متن ادبی : براى باغ خزان زده سامرا

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

چشمان سامرا از بغض هاى جارى، تمام شدنى نیست.
التهاب و داغدیدگى، به فراخور این غم در کوچه هاى شهر بیداد مى کند.
باد نوحه گر، گذارش به نخل هاى گیسوپریش مى افتد که ردیف به ردیف، دست خوش فراق شده اند.


دجله در غروب فرو رفته است و خورشید، گسترده تر از همیشه، شعله هایش را مى پراکند.
مدت ها بود که خانه خلوت زده امام خود را اسیر چنگال اختناق مى دید، اما امروز این خانه از رنج محدودیت، رهایى مى یابد؛ با این حال در این رهایى شاد نیست و دیگر جمال دل آراى عسکرى را نمى بیند. این خانه شاد نیست، اما قهقهه بیگانگان جاه طلب را مى شنود؛ درست همان گونه که بنى امیه در عاشورا مى خندیدند. شانه هاى شیعیان، بوى غربت سامرا مى دهد. تمام سرمایه امروز شیعه، همین بوسه هاى دل سوخته است که براى باغ خزان زده سامرا، گل هاى تسلیت آورده اند.
سامرا، بقیعى مظلوم به روایت تاریخ
زمان مى گذرد و تاریخ براى نگارشِ تصاویر تبدار، یک بار دیگر مى آید و دست هاى توطئه و تخریب را بر بام سامراى ستم دیده مى نگرد.
اکنون دیگر چه مى خواهند؟ تاریخ، به دقت تمام، دسیسه ها را به ثبت مى رساند که با ناتوانى هر چه تمام تر، به ستیز با گنبد و بارگاه، دل خوش داشته اند.
تاریخ خوب مى داند که دست هایى از این لرزان تر، در هیچ جا یافت نمى شود که حتى از قبرها هراس داشته باشند و چنین بر خشت ها یورش برند. آنان با همه نادانى، این را خوب مى دانند که کشته شده ائمه پاک ما نیز انسان ها را زنده و بیدار مى کند.
درست است امروز داغ دل شیعه، از این جنایت تازه مى شود.
آرى! آنان هرچه خراب کنند، بناى توان مند تشیع، همچون حقانیّت گفته هاى تاریخ، سر جاى خودش هست.
محمدکاظم بدرالدین
اشارات :: اسفند 1386، شماره 106

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page