متن ادبی : مدینه؛ غم زده اى ناگزیر در این داغ

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

رنگ سوگ، لحظات را احاطه کرده است.
دامن قصاید عربى اشک آلود است. این داغ کجا و طاقت تنگ ایام کجا؟
از مدینه مپرس که غم زده و جامه چاک، در گوشه اى نشسته است و ناگزیر است در این اندوه. مدینه، با همه دقیقه هایش، به سمت شب مرثیه چرخیده است. امان از قدرت بازوى چرخ! چاره چیست؟ تا بوده همین بوده که بر خاک تیره، رنگ و بوى سفر را نگاشته اند و این راهى است که ادامه دارد.

چهمراه با منش صبح
کتاب یاد، ورق مى خورد و فصلى پیش رو مى آید که کوچه هاى درد و فقر را، التیام عطر تو آرامش مى بخشید.
درخت یاد، برگ هایش چه سبزند که از سرشاخه هاى آن، بوى وحى و قرآنى که تو آوردى، برمى خیزد.
مجموعه عشق، همان گفتار و رفتارى است که آوردى. به راستى انسان از خودش هیچ نداشته است و همه آراستگى و وقار بشر، در سایه اقتدا به تو، جان گرفت.
دل اگر با شهد گفتار و رفتارت نیامیزد، بى شک ساکن همیشگى پاییز است.
واژه هاى «نهج الفصاحه»ات، از قبیله خورشید نازل شده است تا دل هاى ما را دسته دسته به مهمان خانه ملکوت بکشاند.
اینک این تنهایى ما و غمگنانه ترین تصویر انسان در کنار پرسشى دردناک.
چگونه با این غم کنار بیاییم؟!
گلاب صلوات
نام تو فراتر از همه زمان ها ایستاده است.
محفل هاى درخشان، صلوات مى فرستند و فضا را با رحمت خرم از نامت، عطرآگین مى کنند.
درود بر تو، شعله هاى عشقى است که از قلب ما برمى آید. یا محمد صلى الله علیه و آله ! براى انسان این اندازه عمر، کم است که از تو بگوید.
محمدکاظم بدرالدین
اشارات :: اسفند 1386، شماره 106