متن ادبی : تا سپیده

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

سپیده دما! تاریکی دیر زمانی است که بر پیشانی مردم زمین سایه افکنده است. مبادا خاطره ات از ذهنها و نوازشت از یاد چشم‌ها برود و مناعت لمس دستهای تو را گلبرگها فراموش کنند، هرگز! سپیده دما! تو آن طلوع بیمانندی که پس از قرن‌ها تاریکى، هیچ چشمی را نمی آزاری و هیچ دیده ای را نامأنوس نیستى. شنیده ایم که با پایان فِراق، آنگاه که نگاه ها بر خورشید وجود تو خیره شوند، بسیار خواهند گفت: او آشناست، او را جایی دیده ایم.


سپیده دما! تو در آینه فطرت هر روز دیده میشوى. تو پاسخ شیرین بخش وسیعی از سؤالهای ذهن انسانى، تو تمام شبهای فراق را نظاره گری و مهتاب‌گون، جزر و مد حوادث دریایی جهان را در دست دارى. تو آن بی پایان و گسترده ای که سراسر وجود را فراگرفته و آن لطفی که بر ادامه زمان منت نهاده است خود گفته اى: «إِنَّ رَحْمَةَ رَبِّکُمْ وَسِعَتْ کُلُّ شَیْءٍ وَ أَنَا تِلْکَ الرَّحْمَةٌ؛ همانا رحمت پروردگارتان همه‌چیز را فراگرفته است و من آن رحمت فراگیر الهی ام.» سپیده دما! ای مهر نشان نجات‌بخش اسلام! پیشوایان حقیقت و رهبران نور در پی نام تو می آیند. تو واژگان سپیدی را بر کتاب ملالت‌آور وکرخت تاریخ افزودى. انتظار، واژه ای نو در عصر غیبت توست. انتظار، فرهنگ عشق به جهانی زیباست و کوشش بی دریغی است که حقیقت‌جویان، برای برپایی عدالت دارند. انتظار، تپش امید در بن بست شکست است. انتظار، روزنه های پررنگ خداخواهی در دوران حکومت شب و ماشین است. انتظار زانو زدن در برابر این حقیقت است که انسان، هیچ‌گاه، از مهدی و هدایت الهی بی¬نیاز نخواهد شد. انسان حتی اگر روی ماه و مریخ قدم بزند و هسته را بشکافد و به شبیه سازی خود و حیوان دست زند، همچنان آفریده ای نیازمند هدایت است.
و فرج را افزودی که شیرینی آسانی است. فرج، میوه تمام مفاهیم عمیق انتظار است. فرج، پیروزی در امتحان جدایی است. فرج، آرزوی تمام اولیا و انبیاست؛ مژده الهی برای مستضعفان زمین است و نتیجه حکومت تحقق یافته الهی.
و جمکران نام مسجدی شد که مکان همایش دعا باشد و محل نماز گردد و پناهگاه عبادت در بی‌پناهی دوری از معنویات شود.
جمکران، تالار همایشهای معنوی و شمع روشن روزگار خاکستری جدایی است.
جمکران دستی است که زمین به‌سوی خداخواهی دراز کرده و خواهشی است که جهان، بر لب های نمازگزاران از پروردگار دارد. «اللهم عجل لولیک الفرج»
سپیده دما! چه شیرین به‌ داد جمعه ها رسیدی که در فرهنگ تو، هیچ جمعه ای تعطیل نیست.
جمعه نام زمانی شد که رود یاد تو در دریای سرخ آن میریزد و زیباتر از سحر آن نیست که همگان تو را میخوانند. جمعه میعاد است، جمعه سپیده‌دمی است که تحقق مییابد، غنچه‌ای است که شکفته خواهد شد. جمعه قطعه ای از زمان است، برای استراحت روح انسان و رفتن آلودگی های روزمره از دشداشه بلند و سفیدش.
جمعه، قطعه ای از زمان است که جا می‌ماند و میرسد و غروب آن، اناری ترش و شیرین است؛ ترش که تو نیامده ای و خورشید با سر انگشتانش روی ابرها خط‌های کسلکننده و نامربوط میکشد؛ یعنی که این جمعه هم جا ماند. و شیرین که تو خواهی آمد و خورشید، همان خورشیدی که با سرانگشتانش خطهای کسل‌کننده و نامربوط میکشد، بر لب لبخند امیدی دارد که جمعه ای دیگر در راه است.
سپیده دمی در گلوی تاریخ جا مانده است. سپیده‌دمی به عظمت بغض و روشنایی اشک و گداختگی گونه های سرخ آفتاب.
محمدعلی کعبى
اشارات :: آبان 1388 - شماره 126

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page