متن ادبی : در کلبه احزان فاطمه علیهاالسلام

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

بى تو پژمردم، شکستم، سوختم، اى شیواترین مقدمه نوبهار، اى امین ترین مرد قبیله عشق! پس از تو، بوى بیگانه کوچ، قلب فاطمه علیها السلام را در سرایى آغشته به عطر خاطراتت، چنان فراگرفت که همسایگان، در هاى هاى روز و شب زهرا علیها السلام ، طاقت از کف دادند.

حرا خاموش و کوچه هاى بنى هاشم، سیه پوش شدند و کائنات، کلبه احزان و آسمان، اشک ریزان شد. خبر در شهر پیچید: مصطفى، همسایه دیوار به دیوار خدا، فخر خلقت، حرمت عالم و نگین خاتم، تا فراسو پر کشید.
بدرود اى چکیده قرآن!
یا رسول اللّه صلى الله علیه و آله ! وقتى تو را مرور مى کنم و به واقعه رفتنت مى رسم، چراغ هاى واژه خاموش مى شوند؛ آن گاه تو را که بر لب مى آورم، هزار خورشید قیام مى کنند و در تلاطم عشقت، دلم را روشن مى کنند. طبیب دل هاى خسته! اینک لب فرو بسته و زمین را مبتلا به عطشى همیشگى کرده اى.
چه تلخ است ماجراى مبهم انسان که به سرگردانى دنیاى پس از تو مى گرید!
یا رسول اللّه صلى الله علیه و آله ، اى چکیده قرآن! آخرین خطبه عشق، غزل رفتن تو بود. اهل زمین تا آمدند به خود برسند، پر کشیدى و نور جمالت را به آسمان ها بخشیدى.
«بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران»
سعدى
تو را نشناختند
زهرا جان! در فراق پدر مى گریى و هنگامه ابرى چشمانت، شهر را بر هم زده است؛ بگذار این به خواب رفتگان بخوابند!
زهرا جان! تمام سوره ها نازل شدند و اینان از خواب سنگین جهالت برنخاستند و اگر نبود این چنین، تشت خاکستر بر فرق علت آفرینش نمى ریختند. تنها تو مى دانى که محمد که بود؛ امتزاج بصیرت و شمشیر، بى تکلّف و لطیف مثل نسیم؛ لبریز از تحمل کوچه هاى سنگ باران و شکنجه یاران، لبریز از غمى همیشگى و پنهان و روحى بى کران، پر از عطر اذان و ضربه هاى خزان، سوره سرخ ایثار و آیه سبز بهار.
بدرود که دستان قلم در فراق تو آتش گرفته اند!
ناشر آخرین دفتر خدا
یا رسول الله صلى الله علیه و آله ! روزى که براى عشق، درهاى خلقت را گشودند، تنها به تو اذن دخول دادند و خداوند، 63 جرعه از تو بیشتر بر اهل زمین نچشانده بود که مستى حضورت را بازپس گرفت. تو خیال بلند یک پرواز بودى که از ابتدا، پاى بر زمین ننهادى؛ گرچه خورشید را در دستى و ماه را در دست دیگرت گذاشتند.
اى ساقى! ناز چشمت جبرئیل را نامه رسان عشق تو با دوست کرده بود. مى روى و از تنفس تو، دوازده شاخه گُل مى رویند تا به تفسیر تو برخیزند.
اى ناشر آخرین دفتر خدا، اى کاش کتاب عمر تو سر نیامده بود!
یا رسول الله صلى الله علیه و آله ! مثل تو دیگر در پهنه زمین تکرار نخواهد شد، اما با تکرار صلوات بر تو، نور حضورت را در قلب خود احساس مى کنیم.
با غروب آفتاب تو، کعبه تا قیامت سیه پوش گشته و زمزم، اشک عزا به رخسار مکه مى ریزد.
رزیتا نعمتى
اشارات :: اسفند 1386، شماره 106