اشاره
پيش از اين در مقاله ى (از شيخى گرى تابابى گرى) آمده بود كه ميرزا على محمد شيرازى معروف به (باب) ادّعاهاى دروغينى مانند: (باب بقية الله)، ذكريت، مهدويت و (رسالت) را طرح كرده است. با اعتراض عالمان دين، (باب) در شيراز توبه كرد ولى بعد از اندك زمانى، ادّعاهاى واهى خود را از سر گرفت و اين بار پس از شلاق خوردن و زندانى شدن، حكم اعدام وى صادر گرديده، در تبريز به اجرا درآمد.
پس از اعدام باب، عدّه اى از طرف دارانش. دست به شورش و آشوب زدند و پس از چندى، غائله ى آنان خاموش گشت ولى برخى از پيروانش به تبليغ و مدلّل سازى ادّعاهاى (باب) پرداختهاند. در اين نوشتار، ادعاى نفى خاتميت مورد تحليل و بررسى قرار مىگيرد.
پيشينه ى (خاتميّت)
بعثت پيامبران از سوى خداوند بزرگ، نيازهاى بشر را در طول تاريخ تأمين كرده است. گرچه نياز به دين و شريعت آسمانى، باز از نيازهاى انسان به شمار مى رود و چيزى جاى (دين) را نمىگيرد، امّا تجديد نبوّتها ضرورت ندارد. اگر راز تجديد نبوّتها را در مسائلى مانند تحريف تعاليم پيامبران و شريعت سابق از سوى مخالفان و حاكمان زر و زور و تزوير، تحوّلات جوامع بشرى از ابتداى تاريخ و نيازمندى به قوانين جديد، وجود كليّات در بعضى از شرايع گذشته و نياز به تطبيق آن در جزئيات، محدوديت عمر پيامبران و عدم فرصت كافى براى تبيين شريعت، محدوديّت امكان ارتباط با همهى مردم،... بدانيم، اين عوامل، در مورد دين اسلام به كار نمى آيند؛ زيرا، اوّلاً، با دلايل برون و درون دينى، اثبات مى شود كه تحريف بر (قرآن) كريم راه ندارد، و ثانياً، اتمام و تطبيق قوانين با امامت و سنّت صورت مى پذيرد، و ثالثاً، مبانى كلّى فقه اسلام و قواعد عامه در فقه اسلامى، قابل دسترسى است، و رابعاً، تبيين كلّيّات احكام اسلامى از طريق عهده دارى آن از سوى خود پيامبر و سپس پيشوايان معصوم عليهم السّلام انجام پذيرفت، و خامساً، با نشر سريع اسلام در جهان، ضعف هاى مربوط به محدوديّت امكان ارتباط با همهى مردم و... حل خواهد شد.
با توجّه به نكات ياد شده و حكمت، و مصلحت و علل ديگر، خاتميّت پيامبر اسلام صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم از سوى خداوند متعال در قرآن كريم مطرح، و سپس از سوى پيامبر صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم و پيشوايان معصوم عليهم السّلام به صورتهاى گوناگون تبيين شد. از اين رو، مسئلهى خاتميّت، سابقه اى ديرين در عقايد و كلام اسلامى دارد، ولى از آن جهت كه در گذشته، در اين باره، هيچ گونه اختلاف نظرى، در اصل مسئله و تفسير و تبيين آن وجود نداشت، در كتب كلامى قديم، مورد بحث و گفتگو قرار نگرفت، امّا در دوران اخير، ظهور برخى از مسالك و مذاهب ساختگى در جهان اسلام، مانند (بابيّت)، (بهاييّت)، (قاديانيّت)، و... با ادّعاى شريعت جديد و تعاليم آسمانى نو، از يك سو، و ارايه تفسيرهاى جديد از (خاتميّت)، از سوى برخى نظريه پردازان، از سوى ديگر، سبب شد كه متكلّمان اسلامى و مدافعان اعتقادات دينى، آن را به عنوان يكى از بحثهاى مهمّ كلامى مورد بحث و بررسى قرار دهند و با تحقيق و تحليل بيشتر، رساله ها و مقالات و كتاب هاى جداگانه بنويسند.
آن چه در پى مى آيد، نگاهى به مسئله (خاتميّت از ديدگاه درون دينى) است. مخاطبان اين بحث، در وهله نخست، مسلمانان پاك و وفادار به پيامبر اسلام اند تا از اين رهگذر براى اثبات حقيقت خاتميّت، دلايل متقن دينى را ارايه دهند و در وهله دوم، ناآگاهانى اند كه مسلمان بودند و به لباس جديدى كه دين، آن را قبول ندارد، در آمده اند. اميد آن است كه اين مقاله كوتاه، براى همه، مفيد افتد و پيروان مذاهب ساختگى، به حقيقت دين اسلام برگردند.
پيش از ذكر حقيقت خاتميّت و دلايل آن، ادّعاهاى دروغين ميرزا على محمّد شيرازى (مدّعى بابيّت و نبوّت) را ملاحظه مىكنيم و سپس به تحليل و بررسى آن مى پردازيم.
ادّعاهاى دروغين (باب) و (بابيان)
چنان كه در مقاله پيشين آمده بود، ميرزا على محمّد شيرازى (1266 - 1235 ه .ق) در حالى كه بيست و پنج سال از عمرش مىگذشت، خود را نمايندهى خداوند بر روى زمين خواند كه موظّف است مردم را براى ظهور عدل خداوندى و آمدن موعود جميع ملل و كتب آسمانى آماده كند!
بهايىيان (كه در آينده به نقد و بررسى آن مىپردازيم) براى زمينه سازى جهت پذيرش نبوّت پيامبر دروغين ديگر، تلاش دارند كه ميرزا على محمد (معروف به (باب)) را از جمله پيامبران خداوند محسوب كنند كه به ارادهى خداوند متعال بعد از حضرت رسول اكرم صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم مبعوث گشت و اهل عالم را به دينى جديد دعوت كرد!
پيروان مسلك ساختگى بهايى، مدّعىاند كه (باب) دو مقام داشت:
الف) پيامبرى مستقل و صاحب كتاب بود!
ب) مبشّر (بشارت دهنده) به ظهور پيامبر ديگرى به نام ميرزا حسينعلى بود!
آنان در اين ادّعاى پوچ، افراط و اِعلام كردند، (باب) از جمله انبياى اولوالعزم و صاحب وحى الهى است! آنان، (باب) را در اين مقام، شبيه و نظير حضرت موسى و حضرت عيسى و حضرت محمد صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم دانستند كه صاحب شريعتى مستقل و آيينى جديد است.
نيز گفتهاند، ايشان، (همان موعود مقدّسى هستند كه به ظهورش، وعدهى جميع پيامبران قبل تحقّق يافته است) و (از جمله مظاهر مقدّسه الهيّه و داراى سلطنت و اقتدار مطلقه و حايز كلّيّهى حقوق و مزاياى رسالتى مستقله است)!
به زعم آنان، اگر چه دورهى (باب)، فقط نُه سال طول كشيد ولكن اين دورهى كوتاه، نبايد به هيچ وجه ميزان سنجش حقّانيّت و عظمت امر وى قرار گيرد! چرا كه مدّت زمان يك آيين، به ارادهى خداوند متعال است كه هر موقعى كه اهل عالم را محتاج تعاليم جديد بداند، پيامبر جديدش را ظاهر مى سازد!(1)
ميرزا على محمّد شيرازى مىگفت: (حضرت حجّت، ظاهر شد به آيات و بينّات به ظهور نقطه "بيان" كه بعينه، ظهور نقطهى "فرقان" است.)(2) و (شبهه نيست كه در كور نقطهى "بيان"، افتخار اولوالألباب به علم توحيد و دقايق معرفت و شئونات ممتنعه نزد اهل ولايت بود. از اين جهت، خداوند عالم، حجّت او را مثل حجّت رسول خدا در نفس آيات قرار داد)(3).
(باب)، در تفسير سوره يوسف، ادّعا كرده است: (إنّ الله قد أوحى إليّ إن كنتم تحبّون الله فاتبّعوني).
نيز گفته است: (من، از محمّد افضلام، چنان كه پيغمبر گفته: "بشر از (آوردن) يك سورهى من، عاجز است"، من مىگويم: "بشر از يك حرف كتاب من عاجز است"؛ زيرا، محمّد، در مقام "الف" و من، در مقامِ نقطه هستم).(4)
وى، در نامهاش به شهاب الدين آلوسى آورده است: (قد بعثني الله بمثل ما قد بعث محمّداً من قبل... قد رفع كلّ ما أنتم به تعملون).(5)
وى در كتاب البيان آورده است: (قسم به خدا! امر من، از امر رسول الله عجيبتر است. او، در ميان عرب تربيّت شد و من، در ميان عجم و در سن بيست و پنج سالگى...).
از ديگر اباطيل او، اين است: (اوّل مَنْ سجد لي محمّد، ثمّ علي، ثمّ الذين شهدوا من بعده).(6)
دلايل نفى خاتميّت
با طرح نبوّت جديد از سوى (باب) و پس از او، ميرزا حسينعلى نورى (معروف به بهاء)، طرفداران و پيروان آنان، درصدد تفسير و توجيه و تأويل (خاتميّت نبوّت پيامبر اسلام صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم) پرداختند تا به زعم خودشان، ثابت كنند در اسلام، راه رسالت و ظهور نبىّ صاحب شريعت و دين جديد، باز است و آن چه كه ختم شده، نبوّت رؤيايى و تبعى است و لذا وحى و الهام رؤيايى، وجود ندارد!
يكى از پيروان اين گروه، به نام (روحى روشنى) در كتاب (خاتميّت) مىنويسد:
بزرگترين حجابى كه مانع عرفان و ايقان مسلمين گرديده و آنها را از شاطى بحر عرفان و معرفت حضرت رحمان محروم كرده، كلمه (خاتم النبيين) است و حديث (لانبيّ بعدي)، در صورتى كه معناى آن، نه آن چنان است كه مسلمين پنداشته اند. و آيهى قرآن مجيد و احاديث، به هيچ وجه، دلالت بر عدم تجديد شريعت نمى نمايد.
سپس شرحى در اين باره از (فرائد گلپايگانى)(7) و كتاب درج لئالى هدايت(8) و تبيان و برهان(9) آورده و چنين نتيجه گرفته كه (نبى)، در لغت، (غيبگو) را گويند و لذا به انبيايى كه داراى شريعت تازه نبودند، اطلاق مى شود، ولى (رسول)، به پيغمبرانى اطلاق مىشود كه مستقيماً به وسيله امواج روحانى و اشعه رحمانى، با ذات منيع لايدرك الهى ارتباط داشته، و داراى كتاب جديد و شرع جديد مى باشند.
در همين ارتباط مىگويد:
مقصود از (رسول)، كسى است كه مِنْ عندِالله، مأمور تشريع شرع جديد باشد و (نبى)، كسى است كه مأمور به ترويج و نگاهبانى شريعت قبل باشد. به عبارت ديگر گوييم، (رسول)، آن است كه داراى كتاب باشد و (نبى)، آن است كه كتابى از طرف خدا بر او نازل نشود.)
وى، سپس با اشاره به آيهى شريف: (ما كان محمّد أبا أحد من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النبيّين) (احزاب:40) و حديث متواتر (لانبيّ بعدي)، نتيجه مى گيرد كه ظهور نبىِّ صاحب شريعت و دين جديد، نفى نشده است.
نيز در بحث از كلمه (نبى) مىگويد:
بعث رسول و نبى صاحب شريعت، ختم نشده، بل ظهور انبياى تابع و غيرمستقل كه در خواب ملهم شوند، ختم گرديده است. . . بنابراين، جملهى (خاتم النبيين) دلالت بر ختم و انقطاع بَعْثِ رسول ندارد؛ زيرا، هر رسولى، نبى نيست تا از ختم نبوت، ختم رسالت هم لازم آيد.(10)
نقد و بررسى ادّله نفى خاتميّت
چنان كه اشاره شد، علاوه بر دلايل نقلى فراوان از كتاب و سنّت، اجماع مسلمانان بر خاتميّت نبوّت و شريعت اسلام، استوار است. ادّلهاى كه نويسندگان (بابى) و (بهايى) آوردهاند، مخدوش و ادّعاهايى بىاساس است. از آن دسته از خوانندگان بزرگوارى كه اين مباحث را پى مىگيرند، انتظار مى رود، مطالبى كه پى در پى هم - با انفكاك موضوعات جهت تسهيل فهم - آورده مى شود، با تأمّل و تعمّق بيشتر بنگرند.
استدلال به آيه ى (خاتمّيت)
يكى از ادّلهى (خاتميّت)، آيهى چهلم سورهى احزاب است كه با صراحت و با واژهى (خاتم)، ختم نبوّت پيامبر اسلام صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم را اعلام كرده است:
(ما كان محمّدٌ أبا أحد من رجالكم ولكن رسول اللَّه وخاتم النبيّين وكان اللَّه بكلّ شىء عليماً)؛(11) محمّد، پدر هيچ يك از مردان شما نيست، بلكه پيامبر خدا و ختم كننده ى پيامبران است و خدا، به همه چيز دانا است.
نكاتى كه در اين آيه مورد توجّه است عبارت است از:
1- نحوهى تلفّظ لفظ (خاتم) در (خاتم النبيين) و معناى آن
لفظ (خاتم) را در آيه به چند صورت مى توان خواند، ولى اختلاف در تلفظ آن، كوچكترين اثرى در مفاد و معناى آن پديد نمىآورد. اينك احتمالهاى مختلف آن مطرح و بررسى مىكنيم.
الف) (خاتِمْ) بر وزن (حافظ) كه به صورت اسم فاعل است و مفاد آن، ختمكننده است.
ب) (خَاتْم) به فتح (تا)، بر وزن (عالَم) و معناى آن (آخر) و (آخرين) است.
ج) (خاتَم) بر وزن (عالَم) است، ولى به معناى چيزى كه با آن اسناد و نامهها را مهر مىكردند، است.
د) (خاتَمَ) به فتح (تاء) و (ميم) بر وزن (ضَارَبَ) فعل ماضى از باب مضاربه است و به معناى كسى است كه پيامبران الهى را ختم كرد.
نتيجه اين كه لفظ (خاتم) را به هر صورت تلفظ كنيم، معناى آيه، اين مىشود كه حضرت محمّد صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم پيامبر الهى است و پيامبرى و نبوت، با آمدن او، ختم شده، و پس از او، پيامبر و كتاب و شريعت و دين ديگر، نخواهد آمد. علاوه بر كار برد اين لفظ در آيات ديگر قرآن(12) به همين معنا، تفاسير قرآن و سخن دانشمندان لغت(13) در اين باره، شواهد گوياى ديگر است.
پس مىتوان به اين نتيجه رسيد كه (خاتميّت) مشتق از (خاتم) و ريشهى آن، كلمهى (ختم) به معناى (پايان) است. رايجترين معنايى كه واژهشناسان عرب براى كلمهى (خاتم) گفتهاند، اين است كه (خاتم) به معناى (مايختم به) (وسيلهى ختم و پايان يافتن چيزى) است، مانند (طابع) كه وسيلهى طبع كردن چيزى است.
در اين معنا، تفاوتى ميان خاتِم (بر وزن ناظم) و خاتَم (بر وزن آدم) نيست. ابن فارس، در مقاييس اللّغة گفته است:
(... فأمّا الخَتْم، وهو الطّبع على الشيء فذالك من الباب أيضاً؛ لأنَّ الطّبِعْ لايكون إلاّ بعد بلوغ آخره في الاحراز. و الخاتَم مشتقّ منه (الختم)؛ لأنَّ به يختم. ويقال: (الخاتِم (بالكسر)، والخاتام و الخَيْتام.(14)
كاربرد ديگر (خاتِم (بر وزن ناظِم)) همانند (خاتَم)، به معناى (پايان) و (آخر) يا (آخرين) است. ابن منظور در (لسان العرب) گفته است: (خِتام القوم وخاتِمُهُم و خاتَمُهُم: آخرهم... و (الخاتم) و (الخاتَم) من أسماء البنّي صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم).(15)
از تتبّع در كلمات واژهشناسان و كاربردهاى واژهى (خاتم (بر وزن ناظم)) به دست مىآيد كه، بيشتر كاربردهاى آن، به معناى (آخر) و (پايان) يا (آخرين) است.(16)
عزّالدّين رضانژاد
» گالري تصاوير: مسجد جمکران / ولادت / سرداب غيبت » مولودي امام زمان (عجل الله فرجه الشريف) »مهدويت : علائم ظهور / وظيفه منتظر |
________________________________________
(1) مطالب منقول، از اينترنت (در معرّفى آيين باب و بهاء) اخذ شده است،
(2) بيان، واحد اول، باب 15.
(3) بيان، واحد دوم، باب اول؛ نيز ر.ك: بيان، واحد سوم، باب 14؛ بيان، واحد اول، باب دوم.
(4) مفتاح، باب الأبواب، ص 77.
(5) نصائح الهدى إلى مَنْ كان مسلمِ فصار بابيّاً، علاّمه شيخ محمّدجواد بلاغى، ص 16. اين كتاب، به زبان فارسى، توسط سيد على علامه فانى اصفهانى ترجمه شد و با نام (نصيحت به فريبخوردگان باب و بهاء) نشر يافت. چاپ اوّل، 1331 ش، اصفهان، و چاپ دوم، 1405 ق، چاپخانه اسلام، قم.
(6) نصائح الهدى، ص 16.
(7) فرائد، ص 35، ابوالفضل گلپايگانى.
(8) نوشتهى اشراق خاورى.
(9) نوشتهى احمد حمدى.
(10) ر.ك: خاتميّت، روحى روشنى، فصل اوّل، و نيز ص 33 و...
(11) البته آيات ديگرى مانند: فرقان: 1؛ فصّلت: 42 - 41؛ انعام: 19؛ سبأ: 28 و... دلالت بر خاتميّت نبوّت پيامبر دارند كه ما به جهت اختصار، از توضيح و تفسير آنها، خوددارى كرديم.
(12) ر.ك: مطففين: 25 و 26؛ يس: 65؛ جاثيه: 23؛ بقره: 7.
(13) ر.ك: ابن فارس، مقاييس اللغة، ج 2، ص 245؛ فيروزآبادى، قاموس اللغة، 4، ص 102؛ جوهرى، مختارالصحاح، ص 130؛ ابن منظور، لسانالعرب، ج 4، ص 25؛ و... .
(14) مقاييس اللغة، ج 2، ص 245.
(15) لسان العرب، ج 4، ص 25.
(16) براى آگاهى بيشتر در اين باره، به كتاب مفاهيم القرآن، آية الله جعفر سبحانى، ج 3، ص 122 - 118 رجوع شود.