، از آیاتی یاد می¬کند که در آنها از گرایش انسان به خدا و پناه بردن به او هنگام بیچارگى، سخن رفته است؛ مانند این آیه شریفه که می¬فرماید:
و چون به کشتی درآیند، خدا را پاک‌دلانه می¬خوانند [ولى] هنگامی که آنها را [به سلامت] به خشکی رساند، باز به راه شرک می¬روند. (عنکبوت: 65)
بزرگی در این زمینه می¬گوید:
بی‌گمان هزاران نفر از مردمی که وجود خدا را انکار کرده¬اند، در برابر معبودهای دیگر کرنش می¬کنند تا غریزه بندگی خود را تسکین بخشند؛ زیرا خدا برای انسان ضرورتی فطری است و همین مظاهر در تأیید این غریزه و طبیعی بودن آن بس است؛ چه اینکه انسان هرگاه از عبادت خدای یگانه خودداری کرد، به ناچار در برابر خدایان بی¬شمار دیگر به پرستش می¬پردازد؛ یعنی فطرتش نمی¬تواند خلأ انکار وجود خدا و الحاد را پر کند. بی‌گمان آنهایی که جز خدای یگانه را بپرستند، از آرامش و اطمینان حقیقی محروم می¬باشند و مانند کودک بی¬مادر، برای خود از پلاستیک، مادر می¬سازند.[13]
ب) نظم جهان هستى
هر فردی با تماشای جهان هستی در می¬یابد که در هر گوشه و کناری از این جهان پهناور، نظم دقیقی به کار رفته است. با دیدن هر یک از موجود¬های گوناگون، به سازمان منظمی پی می¬بریم که برنامه و حساب و قانونی دارد.
به عبارت دیگر، حتی انسان ابتدایى، با شناخت محدودش درمی‌یابد که جهان هستى، بی‌حساب و کتاب نیست و از نظم ویژه¬ای برخوردار است.
طلوع و غروب خورشید در صبح و عصر، شکوفا شدن گیاهان در بهاران، ریزش برگ¬ها در پاییز، برودت و گرمای هوا در زمان¬های مشخص، همگی حاکی از این است که جهان، منظم است.
نه تنها انسان با فرهنگ امروزى، بلکه انسان ابتدایی نیز با این قاعده و قانون می‌توانسته به وجود هستی¬بخش یا نیرویی ماورای این عالم که این جهان منظم را پدید آورده، پی برد. منتها انسان ابتدایی از دریافت درست درباره مبدأ آفرینش ناتوان بود و نمی¬توانسته آن‌گونه خدا را معرفی یا باور کند که انسان امروزی با مطالعه بدان معتقد است.
ج) قانون علیت
احساس رابطه علیت میان اشیا، تاریخى بس طولانی دارد و علیت از قدیمی¬ترین دوره¬های باستانی در ذهن انسان¬ها جریان داشته و به پیوند میان حادثه¬ها و پدیده¬های جهان هستى، از نخستین روزهای زندگی بشر توجه شده است. با این توضیح که وقتی انسان مرحله خامی و کوتاه¬اندیشی را پشت سر می¬نهد، هر چه نیروی عقلی¬اش افزون¬تر شود، قدرت تشخیص او نیز بیشتر می‌گردد، سپس به کمک نیروی عقل و تشخیص، می¬تواند به بسیاری از مسائل پی ببرد و با مسئله علیت آشنا -شود.
در این مرحله، بی¬تردید انسان با کمی دقت درمی¬یابد که در این جهان پهناور، هر چیزی بدون وجود رابطه منطقى، در هر چیز دیگر مؤثر نیست، بلکه میان چیزهایی که در یکدیگر مؤثر می¬افتند، روابطی وجود دارد که آن اثرگذاری را توجیه می¬کند و ما این روابط را علت و معلول می‌نامیم.
از این سلسله ادارکات که حاکی از وجود روابطی منطقی و اثرگذار در بین چیزهاست، برای انسان مسلّم می¬شود که در این جهان، علت و معلول وجود دارد و میان علت و معلول نیز ارتباط ویژه¬ای برقرار است.
در ادامه این نوع دقت و مطالعه، زمانی که نوبت به خود انسان می¬رسد، درمی‌یابد اول اینکه هستی او از خودش نیست، دوم اینکه حتی پس از ورود به دایره هستی نیز به ذات خویش اتکا ندارد؛ زیرا به راهنمایی عقل خود درمی¬یابد که زمانى، این انسان نبود، ولى جهان هستی بود. همچنین زمانی فرا خواهد رسید که حیات انسانی از بین خواهد رفت و انسان، دیگر نخواهد بود، در حالی‌که همچنان جهان و هستی خواهد بود و ادامه خواهد داشت. انسان اندیشمند درمی‌یابد که وجود او متکی به خود نیست و از جای دیگری سرچشمه گرفته است.
آن‌گاه اندیشه¬اش در آفاقی گسترده¬تر پرواز می¬کند و او را متوجه انسان¬های دیگر می¬سازد و می¬بیند آنها نیز زمانی همچون خود او در این جهان نبوده¬اند و بعدها پدید آمده¬اند و روزی نیز از بین خواهند رفت. از این رو، آنها نیز متکی به خود و قائم به ذات نیستند.
انسان اندیشمند، در ادامه این ادراکات و اندیشه¬ها درمی¬یابد که حیوان¬ها و گیاهان نیز همچون انسان¬ها از هستی عاریتی برخوردارند.
به عبارت دیگر، برای انسان روشن می¬شود که هم خود او و هم هر موجود دیگری که در این جهان است، همواره در حال تغییر و تحول به سر می¬برد. در نتیجه پی می¬برد که این جهان و هر چه در آن است، در حال تغییری پایان¬ناپذیر است و هیچ‌یک از موجودات این جهان پهناور، در هستی خویش متکی به خود و قائم به ذات نیست و به‌ناچار درمی¬یابد عاملی مافوق طبیعت و برتر و بالاتر و تواناتر از همه چیز، به نام «خدا»، این موجودها را آفریده و آنان را در این مسیر قرار داده است.

3. چگونه به یاد خدا باشیم[14]

اگر انسان در فساد فرو نرود و شیطان در قلبش نفوذ نکند و سنگ¬دل نباشد، کافی است چشم بصیرت خویش را بگشاید تا حقایقی را که نشانه¬های خداوند بزرگ است، در پیرامون خود به خوبی ببیند و از آن دریچه، مدام با خداوند در ارتباط باشد.
دقت در آفرینش و نظم موجودها، می¬تواند انسان را به یاد خدا بیندازد؛ چرا که جهان جلوه¬ای از جمال وی بوده و نظم و دقت، جلوه¬ای از جلال آن حضرت است. اینک راه‌هایی را که توجه به آن سبب یاد و ذکرش می¬شود، مرور می¬کنیم:
الف) توجه و یاد نشانه¬های الهى
یک ـ دقت به آفرینش خود
فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ؛ پس انسان باید بنگرد که از چه آفریده شده است. (طارق: 5)
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ؛ به راستی انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم. (تین: 4)
دو ـ دقت به اعضای بدن خود
یا أَیّهَا اْلاِنْسانُ ما غَرّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ الّذی خَلَقَکَ فَسَوّاکَ فَعَدَلَکَ فی أَیّ ِ صُورَهٍ ما شاءَ رَکّبَکَ. (انفطار: 6 ـ 8)
ای انسان! چه چیز تو را درباره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته؟ همان کس که تو را آفرید و [اندام] تو را درست کرد و [آن¬گاه] تو را سامان بخشید و به هر صورتی که خواست، تو را ترکیب کرد.
أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَیْنَیْنِ، وَ لِسَانًا وَ شَفَتَیْنِ؛آیا دو چشمش نداده¬ایم؟ و زبانی و دو لب». (بلد: 8 و 9)
سه ـ دقت در آفرینش حیوان‌ها
«أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ؛ آیا به شتر نمی¬نگرند که چگونه آفریده شده؟». (غاشیه: 17)
چهار ـ دقت در آفرینش هستی و طبیعت
وَ إِلَى السَّمَاء کَیْفَ رُفِعَتْ؛ و به آسمان که چگونه برافراشته شده؟. (غاشیه: 18)
وَ إِلَى الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ؛ و به کوه¬ها که چگونه بر پا داشته شده؟. (غاشیه: 19)
وَ إِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ؛ به زمین که چگونه گسترده شده است؟. (غاشیه: 20)
وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا، وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا، وَ النَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا، وَ اللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا، وَ السَّمَاء وَ مَا بَنَاهَا، وَ الْأَرْضِ وَ مَا طَحَاهَا. (شمس: 1 ـ 6)
سوگند به خورشید و تابندگی¬اش، سوگند به مَه چون پی خورشید رود، سوگند به روز چون [زمین را] روشن گرداند، سوگند به شب چون پرده بر آن پوشد، سوگند به آسمان و آن کسی که آن را برافراشت، سوگند به زمین و آن کسی که آن را گسترد.
وَ الضُّحَى، وَ اللَّیْلِ إِذَا سَجَى؛ سوگند به روشنایی روز، سوگند به شب چون آرام گیرد. (ضحى: 1 و 2)
وَ السَّمَاء ذَاتِ الرَّجْعِ، وَ الْأَرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ؛ سوگند به آسمان بارش¬انگیز، سوگند به زمین شکافدار [آماده کشت]. (طارق: 11 و 12)
با دقت در این آیه¬ها، انسان می¬تواند به نیرویی بسیار توانمند پی برد و با نگاه ژرف در هر یک از این موارد، هر لحظه می¬تواند به یاد خداوند و لطف و قدرتش باشد و آنی از او دور نشود و هیچ¬گاه دچار فراموشی نشود.
ب) توجه به علم خدا به باطن و ظاهر
تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَ لاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ. (مائده: 116)
آنچه در نفس من است تو می¬دانى، و آنچه در ذات توست، من نمی¬دانم؛ چرا که تو خود، دانای رازهای نهانى.
أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاء وَ الْأَرْضِ؛ آیا ندانسته¬ای که خداوند آنچه را در آسمان و زمین است می¬داند؟ (حج: 70)
إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؛ من چیزی می¬دانم که شما نمی¬دانید. (بقره: 30)
وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ؛ و خدا می¬داند و شما نمی¬دانید. (بقره: 216)
إِنَّا نَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَ مَا یُعْلِنُونَ؛ ما آنچه را پنهان و آنچه را آشکار می¬کنند، می¬دانیم. (یس: 76)
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ؛ و ما انسان را آفریده¬ایم و می¬دانیم که نفس او چه وسوسه¬ای به او می-کند. (ق: 16)
أَوَلاَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ؛ آیا نمی¬دانند که خداوند آنچه را پوشیده می¬دارند، و آنچه را آشکار می¬کنند، می¬داند؟ (بقره: 77)
وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ؛ تأویلش را جز خدا و ریشه¬داران در دانش کسی نمی‌داند. (آل عمران: 7)
وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَ یَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَهٍ إِلاَّ یَعْلَمُهَا. (انعام: 59)
و کلیدهای غیب، تنها نزد اوست. جز او [کسى] آن را نمی¬داند، و آنچه در خشکی و دریاست می¬داند و هیچ برگی فرو نمی-افتد، مگر [اینکه] آن را می¬داند.
اللّهُ یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ أُنثَى وَ مَا تَغِیضُ الارْحَامُ وَ مَا تَزْدَادُ. (رعد: 8)
خدا می‌داند آنچه را هر ماده‌ای [در رحم] بار می‌گیرد، و [نیز] آنچه را رحم‌ها می‌کاهند و آنچه را می‌افزایند.
یَعْلَمُ خَائِنَهَ الْأَعْیُنِ وَ مَا تُخْفِی الصُّدُورُ؛ [خدا] نگاه¬های دزدانه و آنچه را دل¬ها نهان می‌دارند، می¬داند. (غافر: 19)
انسان زمانی که دریابد خداوند از همه چیز آگاه است و برای او ظاهر و پنهان فرق نمی¬کند و امور پنهانی و باطن هر چیزی را می¬داند و از ضمیر همه انسان¬ها باخبر است و هر چه در قلب¬ها و دل¬ها می¬گذرد، می¬داند این دانستن به او کمک می¬کند که همواره به یاد او باشد و به یاد خدا بودن، وی را از حرکت به سمت گناه باز می¬دارد. ازاین‌رو، آدمی که می¬داند خداوند نسبت به وی نظارت دارد، از اینکه گناهی از او سر بزند، شرم می¬کند، و همین امر سبب می¬شود همواره پرهیزکار باشد.
ج) توجه به اینکه خداوند همواره با ماست
أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ. (عنکبوت: 2)
آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم، رها می¬شوند و مورد آزمایش قرار نمی‌گیرند؟
أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ. (مؤمنون: 115)
آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده¬ایم و اینکه شما به سوی ما بازگردانیده نمی¬شوید؟
وَ لاَ تَحْسَبَنَّ اللّهَ غَافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الأَبْصَارُ. (ابراهیم: 42)
و خدا را از آنچه ستم‌کاران می‌کنند غافل مپندار. جز این نیست که [کیفر] آنان را برای روزی به تأخیر می¬اندازند که چشم¬ها در آن خیره می¬شود.
وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَمَا کُنتُمْ؛ هر کجا باشید او با شماست. (حدید: 4)
إِن کُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَیْهَا حَافِظٌ؛ هیچ‌کس نیست، مگر اینکه نگاهبانی بر او [گماشته شده] است. (طارق: 4)
وَاللَّهُ مِن وَرَائِهِم مُّحِیطٌ؛ با آنکه خدا از هر سو بر ایشان محیط است. (بروج: 20)
إِنَّ إِلَیْنَا إِیَابَهُمْ، ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا حِسَابَهُمْ؛ در حقیقت بازگشت آنان به سوی ماست. آن‌گاه حساب (خواستن از) آنان به عهده ماست. (غاشیه: 25 و 26)
إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ، کِرَامًا کَاتِبِینَ. (انفطار: 10 و 11)
قطعاً بر شما نگهبانانی [گماشته شده]اند. [فرشتگان] بزرگواری که نویسندگان [اعمال شما] هستند.
أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدًى؛ آیا انسان می‌پندارد بیهوده رها می¬شود؟» (قیامت: 36)
خداوند پس از آفرینش موجودها، با همه آنها همراهی همیشگی داشته و آنی موجودها را به خود وانمی‌گذارد. ازاین‌رو، با مقرر کردن هدایت تکوینى، مبنای محکمی را در جریان و بقای هستی ضمانت کرده و با معیّن کردن هدایت تشریعی برای انسان¬های آگاه و مختار که صاحب اراده هستند، در مسیر وحی و الهام قرارشان می¬دهد و در این راه کسانی را به نام رسول، نبى، امام و ولى برای امت¬ها و قوم¬ها برانگیخته تا بازگوکننده کمالات و اوصاف حق باشند و خالقیت، حاکمیت و نظارت وی را به بندگانش یادآور شود.
د) توجه و یاد قدرت الهی
یک ـ قدرت ایجاد حیات و موت
إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِـی وَ یُمِیتُ؛ آن‌گاه که ابراهیم گفت: پروردگار من همان کسى است که زنده می¬کند و می-میراند. (بقره: 258)
إِنَّ اللّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ یُحْیِـی وَ یُمِیتُ؛ در حقیقت، فرمانروایی آسمان¬ها و زمین از آنِ خداست؛ زنده می¬کند و می¬میراند. (توبه: 116)
هُوَ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ؛ او زنده می¬کند و می¬میراند و به سوی او بازگردانیده می¬شوید. (یونس: 56)
یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ کَذَلِکَ تُخْرَجُونَ. (روم: 19)
زنده را از مرده بیرون می¬آورد، و مرده را از زنده بیرون می¬آورد، و زمین را بعد از مرگش زنده می¬سازد و بدین‌گونه [از گورها] بیرون آورده می¬شوید.
فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ وَ هُوَ یُحْیِی المَوْتَى وَ هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. (شورا: 9)
خداست که دوست راستین است و اوست که مردگان را زنده می¬کند و هموست که بر هر چیزی تواناست.
وَ هُوَ الَّذِی أَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ إِنَّ الْإِنسَانَ لَکَفُورٌ. (حج: 66)
و اوست که شما را زندگی بخشید، سپس شما را می¬میراند و باز زندگی [نو] می¬دهد. حقاً که انسان سخت ناسپاس است.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ. (روم: 40)
خدا همان کسى است که شما را آفرید، سپس به شما روزی بخشید، آن¬گاه شما را می¬میراند و پس از آن زنده می¬گرداند.
دوـ قدرت خلقت موجودات
هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً. (بقره: 29)
اوست آن کسى که آنچه در زمین است، همه را برای شما آفرید.
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَ النُّورَ. (انعام: 1)
ستایش خدایی را که آسمان¬ها و زمین را آفرید، و تاریکی¬ها و روشنایی را پدید آورد.
وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ بِالْحَقِّ. (انعام: 73)
و او کسى است که آسمان¬ها و زمین را به حق آفرید.
وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّهٍ مِن مَّاء. (نور: 45)
و خداست که هر جنبده‌ای را (ابتدا) از آبی آفرید.
خَلَقَ الإِنسَانَ مِن نُّطْفَهٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ. (نحل: 4)
انسان را از نطفه¬ای آفریده است، آن¬گاه ستیزه¬جویی آشکار است.
الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا. (ملک: 2)
همان که مرگ و زندگی را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید.
4. آموزش خداشناسی و خداباوری به کودکان
الف) دوران کودکى
سال¬های کودکى، مناسب¬ترین موقعیت برای تربیت است؛ زیرا زمینه برای پذیرش مساعد است. در این مرحله از تربیت، پروش فطرت، اهمیت بسیاری دارد؛ زیرا سادگی و عصمت کودک همراه با فطرت پاکش در سازندگی آینده او نقش ویژه‌ای ایفا می‌کند.
امام صادق(ع) می¬فرماید:
حضرت موسی(ع) در نیایش خود با پروردگار عرض کرد: بهترین اعمال کدام است؟ خداوند خطاب فرمود: محبت به کودکان؛ زیرا آنان بر فطرت توحید آفریده شده¬اند.[15]
در اسلام برای دوران کودکی و نوجوانى، پیش از بلوغ به عبادت تمرینی سفارش شده است تا کودکان با آداب و شرایع و اخلاق و تعهدپذیری آشنا شوند و در دوره تکلیف دچار مشکل نشوند.
امام صادق(ع) فرمود:
ما فرزندانمان را در پنج سالگی به نماز وا می¬داریم، ولى شما در هفت سالگی آنها را امر به نماز کنید.[16]
ایشان در جایی دیگر می‌فرماید:
پیش از آنکه منحرفان سراغ فرزندان شما بیایند، حدیث ما را برای آنان بازگویید.[17]
پرورش فطرت توحیدى، از دید فیلسوفان و دانشمندان نیز پوشیده نمانده است. دکتر کارل در این باره می¬نویسد:
برای کودکان سخن از الهیات گفتن بی¬فایده است، ولى طبق گفته کانت، در آغاز زندگی باید خداوند را چون پدری مهربان، توانا و نامرئی برای کودکان معرفی کرد و به آنان این‌گونه القا کرد که مشمول عنایت‌های او هستند و می¬توانند با نیایش، به سوی او رو کنند.[18]
در صورتی که بذر خداشناسی و خداباوری از کودکی کاشته شود، ثمره آن، که همان ایمان قلبی به خداست، در دوره جوانی و بزرگ¬سالی یا به عبارت دیگر، در همه دوره زندگی انسان نمود خواهد داشت.
ب) درک کودکان و نوجوانان از مفهوم خدا
پیش از وارد شدن به بحث، لازم است به درک کودکان از مفهوم خدا اشاره کنیم. تصور خردسالان درباره خدا، تا هشت سالگی بسیار خام است؛ یعنی کودک در ذهن خود خدایی را می¬شناسد که با صدایی شبیه ما سخن می¬گوید و در بهشتی سکونت دارد که در آسمان¬هاست و به گونه انسان به زمین آمده و به اداره کردن امور می¬پردازد. این اندیشه نشانه تخیل است.
کودکان در دوره دبستان مایل هستند این خامی تفکر را نادیده بگیرند و به گونه‌ای دیگر خدا را بیان کنند، ولى هنوز از انسان-انگاری رهایی نیافته¬اند. تصور خدا در ذهن کودکان هفت تا نه ساله، بیشتر انسانی فوق¬العاده است تا موجودی فراطبیعى. خداوند قدرتمند است، ولى رفتارش پیش‌بینی‌ناپذیر است. او از قدرتی سحرآمیز برخوردار است، ولى با صدایی همانند ما سخن می‌گوید.
چگونگی اندیشه درباره خدا را در کودکان نه تا دوازده ساله، می‌توان گذر از تصویر فوق انسانی به فوق طبیعی دانست. این به معنای نشانه تلاش آنها برای رسیدن به این هدف است. پای‌بندی به معانی تحت‌اللفظی واژه¬های مذهبی هنوز غلبه دارد، ولى شواهدی وجود دارد دال بر اندیشه بسیاری از کودکان، برای آشتی دادن اموری که از دیدگاه تفکر عینی متناقض است. مانند اینکه خدا در همه جا هست و در عین حال، در مکان مشخصی نیز هست.
در سال‌های نخست دوره راهنمایی می¬توان ویژگی¬های دوره پیشین را با نگرشی گسترده¬تر دید که آن را به دوره واسطه مبدل می¬سازد. در این دوره دانش¬آموزان می‌کوشند از اندیشه بچه¬گانه پیشین خود فاصله بگیرند و به گونه‌ای دیگر به خدا بیندیشند. پس از آن است که محدودیت¬های فیزیکی و مادی کنار گذاشته می¬شود و به خدا، به صورتی نمادین و مجرد می-اندیشند. آثار انسان¬انگاری را هنوز هم می¬توان در این‌گونه تفکرها دید، ولى آنان بر این باورند که خدا دیدنی نیست؛ زیرا طبیعتی غیر مادی دارد. هنگامی که نوجوانان برای توضیح مفهوم خدا از ویژگی¬های بشری مدد می¬جویند، باید آن را نوعی تمثیل دانست. بسیاری از نوجوانان مایلند انسان¬انگاری خام خود را تا سیزده سالگی ادامه دهند.[19]
ج) راه¬های آموزش خداباوری به کودکان
یک ـ برنامه¬ریزی مناسب
در برنامه‌ریزی آموزشی خود، به زمان، موضوع و شیوه آموزش توجه کنید. ممکن است خانواده شما به سنت¬های مذهبی پای¬بند باشد و سنت¬های مذهبى، به‌گونه عادت به فرزندتان منتقل شود، ولى برای تکمیل آموزش مذهبی فرزندتان باید برنامه¬ریزی مشخصی داشته باشید. گاهی وقت¬ها مایلید برخی اصول اعتقادی را به شیوه¬ای سنجیده برای فرزندتان روشن کنید. در چنین مواقعی، به این پرسش¬ها توجه کنید: چه مواقعی باید آموزش دهیم؟ چه موضوع¬هایی را باید بیاموزیم؟ شیوه آموزش باید چگونه باشد؟
دو ـ زمان مناسب آموزش
اول ـ زمان¬های منظمی را برگزینید
گرفتاری¬های روزانه سبب می¬شود به علت پرداختن به برخی وظایف، از انجام وظیفه¬های دیگر غافل شویم. بهترین راه برای دوری از این رخداد، اختصاص دادن ساعت‌های ثابت در روز، برای آموزش دادن به کودکان است.
دوم ـ زمان مفیدی را برگزینید
آموزش درباره خدا، از نظر کیفی با دیگر کارهای روزانه فرق دارد. بنابراین، وقتی را به آن اختصاص دهید که طی آن بتوانید به دور از عجله یا خستگی و با آرامش خاطر، به تقویت ایمان و قدرت اندیشه فرزندتان بپردازید.
سوم ـ به چگونگی وقت، بیش از مقدار آن اهمیت دهید
آموزش کودک درباره رابطه خدا و پدیده¬ها، یکی از آموزش¬های اساسی دوران کودکی است، ولى نباید بیشتر اوقات فرزندتان را صرف این نوع آموزش کنید.
سه ـ انتخاب موضوع¬های مناسب
متن¬های مذهبى، گنجینه¬هایی از حقایق معنوی هستند. برای نمونه، داستان¬های ساده، سرودخوانی و حفظ آیه¬های قرآن، برای کودکان پنج ساله مناسب است.
داستان¬های مهیج، شعرخوانی و حفظ آیه¬ها، برای کودکان پنج تا هشت ساله مناسب است. همچنین داستان¬های جذاب، شعرهای ساده (بدون پیچیدگی و تشبیه‌های مبهم)، یادگیری سنت¬های مذهبی و اصول عقاید و مسائل اخلاقى، برای کودکان نه تا دوازده ساله مناسب است.
داستان¬های مذهبى، تاریخى، زندگی¬نامه رهبران مذهبی که به پرسش¬هایی چون «من کیستم؟» و «چه وظیفه¬ای دارم؟» می¬پردازند، برای نوجوانان آموزنده است.

چهار ـ شیوه آموزش

اول ـ از روش¬های گوناگون بهره ببرید
می‌توان برای تدریس از روش‌هایی چون قصه‌گویى، پرسش‌گرى، بیان زندگی‌نامه زنان و مردان بزرگ، توضیح دادن، با صدای بلند خواندن، سرودخوانى، نیایش کردن، تماشای طبیعت یا یک نقاشی زیبا در محیطی آرام و گفت¬وگو درباره رخدادهای روزانه استفاده کرد.
دوم ـ پاسخ¬گویی مناسب به پرسش¬های کودکان
بیشتر کودکان، با طرح پرسش¬هایی ناگهانی درباره خدا، سبب شگفتی بزرگسالان می¬شوند، پرسش¬هایی چون «خدا کیست؟»، «خدا کجا زندگی می¬کند؟»، «خدا را که آفریده؟»، «آیا خدا در غاری تاریک هم ما را می¬بیند؟»، «آیا خدا می¬تواند هر کاری را انجام دهد؟»، «از کجا بفهمم خدا صدای مرا می¬شنود؟»، «چرا خدا همه بدی¬ها را از بین نمی¬برد؟».
پاسخ¬های شما به پرسش¬های فرزندتان، معمولاً با درک و تفسیر فردی شما از خداوند، ارتباط نزدیکی دارند. ممکن است پاسخ برخی پرسش¬ها، برای خود شما نیز روشن نباشد یا نتوانید درک خود را به زبانی ساده و قابل فهم، برای کودکتان بیان کنید. بنابراین:
q پیش از پاسخ دادن به آنها، مدتی درباره¬شان فکر کنید.
q صادقانه به فرزندتان بگویید که پاسخ همه پرسش¬هایش را نمی¬دانید.
q زمان مناسبی را برای پاسخ دادن به آنها برگزینید.
q همه پرسش¬های فرزندان خود را جدی بگیرید.
q فرزندتان را تشویق کنید تا برای یادگیری بیشتر درباره خدا با شما گفت¬وگو کند.
q برای پاسخ به پرسش¬های او از مثال بهره ببرید و خداوند را در پاسخ¬های خودتان محدود نکنید.
q هرگز در برابر علاقه و کنجکاوی فرزندتان درباره خداوند و امور معنوی بی‌توجه نباشید.
سوم ـ نمونه¬ای از پرسش‌های کودکان
خدا کیست؟
هنگامی که فرزندتان می¬پرسد: خدا کیست؟ چه پاسخی به او می¬دهید؟ پاسخ دادن به این پرسش کار آسانی نیست. قرن¬هاست فیلسوفان، عالمان، شاعران، هنرمندان و دانشمندان در جست¬وجو برای پاسخ این پرسش عمیق، می¬کوشند.
پیروان دین¬های توحیدی بر این باورند که تنها یک خدا وجود دارد که با وجود برخورداری از قدرتی ویژه، نادیدنی است.
برای اینکه بتوانید پاسخ¬گوی پرسش¬های فرزندتان درباره خدا باشید، این اصل را رعایت کنید: پاسخی به فرزندتان بدهید که با نیازهای امروز فرزندتان ارتباط داشته باشد.
برای پاسخ دادن به این پرسش، از خود بپرسید: «آیا در وجود خدا شک کرده؟»، «آیا می¬خواهد مطمئن شود همیشه کسى هست که از او مواظبت کند؟»، «آیا می¬خواهد خوبی و خیر را بشناسد تا راهنمایی در انتخاب¬هایش داشته باشد؟»، «آیا می¬خواهد منشأ الهام¬های خود را در خدا بیابد؟»
بررسی این پرسش¬ها به شما کمک می¬کند، پاسخی به فرزندتان بدهید که متناسب با سطح درک او باشد و نیاز او را برآورده سازد. در پاسخ به فرزندتان، می‌توانید از باورهای زیر بهره ببرید:
q خدا، بهترین حامی و حل‌کننده مشکلات است. به فرزندتان بگویید: خدا قوی¬ترین موجود و بزرگ‌تر از هر چیزی در جهان است.
q به فرزندتان بگویید: خدا پاسخ همه پرسش¬های ما را می¬داند.
q خدا سرچشمه امید است و در مواقعی که احساس می¬کنیم شکست خورده¬ایم یا راه¬حلی برای مشکلمان وجود ندارد، توکل به خدا سبب می¬شود راهی برای رهایی از مشکلات بیابیم.
q خدا به ما کمک می¬کند تا پیروز شویم.
q خدا مقدس است. تقدس خداوند، او را از پدیده¬های جهان، مجزا و ممتاز می¬کند.
q خدا با هر چیزی که تصور می¬کنى، فرق دارد.
q باید به کودک القا کرد که خداوند همیشه با ما زندگی می¬کند و حتی نزدیک¬تر از اعضای خانواده یا یک دوست است. با چنین دیدگاهی، خدا را به دلیل لطف و توجهی که به ما دارد، شکر می¬گوییم.
q اگر او درباره ارتباط خدا با خودش فکر می¬کند، به او بگویید: خدا نزدیک و در کنار ماست. او ما را می¬بیند و سخنان ما را می¬شنود و از راه چیزهای اطرافمان با ما ارتباط برقرار می¬کند.
q اگر او درباره جایگاه خدا در جهان هستی می¬اندیشد، به او بگویید: خدا همه جا حاضر است. او نزد ما حضور دارد، ولى در عین حال در سراسر جهان و حتی در ستارگان دوردست نیز حاضر است.
q اگر او درباره منشأ خوبی¬ها و شادی¬ها می¬اندیشد، می¬توانید به او بگویید: منشأ خوبی¬ها در بهشت است و بهشت جایگاه خداوند است.
q اگر او حضور خدا را در مکانی مقدس یا لحظه¬ای ویژه احساس می¬کند، به او بگویید بی¬گمان خدا در آنجا حضور دارد.
q اگر او مشتاق است روزی خدا را ببیند، به او بگویید همه ما از آنِ خداییم و همه به سوی او بازمی‌گردیم.
q طرح پرسش «خدا کجاست؟»، با هر انگیزه¬ای که باشد، نیازمند این پاسخ است: «خدا در همه جا حضور دارد. حالا در کجا می¬توانی خدا را ببینى؟ آیا می¬توان او را به مکانی خاص محدود کنی و در آن محدوده او را ببینى؟»
خدا از کجا آمده است؟
q بیشتر پدران و مادران می¬دانند که ردیابی منشأ پیدایش انسان¬ها، در درازمدت نمی¬تواند کودکان را قانع کند؛ زیرا این پرسش بی¬پاسخ برای آنها وجود دارد که خدا از کجا آمده است و اگر خدا همه چیز را آفریده، خالق او چه کسى است؟
q تجربه¬های کودکان نشان می¬دهد که هر چیزی آغاز و پایانی دارد. ازاین‌رو، درک وجود خدایی که پیش از آغاز وجود داشته و پس از پایان نیز وجود خواهد داشت، برای آنها مشکل است.
q بهترین روش ممکن این است که به دام پرسش¬های بی¬پایان، درباره چگونگی جاودانگی خداوند نیفتید. بی‌نهایت بودن خدا را به عنوان امری ایمانی و اعتقادی معرفی کنید، نه پدیده¬ای عقلی یا تجربى.
q ما برخی حقایق مرتبط با وجود خداوند را به طور ایمانی پذیرفته¬ایم. ایمان بدون اینکه نیازی به توضیح، تفسیر و اثبات داشته باشد، قابل تصدیق است.
q نداشتن توضیحی منطقی یا مدرکی حسى، نمی¬تواند دلیلی بر نادرست بودن جاودانگی خدا باشد. ما جاودانگی خدا را می¬پذیریم؛ زیرا همه کتاب¬های آسمانى، پیامبران، سنت¬ها و آموزگاران و مربیان ما به آن معترفند. اگر فرزندتان پس از شنیدن همه توضیح¬های شما قانع نشد، ناچارید به او بگویید: من بیش از این چیزی نمی¬دانم، ولى مطمئنم خدا جاودانه است.
برای توضیح درباره ماهیت ایمان، با در نظر گرفتن سطح بلوغ فکری فرزندتان و نیازهای ویژه¬ای که دارد، یکی از این راه¬ها را برگزینید:
q به فرزندتان یادآوری کنید که چه چیزهای دیگری در زندگی ما وجود دارد که آنها را به طور ایمانی پذیرفته¬ایم، به‌ویژه موردهایی را بیان کنیم که او تجربه کرده است. برای نمونه، به او بگویید: تو ایمان داری هنگامی که راه می‌روى، از زمین جدا نخواهی شد. تو باور داری که دارو سبب درمان بیماری می¬شود، هر چند از ساز و کار درمانی آن بی¬خبرى. به دلیل اعتقادی که به پدر و مادرت دارى، از آنان پیروی می‌کنى، هر چند گاهی ممکن است دلیلی برای این کار نداشته باشى.
q شما می¬توانید برای فرزندتان داستان¬هایی درباره ایمان بیان کنید. در همه مذهب¬ها و فرهنگ¬ها، داستان¬هایی درباره کسانی وجود دارد که بر اساس ایمان و باورهای خود کارهای درخشانی کرده¬اند. هر چند در ابتدا نتیجه کار برای خودشان هم روشن نبوده و خطرهای بسیاری در برداشته است.
q شما می¬توانید برای فرزندتان مثال¬هایی بزنید که محدودیت درک انسان و نامحدود بودن ذات خدا را نشان دهد.
q فرزندتان باید ببیند که شما درباره خدا می¬اندیشید، به مطالعه و کتاب¬هایی در این زمینه علاقه دارید و خدا را می‌پرستید.
q همچنین فرزندتان با تماشای بردباری شما در رویارویی با باورهای دیگران، عدم تعصب در عین داشتن یقین و احترام به نظرات مخالف، بی¬گمان به باورهای شما علاقه¬مند خواهد شد؛ زیرا رفتار جذاب شما را مصداق باورهایتان می¬داند.
خدا شبیه کیست؟
بسیاری از کودکان، خدا را همانند پیرمردی تصور می¬کنند که ریشِ سفیدی دارد. هر تصویری که از خدا داشته باشید، باید به فرزندتان نشان دهید؛ چرا که همه کودکان جهان، اعضای خانواده خداوند هستند. بر اساس چنین تصوری، این راه¬حل¬ها سودمند است.
واژه¬ها اهمیت بسیاری در نحوه درک ما از خداوند دارند. اگر می¬خواهید خدا را به شکلی توصیف کنید که همه کودکان دریابند، باید از عبارت¬های عام و جهان‌شمول بهره ببرید.
وقتی آیه¬های الهی یا داستان¬های مذهبى را برای بچه¬ها بیان می¬کنید، ترجمه¬هایی را به کار ببرید که زبانی جامع و لحنی جهان‌شمول داشته باشند و استفاده نادرست از واژه¬ها، تصویری محدود را در ذهن کودکان پدید نیاورند.
چهارم ـ بهره¬گیری از طبیعت
طبیعت از راه¬های گوناگونی درباره خدا با ما سخن می¬گوید. بخشندگی خدا در تنوع و گوناگونی پدیده¬های طبیعی قابل درک است. تنوع درختان جنگل، رنگ¬های متنوع گل‌ها، برگ¬ریزان درختان در پاییز، باران و عظمت اقیانوس¬ها، نشانه¬هایی از بخشندگی خداوندند. قدرت خدا در عظمت کهکشان¬ها و پیچیدگی زندگی دیده می¬شود. محبت و زیبایی خدا در نگه¬داری طبیعت و منظره‌های طبیعی متجلی است. لطیف بودن خداوند و توجه او به کوچک¬ترین جزئیات را می¬توان در پیچیدگی آفرینش انسان دید. نخستین درسی که دین¬های الهی به انسان¬ می¬آموزد، این است که طبیعت کتاب بزرگ آفرینش خداست. بنابراین:
q ارتباط فرزندتان با طبیعت را افزایش دهید.
q با فرزندتان پیاده¬روی کنید و از تماشای گیاهان و دیگر موجودهای زنده لذت ببرید.
q با فرزند خود به باغ و دشت و صحرا بروید.
q از تماشای آسمان و طلوع و غروب آفتاب لذت ببرید.
q به تماشای باغ¬وحش و دریا بروید.
q به کوه¬نوردی و ماهی¬گیری بروید و در حیاط منزلتان باغبانی کنید.
q گاهی وقت¬ها، با فرزند خود در مکانی آرام بنشینید و محو تماشای طبیعت شوید.
q رنگ¬های گوناگون طبیعت، چون قرمز، زرد، آبى، نارنجی و طیف متنوع رنگ سبز را جست¬وجو و به تنوعی که دارند، توجه کنید.
q به صداهای گوناگون گوش کنید: صدای پرندگان، به هم خوردن برگ درختان و حرکت آب و... .
q به تماشای محل زندگی موجودهای گوناگون، چون آشیانه پرندگان، کندوی زنبورها، لانه مورچه¬ها بروید.
q مجموعه¬ای از انواع دانه¬های گیاهى، برگ درختان، پر پرندگان، صدف و ماهیان را تهیه کنید.
q برای آشنا شدن با انواع پرندگان و گل¬ها از کتاب¬های راهنما بهره ببرید.
q به انواع پرندگانی که می¬توانید ببینید، توجه و هر مورد را یادداشت کنید.
q از منظره¬های طبیعی عکس بگیرید یا آنها را نقاشی کنید.
q با بهره¬مندی از ذره¬بین، میکروسکوپ یا تلسکوپ، به مطالعه جزئی¬تر طبیعت بپردازید.
پنجم ـ یادگیری از راه پرسش¬گری از کودکان
1. انواع پرسش¬ها
ـ پرسش¬های کاربردى
این پرسش¬ها سبب می¬شوند تا کودکان درک خود را از خدا در زندگی خویش محقق سازند. اگر فرزندتان از تاریکی می-هراسد، داستان حضرت یونس(ع) را برای او تعریف کنید، سپس از او بپرسید حضرت یونس(ع) در شکم ماهی چه کرد و خدا چگونه به حضرت یونس(ع) کمک کرد.
ـ پرسش¬های ارزیابی کننده
هنگامی که با فرزند خود به خرید یا تفریح می¬روید، می¬توانید برای آغاز گفت¬وگو، پرسش¬های ارزیابی‌کننده¬ای‌بیان کنید. برای نمونه، از کودکان بپرسید: امروز چه چیزهایی را دیدی یا تجربه کردى، که می¬خواهی به خاطر آن از خدا تشکر کنى؟
هنگامی که فرزندتان مطالعه زندگی¬نامه¬ای را که مناسب سن او باشد به پایان رساند، بی¬گمان به نوعی ارزیابی و داوری در مورد شخصیت¬های داستان، دست خواهد زد. ازاین‌رو، از او بپرسید: خدا چگونه به آنها کمک کرد؟
ـ پرسش¬های استدلالى
این نوع پرسش¬ها، بیشتر با «چرا» آغاز می¬شود و کودک را وامی‌دارد درباره علل و ریشه امور بیندیشد و به محرک¬های پنهانی رفتار انسان¬ها توجه کند و در پی درک و فهم مقصود و هدف الهی باشد. برای نمونه، از او بپرسید: چرا خدا دستورها و احکامی را برای انسان مشخص کرده است؟ چرا انسان اشرف مخلوقات است؟ چرا به مقدسات دیگر دین¬ها احترام می-گذاریم؟
در این شیوه، نباید با پاسخ¬های کلیشه¬ای و کوتاه فرزندتان به پرسش¬های یاد شده، راضی شوید. بکوشید فرزندتان را به سوی پاسخ¬های عمیق¬تر و مستدل سوق دهید. این کار را تا جایی دنبال کنید که یا پاسخ قانع‌کننده¬ای بیابید و یا هر دو به این نتیجه برسید که از این نقطه به بعد اسراری وجود دارد که هنوز قادر به درک آنها نیستید.
ـ پرسش¬های تفسیرى
این پرسش¬ها به آشکار شدن معانی عمیق¬تر مفاهیم و درک پدیده¬ها کمک می¬کنند و پذیرش حقیقت را برای ما آسان می-سازند.
برای نمونه از کودکتان بپرسید:
ـ دوست داشتن خدا با تمام وجود یعنی چه؟
ـ خدا موجودهای خوب را چگونه دوست می¬دارد؟
ـ وقتی درباره پیامبران فکر می¬کنی، چه احساسی در تو ایجاد می¬شود؟
ـ خدا چه شکلی است؟ آیا می¬توانی او را به من نشان بدهى؟
ـ پرسش¬های اعتقادى`
روشن است که این نوع پرسش¬ها در پی پاسخ¬های استدلالی نیستند، بلکه ماورای استدلال، در جست¬وجوی پاسخ¬هایی هستند که حکایت از گرایش¬ها و خواسته¬های قلبی داشته باشد. زمانی فرا می¬رسد که باید فرزندتان را تشویق کنید تا ایمان و درک و دریافت شخصی خود را بروز دهد. در این شرایط چنین پرسش¬هایی را در نظر بگیرید:
ـ آیا از اینکه خدا تو را آفریده، خوش‌حالى؟
ـ دوست داری برای به دست آوردن رضایت خدا چه کاری انجام دهى؟
ـ آیا دوست داری در مراسم مذهبی و سخنرانی¬¬های دینی شرکت کنى؟
بکوشید این‌گونه پرسش¬ها را تا حد امکان کمتر بیان و از تکرار بیش از اندازه آنها خودداری کنید تا اثر خود را از دست ندهد.
2. اصول اساسی در پرسش¬گرى
q از زیاده¬روی در طرح این پرسش¬ها خودداری کنید تا فرزندتان خسته نشود.
q پرسش¬ها را جدی طرح کنید و به فرزندتان وقت کافی بدهید تا درباره آنها بیندیشد و سنجیده پاسخ دهد. پرسشی که با همه وجود پرسیده شود، شنونده را به تفکر وامی¬دارد.
q پرسش¬ها را با متانت طرح کنید، گویی در حال طرح پرسش برای خودتان هستید؛ چرا که خود نیز در حال یادگیری هستید.
q به گونه¬ای پرسش¬ها را مطرح کنید که فرزندتان با زبان و درک خودش به آنها پاسخ دهد. از او انتظار ارائه پاسخ¬های کلیشه¬ای نداشته باشید.
q به پاسخ فرزندتان با دقت و توجه فراوان گوش دهید و در برابر نظر او جبهه نگیرید تا نوعی اعتماد و درک متقابل میان شما پدید آید.
q پرسش¬هایی طرح کنید که متناسب با سن و درک و موقعیت فرزندتان باشد.[20]
پنج ـ چند نکته برای برنامه¬سازی برای کودکان
اول قرآن کریم بهترین راه برای خداشناسی را تماشای نشانه¬های پروردگار و پدیده¬های جهان می¬داند. بنابراین، باید با بیان نعمت¬های الهى، ذهن کودکان و نوجوانان را به خدای مهربان متوجه کرد و عاطفه و محبت آنان را به خدایی که همه را آفریده و به همه کمک می¬کند، جلب نمود.
دوم باید این تصور در ذهن کودک شکل گیرد که خدا او را دوست دارد و می¬خواهد او فردی شایسته و خوش‌بخت شود. او دوست داشتنى، مهربان و صمیمی¬تر از پدر و مادر است.
سوم بردن نام خدا در ابتدای هر کار و آغاز هر چیز با یاد خدا و کمک گرفتن از او و آموختن و خواندن نیایش¬های زیبا و پر معنا می¬تواند به طور غیرمستقیم کودکان را به خدا علاقه¬مند کند.
چهارم در طرح داستان¬های دینی باید دقت کرد از بیان رخدادهایی که مربوط به عذاب¬های خداوند و سخت¬¬گیری او بر بندگانش است، خودداری شود و بیشتر به بازگو کردن داستان¬هایی پرداخت که چهره¬ای صمیمی و مهربان از پروردگار را به نمایش می¬گذارند.
[1]. لَمّا وافی اَبُوالْحَسَن الرِّضا(ع) بِنَیْسابُورَ وَ أَرادَ أَنْ یَخْرُجَ مِنْها إِلَی الْمَأْمُونِ اجْتَمَعَ إِلَیْهِ أَصْحابُ الْحَدِیثِ فَقالُوا لَهُ: یَابْنَ رَسُولِ اللهِ تَرْحَلُ عَنَّا وَ لا تُحَدِّثُنا بِحَدِیثٍ فَنَسْتَفِیدَهُ مِنْکَ؟ وَ کانَ قَد قَعَدَ فِی الْعِمّارِیَّه، فَأَطْلَعَ رَأْسَهُ وَ قالَ: سَمِعْتُ أَبِی مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ یَقُولُ: سَمِعْتُ أَبِی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ یَقُولُ: سَمِعْتُ أبِی مَحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَقُولُ: سَمِعْتُ أَبِی عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ یَقُولُ: سَمِعْتُ أَبی الْحُسَیْنَ ابْنَ عَلیِّ بْنِ أَبی طالب یَقُولُ: سَمِعْتُ أَبِی أَمیرَالْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طالِبٍ یَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ(ص) یَقُولُ: سَمِعْتُ جَبْرَئِیلُ یَقُولُ: سَمِعْتُ اللهَ جَلَّ جَلالُهُ یَقُولُ: لا إِلهَ إِلَّا اللهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذابِى. قالَ: فَلَمّا مَرَّتِ الرّاحِلَهُ نادانا. بِشُرُوطِها وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِ‍هَا. قالَ مُصِنِّفُ هذا الْکِتاب. مِنْ شُرُوط‍هَا الْإِقْرارُ لِلرِّضا(ع) بِأَنَّهُ إِمامٌ مِنْ قِبَلِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ ع‍َلَی الْعِبادِ، مُفْتَرضُ الطّاعَهِ عَلَیْهِم.
[2]. قاضی نورالله تسترى، احقاق الحق، ج 9، ص 509؛ سلیمان بلخی قندوزى، ینابیع الموده، استامبول ـ ترکیه، ص 27.
[3]. ابن بابویه محمد بن علی بن حسین صدوق قمى، امالی صدوق، تهران، کتابچى، 1376، ص 754.
[4]. حسن حر عاملى، وسائل‌الشیعه، تهران، المکتبه الاسلامیه، ج 18، ص 561.
[5]. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ترجمه: عبدالعلی محمدی شاهرودى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1372، ص 393.
[6]. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1363، چ 2، ج 39، ص 255.
[7]. لغت¬نامه دهخدا، ج 11، ص 17180.
[8]. ابن منظور، لسان العرب، قم، نشر ادب‌الحوزه، 1405 هـ .ق، 1363، ج 1، ص 286.
[9]. حسن ملک‌شاهى، ترجمه و شرح اشارات و تنبیهات ابن سینا، تهران، سروش، 1368، ج 2، ص 424.
[10]. همان، صص78 و 79.
[11]. علی بن جمعه العروسى، نورالثقلین، بیروت، مؤسسه التاریخ العربى، بیروت، 1422 هـ . ق، ج 1، ص 13.
[12]. صدرالمتألهین، مبدأ و معاد، ایران، 1314 هـ .ق، ص 16.
[13]. عبداللطیف برى، گفت‌وگوی الهی با مادى، ترجمه: محمد باقر دشتیانه، نشر اسلامى، 1356، ص 280.
[14]. یاد خدا، صص 101 ـ 120.
[15]. بحارالانوار، ج 104، ص 97.
[16]. محمدحسین طباطبایى، آداب و سنن پیامبر، ترجمه: حسین استادولى، تهران، پیام آزادى، 1379، ص 157.
[17]. وسائل الشیعه، ج 15، ص 196.
[18]. الکسىس کارل، راه و رسم زندگی و یا تفکراتی درباره زندگى، ترجمه: مهرداد مهرین، تهران، آریان، 1375، ص 169.
[19]. ناصر باهنر، آموزش مفاهیم دینی همگام با روان¬شناسی رشد، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1378، صص 86 ـ 88.
[20]. ایریس یاب، کلیدهای آموختن به کودکان درباره خدا، ترجمه: مسعود حاجی‌زاده، تهران، انتشارات صابرین، 1383، چ6، صص 108 و 109.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page