کعبه از شوق آمدنش بر خود لرزيد و دهان به لبخند گشود.
علي(ع) آمده است تا از اين پس، دنيا پدري دلسوز داشته باشد.
علي(ع) آمده تا محمد(ص) تنها نماند.
تمام رطبها عطر تو را دارند که کام تلخ يتيمان را شيرين ميکنند.
همنام خداوند پا به عالم گذاشته تا خدا بر روي زمين بيشبيه نماند.
از ميان کوچههاي تاريک و فتنههاي زمانه به آغوش ولايت تو ميگريزم.
تمام مردمِ غافل زمين آسوده در خوابند و تو بيدار نشستهاي تا گناهانشان را استغفار کني.
آبروي زمين، اشکها و دعاهاي توست، اي صداي پيچيده در گلوي چاه!
علي ميزان سنجش اعمال مؤمنان است.
هزاران سال از تو ميگذرد و هنوز جهان از تو عقبتر است.
تو در خانه احمد(ص) بزرگ شدهاى، شگفت نيست که يگانه برادر او باشى.
تو را به خاطر عدلت تنها گذاشتند تو، اما براي خاطر ظلم و کفرشان هرگز تنهايشان نگذاشتى.
چشمههاي جوشان زمين همه از نسل اشکهاي تواَند.
«خاک يتيم کوچه ما با او احساس ميکند که پدر دارد»
«باران اداي اشک تو را درميآورد فرقي نميکند که چه فصلي گريستي»
«تو گريههاي خودت را به چاه ميبردي که رودهاي جهان اتفاق ميافتاد»
عدالت، هنوز که هنوز است، خواب شمشير تو را ميبيند.
«علي را قدر، پيغمبر شناسد که هرکس خويش را بهتر شناسد»
بگذار رودهاي جهان از تو پر شوند بارانِ بيمضايقه بر دشتها ببار
اشارات :: تير 1388 - شماره 122