1- عبدالمطلب جد اعلاى حضرت زهرا (سلام الله علیها)
عبدالمطلب فرزند هاشم، نخستین جد پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) زمامدار سرشناس قریش بود و در سراسر زندگی اجتماعی خود نقاط روشن و حساسی دارد. شکی نیست که، انسان هر اندازه روح قوی و نیرومندی داشته باشد؛ سرانجام تا حدودی رنگ محیط را به خود می گیرد و عادت و رسوم محیط، در طرز تفکر او اثر می گذارد. ولی گاهی مردانی پیدا میشوند که با کمال شهامت در برابر عوامل محیط، ایستادگی نموده، خود را از هرگونه آلودگی مصون میدارند.
قهرمان این گفتار، یکی از نمونه های کامل این گروه است و در صفحات زندگی او نقاط روشنی وجود دارد. اگر کسی متجاوز از هشتاد سال در میان جمعی زندگی کند، که بت پرستی، میگساری، رباخواری، آدم کشی و بد کاری از رسوم پیش پا افتاده ی آنها باشد؛ ولی در سراسر عمر خود لب به شراب نزند، و مردم را از آدم کشی و میگساری و بدکاری باز دارد، و از ازدواج با محارم و طواف با بدن برهنه جداً جلوگیری کند، و در راه عمل به نذر و پیمان، تا آخرین نفس پافشاری نماید؛ قطعاً این مرد از افراد نمونه ای خواهد بود که در اجتماعات کمتر پیدا می شوند!!
آری، شخصیتی که در وجود او نور نبی اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) (بزرگترین رهبر جهانیان) به ودیعت گذارده شده بود؛ باید شخصی پاک و پیراسته از هرگونه آلودگی باشد.
از حکایات و کلمات کوتاه و حکمت آمیز وی چنین استفاده میشود که، وی در آن محیط تاریک، در شمارهی مردان موحد و معتقد به معاد بوده است. او پیوسته میگفت:
« مرد ستمگر در همین سرای زندگی به سزای خود میرسد، و اگر اتفاقاً عمر او سپری شود و سزای عمل خود را نبیند، در روز واپسین به سزای کردار خود خواهد رسید.»[1]
2- ابوطالب علیه السلام پدر همسر حضرت زهرا (سلام الله علیها)
ابوطالب نامش عمران و يكى از ده پسر عبدالمطلب است. او با عبداللَّه (پدر محمد (صلی الله علیه وآله و سلم)) و زبير از يك مادر به نام فاطمه بنت عمرو بن مخزومى هستند که تولدش 54 سال قبل از اسلام بود و وفاتش پس از 64 سال و 8 ماه و 14 روز، در آخر سال دهم بعثت سه روز قبل از خديجه(سلام الله علیها) رخ داده و برخى سن او را تا 87 سال هم نوشتهاند. ابوطالب برحسب وصيت پدرش عبدالمطلب و نبوغى كه در برادرزادهاش ديد، خاصّه كه پدر جوانش را از دست داده و داغ مرگ مادر بر دل جا گذاشته بود نسبت به محمد (صلی الله علیه وآله و سلم) بسیار علاقه نشان داد و تا آنجا كه توانست از حمايت و فداكارى در راه هدف مقدّس محمّد (صلی الله علیه وآله و سلم) كوتاهى نكرد.
1- وقتی علی علیه السلام خبر وفات ابوطالب علیه السلام را به پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) داد؛ وی سخت گریست و به علی علیه السلام دستور غسل و کفن و دفن صادر نمود، و از خدا برای او طلب مغفرت نمود.
2- در محضر امام چهارم علیه السلام ، سخن از ایمان ابوطالب علیه السلام به میان آمد. وی فرمود: در شگفتم که چرا مردم در اخلاص او تردید دارند در صورتی که ، هیچ زن مسلمانی نباید بعد از گزینش اسلام در حباله ی شوهر کافر خود بماند، و فاطمه بنت اسد، از سابقات در اسلام است و از آن زنانی است که خیلی جلوتر به پیامبر ایمان آورد و همین زن مسلمان در نکاح ابوطالب بود تا روزی که وی رخ در نقاب خاک کشید.
3- امام باقر علیه السلام می فرماید: ایمان ابوطالب علیه السلام ، بر ایمان بسیاری از مردم ترجیح دارد و امیرمؤمنان علیه السلام دستور می داد از طرف وی حج بجا آورند.
4- امام صادق فرمود: حضرت ابوطالب علیه السلام بسان اصحاب کهف است، در دل ایمان داشتند، و تظاهر به شرک می نمودند، از این جهت دوبار مأجور خواهند بود.
3- عبداللَّه پدر بزرگ حضرت زهرا (سلام الله علیها)
روزی که عبدالمطلب، جان فرزند خود را با دادن صد شتر در راه خدا باز خرید؛ بیش از بیست و چهار بهار، از عمر «عبدالله»، نگذشته بود. این جریان سبب شد که «عبدالله»، علاوه بر اینکه میان قریش شهرت بسزائی پیدا کرد؛ در میان فامیل خود، و به ویژه نزد عبدالمطلب هم مقام و منزلت بزرگی به دست آورد. زیرا چیزی که برای انسان گران تمام شود و درباره ی آن رنج بیشتر ببرد، بیش از معمول به او مهر میورزد؛ از این لحاظ «عبدالله»، در میان خویشان و دوستان و نزدیکان خود، فوق العاده مورد احترام بود.
روزی که عبدالله همراه پدر به سوی قربانگاه میرفت با احساساتِ متضاد روبرو بود. حس احترام به پدر و قدردانی از زحمات او، سراسر کانون وجودِ وی را فرا گرفته بود؛ از این جهت چاره ای جزتسلیم و انقیاد نداشت. ولی از طرف دیگر چون دست تقدیر میخواست که گلهای بهار زندگی او را مانند برگ خزان، پژمرده کند؛ موجی از اضطراب و احساسات در دل او پدید آمده بود. چنانکه خود عبدالمطلب، در کشاکش دو نیروی قوی « ایمان و عقیده»، « عاطفه و علاقه» قرار گرفته بود، و این جریان در روح هر دو، یک سلسله ناراحتیهای جبران ناپذیر پدید آورده بود. ولی چون مشکل به صورتی که بیان شد، حل گردید، عبدالمطلب به این فکر افتاد که بلافاصله این احساسات تلخ را به وسیلهی ازدواج عبدالله به آمنه جبران کند، و رشته ی زندگی او را که به سر حد گسستن رسیده بود؛ با اساسیترین رشتههای حیات پیوند دهد.
از این جهت، عبدالمطلب هنگام مراجعت از قربانگاه، در حالی که دست فرزند خود را در دست داشت؛ یکسره به سوی خانهی «وهب بن عبدمناف بن زهره» رفت و دختر او آمنه را، که به پاکی و عفّت معروف بود، به عقد عبدالله در آورد؛ و نیز در همان مجلس «دلاله»، دختر عموی آمنه را خود تزویج کرد و حمزه عموی محمد (صلی الله علیه وآله و سلم) که هم سال پیامبر بود، از او متولد شد.
مورّخ معاصر عبدالوهّاب ( استاد تاریخ در دانشگاه مصر که پاورقی های مفیدی بر تاریخ ابن اثیر نوشته است)، جریان فوق را یک امر غیر عادی تلقی کرده و مینویسد: رفتن عبدالمطلب در همان روز (که احساسات مردم موج می زد، و اشک شوق و سرور از دیدگان مردم سرازیر بود)، به خانهی وهب آن هم به منظور خواستگاریِ دو دختر یکی برای خود و دیگری برای عبدالله از موازین عرف و عادت بیرون است. آنچه در آن روز تاریخی برای او زیبنده و شایسته بود، فقط استراحت و رفع خستگی بود؛ تا هر دو از خستگیهای روحی خود بکاهند و سپس سراغ کار دیگر بروند.
ولی ما معتقدیم که: اگر مورّخ مزبور ، موضوع را از دریچه دیگر مطالعه میکرد، تصدیق آن برای وی سهل و آسان بود.
عبدالمطلب، برای زفاف وقتی را معین کرد، و پس از فرا رسیدن آن ، مراسم عروسی بر حسب معمولِ قریش، در خانه ی آمنه برقرار شد و مدتی عبدالله و آمنه با هم بودند، تا آنکه عبدالله برای تجارت به سوی شام رهسپار شد و در موقع مراجعت از جهان رخت بر بست.[2]
4- آمنه بنت وهب مادربزرگ حضرت زهرا (سلام الله علیها)
وهب بن عبدمناف از قريش بوده و از زيباترين و عفيفترين و محبوبترين و با عاطفهترين زنان خاندان قريش بوده كه پس از مراجعت از ميعادگاه و قربانى ده شتر براى خواستگارى آمنه فرستاد و او را براى عبداللَّه تزويج كرد آمنه هم مانند بسيارى از زنان عرب دلباخته جمال زيباى عبداللَّه بود آمنه يگانه دختر و شمع فروزان خاندان وهب بود و به اين ازدواج با نهايت علاقه تن درداد و كمال رضايت را داشت اما از آنجایی كه دست قدرت اين بانوى جوان با فضيلت را براى مادرى يك شخصيت بزرگى پرورش داده با پدرى چون عبداللَّه كه بهترين جوانان با فضيلت عصر خود بوده اقتران نَيّرَين حاصل كرد. ولى متأسفانه زود افول كرده و آمنه هم پس از مدت كوتاهى كه اين فرزند را تربيت كرد بدرود زندگى گفت و ناكام از جهان برفت آمنه در لطافت و ملاحت و عفّت و فضيلت و تقوى، ستارهی درخشان قبيله ی عبدمناف و عبدالمطلب بوده اما سنگ فراق شيشه ی عمر آنها را شكست و وصل آنها را مبدّل به فراق و مرگ ساخت و حسرت و آرزوهاى بسيار به خاك بردند اما همه آنچه را مىخواستند در فرزند برومندشان بروز كرد و آنها را زنده نام و جاويد گردانيد.
آمنه از رواه به حساب رفته و از او روايت مىكنند كه گفت چون فرزندم متولد شد ديدم دو دست بر خاك نهاده و سر به سجده گذاشت و سپس دستها به آسمان بلند كرد و دعائى خواند.
آمنه در سال 576 از مكه به مدينه رفت و امايمن كنيز خود را همراه داشت كه در (اَبوا) بين مكه و مدينه مريض شد و از جهان درگذشت و براى اولين بار بار سنگينى از فراق و مرگ مادر را بر دوش محمد (صلی الله علیه وآله و سلم)گذاشت. پیغمبر (صلی الله علیه وآله و سلم) شش ساله بودند كه كاملاً فراق مادر دل او را جريحهدار نمود، مضافاً به آنكه گاهى سراغ پدر هم مىگرفت امايمن پس از آمنه پرستار و به منزله مادر آن حضرت بود.[3]
5- حضرت محمد (صلی الله علیه وآله و سلم) پدر حضرت زهرا (سلام الله علیها)
يكى از مهمترين افتخارات فاطمهى زهرا 3 اين است كه رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) پدر آن حضرت است و عالم خلقت و موجودات هستى، مرهون خلقت پيامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) و اشرف مخلوقات است چنانچه در حديث قدسى پروردگار عالم مىفرمايند: « لو لاك لما خلقت الافلاك» [4]
اى پيامبر! اگر تو نبودى، من زمين و آسمان و اين هستى را نمىآفريدم. آرى او فضل و بركت و رحمت براى كل جهان هستى است و خداوند متعال , باز در اين باره مىفرمايند:
و ما ارسلناك الّا رحمه للعالمين[ [5]
ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم.
رسول خدا آن چنان ارزش و اهميت دارند، كه خداوند اوصاف وى را با اسماء مخصوص خود توصيف مىنمايد و مىفرمايد:
]لقد جائكم رسولٌ من انفسكم عزيز عليه ماعنتّم حريص عليكم بالمؤمنين رئوف رحيم [6]
به يقين، رسولی از خود شما به سويتان آمد كه رنجها و مشكلات شما بر او دشوار است، او اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.
آنچه در اين آيه با عظمت تعجبآميز می باشد، اين است كه پروردگار عالم دو اسم (رئوف و رحيم) از اسماء مبارك خويش را كه از اسماء توقيفيه است، برای حضرت به كار برده و اين نشانهى صفات الهى آن بزرگوار است.
از اين دو آيه مورد بحث استفاده مىشود، كه آن سرور كائنات و اشرف موجودات، اقيانوس رأفت و رحمت براى تمام عالميان بود. او خودش را براى ارشاد و هدايت تمام تودههاى مردم وقف كرده بود و دوست و دشمن، مسلمان و كافر، كوچك و بزرگ، همه و همه از فيض عطوفت وى بهرهمند مىشدند، زيرا رسالت رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) جهانى و جاودانى بوده و شعاع پرنور وجودى او براى كل عالم پرتوافكن بوده است. چنانچه قرآن مجيد به اين حقيقت اشاره نموده و مىفرمايد:
]و ما ارسلناك الا كافّهً للناس بشيرا و نذيراً[ [7]
ما تو را نفرستاديم جز براى همه مردم، تا آنان را به پاداشهاى الهى بشارت داده و از عذاب او بترسانى.
خوانندگان عزيز توجه دارند كه اين آيه از جمله آياتى است كه رسالت آن حضرت را براى كافّه ی مردم اعلان مىنمايد و در دو آيه (انبياء/ 107 و توبه/ 128) نيز، رأفت و رحمت آن بزرگوار را براى تودههاى مردم بيان مىكند.
سيرى ديگر در اخلاق پيامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) [8]
اگر بخواهيم به اخلاق و ويژگيهاى پيامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) اشاره كنيم،- چنانچه در حديث نيز آمده است- بايد بگوييم: اخلاق او، «قرآن» بود[9] زيرا، او تجسم قرآن به حساب مىآمد و در زندگي اش به تمام دستورات قرآن عمل مىكرد. (اين ادعا، از نظر كلاماللَّه مجيد مورد تأييد است).[10] و در آيه چهارم سوره قلم نيز خداوند متعال اخلاق آن حضرت را فوقالعاده (عالى) تعريف مىكند و مىگويد:
اى رسول گرامى اسلام! تو اخلاق عظيم و برجستهاى دارى.[11]
و در يك آيه ی ديگر نيز به آثار پربركت آن پرداخته و مىفرمايد:
به وسيله رحمت الهى در برابر مردم، مهربان و نرم شدى و چنانچه خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مىشدند....[12]
همان طورى كه قرآن مجيد مىگويد، آن بزرگوار اهل درد و اهل دل بود و مشكلات مردم را لمس مىكرد. و به احوالات نیازمندان رسیدگی می نمودند، تا جايى كه حضرت امام صادق علیه السلام مىفرمايند:
پيامبر خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) اصلاً نان گندم نخورد و از نان جو نيز هرگز سير نشد.[13]
و همسر آن حضرت (عايشه) مىگويد: رسول گرامى اسلام در عمرش از نان جو حتّى دو روز متوالى سير نشد تا اينكه از دنيا رفت.[14]
آرى او تمام ثروت همسرش حضرت خديجه3 را كه به وى بخشيده بود، در راه اعتلاى اسلام، به نيازمندان مسلمان داد و حتى در برابر درخواست فقيرى كه چيزى نداشت، تنها پيرهنش را از تنش درآورد و به او داد و خود از رفتن به مسجد بازماند.[15] و در بخش برخورد با مردم و مهربانى با آنان تا آنجا پيش رفت كه در جنگ احد، چون مورد تهاجم كفار قريش قرار گرفت و زخمهاى بىشمارى بر بدن نازنينش وارد گشت، اصحاب آن حضرت درخواست كردند كه وى دشمنان را نفرين كند. ولى او مىگفت: «من براى نفرين و لعنت مردم نيامدهام، بلكه هدف از بعثتم دعوت مردم و هدايت و شفقت آنان است. سپس فرمود: خداوندا! قوم مرا هدايت كن كه آنان نادانند.[16]
و در برابر بديها و خيانتهاى شَيّادان قريش، وقتى مكه را در ماجرای فتح مکه تسخير كرد، همه را مورد عفو و رحمت خود قرار داد، اگر چه در ميان آنان هبار بن اسود و وحشى (غلام ابوسفيان) و عكرمه بن ابىجهل و ... کسانی بودند، كه دختر حامله پیامبر را ترسانده و
تحت تعقيب و شكنجه قرار داده، جنينش را كشته بودند و حمزه سيدالشهداء را شهيد كرده بودند و بيست سال تمام تا آن وقت، در رأس مهاجمين و خيانتپيشگان با اسلام و مسلمين به مبارزه برخاسته بودند.[17]
خلاصه رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم)، در تمام سجاياى اخلاقى و كمالات انسانى به آخرين درجه ی کمال نائل آمد، « انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق»[18] را به تجسم عملى رسانيد و افتخارات دخترش حضرت زهرا 3را دو چندان كرد.
_____________________________________
[1]- فروغ ابدیت ج 1 ص 119- 118
[2]- فروع ابدیت ج 1 ص 139 تا 141
[3]- فروغ ابدیت ص 365
[4]- بحارالانوار، ج 15، ص 28، ح 48
[5]- انبياء/ 107.
[6]- توبه/ 128.
[7]- سبأ/ 28.
[8]- ما در بيان اخلاق و ويژگيهاى پيامبر خدا، هرگز قصد تفصيل نداريم، علاقهمندان، به كتابهاى سيرهى نبوى و تفسير آيات مربوطه به ويژه به كتابهاى شريف بحارالانوار از جلد پانزدهم تا بيست و دوم. فروغ ابديت و سفينه البحار واژهى «خُلق» مراجعه فرمايند.
هدف ما اشارهى كوتاهى، دلسوزی و اخلاق اجتماعى آن حضرت، به عنوان «پدر فاطمه 3» مىباشد، زيرا: بحث و بررسى اخلاق پيامبر 6كتابهاى مستقلى مىخواهد كه از عهدهى اين اثر مختصر خارج است.
[9]- (فكان خلقه القرآن): سفينه البحار، ج 1، ص 411.
[10]- ]آمن الرسول بما انزل اليه من ربه...[ بقره/285.
[11]- ] انك لعلى خلق عظيم[ قلم / 4
[12]- ] فبما رحمه من اللَّه لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك[. (آلعمران/ 159).
[13]- ما اكل رسولاللَّه خبز برقط و لاشبع من خبز شعير قط. (مكارم الاخلاق، ص 28).
[14]- ما شبع رسولاللَّه من خبز الشعير يومين حتى مات. (مكارم الاخلاق، ص 28).
[15]- اسراء/ 29.
[16]- انى لم ابعث لعانا ولكنى بعثت داعيا و رحمه اللَّهم اهد قومى فامهم لايعلمون. (سفينه البحار، ج 1 ص 412).
[17]- سفينه البحار، ج 1، ص 412.
[18]- مجمعالبيان، ج 1، ص 33- تفسیر نمونه، ج 24، ص 379- سفينه البحار، ج 1، ص 411.
نسب عالى حضرت زهرا (سلام الله علیها)
(زمان خواندن: 7 - 14 دقیقه)