پرسش : ديدگاه اسلام درباره ماهيت روح و امكان تناسخ آن چيست و آيا اين پديده را قبول دارد يا خير؟
پاسخ: گفت و گو درباره «حقيقت روح» قدم نهادن در راهى است بى انتها; به طورى كه در قرآن و روايات در زمينه «ماهيت روح» سربسته سخن گفته شده است. به عنوان نمونه وقتى از حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) «حقيقت روح» را خواستند، حضرت بيان نفرمودند; خطاب رسيد:
(وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي).( )
«از تو درباره حقيقت روح سؤال مى كنند، بگو كه روح از امور پروردگار و از عالم امر است».
كه بيش از اين رخصت نيافتند، بيان كنند.( )
از ابى بصير چنين روايت شده: «از حضرت صادق(عليه السلام) سؤال نمودم روح چيست؟» فرمود: «روح چيزى است كه در تمام حيوانات و انسان وجود دارد». مجدداً عرض كردم: «آن چه چيزى است كه در تمام خلايق موجود است؟» فرمود: «روح از عالم ملكوت و از قدرت خداوند، خلق و ايجاد شده است».( )
در ادامه آيه كريمه، علت اين اجمال و سربسته جواب دادن را نيز بيان مى فرمايد:
(وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّ قَلِيلاً).( )
«وجز اندكى از دانش، به شما داده نشده است!».
توهّم نشود كه ابهام در حقيقت روح - چنان كه از اين آيه كريمه استفاده مى شود - با مضمون اخبارى كه بيان مى كنند مراد از روح در آيه چيست، منافات دارد; زيرا اين اخبار به گونه اى راهنمايى مى كنند كه روح، از غير آن شناخته شود، نه آن كه بيان حقيقت نمايد.( )
بنابراين گفت و گو در مورد مطلبى كه احاطه كامل نسبت به ماهيت آن نيست، ممكن است همراه با نظرهايى باشد كه خلاف اصول و قواعد دينى و موجب گرفتارى اخروى است. رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)فرمودند: «ساكت شويد از آنچه خداوند از آن ساكت شده است!»( ) و حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمودند: «صحبت از دانستن چيزى نكنيد كه دانستن آن را از شما نخواسته اند; چه بسا كه بر خلاف حق نظر دهيد و نزد خداوند معذور نباشيد».( )
در حقيقت روح انسان، آنچه بيش تر محققان قايل شده اند آن است كه: انسان مركب از روح و بدن است. و اين دو جوهر، دو حقيقتند كه ميان ايشان با تمام آشنايى، نهايت بيگانگى است زيرا خلقت يكى از طينت ملايكه و عالم عِلوى است، و ديگرى از خاك كه محض ظلمت و مركز عالم سُفلى است. هر يك داراى اثر و عملى است كه در ديگرى نيست آثار و افعال بدن ديدن، شنيدن، پوشيدن، گفتن، خوابيدن، لمس كردن و مانند اين ها است. نمى توان صفاتى چون: شجاع، جواد، عالم و مؤمن را در بدن به كار برد. حتى افعال جزئى حسى كه از بدن و اعضاى او صادر مى شود مثل ديدن و شنيدن، همه كار روح است و بدن و اعضا براى آن ها ابزار و وسيله هستند، چنان كه مى گوييد: من ديدم به چشم و شنيدم به گوش و گفتم به زبان.
پس «من» عبارت از «روح» است كه همان «ذات» فرد است، و اين افعال، كارهاى اوست، و اعضا و قواى در بدن، همگى آلات و وسايل اويند، مانند نوشتن كه قلم مى نويسد و در واقع نويسنده ديگرى است.
پس، از گفتوگو راجع به ماهيت روح بر اساس قرآن كريم و روايات، انواع تناسخ را بيان و نظر اسلام را در مورد هر يك ذكر مى كنيم:
تناسخ دو نوع است:
اول: تناسخ ملكى: به اين معنا كه نفس آدمى، با رها كردن بدن مادى خود، به بدن مادى ديگر وارد مى شود.
دوم: تناسخ ملكوتى: به اين معنا كه نفس با عقايد، انديشه ها، نيت ها، گفتارها و كردارهاى خود، در بدنى مثالى مجسم مى شود و پس از رهايى از بدن مادى، با آن بدن همراه مى شود.
بنابر مبانى اسلامى «تناسخ ملكوتى» امرى صحيح ولى «تناسخ ملكى» باطل است.( ) تناسخ ملكى به معناى اصطلاحى، عبارت است از اين كه روح پس از مرگ به بدن انسان و يا موجودى ديگر در همين دنيا منتقل مى شود. حال جدايى روح از بدن اول و اتحاد آن با دوم، از دو حال خارج نيست:
1. همه كمالات خود را - كه در بدن اول به دست آورده - از دست بدهد و سپس به بدن جديد منتقل شود.
2. با همه كمالات خود، به بدن جديد منتقل شود.
حالت اول با دو مشكل مواجه است:
الف) اين خلاف مقتضاى حركت است. حركت همواره از قوه و استعداد، به سوى فعليّت و شدن است. محال است كه وقتى موجودى، از حالت قوه به فعليّت رسيده دوباره به حالت قوه باز گردد. مثلاً يك دانه گندم، وقتى در وضعيت مناسب قرار گيرد، قابليت هاى او به فعليت مى رسد. آرام شكافته مى شود و مى رويد، رشد مى كند، سنبل مى دهد و دانه هاى جديدى ايجاد مى كند. اما هرگز ممكن نيست اين فعليت هاى به دست آمده را از دست بدهد و دوباره به همان دانه اول تبديل شود. بدين شكل روح انسان نيز محال است كه فعليت هاى خود را از دست بدهد.
ب) قايلان به تناسخ، آن را راهى براى ادامه تكامل ارواح متوسط مى دانند. به فرض كه حالت اول محال نباشد، با دو مشكل مواجه است:
1. از دست دادن كمالات گذشته خلاف تكامل است;
2. كمالات به دست آمده در بدن جديد، ادامه كمالات گذشته محسوب نمى شود و باز تكامل صدق نمى كند.
حالت دوم نيز محال است; زيرا وقتى روح در بدن اول خود، از دوران جنينى قرار مى گيرد، هم گام با رشد مادى بدن، مراحل كمال خود را طى مى كند. براى اين كه روح بتواند به مراتب كمال خود دست يابد، بدن مادى او نيز بايد مراحل كمال را طى كند. روح نمى تواند بدون كمال بدن، همه كمالات خود را به دست آورد; مثلاً روح يك نوزاد، نمى تواند بدون رشد سلول هاى مغزى، علوم و تفكر را به دست آورد. بدن مادى يك نوزاد، به طور طبيعى، اين نوع از كمال روح را تحمل ندارد. حال روحى كه قبلاً در يك بدن مادى، مراحلى از اين كمالات را طى كرده، در يك بدن جنينى ديگر - آن گونه كه قايلان به تناسخ مى گويند - قرار گيرد و با آن متّحد شود، بدن جديد تحمل كمالات او را نخواهد داشت و نمى تواند با آن متّحد شود. از مجموع بطلان اين دو حالت، نتيجه مى گيريم كه وقتى روح از بدن مادى خود جدا شد، نمى تواند بار ديگر در يك بدن جنينى ديگر قرار گيرد و با آن متحد شود. آرى! روح، پس از جدايى از بدن مادى، حيات خود را با «بدن برزخى» در عالم برزخ ادامه مى دهد. بدن برزخى، بدنى است كه متناسب با حيات عالم برزخ و متناسب با كمالات و فعّاليت هايى است كه روح در دوران حيات دنيوى خود، با اعتقادات، نيّات، گفتار و رفتار اختيارى خود كسب كرده است. انتقال روح از بدن دنيايى به بدن مثالى برزخى را تناسخ ملكوتى مى گويند و از ديدگاه اسلام پذيرفته شده است.
مخالفت اسلام با تناسخ ملكى در آيات قرآن كاملاً روشن است و تصريح مى كند كه انسان پس از مرگ، ديگر به اين دنيا باز نمى گردد:
(حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلاّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ).( )
«زمانى كه مرگ هريك فرارسد در آن حال آگاه و نادم شده گويد: "بارالها! مرا به دنيا بازگردان تا شايد به تدارك گذشته، عمل صالح به جاى آورم." به او گفته مى شود كه هرگز نخواهد شد و اين كلمه اى است كه او از روى حسرت مى گويد و از عقب آن ها عالم برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند».
در پايان به طورى كه علامه مجلسى(قدس سره) فرموده اند، چنين نتيجه مى گيريم كه تناسخيّه به اين اعتبار كافرند كه حشر و ثواب و عقاب را انكار مى كنند و مى گويند كه روح در اين اجساد عنصريّه مى گردد و از بدن زيد به بدن عمرو منتقل مى شود يا به بدن حيوانى منتقل مى گردد و ثواب و عقاب ايشان همين است و ارواح را قديم مى دانند و به خالق عالم قايل نيستند و ايمان به پيغمبران ندارند و تكاليف را ساقط مى دانند و به سبب اين عقايد باطله كافرند نه به سبب تناسخ محض.( )
دیدگاهها
ببین اصول هیپنوتیزم ایناست هیپنوتیزم = تمرکز + اعتقاد + انتظار + تصور + ارتباط
برای انجام موفقیت آمیز دیگر هیپنوتیزم باید هفت گام زیر به صورت متوالی و دقیق اجرا گردد:
۱- مناظره اولیه، بهتر آماده کردن ذهن بیمار
یا pretalk ۲- انجام آزمونهای هیپنوتیزم از تکنیکهای عمیقسازی
مثل آزمون چشک اشپیگل ۳- کانونی کردن توجه (تمرکز ذهن)
۴- القای خواب هیپنوتیزم
۵- استفاده از تکنیکهای عمیق سازی
۶- تسهیل پاسخهای ناخودآگاه
۷- تصدیق خلسه، ارائه تلقینهای بعد از هیپنوتیزم و خروج از خلسه
اینا از نظر عمل روانشناسیه به نظر شما یک بچه ی 2ساله یا 4ساله میتونه این شرایط رو داشته باشه.....
البته اگر داری
ادب مرد به ز دولت اوست
دوست عزیز مسلمان واقعی توهین نمیکند با استدلال خویش توضیح میدهد.
من هم كتاب سفر روح را خوندم كه همين چزنديات را نوشته بود.بلاخره هر كسي به يك چيزي اعتقاد دارد و اون را الگو ي خودش ميزاره ما هم كه به قران اعتقاد داريم و ايه واضحي درباره رد كردن تناسخ وجود دارد پس بايد بيشتر فكر كنيم
اين ها نوشته ي يك سري ادم است كه دلشان ميخواد تمام اديان را از بين ببرند تا هر كاري دوست دارند بكنند خيالشون هم راحته كسي بهشون كاري ندارد چون در حاله سير تكاملن به نظرمن كه خيلي چرنده
من در حال خواندن کتابی بودم به اسم جهان هلوگرافیک نوشته مایکل تالبوت در این کتاب ادعا شده که در آزمایشهای هیپنوتیزم و یا برخی کودکان 2 تا 4 ساله آدمها خاطراتی را به یاد می آورند که مربوط به زندگی سابق آنهاست. در اسلام چه استدلالهایی برای توجیه این پدیده ها وجود دارد
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا