سلام ای که تو را گریه میکنم شبها
خلاصه همه حرفها و مطلبها
خدا اجازه به شب داده است با این شرط
که صبح سجده بیارند بر تو کوکبها
چگونه وصف کنم انتظار را آقا؟
توان گفتنشان نیست این مرکّبها
ز پشت ابر برون آ، بتاب زلفت را
که کنج لانه خود کز کنند عقربها
تویی دلیل بقای زمین سرگردان
که نظم داده به این جمع نامرتبها
که نقطهای شدهای ماورای مرگ و حیات
که میرسند به هم کفرها و مذهبها
برای دیدن حسن تو واشده هر چشم
به اذن توست که وا میشود ز هم لبها
به انتظار تو این راهها درست شده
برای آمدنت زین شده است مرکبها
به عشق توست جهان برمدار میگردد
به شوق توست اگر صبح میشود شبها
رسیده هرم نفسهای تو به این اقلیم
که باز از هیجان شعلهور شده تبها
رسیده است به دلهایمان شمیم شما
که فارغیم ازین اسمها و منصبها
غزل تمام شد و باز آخرش خالی است
در انتظار تو هستند این مخاطبها
شعر از : سید مهدی موسوى
اشارات :: آذر 1388 - شماره 127
شعر : انتظار
(زمان خواندن: 1 دقیقه)
- بازدید: 2432