ازدواج موقت در كتب اهل سنت

(زمان خواندن: 26 - 51 دقیقه)

مساله متعه يا ازدواج موقت ، از جمله مسائلي است  که اختلاف بين شيعه و سني  در مورد آن بسيار شديد بوده و اهل سنت از آن به عنوان حربه اي بر ضد شيعه استفاده مي کنند .
اتفاق شيعه وسني در تعريف متعه و ازدواج دانستن آن :
در ابتدا بايد به اين نكته اشاره كرد كه همگي علماي مذاهب در اين نکته اتفاق دارند که "متعه ازدواجي است که در آن مرد و زن مدت زماني را براي عقد معين مي کنند و پس از گذشتن مدت ، خود به خود محرميت از بين رفته و احتياجي به طلاق ندارد ".
قال أبو عمر (بن عبد البر) لم يختلف العلماء من السلف والخلف أنّ المتعة نكاح إلى أجل لا ميراث فيه ، والفرقة تقع عند انقضاء الأجل من غير طلاق. وقال ابن عطية :
وكانت المتعة أن يتزوج الرجل المرأة بشاهدين وإذن الولي إلى أجل مسمّى ، وعلى أن لا ميراث بينهما ، ويعطيها ما اتفقا عليه ، فإذا انقضت المدة فليس له عليها سبيل ويستبرئ رحمها : لان الولد لا حق فيه بلا شك ، فإن لم تحمل حلت لغيره. (تفسير قرطبي  ج5 ص132)
ابو عمر (بن عبد البر) گفته است که هيچ يک از علماي سلف و گذشته در اين اختلاف نداشته اند که متعه ، ازدواجي است که در آن ارث نيست و جدايي در آن با گذشتن مدت و بدون طلاق صورت مي گيرد . وابن عطيه گفته است : متعه اين است که شخص با زن ازدواج کند و دو شاهد و اذن ولي داشته باشد و تاريخ (براي انتهاي عقد) معين کند . و چنين است که ارثي در بين آن دو نباشد و اينکه هر مقداري را که بر آن موافقت نمودند ، (به عنوان مهر زن ) به وي بدهد . پس وقتي که مدت زمان گذشت ديگر مرد راهي بر اين زن نخواهد داشت ( ديگر همسر او نيست ) و زن بايد عده نگه دارد . زيرا فرزند در متعه به پدر ملحق مي شود . پس اگر اين زن عده باردار نمي شد (عده نداشت) براي ديگران حلال مي شود ( مي توانند با وي ازدواج کنند)
تفسير طبري ج5 ص 12 سوره نساء ذيل آيه 24  نيز همين مطلب را مي گويد .
اتفاق شيعه و سني در اينکه متعه در صدر اسلام مدتي جايز بوده است :
همچنين در اينکه متعه مدت زماني در ايام حيات رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مشروع بوده است هيچ شکي نيست :
ولا شك أنه كان مشروعا في ابتداء الإسلام
هيچ شكي در اين نيست که متعه در ابتداي اسلام جايز بوده است . (تفسير ابن كثير ج1 ص475)
پس ادعاي حليت اضطراري آن مانند حليت گوشت مرده و خون در حال اضطرار نيز معني ندارد . زيرا ضرورت ، در هر زماني حکم حرمت را – در هر موضوعي که باشد – بر مي دارد و مختص به زمان رسول خدا نيست .
اختلاف بين شيعه وسني در مورد متعه در چيست؟
اما  اختلاف اصلي در اين است که آيا براي اين حکم در زمان خود رسول اکرم صلي الله عليه وآله وسلم نسخي وارد شده است يا اينکه حکم به حرمت متعه بعد از وفات ايشان و توسط ديگران وضع شده است ؟
مشهور بين اهل سنت نظر اول و اجماع شيعه بر نظر دوم است .
ادله حليت متعه: براي اثبات حليت متعه - جدا از اجماعي که حتي اهل سنت نيز آن را در مورد سالهاي اوليه اسلام نقل کرده اند  - مي توان از قرآن کريم و روايات رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم استفاده نمود  :
۱- كلام خداوند متعال : فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أجُورَهُنَّ فَرِيضَةً (سوره نساء
آيه 24 )
اثبات نزول اين آيه در مورد متعه :
الف) كلمات مفسرين در اين زمينه:
مفسرين شيعه و سني در اين نکته که نزول اين آيه در مورد متعه بوده است ، تقريبا اتفاق نظر دارند . و با اثبات اين مطلب حليت متعه ثابت شده و اثبات حرمت و يا نسخ آن به دليل نياز دارد :
۱- وقال الجمهور : المراد نكاح المتعة الذي كان في صدر الإسلام
جمهور علما( مشهور علما) گفته اند که مراد از اين آيه متعه است که در صدر اسلام  بوده است . (تفسير القرطبي  ج 5 ص 130)
2- وإلى ذلك ذهبت الإمامية والآية أحد أدلتهم على جواز المتعة وأيدوا استدلالهم بها بأنها في حرف أبي   فما استمعتم به منهن   إلى أجل مسمى وكذلك قرأ ابن عباس وابن مسعود رضي الله تعالى عنهم والكلام في ذلك شهير ولا نزاع عندنا في أنها أحلت ثم حرمت
و شيعه به همين نظر ميل دارند و اين آيه يکي از ادله ايشان بر جواز متعه است ؛ و استدلال خود را با اين مطلب که اين آيه در قرائت أبيّ و ابن عباس "إلي أجل مسمي" بوده است تاييد مي کنند ؛ و کلام در اين مطلب مشهور است . ما نيز در اين مطلبي بحثي نداريم که متعه در ابتدا حلال بود سپس حرام شد . (روح المعاني ج5/ص5)
3- وقد استدل بعموم هذه الآية على نكاح المتعة ولا شك أنه كان مشروعا في ابتداء الإسلام ثم نسخ بعد ذلك وقد ذهب الشافعي وطائفة من العلماء إلى أنه أبيح ثم نسخ ثم أبيح ثم نسخ مرتين وقال آخرون أكثر من ذلك وقال آخرون إنما أبيح مرة ثم نسخ ولم يبح بعد ذلك وقد روى عن بن عباس وطائفة من الصحابة القول بإباحتها للضرورة وهو رواية عن الإمام أحمد وكان بن عباس وأبي بن كعب وسعيد بن جبير والسدي يقرؤون   فما استمتعتم به منهن إلي أجل مسمي فآتوهن أجورهن فريضة  
وقال مجاهد نزلت في نكاح المتعة
و به اين آيه براي اثبات نکاح متعه استدلال شده است ؛ وشکي نيست که  متعه در ابتدا جايز بوده است و سپس نسخ شده است ؛ و شافعي همين نظر را دارد و عده اي چنين مي گويند که در ابتدا جايز شد و سپس نسخ شد و دوباره مباح شد و دوباره نسخ شد ؛ و عدهاي ديگر بيشتر از اين نيز گفته اند . و عده اي نيز مي گويند تنها يک بار جايز شده و بعد از آن حرام شده و ديگر جايز نشد . و مباح بودن آن به خاطر ضرورت ، از ابن عباس و عده اي از صحابه نقل شده است. و اين روايت از امام احمد است . و ابن عباس و أبي بن کعب و سعيد بن جبير و سدي آيه را چنين مي خواندند: " إلي أجل مسمي ..." و مجاهى نيز گفته است که در نکاح متعه نازل شده است . (تفسير ابن كثير ج1/ص475)
در کتب ذيل همين مطلب به بيان هاي مختلف آمده است :
فتح القدير ج 1 ص499 - جامع البيان ج 5 ص18 بتحقيق صدقي جميل العطار  چاپ دار الفكر بيروت - تفسير أبي حيّان ج 3 ص 218- در المنثور ج2 ص140، چاپ مطبعة الفتح  جدّة - نواسخ القرآن ابن الجوزي ص 124-  تفسير الثعالبي ج 2 ص215 - تفسير الرازي ج3 ص200
ب) قرائت بسياري از بزرگان صحابه:
طبق روايات اهل سنت ، بسياري از بزرگان صحابه و تابعين مانند ابن عباس و ابي بن کعب و مجاهد و سعيد بن جبير و ابن مسعود و سدي و ديگران اين آيه را چنين قرائت مي کرده اند:
"فَمَا استَمتَعتُم بِهِ مِنهُنَّ إليَ أجَلٍ مُسَمًّي فَآتُوهُنَّ أجُورَهُنَّ"
أخبرنا أبو زكريا العنبري حدثنا محمد بن عبد السلام حدثنا إسحاق بن إبراهيم أنبأ النضر بن شميل أنبأ شعبة حدثنا أبو سلمة قال سمعت أبا نضرة يقول قرأت على بن عباس رضي الله عنهما فما استمتعتم به منهن فآتوهن أجورهن فريضة قال بن عباس فما استمتعتم به منهن إلى أجل مسمى قال أبو نضرة فقلت ما نقرأها كذلك فقال بن عباس والله لأنزلها الله كذلك هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه
شنيدم ابانضره را که مي گويد بر ابن عباس اين آيه را خواندم که زناني را که ايشان ايشان را متعه کرده ايد  پس اجر ايشان را به عنوان واجب وفريضه به  ايشان بدهيد .
ابن عباس گفت زناني را که ايشان را متعه کرده ايد تا زمان معين ابو نضره گفت: ما آن را چنين نمي خوانيم .ابن عباس گفت قسم به خداوند که خدا آن را چنين نازل کرد .
اين حديث بنا بر نظر مسلم (در شروط صحت حديث) صحيح است ولي بخاري و مسلم آن را در کتب خودشان نياورده اند . (المستدرك على الصحيحين ج2 ص334 شماره 3192)
قرائت ايشان در کتابهاي ذيل نيز نقل شده است : جامع البيان ج 5 ص19 - المصنف لعبد الرزاق الصنعاني ج 7 ص 497 و 498- شرح النووي على صحيح مسلم ج 9 ص 179- الكشاف للزمخشري ج 1 ص519- أحكام القرآن للجصاص ج 2 ص 185- تفسير القرطبي ج5 ص130- تفسير ابن كثير ج1 ص486 - الدر المنثور ج 2 ص 139و 140 و...
قطعا مقصود ابن عباس نزول به عنوان قرآن نبوده است . چون تحريف قرآن به اجماع مسلمانان باطل است . بلکه مقصود نزول به عنوان تفسير اين آيه از جانب خداوند است . يعني خداوند متعال بعد از نزول آيه يا همزمان با آن مصداق وتفسير آيه را به همراه ذکر متن آيه ، به رسول خدا وحي مي نمود . پس مقصود اين آيه همان ازدواج تا زمان معين ومتعه است . جدا از لفظ استمتاع که در نص آيه آمده و مي تواند دليل ديگري بر اراده متعه باشد .
۲- نهي عمر از دو متعه حلال
از اموري که دلالت بر حليت متعه مي کند ، کلام  عمر بن الخطاب است که گفت : دو متعه در زمان رسول خدا حلال بود . من از آن دو نهي مي کنم و بر(انجام دادن) آن دو عقاب مي نمايم . اگر در زمينه متعه  نسخي از جانب رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم موجود بود ، قطعا عمر به آن استهشاد مي کرد ، اما چنين نکرده است .بنا بر اين ، روايت صراحت دارد در اينکه متعه در زمان رسول خدا حلال بوده است و تحريم آن نظر شخصي عمر است .
مدارک اين روايت در کتب اهل سنت :
سرخسي در دو کتاب خود اين روايت را از جمله رواياتي مي داند که با سند صحيح از عمر نقل شده است :
وقد صحّ أنّ عمر رضى اللّه عنه نهى الناس عن المتعة فقال: متعتان كانتا على عهد رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم وأنا أنهى الناس عنهما ؛متعة النساء، ومتعة الحج .
با روايت صحيح از عمر نقل شده است که وي مردم را از متعه نهي کرد ، پس گفت :
دو متعه در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم حلال بود ؛ متعه زنان و حج تمتع (المبسوط للسرخسي ج4 ص27 - أصول السرخسي ج2 ص6)
همين روايت در کتب ذيل نيز نقل شده است :
مسند أحمد بن حنبل ج3 ص325 ش 14519  - المغني ج7 ص136چاپ دار الفکر 1405- أحكام القرآن للجصاص ج1 ص347 چاپ دار احياء التراث العربي - تفسير القرطبي ج2 ص392 -  تذكرة الحفاظ ج1 ص366 - التفسير الكبير ج5 ص130 چاپ اول دار الکتب العلميه بيروت - بداية المجتهد ج1 ص244 چاپ دار الفکر بيروت - وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان ج6 ص150 دار الثقافة لبنان
اما با غير اين مضمون رواياتي از صحابه رسول گرامي اسلام نقل شده است که صراحتا مي گويند متعه در زمان رسول خدا و ابو بکر و مقداري از زمان عمر جايز بود و ما در آن زمان متعه مي کرديم و نه آيه اي نازل شد تا آن را تحريم کند و نه رسول خدا از آن نهي کرد ؛ تا اينکه عمر آن را حرام اعلام کرد . که ما اين روايات را در بخش "
روايات دال بر حليت متعه در کتب اهل سنت" ذكر كرده ايم .
ماجراي يحيي بن اکثم و اين روايت :
در همين زمينه روايتي از يحيي بن اکثم نقل شده است که جالب توجه است :
قال يحيى بن أكثم لشيخ بالبصرة: بمن اقتديت في جواز المتعة؟ قال: بعمر بن الخطاب رضى اللّه عنه. قال: كيف وعمر كان أشدّ الناس فيها؟ قال: لأنّ الخبر الصحيح أنّه صعد المنبر فقال: إنّ اللّه ورسوله قد أحلاّ لكم متعتين وإنّي محرّمهما عليكم وأعاقب عليهما. قبلنا شهادته ولم نقبل تحريمه. (محاضرات الأدباء ج3 ص214)
يحيي بن أكثم به يكي از شيوخ در بصره گفت در جواز متعه از چه کسي تبعيت مي کني ؟ گفت از عمر . سوال کرد که چگونه و حال آنکه عمر از سخت گير ترين مردمان در مورد متعه بود . گفت چون روايت صحيح مي گويد که وي بالاي منبر رفت و گفت خداوند و رسول وي متعه را حلال کردند و من آن را بر شما حرام مي کنم و براي آن عقوبت ؛ پس ما شهادتش را ( در مورد حليت آن از نظر خدا و رسولش) قبول کرديم اما حرام کردنش را (توسط عمر) قبول ننموديم .
ماجراي مامون خليفه عباسي و اين روايت :
همچنين مأمون خليفه عباسي - که در نظر ايشان امير المومنين بوده است - نيز ماجراي جالبي در مورد اين روايت دارد :
ايشان مي گويند روزي مامون دستور داد تا در بين مردم به حليت متعه ندا دهند (يعني بگويند که متعه رسما حلال است ) . محمد بن منصور و ابو العيناء از فقهاي دربار وي بر وي داخل شدند تا شايد نظر وي را بر گردانند. در حاليکه وي با عصبانيت مشغول مسواک کردن بود ، کلام عمر را ذکر کرده و گفت :
" دو متعه در زمان رسول خدا و ابو بکر  بود و من آن دو را حرام مي کنم !!!"
تو که هستي اي چپ چشم ( کنايه از کسي که به مطالب با ديد درست نگاه نمي کند) تا از آنچه که رسول خدا و ابو بکر انجام داده اند نهي کني؟
پس محمد بن منصور خواست با وي سخن بگويد اما ابو العيناء به وي گفت کسي که صراحتا در مورد عمر چنين سخن مي گويد ما به وي چه بگوييم؟
در اين هنگام يحيي بن اکثم بر وي وارد شده و با وي خلوت کرد و آنقدر با وي سخن گفت تا وي را از اين نظر باز گرداند .
تاريخ بغداد ج 14 ص 203- تاريخ مدينة دمشق ج 64 ص 71- تهذيب الكمال ج 31 ص 214- وفيات الأعيان ج 5 ص 197

مساله متعه يا ازدواج موقت ، از جمله مسائلي است  که اختلاف بين شيعه و سني  در مورد آن بسيار شديد بوده و اهل سنت از آن به عنوان حربه اي بر ضد شيعه استفاده مي کنند .
اتفاق شيعه وسني در تعريف متعه و ازدواج دانستن آن :
در ابتدا بايد به اين نكته اشاره كرد كه همگي علماي مذاهب در اين نکته اتفاق دارند که "متعه ازدواجي است که در آن مرد و زن مدت زماني را براي عقد معين مي کنند و پس از گذشتن مدت ، خود به خود محرميت از بين رفته و احتياجي به طلاق ندارد ".
قال أبو عمر (بن عبد البر) لم يختلف العلماء من السلف والخلف أنّ المتعة نكاح إلى أجل لا ميراث فيه ، والفرقة تقع عند انقضاء الأجل من غير طلاق. وقال ابن عطية :
وكانت المتعة أن يتزوج الرجل المرأة بشاهدين وإذن الولي إلى أجل مسمّى ، وعلى أن لا ميراث بينهما ، ويعطيها ما اتفقا عليه ، فإذا انقضت المدة فليس له عليها سبيل ويستبرئ رحمها : لان الولد لا حق فيه بلا شك ، فإن لم تحمل حلت لغيره. (تفسير قرطبي  ج5 ص132)
ابو عمر (بن عبد البر) گفته است که هيچ يک از علماي سلف و گذشته در اين اختلاف نداشته اند که متعه ، ازدواجي است که در آن ارث نيست و جدايي در آن با گذشتن مدت و بدون طلاق صورت مي گيرد . وابن عطيه گفته است : متعه اين است که شخص با زن ازدواج کند و دو شاهد و اذن ولي داشته باشد و تاريخ (براي انتهاي عقد) معين کند . و چنين است که ارثي در بين آن دو نباشد و اينکه هر مقداري را که بر آن موافقت نمودند ، (به عنوان مهر زن ) به وي بدهد . پس وقتي که مدت زمان گذشت ديگر مرد راهي بر اين زن نخواهد داشت ( ديگر همسر او نيست ) و زن بايد عده نگه دارد . زيرا فرزند در متعه به پدر ملحق مي شود . پس اگر اين زن عده باردار نمي شد (عده نداشت) براي ديگران حلال مي شود ( مي توانند با وي ازدواج کنند)
تفسير طبري ج5 ص 12 سوره نساء ذيل آيه 24  نيز همين مطلب را مي گويد .
اتفاق شيعه و سني در اينکه متعه در صدر اسلام مدتي جايز بوده است :
همچنين در اينکه متعه مدت زماني در ايام حيات رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مشروع بوده است هيچ شکي نيست :
ولا شك أنه كان مشروعا في ابتداء الإسلام
هيچ شكي در اين نيست که متعه در ابتداي اسلام جايز بوده است . (تفسير ابن كثير ج1 ص475)
پس ادعاي حليت اضطراري آن مانند حليت گوشت مرده و خون در حال اضطرار نيز معني ندارد . زيرا ضرورت ، در هر زماني حکم حرمت را – در هر موضوعي که باشد – بر مي دارد و مختص به زمان رسول خدا نيست .
اختلاف بين شيعه وسني در مورد متعه در چيست؟
اما  اختلاف اصلي در اين است که آيا براي اين حکم در زمان خود رسول اکرم صلي الله عليه وآله وسلم نسخي وارد شده است يا اينکه حکم به حرمت متعه بعد از وفات ايشان و توسط ديگران وضع شده است ؟
مشهور بين اهل سنت نظر اول و اجماع شيعه بر نظر دوم است .
ادله حليت متعه: براي اثبات حليت متعه - جدا از اجماعي که حتي اهل سنت نيز آن را در مورد سالهاي اوليه اسلام نقل کرده اند  - مي توان از قرآن کريم و روايات رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم استفاده نمود  :
۱- كلام خداوند متعال : فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أجُورَهُنَّ فَرِيضَةً (سوره نساء
آيه 24 )
اثبات نزول اين آيه در مورد متعه :
الف) كلمات مفسرين در اين زمينه:
مفسرين شيعه و سني در اين نکته که نزول اين آيه در مورد متعه بوده است ، تقريبا اتفاق نظر دارند . و با اثبات اين مطلب حليت متعه ثابت شده و اثبات حرمت و يا نسخ آن به دليل نياز دارد :
۱- وقال الجمهور : المراد نكاح المتعة الذي كان في صدر الإسلام
جمهور علما( مشهور علما) گفته اند که مراد از اين آيه متعه است که در صدر اسلام  بوده است . (تفسير القرطبي  ج 5 ص 130)
2- وإلى ذلك ذهبت الإمامية والآية أحد أدلتهم على جواز المتعة وأيدوا استدلالهم بها بأنها في حرف أبي   فما استمعتم به منهن   إلى أجل مسمى وكذلك قرأ ابن عباس وابن مسعود رضي الله تعالى عنهم والكلام في ذلك شهير ولا نزاع عندنا في أنها أحلت ثم حرمت
و شيعه به همين نظر ميل دارند و اين آيه يکي از ادله ايشان بر جواز متعه است ؛ و استدلال خود را با اين مطلب که اين آيه در قرائت أبيّ و ابن عباس "إلي أجل مسمي" بوده است تاييد مي کنند ؛ و کلام در اين مطلب مشهور است . ما نيز در اين مطلبي بحثي نداريم که متعه در ابتدا حلال بود سپس حرام شد . (روح المعاني ج5/ص5)
3- وقد استدل بعموم هذه الآية على نكاح المتعة ولا شك أنه كان مشروعا في ابتداء الإسلام ثم نسخ بعد ذلك وقد ذهب الشافعي وطائفة من العلماء إلى أنه أبيح ثم نسخ ثم أبيح ثم نسخ مرتين وقال آخرون أكثر من ذلك وقال آخرون إنما أبيح مرة ثم نسخ ولم يبح بعد ذلك وقد روى عن بن عباس وطائفة من الصحابة القول بإباحتها للضرورة وهو رواية عن الإمام أحمد وكان بن عباس وأبي بن كعب وسعيد بن جبير والسدي يقرؤون   فما استمتعتم به منهن إلي أجل مسمي فآتوهن أجورهن فريضة  
وقال مجاهد نزلت في نكاح المتعة
و به اين آيه براي اثبات نکاح متعه استدلال شده است ؛ وشکي نيست که  متعه در ابتدا جايز بوده است و سپس نسخ شده است ؛ و شافعي همين نظر را دارد و عده اي چنين مي گويند که در ابتدا جايز شد و سپس نسخ شد و دوباره مباح شد و دوباره نسخ شد ؛ و عدهاي ديگر بيشتر از اين نيز گفته اند . و عده اي نيز مي گويند تنها يک بار جايز شده و بعد از آن حرام شده و ديگر جايز نشد . و مباح بودن آن به خاطر ضرورت ، از ابن عباس و عده اي از صحابه نقل شده است. و اين روايت از امام احمد است . و ابن عباس و أبي بن کعب و سعيد بن جبير و سدي آيه را چنين مي خواندند: " إلي أجل مسمي ..." و مجاهى نيز گفته است که در نکاح متعه نازل شده است . (تفسير ابن كثير ج1/ص475)
در کتب ذيل همين مطلب به بيان هاي مختلف آمده است :
فتح القدير ج 1 ص499 - جامع البيان ج 5 ص18 بتحقيق صدقي جميل العطار  چاپ دار الفكر بيروت - تفسير أبي حيّان ج 3 ص 218- در المنثور ج2 ص140، چاپ مطبعة الفتح  جدّة - نواسخ القرآن ابن الجوزي ص 124-  تفسير الثعالبي ج 2 ص215 - تفسير الرازي ج3 ص200
ب) قرائت بسياري از بزرگان صحابه:
طبق روايات اهل سنت ، بسياري از بزرگان صحابه و تابعين مانند ابن عباس و ابي بن کعب و مجاهد و سعيد بن جبير و ابن مسعود و سدي و ديگران اين آيه را چنين قرائت مي کرده اند:
"فَمَا استَمتَعتُم بِهِ مِنهُنَّ إليَ أجَلٍ مُسَمًّي فَآتُوهُنَّ أجُورَهُنَّ"
أخبرنا أبو زكريا العنبري حدثنا محمد بن عبد السلام حدثنا إسحاق بن إبراهيم أنبأ النضر بن شميل أنبأ شعبة حدثنا أبو سلمة قال سمعت أبا نضرة يقول قرأت على بن عباس رضي الله عنهما فما استمتعتم به منهن فآتوهن أجورهن فريضة قال بن عباس فما استمتعتم به منهن إلى أجل مسمى قال أبو نضرة فقلت ما نقرأها كذلك فقال بن عباس والله لأنزلها الله كذلك هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه
شنيدم ابانضره را که مي گويد بر ابن عباس اين آيه را خواندم که زناني را که ايشان ايشان را متعه کرده ايد  پس اجر ايشان را به عنوان واجب وفريضه به  ايشان بدهيد .
ابن عباس گفت زناني را که ايشان را متعه کرده ايد تا زمان معين ابو نضره گفت: ما آن را چنين نمي خوانيم .ابن عباس گفت قسم به خداوند که خدا آن را چنين نازل کرد .
اين حديث بنا بر نظر مسلم (در شروط صحت حديث) صحيح است ولي بخاري و مسلم آن را در کتب خودشان نياورده اند . (المستدرك على الصحيحين ج2 ص334 شماره 3192)
قرائت ايشان در کتابهاي ذيل نيز نقل شده است : جامع البيان ج 5 ص19 - المصنف لعبد الرزاق الصنعاني ج 7 ص 497 و 498- شرح النووي على صحيح مسلم ج 9 ص 179- الكشاف للزمخشري ج 1 ص519- أحكام القرآن للجصاص ج 2 ص 185- تفسير القرطبي ج5 ص130- تفسير ابن كثير ج1 ص486 - الدر المنثور ج 2 ص 139و 140 و...
قطعا مقصود ابن عباس نزول به عنوان قرآن نبوده است . چون تحريف قرآن به اجماع مسلمانان باطل است . بلکه مقصود نزول به عنوان تفسير اين آيه از جانب خداوند است . يعني خداوند متعال بعد از نزول آيه يا همزمان با آن مصداق وتفسير آيه را به همراه ذکر متن آيه ، به رسول خدا وحي مي نمود . پس مقصود اين آيه همان ازدواج تا زمان معين ومتعه است . جدا از لفظ استمتاع که در نص آيه آمده و مي تواند دليل ديگري بر اراده متعه باشد .
۲- نهي عمر از دو متعه حلال
از اموري که دلالت بر حليت متعه مي کند ، کلام  عمر بن الخطاب است که گفت : دو متعه در زمان رسول خدا حلال بود . من از آن دو نهي مي کنم و بر(انجام دادن) آن دو عقاب مي نمايم . اگر در زمينه متعه  نسخي از جانب رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم موجود بود ، قطعا عمر به آن استهشاد مي کرد ، اما چنين نکرده است .بنا بر اين ، روايت صراحت دارد در اينکه متعه در زمان رسول خدا حلال بوده است و تحريم آن نظر شخصي عمر است .
مدارک اين روايت در کتب اهل سنت :
سرخسي در دو کتاب خود اين روايت را از جمله رواياتي مي داند که با سند صحيح از عمر نقل شده است :
وقد صحّ أنّ عمر رضى اللّه عنه نهى الناس عن المتعة فقال: متعتان كانتا على عهد رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم وأنا أنهى الناس عنهما ؛متعة النساء، ومتعة الحج .
با روايت صحيح از عمر نقل شده است که وي مردم را از متعه نهي کرد ، پس گفت :
دو متعه در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم حلال بود ؛ متعه زنان و حج تمتع (المبسوط للسرخسي ج4 ص27 - أصول السرخسي ج2 ص6)
همين روايت در کتب ذيل نيز نقل شده است :
مسند أحمد بن حنبل ج3 ص325 ش 14519  - المغني ج7 ص136چاپ دار الفکر 1405- أحكام القرآن للجصاص ج1 ص347 چاپ دار احياء التراث العربي - تفسير القرطبي ج2 ص392 -  تذكرة الحفاظ ج1 ص366 - التفسير الكبير ج5 ص130 چاپ اول دار الکتب العلميه بيروت - بداية المجتهد ج1 ص244 چاپ دار الفکر بيروت - وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان ج6 ص150 دار الثقافة لبنان
اما با غير اين مضمون رواياتي از صحابه رسول گرامي اسلام نقل شده است که صراحتا مي گويند متعه در زمان رسول خدا و ابو بکر و مقداري از زمان عمر جايز بود و ما در آن زمان متعه مي کرديم و نه آيه اي نازل شد تا آن را تحريم کند و نه رسول خدا از آن نهي کرد ؛ تا اينکه عمر آن را حرام اعلام کرد . که ما اين روايات را در بخش "
روايات دال بر حليت متعه در کتب اهل سنت" ذكر كرده ايم .
ماجراي يحيي بن اکثم و اين روايت :
در همين زمينه روايتي از يحيي بن اکثم نقل شده است که جالب توجه است :
قال يحيى بن أكثم لشيخ بالبصرة: بمن اقتديت في جواز المتعة؟ قال: بعمر بن الخطاب رضى اللّه عنه. قال: كيف وعمر كان أشدّ الناس فيها؟ قال: لأنّ الخبر الصحيح أنّه صعد المنبر فقال: إنّ اللّه ورسوله قد أحلاّ لكم متعتين وإنّي محرّمهما عليكم وأعاقب عليهما. قبلنا شهادته ولم نقبل تحريمه. (محاضرات الأدباء ج3 ص214)
يحيي بن أكثم به يكي از شيوخ در بصره گفت در جواز متعه از چه کسي تبعيت مي کني ؟ گفت از عمر . سوال کرد که چگونه و حال آنکه عمر از سخت گير ترين مردمان در مورد متعه بود . گفت چون روايت صحيح مي گويد که وي بالاي منبر رفت و گفت خداوند و رسول وي متعه را حلال کردند و من آن را بر شما حرام مي کنم و براي آن عقوبت ؛ پس ما شهادتش را ( در مورد حليت آن از نظر خدا و رسولش) قبول کرديم اما حرام کردنش را (توسط عمر) قبول ننموديم .
ماجراي مامون خليفه عباسي و اين روايت :
همچنين مأمون خليفه عباسي - که در نظر ايشان امير المومنين بوده است - نيز ماجراي جالبي در مورد اين روايت دارد :
ايشان مي گويند روزي مامون دستور داد تا در بين مردم به حليت متعه ندا دهند (يعني بگويند که متعه رسما حلال است ) . محمد بن منصور و ابو العيناء از فقهاي دربار وي بر وي داخل شدند تا شايد نظر وي را بر گردانند. در حاليکه وي با عصبانيت مشغول مسواک کردن بود ، کلام عمر را ذکر کرده و گفت :
" دو متعه در زمان رسول خدا و ابو بکر  بود و من آن دو را حرام مي کنم !!!"
تو که هستي اي چپ چشم ( کنايه از کسي که به مطالب با ديد درست نگاه نمي کند) تا از آنچه که رسول خدا و ابو بکر انجام داده اند نهي کني؟
پس محمد بن منصور خواست با وي سخن بگويد اما ابو العيناء به وي گفت کسي که صراحتا در مورد عمر چنين سخن مي گويد ما به وي چه بگوييم؟
در اين هنگام يحيي بن اکثم بر وي وارد شده و با وي خلوت کرد و آنقدر با وي سخن گفت تا وي را از اين نظر باز گرداند .
تاريخ بغداد ج 14 ص 203- تاريخ مدينة دمشق ج 64 ص 71- تهذيب الكمال ج 31 ص 214- وفيات الأعيان ج 5 ص 197

روايات دال بر حليت متعه در کتب اهل سنت

3- روايات دال بر حليت متعه در کتب اهل سنت:
در بسياري روايات مي بينيم كه صحابه صراحتا مي گويند که ايشان در زمان رسول خدا ، ابو بکر و قسمتي از دوران خلافت عمر متعه مي کرده وآن را جايز مي دانسته اند :
حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ رَافِعٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ أَخْبَرَنَا ابْنُ جُرَيْجٍ أَخْبَرَنِي أَبُو الزُّبَيْرِ قَالَ سَمِعْتُ  جَابِرَ  بْنَ عَبْدِ اللَّهِ يَقُول كُنَّا نَسْتَمْتِعُ بِالْقَبْضَةِ مِنْ التَّمْرِ وَالدَّقِيقِ الْأَيَّامَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَبِي بَكْرٍ حَتَّى نَهَى عَنْهُ عُمَرُ فِي شَأْنِ عَمْرِو بْنِ حُرَيْثٍ
از جابر بن عبد الله الأنصاري شنيدم که مي گفت : ما در زمان رسول خدا و ابو بکر در مقابل يک مشت خرما يا آرد متعه مي کرديم . تا اينکه عمر در قضيه عمرو بن حريث از آن نهي کرد . (صحيح مسلم ج2 ص 1023 باب نكاح المتعة)
الجمع بين الصحيحين ج2 ص399 - سنن البيهقي الكبرى ج7 ص237 - مسند أبي عوانة ج3 ص33- مصنف عبد الرزاق ج7 ص500 - معرفة السنن والآثار ج5 ص375 - التمهيد لابن عبد البر ج10 ص112 - عون المعبود ج6 ص101 و...
شبيه همين روايت در مسند احمد وكتب ديگر ذكر شده است . (مسند أحمد بن حنبل ج1 ص52 و ج3 ص325 و...)
و نيز ده‌ها روايت ديگر در صحيح بخاري و غير آن ، که از جابر و ديگران نقل شده است که ما در زمان رسول خدا وابو بکر و ابتداي خلافت عمر متعه مي کرديم .
محمد بن اسماعيل بخاري در صحيحش نقل مي‌كند كه :
4156 - حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ حَدَّثَنَا يَحْيَى عَنْ عِمْرَانَ أَبِي بَكْرٍ حَدَّثَنَا أَبُو رَجَاءٍ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ أُنْزِلَتْ آيَةُ الْمُتْعَةِ فِي كِتَابِ اللَّهِ فَفَعَلْنَاهَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَلَمْ يُنْزَلْ قُرْآنٌ يُحَرِّمُهُ وَلَمْ يَنْهَ عَنْهَا حَتَّى مَاتَ قَالَ رَجُلٌ بِرَأْيِهِ مَا شَاءَ قَالَ مُحَمَّدٌ يُقَالُ إنَّهُ عُمًر  .
آيۀ متعه در زمان رسول خدا نازل شد و ما در زمان رسول خدا به آن عمل مي‌كرديم و آيۀ هم بر حرمت‌ آن نازل نگرديد و رسول خدا هم تا دم مرگ ما را از آن منع نكرد ، مردي با رأي و ميل خودش هر چه كه دلش خواست گفت . و اين شخص عمر بن الخطاب بود . (صحيح البخاري ، ج 5 ، ص 158)
همچنين مسلم نيشابوري در صحيحش نقل مي‌كند كه :
2496 - و حَدَّثَنَا الْحَسَنُ الْحُلْوَانِيُّ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ أَخْبَرَنَا ابْنُ جُرَيْجٍ قَالَ قَالَ عَطَاءٌ
قَدِمَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ مُعْتَمِرًا فَجِئْنَاهُ فِي مَنْزِلِهِ فَسَأَلَهُ الْقَوْمُ عَنْ أَشْيَاءَ ثُمَّ ذَكَرُوا الْمُتْعَةَ فَقَالَ نَعَمْ اسْتَمْتَعْنَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ
عطاء گويد : جابر بن عبد الله انصاري براي عمره به مكه آمد . به منزل او رفتم ، مردمان از او مسأله مي‌پرسيدند تا صحبت رسيد به متعه . جابر بن عبد الله گفت :
بلي ما در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و هم در زمان ابوبكر و عمر متعه مي‌كرديم . (صحيح مسلم ، ج4 ، ص131)
و باز در جايي ديگر نقل مي‌كند :
2498 - حَدَّثَنَا حَامِدُ بْنُ عُمَرَ الْبَكْرَاوِيُّ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ يَعْنِي ابْنَ زِيَادٍ عَنْ عَاصِمٍ عَنْ أَبِي نَضْرَةَ قَالَ
كُنْتُ عِنْدَ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ فَأَتَاهُ آتٍ فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَابْنُ الزُّبَيْرِ اخْتَلَفَا فِي الْمُتْعَتَيْنِ فَقَالَ جَابِرٌ فَعَلْنَاهُمَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثُمَّ نَهَانَا عَنْهُمَا عُمَرُ فَلَمْ نَعُدْ لَهُمَا
من در نزد جابر بن عبد الله بودم ، گفتند عبد الله بن عباس و عبد الله بن زبير در موضوع دو متعه [متعۀ نساء و متعۀ حج ] اختلاف نظر دارند . جابر بن عبد الله گفت : ما در زمان رسول خدا هر دو را به جا مي‌آورديم ؛ پس عمر آن دو را نهي كرد و ما هم ديگر پس از آن بجا نياورديم . (صحيح مسلم ، ج4 ، ص59)
4- كلام امير مومنان و ابن عباس : اگر عمر از متعه نهي نمي کرد جز افراد بدبخت زنا نمي کردند :
اين مطلب را ابن جرير طبري و سيوطي در تفسيرشان از امير مومنان علي عليه السلام نقل مي کنند که فرمود:
لولا أنّ عمر رضي اللّه عنه نهى عن المتعة ما زنى إلاّ شقي.
اگر عمر از متعه نهي نمي کرد جز افراد بد بخت زنا نمي کردند ( بلکه به متعه رو مي آوردند)
تفسير الطبري ج5 ص13 چاپ دار الفکر بيروت - الدر المنثور ج2 ص486 دار الفکر بيروت
عبد الرزاق نيز شبيه همين مطلب را از امير مومنان در المصنف (ج7 ص500 شماره14029) نقل مي کند
قرطبي نيز در تفسيرش ج 5 ص 130 (چاپ دار الشعب قاهره) شبيه همين مطلب را از ابن عباس نيز نقل مي کند .
5- نظر صحابه ، تابعين و علماي اهل سنت و سيره آنها در مورد متعه:
يکي از ادله اي که نمي توان آن را انکار کرد سيره صحابه و تابعين در عمل به متعه بعد از زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بوده است . اين عمل به قدري در ميان ايشان شايع بوده است که با توجه به آن نمي توان ادعاي نسخ متعه يا عالم نبودن اين عده زياد از علما و بزرگان صحابه و تابعين و نيز علماي اهل سنت را پذيرفت .
وقد ثبت على تحليلها بعد رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم جماعة من السلف رضى اللّه عنهم منهم من الصحابة رضى اللّه عنهم: أسماء بنت أبى بكر الصديق . وجابر بن عبد اللّه . وابن مسعود . وابن عباس. ومعاوية بن أبى سفيان ، وعمرو بن حريث . وأبو سعيد الخدرى . وسلمة . ومعبد أبناء أميّة بن خلف ، ورواه جابر بن عبد اللّه عن جميع الصحابة مدّة رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم . ومدّة أبى بكر . وعمر إلى قرب آخر خلافة عمر.
واختلف في إباحتها عن ابن الزبير . وعن على فيها توقّف . وعن عمر بن الخطاب أنّه إنّما أنكرها إذا لم يشهد عليها عدلان فقط وأباحها بشهادة عدلين.
ومن التابعين طاوس . وعطاء . وسعيد بن جبير . وسائر فقهاء مكّة أعزها اللّه
المحلى ج 9 ص 519
گروهي از سلف بر حليت متعه بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم باقي ماندند . در بين ايشان از صحابه اسماء دختر ابو بکر صديق است وجابر بن عبد الله الانصاري و ابن مسعود و ابن عباس ومعاويه وعمرو بن حريث و ابو سعيد خدري و سلمه ومعبد فرزندان امية بن خلف .
جابر نظر به حليت متعه را در زمان رسول خدا از همه صحابه نقل کرده است . و نيز در
زمان خلافت ابو بکر و نيز مدتي در زمان عمر تا اواخر خلافتش ( که طبق روايات خود اهل سنت بعد از آن از متعه نهي کرد) و در مورد اعتقاد ابن زبير به حلال بودن آن اختلاف شده است . نيز از علي در مورد آن سکوت وتوقف در نظر دادن نقل شده است .
و از عمر نيز نقل شده است که تنها زماني در مورد متعه اشکال مي گرفت که دو شاهد در آن حاضر نباشند ، اما اگر دو شاهد شهادت دادند آن را جايز مي دانست .
نيز قرطبي در کتاب الجامع لأحكام القرآن قرطبي  ج 5 ص133 فتواي به حليت متعه را نظر علماي مکه و يمن مي داند .
از سوي ديگر مي بينيم که بزرگان علماي اهل سنت نيز در مورد متعه نظر مخالفي نداشته اند و بالعکس حتي بسياري از ايشان به اين عمل رغبت بسيار نشان مي داند .
مثلا عبد العزيز بن عبد الملک بن جريج از بزرگان علماي امويين و فقيه وعالم مکه که در زمان وي يکي از ارکان اصلي روايت بود و روايات وي به وفور در صحاح سته يافت مي شود 90 زن متعه اي داشت :
1- قال أبو غسان زنيج سمعت جريرا الضبي يقول كان ابن جريج يرى المتعة تزوج بستين إمرأة وقيل إنه عهد إلى أولاده في أسمائهن لئلا يغلط أحد منهم ويتزوج واحدة مما نكح أبوه بالمتعة
جرير مي گفت که نظر ابن جريج حليت متعه بود . او با 60 زن متعه کرد و گفته شده است که او نام ايشان را به اولادش گفت تا مبادا کسي از ايشان به اشتباه افتاده و با زني از زناني که پدرش با ايشان متعه کرده بود ازدواج کند!!! (سير أعلام النبلاء ج6/ص331)
۲- وقال محمد بن عبد الله بن عبد الحكم سمعت الشافعي يقول استمتع ابن جريج بتسعين امرأة حتى إنه كان يحتقن في الليل بأوقية شيرج طلبا للجماع (سير أعلام النبلاء ج6/ص333)
از شافعي شنيدم که مي گفت : ابن جريج با 90زن متعه کرد ؛ حتي  او شبها يک ظرف روغن کنجد به خود تنقيه مي کرد تا بتواند نزديکي کند !!!
همچنين از مالک بن أنس و أحمد بن حنبل دو فقيه بزرگ اهل سنت و رهبران مذاهب مالکي و حنفي نيز قول به جواز متعه نقل شده است :
مالك بن أنس:  وَتَفْسِيرُ الْمُتْعَةِ أَنْ يَقُولَ لِامْرَأَتِهِ : أَتَمَتَّعُ بِكَ كَذَا مِنْ الْمُدَّةِ بِكَذَا مِنْ الْبَدَلِ ، وَهَذَا بَاطِلٌ عِنْدَنَا جَائِزٌ عِنْدَ مَالِكِ بْنِ أَنَسٍ وَهُوَ الظَّاهِرُ مِنْ قَوْلِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ
تفسير متعه آن است كه به زني گفته شود: من تو را براي فلان زمان و با فلان مقدار مال متعه مي‏كنم و اين در اعتقاد ما باطل است و مالك بن انس آن را جايز مي داند و گويا نظر ابن عباس هم چنين باشد . المبسوط للسرخسي ج5 ص152
3- وفي أن النهي للتحريم أو الكراهة قولان لمالك
در اينكه نهي (از خوردن گوشت الاغ ومتعه) براي كراهت است يا حرمت مالك دو قول دارد . شرح الزرقاني ج3 ص198
4- وَقَالَ مَالِكٌ : هُوَ جَائِزٌ ؛ لِأَنَّهُ كَانَ مَشْرُوعًا فَيَبْقَى إلَى أَنْ يَظْهَرَ نَاسِخُه وَاشْتَهَرَ عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ تَحْلِيلُهَا وَتَبِعَهُ عَلَى ذَلِكَ أَكْثَرُ أَصْحَابِهِ مِنْ أَهْلِ الْيَمَنِ وَمَكَّةَُ
مالک بن أنس مي گويد که متعه جايز است . زيرا در ابتدا مشروع بوده است . پس همينطور باقي مي ماند تا نسخش مشخص شود. مشهور است كه ابن عباس نيز آن را حلال مي‏دانست و بيشتر اصحاب او از اهل يمن و مكه نيز به تبعيت از ايشان ، آن را جايز مي‏دانستند. تبيين الحقائق شرح كنز الدقائق فخر الدين ابو محمد عثمان بن علي زيلعي كتاب النكاح باب المتعة
احمد بن حنبل :
وقال أبو بكر فيها رواية أخرى أنها مكروهة غير حرام لأن ابن منصور سأل أحمد عنها فقال يجتنبها أحب إلي قال فظاهر هذا الكراهة دون التحريم
از ابن قدامه نقل شده كه ابوبكر گفت: روايت ديگري وارد شده كه طبق آن ، متعه مكروه است ، نه حرام ؛ چون ابن منصور از احمد پرسيد و او گفت: به نظر من ، دوري كردن از آن ( متعه ) بهتر است. گفت: پس ظاهر اين گفته ، كراهت است نه حرمت.
المغني ج7 ص136
همين مطلب در کتاب الكافي في فقه ابن حنبل ج3 ص57 و کتاب شرح الزركشي ج2 ص399 آمده است .
صحابه اي كه متعه کرده و يا آن را جايز مي دانسته اند :
ما اکنون فهرستي از اسامي بعضي از کساني را که در کتب اهل سنت ، قول به حليت متعه از ايشان نقل شده است ذکر مي کنيم:
جابر بن عبداللَّه انصاري :
صحيح مسلم ج2 ص1022 باب نكاح المتعه چاپ دار إحياء التراث العربي بيروت
مصنف عبد الرزاق ج7 ص499 باب المتعة چاپ المکتب الإسلامي بيروت
عمدة القاري ج17 ص 246 باب غزوة خيبر چاپ دار إحياء التراث  العربي بيروت
شرح الزرقاني ج3 ص 199 چاپ دار الکتب العلمية بيروت كتاب النكاح باب نكاح المتعة
و...
عمران بن حصين خزاعي :
صحيح بخاري ج 4 ص 1642 چاپ دار ابن کثير بيروت 1407 كتاب التفسير باب "فمن تمتع بالعمرة إلي الحج" (بقره أيه 196)
مسند أحمد بن حنبل ج4 ص 436 چاپ موسسه قرطبه مصر
المحبر ص 289 باب من کان يري المتعة من أصحاب النبي
التفسير الكبير ج10 ص41 چاپ دار الکتب العلميه بيروت سوره نساء ذيل آيه "فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَئَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً"
تفسير قرطبي ج5 ص 133چاپ دار الشعب قاهره
ابو سعيد خدري :
المحلى ج9 ص 519چاپ دار الآفاق بيروت
شرح الزرقاني ج3 ص 199 چاپ دار الکتب العلمية بيروت كتاب النكاح باب نكاح المتعة
عمدة القاري ج17 ص 246 باب غزوة خيبر چاپ دار إحياء التراث  العربي بيروت
عبداللَّه بن مسعود :
المحلى ج9 ص 519چاپ دار الآفاق بيروت
شرح الزرقاني ج3 ص 199 چاپ دار الکتب العلمية بيروت كتاب النكاح باب نكاح المتعة
سلمة بن اكوع :
المحبر ص 289 باب من کان يري المتعة من أصحاب النبي
شرح الزرقاني ج3 ص 199 چاپ دار الکتب العلمية بيروت كتاب النكاح باب نكاح المتعة
مصنف عبد الرزاق ج7  ص 498 ش 14023 باب المتعة چاپ المکتب الإسلامي بيروت
کنز العمال ج 16 ص 219 ح 45731 چاپ دار الکتب العلمية بيروت
امير المومنين علي بن ابي طالب عليه السلام :
التفسير الكبير ج10 ص43چاپ دار الکتب العلمية بيروت ذيل آيه متعه سوره نساء    
(روايت نهي عمر از متعه به نقل ازامير مومنان):
الدر المنثور ج2 ص486 دار الفکر بيروت - تفسير الطبري ج 5 ص13 چاپ دار الفکر بيروت -  المصنف ج7 ص500 شماره  14029 - كنز العمال ج16 ص219ح ‏ 45728 چاپ دار الکتب العلمية بيروت
ابن حزم نيز مي گويد در مورد متعه از امير مومنان روايات مختلفي نقل شده است (بعضي جواز و بعضي حرمت):
المحلى ج9 ص 520 چاپ دار الآفاق بيروت
سعد بن أبي وقاص:
صحيح مسلم ج2 ص 898  کتاب الحج باب جواز التمتع چاپ دار احياء التراث العربي بيروت
مسند أحمد بن حنبل ج1 ص181 چاپ موسسة قرطبه مصر و...
اشکال : اين روايت و باقي روايات نقل شده از سعد مربوط به متعه حج است .
پاسخ : در روايت وي لفظ متعه آمده است ؛ علماي اهل سنت اين روايت را مربوط به متعه حج( حج تمتع) مي دانند ولي خود سعد در اين روايت گفته است: زماني متعه کرديم که معاويه کافر بود و همگان مي دانند که حج تمتع رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در سال حجة الوداع بوده است و معاويه در آن سال اسلام آورده بود .
پس اين روايت مربوط به قبل از آن زمان مي گردد و مقصود از آن متعه نساء است نه حج .
عمرو بن حريث (حويرث) :
المحلى ج9 ص 519چاپ دار الآفاق بيروت
شرح الزرقاني ج3 ص 199 چاپ دار الکتب العلمية بيروت كتاب النكاح باب نكاح المتعة
مصنف عبد الرزاق ج7  ص 497 ش 14021 و ص 499 ش 14025 و ص500  ش 14028 و 14029 باب المتعة چاپ المکتب الإسلامي بيروت
کنز العمال ج 16 ص 217 ح 45712 چاپ دار الکتب العلمية بيروت
فتح الباري ج9 ص172چاپ دار المعرفة بيروت
سنن كبري بيهقي ج‏7  ص‏237 چاپ مکتبة دار الباز مکة المکرمة
أخبار المدينة ابن شبه ج1ص 381 ش 1194چاپ دار الکتب العلمية بيروت
معاوية بن ابي سفيان:
معاويه در ماجراي فتح مکه اسلام آورد . وي در زمان فتح طائف ، زني به نام معانه را  متعه نمود . اين زن ، تا زمان خلافت معاويه زنده ماند و معاويه همه ساله هدايايي براي وي مي فرستاد . پس ادعاي حرمت متعه در فتح خيبر يا بعد از آن و حتي در ماجراي فتح مکه نمي تواند صحيح باشد .
المحلى ج9 ص 519چاپ دار الآفاق بيروت
شرح الزرقاني ج3 ص 199 چاپ دار الکتب العلمية بيروت كتاب النكاح باب نكاح المتعة
مصنف عبد الرزاق ج7  ص 497 ش 14021 و ص 499 ش 14026 باب المتعة چاپ المکتب الإسلامي بيروت
سلمة بن أميّة:
مصنف عبد الرزاق ج7  ص 498 ش 14024 باب المتعة چاپ المکتب الإسلامي بيروت
جمهرة انساب العرب ابن حزم  ص‏ 159 ذيل بحث بنو جمح
الإصابة حرف السين المهملة القسم الأول
المحلى ج9 ص 519چاپ دار الآفاق بيروت
فضالة بن جعفر بن أمية:
أخبار المدينة ابن شبه ج1ص 381 ش 1194چاپ دار الکتب العلمية بيروت
ربيعة بن أمية:
موطأ مالك ج2 ص542، ح‏1130 باب نكاح المتعة چاپ دار احياء التراث العربي مصر
الدر المنثور ج2 ص486 چاپ دار الفکر بيروت
سنن البيهقي الكبرى ج7 ص206 ش 13950 باب نکاح المتعه چاپ مکتبة دار الباز مکه
الإصابة في تمييز الصحابة ج2 ص521 چاپ دار الجيل بيروت
الأم ، ج ‏7  ص ‏235 چاپ دار المعرفة بيروت
کنز العمال ج 16 ص 217 ح 45717 چاپ دار الکتب العلمية بيروت
أخبار المدينة ابن شبه ج1ص 382 ش 1197چاپ دار الکتب العلمية بيروت
معبد بن أمية:
المحلى ج9 ص 519چاپ دار الآفاق بيروت
مصنف عبد الرزاق ج7  ص 499 ش 14027 باب المتعة چاپ المکتب الإسلامي بيروت
عبد الله بن أبي عوف بن جبيرة:
أخبار المدينة ابن شبه ج1ص 381 ش 1194چاپ دار الکتب العلمية بيروت
عمرو بن حوشب:
مصنف عبد الرزاق ج7  ص 500 ش 14031 باب المتعة چاپ المکتب الإسلامي بيروت
أبي بن کعب:
وي از کساني بود که آيه متعه را به صورت إلي أجل مسمي (يعني صريح در حليت متعه) قرائت مي کرد:
التفسير الكبير ج10 ص43 چاپ دار الکتب العلمية بيروت
الدر المنثور ج2 ص484 چاپ دار الفکر بيروت
تفسير الطبري ج5 ص13 چاپ دار الفکر بيروت
فتح القدير ج1 ص449 چاپ دار الفکر بيروت
نيل الأوطار ج6 ص270 چاپ دار الجيل بيروت
و...
زيد بن ثابت :
المحبر ص 289 باب من کان يري المتعة من أصحاب النبي
اسماء دختر ابوبكر:
المحلى ج9 ص 519چاپ دار الآفاق بيروت
شرح الزرقاني ج3 ص 199 چاپ دار الکتب العلمية بيروت كتاب النكاح باب نكاح المتعة
مسند طيالسي ص‏227 ح‏1637 چاپ دار المعرفة بيروت
در محاضرات الأدباء راغب ج2 ص234 - باب جواز المتعة چاپ دار القلم بيروت- آمده است :
ابن زبير به ابن عباس گفت : چرا فتواي به حليت متعه مي دهي ؟ پاسخ داد از مادرت (أسماء) بپرس که چگونه تو را حامله شد . پس سوال کرد ؛ وي پاسخ داد تو را به دنيا نياوردم مگر از متعه.
همين مطلب به صورت خلاصه در کتب ذيل آمده است :
زاد المعاد ج2 ص206 چاپ موسسة الرسالة بيروت و  التمهيد لابن عبد البر ج8 ص 208 و الاستذكار ابن عبد البر ج4 ص61 چاپ دار الکتب العلمية بيروت و..
البته متن كامل گفتگو در بعضي از منابع شيعه چنين آمده است:
ابوالقاسم كوفي مي‏گويد: بعضي از علماي شيعه نقل كرده‏اند كه وقتي ابن عباس وارد مكه شد و عبداللَّه بن زبير نيز بر فراز منبر خطبه مي‏خواند ، چون نظرش به ابن عباس افتاد ( در آن روزها نابينا بود ) گفت: اي مردم ، كوري نزد شما آمده كه خدا دل او را نيز كور كند ، او عايشه امّ المؤمنين را دشنام مي‏دهد و نزديكان و اصحاب پيامبرصلي الله عليه وآله را لعن مي‏كند و متعه را حلال مي‏شمارد ، در حالي كه زناي محض است .
اين گفتار بر ابن عباس سنگين آمد ، در آن حال غلامش - عكرمه كه دست او را گرفته بود - را صدا زد و گفت: مرا نزديك او ببر ، پس او را نزديك برد ، تا اينكه مقابل او ايستاد و شعري به اين مضمون خواند:
زماني‏كه با گروهي رو برو مي‏شويم ،  آن گروه را متلاشي مي‏كنيم‏ ... تا اينكه گفت: و اما اينكه مي‏گويي: متعه را در حالي كه زناي محض است ، حلال مي‏دانم ؛ به خدا قسم! در زمان رسول خداصلي الله عليه وآله به آن عمل مي‏شد و پس از ايشان نيز پيامبري بر انگيخته نشد ؛ دليل جواز آن نيز گفته ابن صهاك است ، كه مي‏گفت: دو متعه در زمان رسول‏خداصلي الله عليه وآله وجود داشت و من آن دو را منع مي‏كنم و ( مرتكبين را مجازات مي‏كنم ) و ما گواهي او ( جواز متعه در زمان پيامبرصلي الله عليه وآله ) را مي‏پذيريم و تحريم او را قبول نمي‏كنيم . تو نيز از متعه متولد شده‏اي ، پس وقتي از اين چوب ( منبر ) پايين آمدي از مادرت در مورد بُردهاي ( پيراهن ) عوسجه بپرس! عبداللَّه بن عباس رفت و عبداللَّه بن زبير نيز پايين آمد و با سرعت به سوي مادرش رفت و گفت: درباره بردهاي عوسجه برايم بگو! و با عصبانيت اصرار كرد ، مادرش گفت: پدرت با رسول خداصلي الله عليه وآله بود و مردي به نام عوسجه دو برد ( پيراهن ) را به او هديه كرد و پدرت از بي‏همسري به پيامبرصلي الله عليه وآله گلايه و شكايت كرد ، آنگاه آن حضرت يكي از دو پيراهن را به او داد و او نيز نزد من آمد و با آن پيراهن مرا متعه كرد و مدتي گذشت و پيراهن ديگر آورد و به وسيله آنها مرا متعه كرد و من به تو حامله شدم ، پس تو فرزند متعه هستي! حالا بگو از كجا اين خبر به گوش تو رسيد ؟ گفت: از ابن عباس شنيدم . مادرش گفت: آيا من تو را از تماس با بني هاشم منع نكردم ، و نگفتم - مواظب باش - آنها زبان‏هاي غير قابل تحمل و پيروزي دارند. (كتاب الاستغاثه ، ص‏145 ، مستدرك الوسائل ، ج‏14 ، ص‏450)
قسمتي از سخنراني ابن زبير و بر خورد شخصي باوي (بدون ذکر نام ابن عباس) در صحيح مسلم باب المتعة ذکر شده اس .
در کتب ذيل روايت را با متني شفاف تر آورده و آن شخص را ابن عباس معرفي مي کند :
سنن البيهقي الكبرى ج7 ص205 ش 13943 باب نکاح المتعه چاپ مکتبة دار الباز مکه
جمهرة خطب العرب ج2 ص 125 چاپ المکتبة العلمية بيروت
سمط النجوم العوالي ج3 ص237 چاپ دار الکتب العلمية بيروت
امّ عبداللَّه بنت ابي خيثمه:
کنز العمال ج 16 ص 218 ح 45726 چاپ دار الکتب العلمية بيروت
سعد بن أبي سعد بن أبي طلحة:
أخبار المدينة ابن شبه ج1ص 381 ش 1194چاپ دار الکتب العلمية بيروت
عبداللَّه بن عباس بن عبد المطّلب :
صحيح مسلم ج2 ص 1028 ش 1407 باب نکاح المتعة چاپ دار احياء التراث العربي بيروت
مصنف عبد الرزاق ج7  ص 497 ش 14021 و ص499 ش 14027 و ص 501 ش 14032 و ص 502 ش 14033 و 14035 باب المتعة چاپ المکتب الإسلامي بيروت
المحلى ج9 ص 519چاپ دار الآفاق بيروت
المحبر ص 289 باب من کان يري المتعة من أصحاب النبي
التفسير الكبير ج10 ص43 چاپ دار الکتب العلمية بيروت
الدر المنثور ج2 ص484 چاپ دار الفکر بيروت
تفسير الطبري ج5 ص13 چاپ دار الفکر بيروت
فتح القدير ج1 ص449 چاپ دار الفکر بيروت
سير أعلام النبلاء ج15 ص243 چاپ موسسة الرسالة بيروت
سنن البيهقي الكبرى ج7 ص205 ش 13943 باب نکاح المتعه چاپ مکتبة دار الباز مکه
آيا ابن عباس از قول خود باز گشت؟

سوال

سوال : عده اي ادعا مي کنند که ابن عباس به سبب بر خورد شديد امير مومنان با وي ، از اين نظر برگشته و فتوا به حرمت متعه داد . آيا اين نظر صحيح است؟
پاسخ : در بحث اسماء دختر ابو بکر روايتي ذکر شد که در آن به تواتر در مورد بحث ابن زبير با ابن عباس در مورد فتوا به حليت متعه سخن گفته شده است .
اين روايت مربوط به زمان حکومت ابن زبير بود و حکومت وي سالها بعد از زمان شهادت امير مومنان علي عليه السلام بوده است .
اين قرينه به ما نشان مي دهد که روايت مربوط به نهي امير مومنان ابن عباس را از فتواي به متعه جعلي بوده و براي نسبت دادن حرمت متعه به امير مومنان و ابن عباس صورت گرفته است . و گرنه معني ندارد که امير مومنان به ابن عباس بگويند رسول خدا از متعه نهي کرده اند ولي وي تا آخر عمر ، بر همان نظر سابقش باقي بماند . البته بايد گفت که اين روايت جعلي اهل سنت ، احتمال عالم نبودن ابن عباس را به نسخ متعه نيز باطل مي کند .
سمير (احتمالا همان سمرة بن جندب است):
الاصابه ذيل عنوان سمير والد سليمان
ابن عمر :
از وي در مورد متعه سوال شد : گفت ما در زمان رسول خدا زنا نمي کرديم ( متعه زنا نيست ؛ زيرا اگر زنا باشد يعني ما در زمان رسول خدا زنا مي کرديم البته لازم به ذکر است که از وي روايات مخالف نيز نقل شده است )
مسند أحمد بن حنبل ج2/ص95، ح‏5694 چاپ موسسة قرطبه
تابعين و يا علماي اهل سنت که متعه کرده و يا آن را جايز دانسته اند:
اما در مورد تابعين و علماي اهل سنت :
مالك بن انس:
كلام در مورد وي مفصلا گذشت .
احمد بن حنبل :
كلام در مورد وي مفصلا گذشت .
سعيد بن جبير :
المحلى ج9 ص 520 چاپ دار الآفاق بيروت
مصنف عبد الرزاق ج7  ص 496 ش 14020 باب المتعة چاپ المکتب الإسلامي بيروت
الدر المنثور ج2 ص484 چاپ دار الفکر بيروت
عبدالملك بن عبدالعزيز بن جريج :
كلام در مورد وي مفصلا گذشت .
عطاء بن ابي رباح:
المحلى ج9 ص 520 چاپ دار الآفاق بيروت
المغني ج7 ص136 چاپ دار الفکر بيروت باب "ولا يجوز نکاح المتعة"
طاووس يماني:
المحلى ج9 ص 520 چاپ دار الآفاق بيروت
المغني ج7 ص136 چاپ دار الفکر بيروت باب "ولا يجوز نکاح المتعة"
مجاهد بن جبر :
تفسير الطبري ج5 ص12 چاپ دار الفکر بيروت
تفسير ابن كثير ج1 ص475 چاپ دار الفکر بيروت
سدّي:
تفسير الطبري ج5 ص12 چاپ دار الفکر بيروت
تفسير ابن كثير ج1 ص475 چاپ دار الفکر بيروت
حَكَم بن عتيبه :
تفسير الطبري ج5 ص13 چاپ دار الفکر بيروت
ابن ابي مليكه :
الحاوي الكبير  ج‏11  ص‏449
زفر بن اوس بن حدثان مدني :
البحر الرائق  ابن نجيم  ج‏3  ص‏115 چاپ دار المعرفة بيروت
طلحة بن مصرّف اليامي :
الكشف و البيان ، ج‏3   ص‏286
فقهاي اهل مكه :
المحلى ج9 ص 520 چاپ دار الآفاق بيروت
سير أعلام النبلاء ج7 ص131
تفسير قرطبي  ج‏5  ص‏133چاپ دار الشعب قاهره
فتح الباري ، ج‏9 ، ص‏173 چاپ دار المعرفة بيروت
فقهاي اهل يمن:
تفسير قرطبي  ج‏5  ص‏133چاپ دار الشعب قاهره
فتح الباري ، ج‏9 ، ص‏173 چاپ دار المعرفة بيروت
گروهي از اهل بيت و تابعين :
تفسير البحر المحيط ج3 ص226 چاپ دار الکتب العلمية بيروت
آيا متعه نسخ شده است؟
علماي اهل سنت چنين مي گويند که متعه اگر چه در ابتدا مباح بوده است ولي در ادامه نسخ شده است . در مورد اين نسخ سه قول وجود دارد :
1- نسخ با آيه سوره مومنون :
عده اي از ايشان ادعا کرده اند که متعه با نزول آيه شريفه ذيل نسخ شده است :
وَالَّذِينَ هُم لِفُرُوجِهِم حَافِظُونَ إلَّا عَلَي أزوَاجِهِِم أو مَا مَلَکَت أيمَانُهُم (سوره مومنون آيات 5و6)
و کسانيکه پاکدامنند ؛ مگر در مورد همسرانشان يا و يا کنيزکاني که مالک آنها مي شوند.
ايشان ادعا کرده اند که در اين آيه تنها نزديکي با همسران و کنيزان جايز دانسته شده است و زن در متعه هيچ کدام از اين دو نيست پس نزديکي باوي حرام است .
متعه نکاح ( ازدواج است ) :
قطعا اين استدلال براي اثبات نسخ متعه مردود است ؛ زيرا همانطور که در ابتدا گذشت متعه به اقرار علماء اهل سنت ، ازدواج است ؛ پس در مفاد اين آيه داخل شده و حلال است .
آيه سوره مومنون مکي است و آيه متعه مدني :
جدا از اين نکته که اين سوره مکي است و آيه متعه مدني ؛ پس اين آيات نمي تواند ناسخ حکم متعه باشد .
رواياتي از اهل سنت صريحا نسخ را منکر مي شود :
جداي از ادله گذشته ( مانند کلام عمر و عمل صحابه ) و ادله اي که در پاسخ به بحث غزوه خيبر مطرح خواهد شد ؛ که صريحا دلالت بر عدم ورود نسخ براي متعه دارد .
2- نسخ با آيه ميراث :
ايشان ادعا مي کنند که در متعه ارث نيست ؛ پس آيه ميراث که ارث را براي همسر اثبات مي کند ناسخ حکم متعه است .
در جواب بايد گفت :
ارث نبردن در متعه نظر همه علماي شيعه نيست :
ارث نبردن در متعه نظر همه علما نيست . بلکه عده اي ميراث را در آن به طور مطلق يا مشروط جاري مي دانند . يعني اگر شرط ارث بکند ارث مي برد و گرنه خير.
فتواي مطلق نظر عده اي از علما مانند قاضي ابن براج است :
جامع الشتات ميرزاي قمي ج 4 ص 390
و فتواي مشروط نظر عده اي از علما مانند آيت الله خويي و نيز آيت الله اراکي است :
توضيح المسائل آيت الله خويي ص434 شماره 2434
توضيح المسائل آيت الله اراکي ص 448 شماره 2439
پس طبق نظر ايشان نمي توان آيه ارث را ناسخ  حکم متعه گرفت بلکه تنها اين آيه، در متعه حکم ارث را ثابت مي کند .
مي توان ادله متعه را ناسخ و يا مخصص ادله ارث گرفت :
رواياتي که دلالت بر عدم نسخ حکم متعه مي کنند - و در بحث بعدي ذکر خواهند شد - شاهد بر اين مطلب هستند که ادله متعه يا ناسخ حکم ارث در ازدواج موقت است يا مخصص ؛ نه مثل آنچه که بعضي از اهل سنت ادعا مي کنند.
طبق نظر اهل سنت هم ، ارث مربوط به همه ازدواج ها نمي شود :
خود اهل تسنن هم در بسياري موارد در ازدواجها ميراث را باطل مي دانند :
مثلا در فرضي که يک مسلمان با زني از اهل کتاب ازدواج کند و بميرد به اجماع مسلمانان آن زن از وي ارث نخواهد برد . يا اگر همسري شوهر خود را بکشد از وي ارث نخواهد برد ؛ پس حکم ارث بردن از لوازم ازدواج نيست تا در صورت نبودن آن حکم به بطلان ازدواج کنيم . بلکه از فروعي است که در بعضي حالات بر ازدواج بار مي گردد.
اين آيات قبل از آيه متعه نازل شده است پس ناسخ نيست:
اين آيات قبل از آيات متعه نازل شده اند پس نمي توانند ناسخ آن باشند .
رواياتي از اهل سنت صريحا نسخ را منکر مي شود :
و اين ادله ، جداي از ادله ايست که در گذشته ( مانند کلام عمر و عمل صحابه ) مطرح شد و يا در پاسخ به بحث غزوه خيبر مطرح خواهند گشت ؛ که صريحا دلالت بر عدم ورود نسخ براي متعه دارند .
نسخ با نهي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در غزوه خيبر:
عده اي از ايشان ادعا مي کنند که متعه با نهي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در غزوه خيبر يا بعد از آن نسخ شده است  ؛ حتي عده اي مي گويند متعه چندين بار نسخ شده و دوباره حلال شد. تفسير القرطبي ج 5 ص 130
کلام صحابه و خود عمر درعدم نسخ حليت متعه توسط رسول خدا و نسخ آن توسط عمر!!!
ظاهر کلام عمر بن خطاب ( در مورد تحريم شدن متعه توسط وي) اين است که در زمان رسول خدا نسخي نبوده است . زيرا مي گويد : اين دو متعه در زمان رسول خدا بودند و من از آنها نهي مي کنم . اين جمله صريح در مدعاي ماست .
نيز اگر چنين بود ( يعني واقعا در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم نسخ صورت گرفته بود يا لا اقل عمر مي خواست چنين تظاهر کند ) بايد مي گفت من از آن دو نهي مي کنم چون رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم از آن نهي کردند ولي شما نشنيديد ؛ يا در قرآن نسخ آن مطرح شده است و شما نمي دانيد . لذا اگر کسي مخالفت کند وي را عقاب مي کنم . (همانطور که ابو بکر در ماجراي ارث نبردن از رسول خدا چنين ادعايي کرد و روايتي از رسول خدا ذکر کرد که غير از وي احدي آن را از ايشان نقل نکرده است . يا خود وي در مورد رجم شبيه اين مطلب را ادعا نمود  ) و راه معقول براي جلو گيري صحابه از اين عمل ، همين است که سنت رسول خدا را به ايشان ياد آور شد .
کلام فخر رازي در توجيه کار عمر :
حتي فخر رازي – از علماي متعصب اهل سنت - هم اين مطلب را پذيرفته است ؛ اما مي گويد که ما مجبوريم  که اين روايت را از ظاهرش بر گردانده و بگوييم  که نسخ متعه و نهي رسول خدا تنها به عمر رسيده بود و به باقي صحابه کرام مانند علي بن أبي طالب ، ابن عباس ،ابن مسعود ،ابي بن کعب ، جابر  سعد بن أبي وقاص و... نرسيده است !!! زيرا اگر چنين نکنيم لازمه اش اعتقاد به دخل و تصرف عمر در احکام دين و تکفير وي است!!! تفسير كبير ، ج‏10 ص‏53
اين مطلب خود بيانگر پاسخ ما نيز هست که مگر مي شود نهي از چنين مطلبي از اين تعداد از بزرگان صحابه پنهان بماند؟ راوي روايت نسخ توسط رسول خدا کيست؟
جالب اينجاست که روايات دال بر نسخ عمدتا به شخصي به نام سبرة مي رسد که در هيچ کدام از کتب رجالي و تاريخي ذکري از وي نيست . تنها وقتي بحث متعه مي رسند مي گويند روايت سبرة دال بر نسخ است ووقتي به اسم سبرة مي رسند مي گويند وي راوي روايت نسخ متعه است .
تعارض اين روايت با روايات عدم نسخ توسط رسول خدا :
رواياتي که نسخ را ادعا مي کنند با رواياتي که صريحا نسخ را نفي مي کنند معارض است . زيرا در اين روايات آمده است که نه نسخي در قرآن نازل شد و نه رسول خدا از آن نهي فرمودند . بلکه عمر آن را طبق نظر خود حرام کرد .
4246 حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ حَدَّثَنَا يَحْيَى عَنْ عِمْرَانَ أَبِي بَكْرٍ حَدَّثَنَا أَبُو رَجَاءٍ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَال أُنْزِلَتْ آيَةُ الْمُتْعَةِ فِي كِتَابِ اللَّهِ فَفَعَلْنَاهَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَلَمْ يُنْزَلْ قُرْآنٌ يُحَرِّمُهُ وَلَمْ يَنْهَ عَنْهَا حَتَّى مَاتَ قَالَ رَجُلٌ بِرَأْيِهِ مَا شَاءَ
آيه متعه در کتاب خدا نازل شد . پس ما آن را در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم انجام داديم و قرآني (آيه اي) نازل نشد تا آن را حرام  کند و رسول خدا هم از آن نهي نفرمودند . در اين هنگام  شخصي طبق نظر خودش هرچه خواست گفت ( متعه را حرام کرد)
صحيح بخاري ج4 ص1642 كتاب التفسير، باب قوله تعالى«يا أيّها الذين آمنوا لا تحرّموا طيّبات ما أحل اللّه لكم» (المائدة 87)
در ذيل اين روايت بسياري از شارحين گفته اند که مقصود از "رجل" عمر بن خطاب است که با نظر خودش متعه را حرام کرد :
غوامض الأسماء المبهمة ج2 ص792 - الجمع بين الصحيحين ج1 ص349 - شرح النووي على صحيح مسلم ج8 ص205- فتح الباري ج3 ص433  و ج8 ص186چاپ دار المعرفة بيروت و ...
روايت جابر نيز سابقا نقل شد که صريحا در آن مي گويد ما در زمان رسول خدا و ابو بکر و ابتداي زمان عمر متعه مي کرديم . تا اينکه عمر از آن نهي کرد . پس از خدا و رسولش در اين زمينه نهي صادر نشده است .
نيز از حکم بن عتيبة از فقهاي مشهور تابعين نقل شده است که آيه متعه نسخ نشده است :
حدثنا محمد بن المثنى قال ثنا محمد بن جعفر قال ثنا شعبة عن الحكم قال سألته عن هذه الآية   والمحصنات من النساء إلا ما ملكت أيمانكم   إلى هذا الموضع   فما استمتعتم به منهن   أمنسوخة هي قال لا
شعبه مي گويد از حکم در مورد آيه متعه سوال کردم که آيا نسخ شده است ؟ گفت : نه. تفسير الطبري ج5 ص13
اقرار عمر ديگري از عمر در مورد عدم نسخ آيه متعه توسط رسول خدا:
همچنين روايتي که عمران بن سوادة از عمر نقل مي کند صريح در عدم نسخ متعه است ؛ بلکه آن را اجتهاد عمر مي داند :
عيسى بن يزيد بن دأب عن عبدالرحمن بن أبي زيد عن عمران بن سوادة قال صليت الصبح مع عمر فقرأ سبحان وسورة معها ثم انصرف وقمت معه فقال أحاجة قلت حاجة قال فالحق قال فلحقت فلما دخل أذن لي فإذا هو على سرير ليس فوقه شيء فقلت نصيحة فقال مرحبا بالناصح غدوا وعشيا قلت عابت أمتك منك أربعا قال فوضع رأس درته في ذقنه ووضع أسفلها على فخذه ثم قال هات قلت ذكروا أنك حرمت العمرة في أشهر الحج ولم يفعل ذلك رسول الله ولا أبو بكر رضي الله عنه وهي حلال قال هي حلال لو أنهم اعتمروا في أشهر الحج رأوها مجزية من حجهم فكانت قائبة قوب عامها فقرع حجهم وهو بهاء من بهاء الله وقد أصبت قلت وذكروا أنك حرمت متعة النساء وقد كانت رخصة من الله نستمتع بقبضة ونفارق عن ثلاث قال إن رسول الله أحلها في زمان ضرورة ثم رجع الناس إلى السعة ثم لم أعلم أحدا من المسلمين عمل بها ولا عاد إليها فالآن من شاء نكح بقبضة وفارق عن ثلاث بطلاق وقد أصبت
عمران بن سواده گفت: نماز صبح را با عمر خوانديم و عمر سوره اِسراء و سوره ديگري را همراه آن خواند و آنگاه منصرف شد. من با او برخاستم. رو به من كرد و گفت: آيا كاري داري ؟ گفتم: آري. گفت: پس با من بيا. وقتي داخل خانه شد ، بر روي تخت قرار گرفت در حالي كه چيزي رويش نبود. گفتم: نصيحتي دارم ، گفت: نصيحت كننده ( خيرخواه ) صبح و شب ، خوش مي‏آيد ، گفتم: امّت چهار اشكال به تو دارند. عمر سرِ تازيانه‏اش را در چانه‏اش و انتهاي آن را بر رانش قرار داد و گفت: ادامه بده!
گفتم: مي‏گويند كه تو : در ماه‏ هاي حج ، عمره را تحريم كرده‏اي در حالي كه پيامبرصلي الله عليه وآله و ابوبكر چنين نگفته‏اند و اين كار حلال است... .
متعه زنان را حرام كرده‏اي ، در حالي كه خداوند آن را مجاز شناخته است. ما با يك مشت ( خرما و... ) متعه مي‏كرديم و با سه مشت نيز جدا مي‏شديم.
عمر گفت: رسول خداصلي الله عليه وآله به خاطر زمانِ ضرورت و اضطرار ، آن را حلال شمرد اما اكنون مردم به راحتي و توانگري رسيده‏اند و ديگر كسي از مسلمانان را نمي‏شناسم كه به آن عمل كند و به متعه برگردد. اكنون هر كسي مي‏تواند با مشتي ( خرما و... ) ازدواج ( دائم ) كند و مي‏تواند با سه مشت نيز آن را طلاق دهد ( و ديگر از متعه دست برداشته‏اند ) و نظر من درست بوده است . تاريخ الطبري ج2 ص 579 چاپ دار الکتب العلمية بيروت
پس ديگر جايي براي ادعاي نسخ باقي نمي ماند ؛ زيرا خود عمر هم نسخ اين آيه را قبول ندارد .
آيا صحيح است که امير مومنان فرموده اند متعه در خيبر نسخ شد؟
حال که بحث عدم نسخ ثابت شد بابد گفت که عده اي از مدافعين خليفه دوم ، براي حفظ آبروي وي ، روايتي وضع کرده و در آن مي گويند که امير مومنان عليه السلام فرمودند که رسول خدا در خيبر از متعه نساء منع فرمودند !!! و حتي اين روايت را در صحيح بخاري ومسلم  نيز آورده اند!!! (صحيح بخاري ج4 ص1544 کتاب المغازي باب غزوة خيبر - صحيح مسلم ج2 ص1027باب نکاح المتعه)
لذا مناسب است براي تکميل بحث در مورد نهي از متعه در خيبر - که ايشان آن را ادعا مي کنند-  به کلام علماي اهل سنت اشاره کنيم:
پاسخ اين روايت :
مع ما وقع في خيبر من الكلام حتى زعم ابن عبد البر أن ذكر النهي يوم خيبر غلط والسهيلي أنه شيء لا يعرفه أحد من أهل السير ولا رواة الأثر
علاوه بر اين ( که تحريم متعه روايات صحيح و صريحي ندارد جز روايت خيبر )، در ماجراي خيبر نيز اشکال شده است . حتي ابن عبد البر اعتقاد داشته که ذکر نهي در روز خيبر ( از متعه در آن روايت ) غلط است . و سهيلي چنين اعتقاد داشته است که آن ( نهي از متع در روز خيبر) مطلبي است که هيچ يک از صاحبان سيره و راويان روايت آن را نمي شناسند!!! شرح الزرقاني ج3 ص198
همين مطلب را در عمدة القاري ج17/ص247 و نصب الراية ج3/ص 178 آورده اند  و در همه آنها گفته اند که ظاهرا اشتباه از راوي يعني زهري بوده است .
و به همين دليل چنين به نظر مي رسد که روايتي که رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در خيبر از متعه نهي نمودند ، جزو روايات مجعوله است ؛ که بعد از نهي عمر از متعه  و براي توجيه کلام وي صورت گرفته است .
آيا شما قبول مي کنيد که کسي با خواهر يا مادر شما متعه کند ؟
وسيله هر كسي ‏كه از پاسخ عاجز شده و در ردّ ادلّه و نص فرو مانده ، آن است كه مانند شناگرِ در حال غرق ، دست و پا مي‏زند و منطق و برهان واستدلال را فراموش مي ‏كند.
در اينجا نيز ( چنين انسان ) به كساني كه متعه را جايز مي‏دانند خطاب مي‏كند و مي‏گويد: آيا شما دوست داريد كه زنانتان متعه شوند ؟! پس اين نهايت چيزي است كه عاجز و ناتوان به آن استدلال مي‏كند و گويا آن را جواب كوبنده‏اي كه بالاتر از آن جوابي وجود ندارد مي‏شمارد ، گويي پيروزي بزرگي نصيبش شده و دشمن را با اين شيوه سخن ، از پاسخ دادن عاجز كرده است! و خصم نيز نمي‏تواند جواب او را بدهد.
بعضي از مخالفين جواز متعه ، در گفتگوهاي خود به اين حربه روي آورده‏اند ؛ مانند عبداللَّه بن معمر ( عمر ) ليثي و ابو حنيفه و متن گفتگوي آنها چنين است:
۱- گفتگو ميان امام باقر عليه السلام و ليثي‏ :
آبي گويد: روايت شده كه عبداللَّه بن معمر ليثي به امام باقرعليه السلام عرض كرد: به من گفته‏اند كه شما به ( حلّيت ) متعه فتوا مي‏دهيد ؟ حضرت فرمود: خداوند آن را در كتابش حلال شمرده و پيامبرصلي الله عليه وآله نيز آن را سنت خويش قرار داده و اصحاب او نيز به آن عمل كرده‏اند. عبداللَّه گفت: ولي عمر آن را نهي كرده است.
امام باقرعليه السلام فرمود: پس تو به اعتقاد صاحبت عمل كن! و من نيز به فرمايش رسول خداصلي الله عليه وآله عمل مي‏كنم.
عبداللَّه گفت: آيا خوشحال مي‏شوي اگر دختران شما مورد متعه واقع شوند ؟ امام فرمود: چرا نام دختران را به ميان مي‏آوري اي احمق ؟ آن كسي‏كه در كتابش متعه را حلال شمرده و براي بندگانش مباح قرار داده ، از تو و آن كس كه بي جهت از متعه نهي مي‏ كنيد غيرت ‏مندتر است و ديگر اينكه آيا مي ‏پسندي و خوشحال مي‏شوي كه دخترانت به ازدواج حائك ( بافنده و جولا ) در آيند ؟
گفت: نه. فرمود: چرا حلال خدا را حرام مي‏شماري ؟ گفت: نه حرام نمي ‏شمارم. ولي آن مرد هم شأن من نيست. حضرت فرمود: خداوند نيز انجام آن را پسنديده و به آن ترغيب و تشويق نموده و به انجام دهنده آن حوري بهشتي تزويج مي ‏كند. آيا تو از آنچه خداوند رغبت دارد دوري مي‏ جويي ؟ و از آنچه هم ‏شأن حوري بهشتي است كبر و تجاوز مي ‏كني ؟
عبداللَّه خنديد و گفت: سينه‏هاي شما ريشه درخت‏هاي علم است كه ميوه‏هاي آن براي شما و برگهاي آن براي مردم است.  (نثر الدرر ، ج‏1 ، ص‏344 ؛ الهيئة المصرية العامة للكتاب ، كشف الغمة ، ص‏362 ؛ بحارالانوار ، ج‏46 ، ص‏356 )
گفتني است ، كليني آن را روايت كرده و مجلسي نيز سند آن را نيكو دانسته و در آن بعد از جمله او كه گفت: آيا خوشحال مي‏شوي كه... آمده است: امام باقرعليه السلام هنگامي‏كه سخن از زنان و دختران به ميان آورد ، از او روي گرداند.
كافي ، ج‏5 ، ص‏445 ، ح‏4 ، تهذيب الاخبار ، ج 7 ، ص 250 ، ح 6 ، وسائل الشيعه ، ج‏21 ، ص‏6 ، باب 1 ، ح‏4 ؛ بحار الانوار ، ج‏100 ، ص 217 ؛ مستدرك الوسائل ، ج‏14 ، ص‏449 ، باب 1 ، ح‏11 ؛ مرآة العقول ، ج‏20 ، ص‏229 
2 - گفتگو ميان ابو حنيفه و مؤمن طاق‏ :
مرحوم كليني مي‏گويد: علي بن ابراهيم گفته است: ابو حنيفه از ابوجعفر محمد بن نعمان صاحب طاق پرسيد: اي ابو جعفر ، در مورد متعه چه مي‏گويي ؟ آيا آن را حلال مي ‏داني ؟ گفت: آري.
گفت: پس چرا زنانت را از اينكه متعه شوند و ( برايت ) درآمد كسب كنند ، باز مي‏ داري؟
ابو جعفر پاسخ داد: چنين نيست كه در هر چيزي شوق و رغبتي باشد ، هر چند در شمار حلالها است. مردم اندازه‏ ها و مراتبي دارند و اندازه‏ هاي خود را نگه مي‏ دارند ، ولي اي ابو حنيفه ، در مورد نبيذ ( شراب ) چه مي‏گويي ، آيا حلال است ؟ گفت: آري.
گفت: پس چرا زنانت را در مغازه‏هاي شراب فروشي قرار نمي‏دهي تا برايت درآمد كسب كنند ؟
ابو حنيفه گفت: يكي در برابر يكي ، ولي پاسخ تو محكم ‏تر بود.
آنگاه گفت: اي ابو جعفر. آيه‏اي كه در « سَأَلَ سائِلٌ » ( سوره معارج آيه292) است ، به حرمت متعه حكم مي ‏كند و روايت از پيامبرصلي الله عليه وآله نيز به نسخ آيه وارد شده است.
ابو جعفر پاسخ داد: سوره « سَأَلَ سائِلٌ » مكي است و آيه متعه مدني است. و روايت تو نيز شاذّ و نادر است.
در اين هنگام ابو حنيفه گفت: آيه ميراث نيز به نسخ متعه دلالت مي‏كند.
ابو جعفر گفت: اين نكاح ( متعه ) بدون ارث است.
ابو حنيفه گفت: چنين چيزي چگونه ممكن است ؟ ( كه ازدواج بدون ارث واقع شود ؟ )
ابو جعفر پاسخ داد: اگر مردي از مسلمانان با زني از اهل كتاب ازدواج كند و آنگاه آن مرد بميرد ، در مورد آن زن چه مي ‏گويي ؟
گفت: آن زن اهل كتاب از مرد مسلمان ارث نمي ‏برد.
گفت: پس ازدواج بدون ميراث هم وجود دارد.
آنگاه از هم جدا شدند... . الکافي ج 5 ص 450 أبواب المتعة
خداوند همه ما را از کساني قرار دهد که به خاطر اميال شخصي و اغراض نفسي حلال خدا را حرام نمي نمايند و حرام خدا را حلال نمي نمايند .
___________________
www.shiatube.com

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page