عربي بياباني وارد مدينه شد وگفت «بزرگوارترين كس در اين شهر كيست؟»
او را به امام حسين(ع) راهنمايي كردند عرب داخل مسجد شد اباعبد الله(ع) را ديد كه نماز ميخواند در مقابل حضرت ايستاد و چنين گفت «هر كه امروز به تو اميد دارد و حلقه در خانه تو را ميزند، نااميد نميشود تو اهل بخشش و اعتمادي پدرت علي(ع) قاتل فاسقان بود اگر دين اسلام به وسيله گذشتگان شما عرضه نميشد، جهنم ما را در بر ميگرفت»
امام(ع) با شنيدن اشعار او دانست انتظار كمك دارد پس به قنبر فرمود «از مال حجاز چيزي مانده است؟» گفت «چهار هزار دينار مانده» فرمود «آنها را بياور، كسي كه از ما سزاوارتر است آمده است آنگاه دو عدد لباس خود را آورد، پولها را در آن پيچيد و از لاي در به اعرابي داد و فرمود «اين پولها را بگير من از تو معذرت ميخواهم! بدان كه من به تو دلسوز و مهربانم اگر در زندگي امروز، حكومت در دست ما بود، آسمانِ بخشش ما بر تو بسيار ميباريد؛ ليكن حوادث روزگار، كارها را
عوض كرده و دست من از احسان كوتاه است»
أعرابي پولها را گرفت و گريست امام فرمود «گويا عطاي مرا كم حساب كردي؟»
گفت «نه، ميگريم كه چگونه مرگ، اين دست بخشنده را از بين ميبرد»
______________________
بحار الانوار ج44 ص190
«امام و أعرابي»
- بازدید: 3235