خواست بنا را به سوختن بگذارد
شمع تنت را به انجمن بگذارد
حُسن تو را خواست بیشتر کند آنگاه
نام تو را چون خودش حَسن بگذارد
خواست ببیند بر آسمان قدمت را
ردی از آه تو بر چمن بگذارد
زخمهات را شبیه غنچهی تشنه
تا ابد به حال واشدن بگذارد
شور دلیرت مقدر آمده این بار
پای به یک صلح تن به تن بگذارد
غربت از این بیشتر که خواسته باشی
کوفه برای علی (علیه السلام) وطن بگذارد
خاک به جام تو خیره مانده که ای کاش
قدری از آن در دهان من بگذارد
میرسد از آن سوی تابوت، تنت را
تیر ببوسد اگر کفن بگذارد
مرتضی حیدری آلکثیر
اشارات :: شهریور 1388 - شماره 124
» گالري تصاوير : قبرستان بقيع / ولادت / شهادت » کتابخانه صوتي : مولودي / مداحي / روايت هاي شنيدني |