حمايت از حق، پيامدهايى چون «شهادت» هم دارد، ولى براى حاميان حق، لذتى بالاتر از آن نيست، چرا كه عشقشان به ارزشهاى متعالى و ماندگار الهى، آنان را از تعلقات دنيوى آزاد ساخته است و براى سعادت ابدى به آسانى حاضرند تا نقد جان را در ميدانهاى ايثار و فداكارى و مبارزه به خالق جان بفروشند و به لقاى او و بهشت جاويد برسند.
اسلام، عزيزتر از مسلمان است. و اگر مسلمان، عزتى دارد، در سايه ايمان و اسلام است. بنابراين، مسلمان كسى است كه در لحظههاى سرنوشتساز و در هنگام نياز با بذل مال و جان و هستى، اسلام را يارى كند.
ميثم يكى از اين جانبازان راه دين و فداكاران مخلص راه ولايت وحق و عدالتبود. جان را هم بر سر حمايت از فضيلتهايى كه در وجود على(ع) و در خط ولايت آن حضرت، تجسم يافته بود، فدا كرد. شهادت، ميلاد سرخ ميثم بود. برگى بود كه با خون، رقم بقا بر آن زده شد و كتاب زندگىاش پس از مرگ، جاودانگى يافت. اينك با هم اين اوراق سرخ و خونين را كه سندى ديگر بر كمال و برترى و برجستگى ميثم تمار استبخوانيم:
با «حبيب»
شهادت در راه خدا آرزوى بزرگ «ميثم تمار» و «حبيببن مظاهر» بود. و هردو به اين آرزو رسيدند; حبيب، در ركاب حسين(ع) و ميثم در مبارزه با طغيان «ابن زياد».
روزى، ميثم در مجلس «بنى اسد» با حبيببن مظاهر ملاقات كرد. مدتى باهم گفتگو كردند. در پايان اين ديدار، حبيببن مظاهر گفت: گويا پير مرد خربزهفروشى را مىبينم كه در راه دوستى فرزندان و خاندان پيامبر، او را به دار مىآويزند و بر چوبه دار، شكمش را مىدرند. (اشاره به شهادت ميثم در كوفه)
ميثم هم در پاسخ گفت: من هم گويا مردم سرخرويى را مىبينم و مىشناسم، با دو دسته موى بر سر كه براى يارى فرزند دختر پيامبرش قيام مىكند و كشته مىشود و سرش در كوفه گردانده مىشود. (اشاره به شهادت حبيب در كربلا) پس از اين گفتگو از هم جدا شدند و رفتند.
اهل آن مجلس، كه آن دو را به دروغ متهم مىكردند، هنوز متفرق نشده بودند كه «رشيد هجرى» يكى از ياران على«ع» فرا رسيد و سراغ ميثم و حبيب را از آنان گرفت.گفتند: اين جا بودند و شنيديم كه چنين و چنان گفتند. گفت: خدا ميثم را رحمت كند! فراموش كرد اين را هم به گفتهاش بيفزايد كه: «به آن كس كه سربريده حبيب را به كوفه مىآورد، صد درهم بيشتر داده مىشود.» و. .. رفت. آنان گفتند: اين ديگر از آن دو هم دروغگوتر است! ولى چند روزى نگذشت كه ميثم را بردار آويخته ديديم و سر حبيب را هم پس از كشتنش آوردند و هرچه را كه آن دو گفته بودند به همان صورت اتفاق افتاد.
مقاله ها
شهادت، فصل سرخ زندگى
- بازدید: 8816