چه جمعهاى... چه غروب غریب و دلگیرى...
چرا سراغی از این جمعهها نمیگیرى؟
مسافری که هنوز و همیشه در راهى!
کجای راه سفر ماندهای به این دیرى؟
به پیشواز تو آغوش زندگی جان داد
بیا پیاده شو از این قطار تأخیرى...
چقدر پیر شدی روی گونههایم اشک!
تو سالهاست که از چشم من سرازیرى...
چقدر ماندی در بند انتظار ای دل!
شدی شبیه دیوانگان زنجیرى...
چقدر شاعر مفلوک! قلبت از سنگ است
چطور از غم دوری او نمیمیرى...
سودابه مهیجى
اشارات :: خرداد 1388 - شماره 121
گالري تصاوير: مسجد جمکران / ولادت / سرداب غيبت مولودي امام زمان (عجل الله فرجه الشريف) مهدويت : مقالات / علائم ظهور / وظيفه منتظر |