میان حجره چنان ناله از جفا میزد
که سوز نالهاش آتش به ما سِوا میزد
شرار زهر ز یکسوی و سوز غم یکسو
به جان و پیکرش آتش جدا جدا می¬زد
نداشت شکوه ز بیگانگان به لب، دم مرگ
و لیک داد ز بیداد آشنا میزد
برون حجره همه پایکوب و دست افشان
درون حجره یکی بود، دست و پا میزد
ستاده بود و جوادالائمه جان میداد
ز او بپرس که زخم زبان چرا میزد؟!
علی انسانى