کوتاه و گویا

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

کوتاه و گویا
کلامش سنگ‌ها را نرم می‌کرد
دل افسردگان را گرم می‌کرد
زنی در پیش مردی خطبه می‌خواند
که مرد از مردیِ خود شرم می‌کرد
محمدرضا سهرابی‌نژاد


به جای هر چه گل، خندید زینب
پس از خورشیدها تابید زینب
تمام کوه‌ها را دفن کردند
سپس از خاکشان رویید زینب

عباس سودایى


ستاره،‌گریه و الماس با من
شب است و بوی زخم یاس با من
تمام حزن زینب را بخوان، باز
گلوی زخمی احساس با من
صادق رحمانى


غروبی شانه‌های ابر لرزید
دل دریا و دست قبر لرزید
در آن هنگامه، پیش عزم زینب
دلا دیدی که پشت صبر لرزید
صادق رحمانى


در صبر تو، روح استقامت دیدند
آثار بزرگی و کرامت دیدند
آن دم که به پا خاستی‌ای روح بزرگ
در قامت خطبه‌ات،‌قیامت دیدند
محمد على مجاهدى


آن روز که شهر از تو پرغوغا بود
در خشم تو،‌هیبت علی پیدا بود
آن خطبه پرشور تو در کوفه و شام
فریاد بلند و سرخ عاشورا بود
محمدعلی مجاهدى


می‌توان مانند کوهی درد بود
شام با یک قافله شب‌گرد بود
می‌توان چون شیر دشت کربلا
اشارات :: تیر 1388 - شماره 122

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page