شب است و ماه نشسته است در گلوي زمين
شب است و حادثه بُق کرده روبهروي زمين
کنار خواب فراموش و سرد نخلستان
کسي نشسته به ترويج آبروي زمين
کسي که پيچوخم کوچهها بلد هستند
عبور نيمهشبش را ز چارسوي زمين
کسي که زخم به دوشِ گناهِ خلق جهان
امام اينهمه مردان بيوضوي زمين،
هنوز دست به کار دعاي باران است...
هنوز مرهم هر زخم تو به توي زمين
به جان فاطمه نفرينشان نکن مولا!
دوباره آمين شو رو به آرزوي زمين...
اشارات :: تير 1388 - شماره 122
سودابه مهيّجى