متن ادبی شهادت : خورشید را تاب نیاوردند

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

دانه های بی تقصیر انگور، از مسیر انگشتها تا کامت، هزار بار زنده شدند و مردند، درحالی‌که شیطان در گرد دختر مأمون پرسه میزد.


انگور رازقی اگر میتوانست، فریاد میکشید و سم، خود را مسموم میکرد.
ابن الرضاست این بیست و پنج ساله عزیز مدینه دستی به‌سمت توس و دستی به‌سمت بغداد دراز کرده است و صورت شفق‌گون خود را چنگ میزند.
ماه و مهر، هر دو از آسمان مدینه رخت بستهاند و غربت توس و بغداد صورت مغموشان را دربرگرفته است.
حالا ساعت شنى، روی سر لحظه ها خاک میریزد و ناگهان ته دلش خالی می‌شود.
ام‌الفضل، دختر مأمون! حالا که دانه های انگور، کام او را تلخ کرده اند، گریه می‌کنى؟ حالا که چهره معصومش با درد آمیخته است و شیطان تو را با جنایتت تنها گذاشته است، ضجه میزنى؟مدتی بود که از سمت کاخ معتصم بادهای سیاه می‌وزید. باد به پنجره های خانه آن مرد سخاوتمند خبرهایی رسانده بود. مدتی بود که پنجره ها بر سر و روی خود میزدند و دستهای دختر مأمون میلرزید.
همیشه شب را یارای تحمل نور نیست. همیشه شب هرچند با فانوس ها و روشنایی های کوچک بسازد، هرگز تاب تحمل خورشید را نخواهد داشت. خورشید؛ یعنی پایان شب؛ یعنی ذوب دست‌های یخی ستم، یعنی تولد و شکوفایی خورشید، یعنی مهربانى، یعنی روز؛ یعنی بازگشت به امیدی همگانى... .
سردمداران حکومت جور و خودخواهی چگونه با خورشید مدارا کنند؟
خورشید را نمیشود از مدینه به بغداد آورد تا بر آن تسلط داشت. اگر از دور، چشم شب با هجوم شعاعش میسوزد، از نزدیک، سلطنت تاریکی به آتش کشیده میشود.
بغداد مسموم شده است. سایه انگشتان زهرآلود، روی تمام دیوارها و نخل‌هایش سنگینی میکند و قهقهه کاخ‌نشینان، شبیه نهیب مار است، شبیه نعره مرموز جنایت... .
مدینه دلش را در بغداد جا گذاشته و توس، چشم‌به‌راه خبر غربتی از جنس خود در شهری دیگر است. امشب سه شهر در تکاپو است؛ توس و بغداد و مدینه؛ دو قتله گاه و یک تل بی‌قرار، شاید یک بام و دو هوا.
صدا از کدام‌سو می آید؟ صدای جوانی که لحنی عارفانه دارد؛ صدای جوانی با واژه های پررنگ شهادتین. باد، چنگ در موی افشان نخل ها افکنده است. باد، صدای جوان را به هرجا که میرسد، میکوبد.
باد سراسیمه میدود، مثل باد میدود، به توس، به بغداد میرود، با این خبر مغموم که بغداد مسموم شده است.
مولود با برکت اسلام! هنوز گرمی دستهای سخاوتمندی روی شانه های زمان باقی است.
هنوز شهادت تاریخ حلاوت ظهور تو را در برهه ای از آن دارد.
اگر عیسی در مهد لب به سخن گشود و یحیی در کودکی به نبوت رسید، تو تکرار تاریخ و دلالت قرآن در خاندان پیامبر اسلام بودى.