ابوهريره كيست ؟

(زمان خواندن: 6 - 12 دقیقه)

او يكی از صحابه ای است كه در اواخر عمر پيامبر (ص) مسلمانان شد و بر پايۀ طبقات ابن سعد ، از طبقه نهم يا دهم خواهد بود . در اواخر سال هفتم هجری ، نزد رسول خدا ( ص) آمد و به اين ترتيب تاريخ نويسان می گويند : همراهی او با پيامبر (ص) از سه سال فراتر نمی رود . (1)  و برخی از آنان اين مدت را به كمتر از دو سال تقليل می دهند ؛ زيرا پيامبر او را همراه با بن الحضرمی به بحرين فرستاد و هنگامی كه پيامبر در گذشت او دربحرين بود .
ابوهريره از كسان‍ی نبود كه به جهاد و دلاوری مشهور شده باشند و نيز از سياستمداران و انديشمندان يا از فقها ی خويش حافظه نبود . و حتی خواند ن و نوشتن را نمی دانست به نزد پيامبر (ص) آمد تا شكمش را سير كند ، چنانكه خودش گفته است .
و پيامبر نيز همين گونه فهميد و او را درميان اهل صفه جای داد و هرگاه صدقه ای خوراكی برای پيامبر(ص) می اوردند آن را برای ايشان می فرستاد و او خود دربارۀ خويش روايت كرده است كه بسيار گرسنه می ماند و درراه صحابه می نشست و خود را به غش و بی حالی می زد به اميد اين كه او را به خانه ببرند و غذايی بدهند .
ولی او بخاطر روايات فروانی كه از رسول خدا (ص) نقل كرده شهرت يافته است روايات او از شش هزار حديث فراتر رفته و همين سبب شده كه توجه محققان را به خودجلب كند ؛ زيرا گذشته از كوتا ه بودن دوران مصاحبت خود با پيامبر (ص) دربارۀ حواد ثی روايت می كند كه هرگز درآنها حضور نداشته است .
برخی از محققان همۀ احاديث خلفای را شدين و « عشره مبشره » ( ده نفری كه مژده بهشت دارند ) و همسران رسول خدا (ص)‌و اهل بيت (عليه السلام ) را گردآوری كرده اند مجموع آنها به يك دهم يا حتی يك صدم روايات ابوهريره به تنهايی‌ نشده است با اينكه می دانيم از جملۀ اين افراد علی بن ابی طالب ( عليه السلام ) است كه بيش از سی سال پيامبر ( صلی الله عليه و آله ) را همراهی كرده است .
از همين جا انگشت اتهام روی ابوهريره نهاده شد و او را به دروغ و جعل حديث و تدليس متهم كرده اند و گفته اند كه نخستين راوی است كه دراتهام به دروغگويی متهم شد .
ولی اهل سنت و جماعت او را «راوية‌ الاسلام !! »  می خواند و بسيار گرامی می دارند و شايد برخی هم عقيده داشته باشند كه از علی (عليه السلام ) نيز داناتر بود !! زيرا خودش دربارۀ خويش روايت كرد ه است كه گفتم :‌يا رسول الله ! من از تو روايات فراوانی را می شنوم و فراموش می كنم . ....
فرمود :‌عبايت را پهن كن . پس مشت خود را پر كرد و فرمود : آن را جمع كن ، من آن را جمع كردم ، و ديگر چيز‍ی را فراموش نكردم . (1)

واكنش عمر نسبت به ابوهريره
ابوهريره به اندازه ای حديث از پيامبر (ص) روايت كرد كه عمر بن خطاب با تازيانه خود او را زد و به او گفت : بسيار روايت نقل می كنی و سزاوار آن هستی كه بر رسول خدا (صلی الله عليه و آله ) دروغ ببندی ؛ زيرا روايتی نقل كرده بود كه خدا آسمان و زمين را آفريد و  شمرده ديد هفت روز شده است چون عمر شنيد او را خواند و گفت كه آن حديث را دوباره برايش بخواند وقتی دوباره خواند ، عمر نيز دوباره او را زد و گفت : خدا می گويد درشش روز و تو می گويی در هفت روز ؟
ابوهريره گفت شايد آن را از كعت الاحبار شنيده باشم . عمر گفت : تا وقتی نتوانسته ای ميان روايات پيامبر ( صلی الله عليه و آله )‌و احاديث كعب الاحبار فرق بگذار‌ی پس حديث نقل نكن . (1)
از امير مؤ منان علی (‌عليه السلام )‌ نيز روايت شد ه كه فرمود :‌بدانيد دروغگوترين مردم بر رسول خدا ( صلی الله عليه و آله ) ( كه اكنون زنده اند ) ابوهريره دوس است .
عايشه نيز بارها او را دروغگودانسته و بسياری از احاديثی را كه رسول خدا (ص) نقل كرده رد نموده است و يكبار با زشت شمردن كار او گفت : كی شنيدی كه پيامبر (ص) اينگونه سخن بگويد ؟‌ به او گفت : تو به جای شنيدن حديث ايشان سرگرم آينه و سرمه دان و حنا بودی‌هنگامی كه عايشه بر دروغگو دانستن او پا فشاری‌كرد و او را مورد ارزيابی قرار داد دراين هنگام ابوهريره اعتراف كرد و گفت : من آن رااز پيامبر خدا (ص) نشنيده ام بلكه از فضل بن عباس شنيده ام . (3)
ابن قتيبه در خصوص اين روايت او را متهم ساخته و می گويد : ابوهريره پای فضل بن عباس را پيش كشيد با آنكه او مرده بود و حديث را به او نسبت داد تا به مردم وانمود كند كه از او شنيده است . (4) سير اعلام التبلای ذهبی


ابوهريره از ديدگاه اهل تسنن
ابوهريره در زمان زندگی خود ميان صحابه ره دروغگويی و تدليس و داشتن روايات دروغين فراوان معروف بود تا آنجا كه برخی از آنان او را مسخره می كردند و از او می خواستند كه مطابق ميل آنها حديث درست كند .
روايت شد ه كه يكی از افراد قبيله قريش پوستين تازه ای خريده بود و با پوشيده آن به خود نمايی می پرداخت روز‍ی از كنار ابوهريره می گذشت به او گفت : ای‌ابوهريره ! تو از رسول خدا(ص) بسيارحديث نقل می كنی ! آيا از پيامبر(ص) دربارۀ پوستين من چيزی نشنيده ای؟!
ابوهريره گفت :‌ از ابولقاسم شنيدم كه می گفت : يكی از پيشينيان در لباس‍ی نو ، خودنمايی می كرد كه خدا او را به كام زمين فرو برد و او پيوسته در آنجا فرو می رود تا قيامت بپا شود به خدا سوگند ! نمی دانم از قبيله يا خانوادۀ تو بوده است يا نه ؟‌! (1)
چگونه او را به دروغ و حديث سازی متهم نكنند با اينكه او خود گواهی می دهد كه از قوطی خود حديث در می آورد و آن را به پيامبر (ص) نسبت می دهد !
بخاری در صحيح خود آورده است كه :‌ابوهريره گفت : پيامبر  (ص) فرمود : بهترين صدقه آن است كه ثروتی بر جای بگذارد و دست بالا بهتر از دست پايين است و بايد از افراد زير نظر خود آغاز كنی .
زن می گويد : يا به من نان بده يا مرا طلاق گوی . و برده می گويد : مرانان بده و به كارگير و فرزند می گويد : به من غذا بده مرا به كه وا می گذاری ؟  گفتند : ای ابوهريره ! اين را از پيامبر (ص)‌ شنيدی ؟! گفت : نه اين از كيسه ابوهريره بود (2)
و معاويه او را به فرمانداری مدينه منوره گمارد . و برای او كاخ عميق را ساخت و او را به ازدواج زن اشراف زاده ای درآورد كه درگذشته ابوهريره خدمتگزار او بود .
اگر می بينيد كه ابوهريره وزير نزديك به معاويه است اين به خاطر دانش و شرف و يا برتری او نبود بلكه معاويه می ديد كه ابوهريره احاديثی دارد كه او آنها را می خواهد ودر صدد رواج دادن آن می باشد و اگر برخی از صحابه در لعن ابوتراب دودل بودند و بر ايشان دشوار بود ابوهريره علی (عليه السلام ) را در ژرفای خانه اش و در برابر شيعيان لغت می كرد ! ابن ابی الحديد روايت كرده است كه : ابوهريره هنگامی كه « در سال جماعت » با معاويه به مسجد كوفه آمد چون ديد كه مردم بسياری به پيشوا از آمده اند بر زانو نشست و دستش را به پيشانی خود كوبيد و گفت : ای مردم عراق ! آيا گمان می كنيد من بر پيامبر خدا (ص) دروغ می بندم و خودم را به آتش می سوزانم ؟‌به خدا سوگند ! شنيدم كه پيامبر خدا (ص) می فرمود : هر پيامبری حرمی دارد و حرم من در مدينه از عير تا نور است و هر كس در آنجا حادثه ای به پا كند لعنت خدا و همۀ فرشتگان و مردم بر او باد و من گواهی می دهم كه علی (ع)‌در آن حادثه ای به وجود آورد!
وجود اين سخن به معاويه رسيد او را پاداش داد و گرامی داشت و او را فرماندار ساخت . (1)‌
بی گمان ابوهريره به اين پست بالا يعنی فرمانداری مدينه پايتخت اسلام نرسيد مگر به پاس خدماتی كه برای معاويه و ديگر فرمانروايان بنی اميه انجام داده بود پاك است خدای كه حال مردم را دگرگون می سازد .
ابوهريره هوادار بنی اميه بود و آنان نيز از زمان عثمان بن عفاف و رهبر خود او را دوست داشتند نظر او دربارۀ  عثمان با نظر همه صحابه از مهاجر و انصار مخالف بود .
 او صحابه ای  را كه در قتل عثمان شركت داشتند ، يا در اين كار تحريك كرده بودند كافر می دانست.
ب‍ی گمان او علی بن اب‍ی طالب (عليه السلام ) را متهم به قتل عثمان می ساخت واين را از سخن او در مسجد كوفه می فهميم كه گفت: علی در مدينه حادثه ای پديد آورده واو را از زبان پيامبر (صلی الله عليه وآله ) و ملائكه همه مردم لعنت م‍ی كند!

به همين دليل ابن سعد در طبقات خود آورده است كه ابوهريره در سال  59 در گذشت و فرزند عثمان ، زير تابوت او را گرفتند و او را تا بقيع بر دوش كشيدند تا پاس نظر او دربارۀ   
عثمان را داشته باشند .
بخاری اين حديث را با سند از او آورده است : مردم می گويند: ابوهريره بسيار می گفت: اگر دو آيه در كتاب خدا نبود ، من هيچ را روايت نمی كردم سپس می خواند:

« ان الذين يكتمون ما انزلنا  من البينات والهدی من بعد ما بيناه للناس فی الكتاب اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون» .(2)

برادارن ما از مهاجرين ، بيشتر در بازار سرگرم معامله بودند . وبرادران ما از انصار ، بيشتر سرگرم پرداختن به اموال ودارايی خويش بودند و ابوهريره هميشه برای سير كردن شكم خود همراه پيامبر بود و در صحنه هايی حاضر می شد كه آنها نبودند و چيزها ی را حفظ می كرد كه آنها خفظ نمی كردند.(3)
پس چگونه ابوبريره میگ.يد : اگر دو آيه در كتاب خدا نبود ، من اصلا حدي نقل نمی كردم و دوباره در اينجا می گ.يد : من دو ظرف از پيامبر خدا نگه داشته ام ، يكی را در پخش كردم واگر ديگری را پخش می كردم ، اين گلو را می بريدند.(1)
آيا درد اينجا كه خودش گواهی می دهد كه با وجود آيه در كتلب خدا ، باز هم حق كتمان كرده است؟!
نبايد ابوهريره را سرزنش كرد ؛ زيرا خود ، ارزش خويش را می شناسد و دربارۀ خود گواهی داده است كه خدا و پيامبر ( صلی الله عليه وآله ) ولعنت كنندگان بخاطر پنهان كردن حديث پيامبر او را لعنت می كنند بلكه بايد اهل سنت و جماعت را سرزنش كرد كه ابوهريره را «روايۀ اهل سنت » می خوانند با اينكه خود او گواهی  م‍ی‌دهد كه روايات را پنهان كرده و تدليس و دروغ به كار برده است . و مسائل را با هم مخلوط كرده و حديث و اعترافات صحيحی است كه در صحيح بخاری و ديگر كتب صحاح اهل سنت و جماعت آمده است .

 

ابو جعفر اسكا فی گويد :
معاويه جماعتی از صحابه وتابعين را مامور جعل احاديث قبيحه در حق حضرت علی (عليه السلام ) نمود تا موجب طعن بر آن جناب گردد و پاداش فراوانی به ايشان می داد تا رغبت بيشتری در اين گونه تجاسر و خيانتها در ايشان پديد آمده وبر مجعولات ، دلگرم تر باشند( )
همين ابوهريره است كه چون معاويه به عراق آمد، در حضور او و جمع مسلمانان به علی بن ابی طالب اهانت نمود و او نيز به پاداش اين بی حيايی را والی مدينه گردانيد.
همين ابوهريره است كه هتاكی و ب‍ی پروائی در تجاسر را به جائی رسانيد كه حتی به رسول خدا ( صلی الله عليه و آله ) نيز اهانت نمود می گويد: از ايشان شنيده ام كه م‍ی  فرمود:
پروردگارا ، محمد بشری نيست ، غضب می كند همانطور كه ايشان غضب می كنند پس هر مومنی را كه آزارش نموده ويا دشنامش داده ويا تازيانه اش زده ام ، عمل مرا كناره گناه قرار بده ، ودر روز قيامت موجب تقرب و‍ی گردان ( )
با توجه به اينكه متقدمين از اصحاب رسول خدا ( صلی الله عليه وآله ) كه زودتر از ابوهريره اظهار اسلام نموده بودند و يا رسول گرامی اسلام معاشرت زيادی داشته و در غالب مجالس آن حضرت امير مومنان علی ( عليه السلام ) كه باب علم آن حضرت بوده ودر خطبه ای كه برای مردم ايراد نمودند ، فرمودند :
( ينحدر عنی السبيل و لا يرقی الی الطير ) حال چگونه ممكن است حتی توهم شود كه احاديث آن حضرت وساير صحابه پيامبر ( صلی الله عليه و آله ) به اندازه احاديث ابوهريره نباشد با اينكه او حدود سه سال بيشتر رسول خدا ( صلی الله عليه وآله ) را درك نكرده آن هم با آن وضع رقت باری كه از نظر معيشت داشته ، كه برای اعاشه و سير كردن شكمش همواره به خانه اين و آن رهسپاری شده است؟!!
   
آيا عايشه كه ده سال ، پيش از اسلام آوردن ابوهريره همسر رسول خدا ( صلی الله عليه وآله) بوده و در كانون وحی ، زندگی م‍ی كرده و در حدود 14 سال در محضر ايشان بوده ، و اندكی پيش از ابوهريره از دنيا رفته است ، چطور ممكن است كه عشری از اعشار منقولات ابوهريره را نداشته باشد ولی ابوهريره در مدت سه سال چند هزار حديث از آن حضرت نقل كرده باشد ؟
عقل سليم اين كذب آشكار را چگونه بپذيرد ؟ آيا هر با شعوری به سادگی و آسانی درك نم‍ی كند كه «ابوهريره » با كمال وقاحت و بدون هيچ بيم و باكی ، مجدانه به جعل احاديث اشتغال داشته است ؟

در نهايت بنا بر آنچه كه گذشت جز اين نمی توان قضاوت نمود : كسی كه قسمت اعظم عمرش به تكدی گذشته و دست حاجتش برابر اين و آن دراز بوده ، و چون به بيت المال مسلمانان رسيده از دزدی خوداری نكرده ، بطوری كه مضروب عمر قرارگرفته است ؛ حال كه راهی برای بدست آوردن نان و آش و رسيدن به اميال دنيوی و خائنانه خود پيدا نموده واز سفره انعام بی كران حكومتهای جور برخوردار گرديده ، مسلم است كه با همه مقدسات دينی به جنگ در می آيد و برای اينكه بيشتر جلب نظر كند و اربابان از هر گونه دروغ و افتراء و رسوائی باكی نخواهد داشت .