امام(ع) در نيمههاي شب عاشورا از خيمه بيرون آمد و در اطراف خيمهها، تپهها و پستي و بلندي آنها را از نظر ميگذارند "نافع بن هلال" نيز به دنبال آن حضرت بيرون آمد حضرت فرمود «چرا بيرون آمدي؟» عرض كرد «ترسيدم كه اين لشكر طاغي به شما آسيبي برساند»
حضرت فرمود «من بيرون آمدم تا اين تپهها و گودالها را بررسي كنم تا مبادا، سواران از اين پناهگاهها استفاده كنند و به ما هجوم بياورند» سپس دستِ ابن هلال را گرفت و فرمود «آيا ميل نداري از ميان اين دو كوه بگذري و از اين تاريكي شب استفاده كني و خودت را از اين ورطه نجات بدهي؟» نافع، خود را روي قدمهاي حضرت انداخت و بوسيد و گفت «مادرم در عزايم بنشيند! شمشير من با هزار شمشير و اسبم با هزار اسب، برابري ميكند به خدايي كه به وسيله تو بر من منّت نهاد، تو را ترك نخواهم گفت تا جان از بدنم بيرون رود!» سپس حضرت، داخل خيمه زينبسلام الله عليها شد نافع، كنار خيمه ايستاد و منتظر حضرت بود ناگهان شنيد كه زينبسلام الله عليها به برادرش ميگويد «آيا يارانت را آزمايش كردهاي و از نيّت آنها باخبر شدهاي، مبادا كه در هنگام جنگ تو را تنها گذارند؟»
حضرت فرمود «آري، آنها را سخت آزمايش كردم و آنها را مرداني بلند همت يافتم كه با مرگِ در راه من انس گرفتهاند، آنطور كه كودك به پستان مادر انس ميگيرد»
نافع ميگويد چون اين گفتگو را شنيدم، گريه كردم و نزد "حبيب بن مظاهر" آمدم و گفتم «اي حبيب! ياران خود را جمع كن و در مقابل خيمه بانوان، سخناني بگو كه دلگرم شوند» حبيب برخاست و گفت «اي اصحابِ غيرت و اي شيران روز پريشاني!» همه از خيمهها بيرون آمدند و خود را آماده حمله نمودند حبيب به بني هاشم گفت «شما به خيمههاي خود برگرديد» سپس، آنچه زينبسلام الله عليها با برادرش گفته بود به ايشان گفت آنگاه حبيب و يارانش فرياد زدند «اي دختران رسول خدا! اين شمشيرها و نيزههاي جوانان شماست كه آنها را در سينه دشمنان شما فرو ميبرند» بانوان حرم و اصحاب، همگي گريه كردند؛ گويا زمين زير پايشان
ميلغزيد
_______________________________
ترجمه مقتل الحسين مقرم ص265
«امام و آزمايش ياران»
- بازدید: 4248