نظريه عدالت صحابه در ميزان نقد علمى

(زمان خواندن: 13 - 26 دقیقه)

1- تعريف صحابه در مکتب خلفاء:
ابن‏حجر در مقدمه الاصابه، فصل اول در تعريف صحابي مي‏گويد:
صحابي کسي است که پيامبر(ص) را درک کرده باشد. در حاليکه ايمان به آن داشته و مسلمان از دنيا رفته باشد، که اين شامل حال کسي مي‏شود که همنشين پيامبر بوده و يا لحظه‏اي او را درک کرده باشد، از او حديثي روايت کرده باشد يا نکرده باشد، در رکاب حضرتش جنگيده باشد و يا نجنگيده باشد، کسي ؟؟او را لحظه‏اي ديده باشد اگر چه با مجالست نکرده باشد و نيز کسي که به علت عارضه‏اي مانند نابينايي او را نديده باشد.(1)
در فصل ضابطه‏اي که مي‏توان صحابه بودن را جمع کثيري را استنباط نمود آورده است:
همانا ايشان در فتوحات خبر صحابه کسي را به امارت نمي‏گماشتند و همانا در سال دهم ؟؟؟ طائف کسي باقي نماند مگر آنکه اسلام آورد و همراه پيامبر در حجةالوداع شرکت نمود. و نيز در ميان اوس و خزرج در پايان عمر پيامبر کسي باقي نماند مگر آنکه مسلمان شود و پيامبر(ص) از دنيا نرفت در حاليکه احدي از آنان اظهار کفر کند.(2)
2- تعريف صحابه در مکتب اهل‏بيت(ع):
جمع صاحب عبارتست از واژه‏هاي صحب، اصحاب، صحاب، و صحابة.(3) صاحب به معني همراه(4) و ملازم(5) است و به کسي اطلاق نمي‏شود مگر اينکه ملازمت و همراهي زياد داشته است(6) و بطور کلي مصاحبت مستلزم مکث طولاني است.(7)
و بدان جهت که صحبت بايد بين 2 طرف باشد، روشن است که لاجرم بايستي لفظ «صاحب» و يا جمعش (صحب و...) به اسم مربوطه اضافه شود. همچنانکه در قران کريم آمده است: «يا صاحِبَيِ السّجن» و «اَصحابُ موسَي» و همچنين در زمان حضرت رسول(ص) گفته مي‏شده‏است: «صاحبُ رسولِ الله» و «اَصحاب رسولِ الله» يعني واژه صاحب را به رسول الله اضافه مي‏کردند. همچنانکه گفته مي‏شده‏است: «اصحابُ بيعةِ الشجرة» و «اصحابُ الصّفّه» که اصحاب به اين واژه‏ها اضافه شده‏است. و بطور کلي در آن زمان به ياران پيامبر(ص) لفظ اصحاب يا صاحب اطلاق نمي‏شده‏است و ؟؟؟ پيروان مکتب خلفا کلمه «صحابي» يا «اصحاب» را به جاي «اصحاب الرسول» بکار مي‏بردند و بنابراين، اين نوع نامگذاري به دست مسلمانان صورت گرفت و اصطلاحي قراردادي بود.
اين بود نظر دو مکتب درباره تعريف صحابه.
3- معيارشان در شناخت صحابه و بحث پيرامون آن:
علاوه بر آنچه که ذکر شد، تذکره‏نويسان درباره صحابه در مکتب خلفاء معياري براي شناخت صحابه آنگونه که ابن‏حجر در «الاصابه» مي‏گويد، مطرح کرده‏اند:
از خلاصه سخناني که از ائمه درباره مشخصات کسي که به عنوان صحابي شناخته مي‏شود، آمده‏است اگر چه که قول صريحي در اين باره وجود ندارد، قول ابن‏ابي‏شيبه در تأليفش از طريق مستند است که: در فتوحات خز صحابه را به امارت نمي‏گماشتند.(8)
و همچنين روايت ديگري که به روش مستند در اين زمينه نقل شده‏است قول طبري و ابن‏عساکر با استناد به سيف از ابي‏عثمان از خالد و عباده مي‏باشد که در آن آورده‏است:
رؤسا از صحابه بودند مگر آنکه کسي را جزء صحابه باشد نمي‏يافتند.(9)
در روايت ديگري از طبري به نقل از سيف آمده‏است:
خليفه عمر اگر کسي را پيدا مي‏کرد که بتواند به جاي صحابه در جنگ امارت کند، عدالت را در حق آنان رعايت نمي‏کرد، پس اگر کسي را نمي‏يافت به تابعين مي‏بخشيد و (در هر صورت) اصراري نداشت که رؤسا و فرماندهان از راويان باشند...(1 )
4- اختلاف بر سر معيار شناخت صحابه:
منبع دو روايت مذکور سيف است که به جعل حديث و کفر متّهم بود.(11)
سيف معياري را از طرف ابوعثمان روايت مي‏کند، کسي که در روايات سيف از خالد و عباده نقل قول مي‏کند و سيف مي‏گويد او همان يزيدبن‏أسيد غسا؟؟ است، که در واقع شخصيت خيالي و ساخته دست خود سيف مي‏باشد.(12)
و هر جا که چنين رواياتي از چنين کساني نقل مي‏شود، اسناد تاريخي خلاف آنست.
و صاحب اَغاني نقل مي‏کند:
امرؤالقيس به دست عمر اسلام آورد از طرف وي والي شد قبل از آنکه رکعتي نماز گزارد.(13)
و مفصل اين خبر در روايت پس از آن از عوف‏بن‏خارجه مرّي آمده‏است:
در دوران خلافت عمر(رض) نزد وي بود که مروي پاکج با موهاي کم و آويزان(14) از روي سر مردم به طرف عمر آمد و به او خلافتش را تبريک گفت.
پس عمر به وي گفت: تو کيستي؟
جواب داد: من مردي نصراني هستم، من امرؤالقيس‏بن‏عدي الکلبي هستم، پس عمر او را شناخت و گفت: چه مي‏خواهي؟ جواب داد: اسلام‏
پس نزد عمر اسلام آورد و وي پذيرفت و نيزه به او داد و از او خواست که والي قضاعه(15) در شام شود و ؟؟؟ مرد رفت در حالي که پرچم بالاي سرش در احتزاز بود... تا آخر حديث(16)
و همچنين در داستات امارت علقمه‏بن ؟؟؟ کلبي پس از مرتد شدنش در اغاني و اصابة(17) آمده‏است:
علقمه در زمان حضرت رسول الله(ص) اسلام آورد و جزء اصحاب ايشان بود سپس در زمان ابوبکر مرتدّ شد، ابوبکر خالد را به سوي او فرستاد و وي فرار کرد. گفته شده که سپس بازگشت و دوباره مسلمان شد.
و در اصابة نقل شده‏است:
وي در زمان عمر شراب خورد و حدّ بر او جاري شد پس به روم رفت و مورد اکرام پادشاه روم قرار گرفت، به وي گفت: تو پسر عموي عامربن ؟؟؟ هستي، او عصباني شد و گفت: من فقط به واسطه عامر شناخته مي‏شوم(18)، پس بازگشت و دوباره مسلمان شد.
و در اغاني و اصابه و اللفظ الاول آمده‏است:
وقتي علقمه‏بن‏علاثه به مدينه رفت در حاليکه مرتدّ شده‏بود و البته ميان او و خالدبن‏وليد دوستي بود، عمربن‏خطاب(رض) در دل شب در مسجد او را ديد و فکر کرد او خالد است زيرا آن دو شبيه هم بودند، پس به او سلام کرد. گفت: تو را عزل کرد جواب داد: اين چنين بود. گفت به خدا قسم فقط به علت کينه و حسد وي بر تو بود. پس عمر به او گفت: در برابر اين چه مي‏کني؟ گفت: به خدا پناه مي‏برم، ما مطيع تامّ عمر هستيم و کاري بر خلافش نمي‏کنيم.
و وقتي عمر مردم را فراخواند خالد و علقمه نيز براو وارد شد. آن دو کنار هم نشستند، پس عمر رو به علقمه کرد و گفت: اي علقمه تو بگو به خالد چه گفتي؟ پس علقمه رو به خالد کرد و گفت: اي ابوسليمان آيا آن را انجام دادي؟ جواب داد: واي بر تو، بخدا قسم قبل از اينکه تو ببيني، با تو مواجه نشدم و من تو را ديدم که آن مرد را ديدي. گفت: آري بخدا قسم او را ديدم. سپس رو به عمر(رض) کرده و گفت: اي اميرالمؤمنين! چيزي جز خير نشنيدي. عمر پاسخ داد: بسيار خوب، حال آيا حاضري والي «حوران»(19) شوي؟ گفت: آري. سپس عمر ولايت آنجا را به وي واگذار کرد و تا زمان مرگش والي آنجا بود: پس حطيئه در رثاي او شعر سرود... تا آخر. و در «اصابه» اضافه مي‏کند: سپس عمر گفت: اگر پس از من افرادي مانند تو حاکم باشد من بيشتر از فلان و فلان دوست دارم.
آنچه نقل کرديم حوادث تاريخ بود اما علماي مکتب خلفا بر روايات منقول از ظابطه براي شناخت صحابه پيامبر اکرم(ص) استفاده و استناد کردند و در شمار صحابه ؟؟؟ افرادي ساخته دست سيف عمر که متهم به کفر و الحاد است نيز آورده‏اند کساني که در کتاب «15 صحابي ساختگي» کاملا مورد بررسي قرار گرفته‏اند.
پس از امام بررسي نظر پيروان دو مکتب در مورد تعريف صحابه، اکنون در مورد عدالت صحابه در اين دو مکتب بررسي خواهيم داشت.
عدالت صحابه در دو مکتب‏
1- نظر پيروان مکتب خلفا در مورد عدالت صحابه:
عقيده پيروان مکتب خلفا بر آنست که همه صحابه عادلند و تمام معارف ديني را از آنها مي‏گيرند.
امام حافظ ابوحاتم رازي(2 ) حديث شناس در کتابش تقدمه مي‏گويد:
اما اصحاب رسول الله(ص) شاهد وحي و نزول قرآن بودند و تفسير و تأويل آن را مي‏دانستند، آنان کساني بودند که خداوند عزّوجل ايشان را براي همنشيني و ياري پيامبرش(ص) و برپايي دين و اظهار حقّش برگزيد و رازي شد که آنها صحابه او باشند و آنان را اسوه و رهبر ما قرار داد و آنچه که از طرف خداوند عزّوجل به آنها مي‏رسيد و نيز آنچه که در سنت و قانون قرار مي‏داد، حکم يا رد مي‏کرد، امر و نهي مي‏فرمود و يا تهديد و تأديب مي‏نمود همگي را حفظ مي‏کردند، آنها آگاه بودند و خوب عمل کردند و در دين تفقّه نمودند و با امر و نهي خدا در اثر نظارت پيامبر(ص) و اينکه ناظر بر تفسير و تأويل کتاب از جانب وي بودند، آشنايي داشتند، از او درس مي‏گرفتند و استنباط مي‏کردند پس خداوند جل و اعلي به واسطه منّتي که بر آنها گذارد، آنان را در موضع رهبري و قيادت قرار داد و هرگونه شک و دروغ و خطا و ترديد و تفاخر و تمسخر را از آنان دور کرد و آنان را عادلان امت ناميد. چرا که خداوند عزوجل در کتابش فرمود: «و اينچنين شما را امتي وسط قرار داديم تا شاهدان بر مردم باشيد» و پيامبر اکرم(ص) واژه (وسط) را «عدل» تفسير فرموده است پس ايشان عادلان امت، امامان هدايت، حجّتهاي دين و ناقلان کتاب و سنت بودند.
و خداوند عزوجل به تمسک به هدايت ايشان و پيروي طريقشان و تأسي از آنان امر کرده و فرموده است: (و پيروي کند غير از راه مومنين را ويرا بهمان طريق که برگزيده هدايت مي‏کنيم)(21)
و ما مي‏بينيم که حضرت رسول اکرم(ص) در بسياري از روايات، تأکيد زيادي بر ابلاغ سخنانش داشته شد و در بسياري از موارد اصحابش را مورد خطاب داده و فرموده است: «خدا زنده نگهدارد کسي را که سخن مرا مي‏شنود و آن را حفظ مي‏کند تا به ديگري برسناند و در خطبه‏اي ديگر مي‏فرمايد: «پس حاضران به غايبان برسانند» و نيز مي‏فرمود: از من روايت کنيد ولو يک آيه و بدون هيچ ترسي سخنان مرا بازگو کنيد.»
سپس اصحاب در نواحي و مناطق مختلف پراکنده شدند و در فتوحات و در جنگها و امارتها و قضاوتهاي بسيار شرکت کردند. و هر کدام در هر منطقه‏اي که بودند آنچه از از پيامبر(ص) گرفته و حفظ کرده بودند، منتشر ساختند و در آنچه که از آنان سئوال مي‏شد بر اساس مشاهداتشان از حضرت رسول اکرم(ص) فتوي مي‏دادند و با حسن نيتي که داشتند خود را تزکيه نمودند و براي تقرّب به خداوند، احکام و فرائض و سنّتها را به مردم مي‏آموختند، تا اينکه از دنيا رفتند و رحمت و مغفرت خداوند بر همه آنها باد.
ابن‏عبدالبرّ در مقدمه کتابش «الاستيعاب»(22) مي‏گويد: «عدالت همه آنها ثابت شده‏است.»
و سپس به بازگويي آيات و احاديثي در باب ارزش مؤمنين نظير آنچه که نقل کرديم، مي‏پردازد.
ابن‏اثير در مقدمه «اُسد الغابه»(23) مي‏گويد:
«... سنتهايي که پايه احکام و شناخت حلال و حرام در امور دين است بر پايه شناخت رجال و آشنايي با اسناد و راويان آنها و تقدم و تأخرشان نسبت به پيامبر سنجيده مي‏شود، و اگر انسان نسبت اينان آگاهي نداشته باشد بالطبع به اين مسائل هم ناآگاه خواهد بود و شايسته است که ابتدا به انساب و احوال ايشان شناخت پيدا کند....
و صحابه در همه مسائل به جز جرح و تعديل مانند راويان هستند، چرا که آنان (صحابه) عادلند و جرح و تعديل شامل حال آنان نمي‏شود....
حافظ ابن‏حجر در فصل سوم مقدمه «الاصابه»(24) در باب بيان حال عدالت صحابه چنين مي‏گويد.
اهل‏سنت همگي در عدالت صحابه اتفاق نظر دارند و فقط عده کمي از بدعت‏آورندگان مخالف اين نظريه هستند... و از ابن‏زرعه نقل شده‏است که گفت:
اگر ديدي کسي عيبي از يکي از اصحاب حضرت رسول(ص) مي‏گويد او را کافر بدان به اين دليل که رسول حق است، قران حق است آنچه که به آن آورده حق است، و همه اينها را صحابه به ما منتقل کرده‏اند، و چنين کساني مي‏خواهند شاهدان عيني کتاب و سنت را مورد سؤال و شک قرار دهند تا کتاب و سنت را باطل کنند و جرح نسبت به آنان سزاوارتر است و اينان کافر هستند(25)
اين بود نظر مکتب خلفا در باب عدالت صحابه و اکنون به نظر مکتب اهل‏بيت(ع) در اين مورد مي‏پردازيم:
2- نظر مکتب اهل‏بيت(ع) در عدالت صحابه:
نظر مکتب اهل‏بيت(ع) تابع و پيرو نظر قران است: به طوريکه در مدح صحابه مومن در قرآن و در زمان «بيعت شجرة» آمده‏است؛ «همانا خدا از مومنين راضي است زماني که زير آن درخت با تو بيعت کردند پس مي‏داند آنچه که در قلبهاي ايشان است پس آرامش را بر آنان نازل کرد و ثوابشان را پيروزيي نزديک قرار داد» (فتح/18)
البته اين تمجيد قران از مومنيني است که در بيعت شجره حاضر بودند و شامل حال منافقين مانند عبدالله‏بن‏اُبيّ و اوس‏بن‏خولي(26) نمي‏شود.
و همچنين در آنچه که قران در تقبيح منافقين فرموده‏است نيز تابع نظر قران هستند:
«و بعضي از کساني که از اعراب و از اهل مدينه در اطراف شما هستند، منافقانند و بر نفاقشان ثابت هستند و تو آنها را نمي‏شناسي ما آنها را مي‏شناسيم، آنها را بزودي دو بار عذاب مي‏کنيم و سپس به عذابي بزرگ بازميگردند.» (توبه/1 1)
و در بين آنان کساني بودند که خدا خبر به گناهکاري آنان داده‏است، همانا که ساحت مقدس حضرت رسول(ص) را به افک نسبت دادند(27) - پناه بر خدا از اين کلام -.
و باز در باب بعضي از آنان آمده‏است که: «و هنگامي که تجارت يا لهو و بيهوده‏اي را ببينند به سوي آن مي‏روند و تو را در حال نماز رها مي‏کنند» (جمعه/11) و اين در زماني بود که حضرت رسول(ص) در مسجد در حال ايراد خطبه نماز جمعه بودند.
و نيز در ميان آنان کساني بودند که قصد کشتن پيامبر(ص) را در عقبه ؟؟؟ در زمان بازگشتش از جنگ تبوک(28) يا حجةالوداع(29) داشتند.
مطلب ديگر اينکه تشرف به مصاحبت پيامبر(ص) امتيازي بالاتر از تشرف به همسري پيامبر(ص) نداشته است و همانا شأن آنان از مقام صحابه بالاتر بوده‏است و با اينحال در قران در مورد اينها (زنان پيامبر) مي‏خوانيم:
«اي زنان پيامبر هر کدام از شما گناه آشکاري کند عذاب خدا براي او و دو برابر خواهد بود و اين براي خدا آسان است.
و هر کس از شما مطيع امر خدا و رسولش باشد و عمل صالحي انجام دهد، ثواب او دو برابر خواهد بود و ما براي او روزيي نيکو مهيّا خواهيم کرد. اي زنان پيامبر شما مثل هيچکدام از زنان نيستيد.... (احزاب/3 - 32)
و در باب 2 نفر از آنان فرموده است:
«اگر توبه کنيد به سوي خدا پس همانا قلبهاي شما ميل کرده‏است و اگر با هم عليه او اتفاق کنيد پس همانا خدا يار اوست و جبرئيل و مؤمنان صالح و ملائکه پس از آن پشتيبان او خواهند بود» تا اين آيه که مي‏فرمايد: «خداوند براي کساني که کافر شدند زن نوح و لوط را مثال مي‏زند که تحت دو بنده صالح ما بودند به آنان خيانت کردند و آن دو نتوانستند آنان را از غضب الهي برهانند و به آنها گفته شد که همراه با دوزخيان وارد آتش شويد، و خدا براي کساني که ايمان آوردند همسر فرعون را مثال مي‏زند هنگامي که گفت خدايا براي من خانه‏اي در بهشت بنا کن... و همچنين مريم دختر عمران...» (سوره تحريم از اول تا آخر)
و پيامبر(ص) در باب ؟؟؟ ؟؟؟ از آنان در روز قيامت مي‏فرمايد:
«و همانا مرداني از امت من آورده خواهند شد پس (نامه اعمال آنان) از طرف چپ به آنان داده مي‏شود. پس مي‏گويم اي خدا اصحابم پس گفته مي‏شود: تو نمي‏داني که آنان پس از تو چه کردند، پس من مانند بنده صالح خواهم گفت: «و من تا مادامي که در بين ايشان بودم شاهد بر آنان بودم پس هنگامي که مرا ميراندي تو بر آنان ناظر بودي» پس گفته مي‏شود: همانا آنان از زمان جدائيشان (با تو) به گذشته خود بازگشتند»(3 )
و در روايت ديگري آمده‏است:
«همانا عده‏اي از اصحابم بر حوض بر من وارد خواهند شد که من مي‏دانم آنان با من مخالفت کردند پس مي‏گويم: اصحابم پس مي‏گويد: تو نمي‏داني پس از تو چه کردند»(31)
و در صحيح مسلم آمده‏است:
«همانا مرداني بر من بر سر حوض وارد مي‏شوند که به من پشت کردند، پس به آنان خواهم گفت: اي خدا اصحابم، پس به من گفته خواهد شد: تو نمي‏داني پس از تو چه کردند.(32)
3- معيار شناخت مؤمن و منافق:
در بين صحابه منافقيني بودند که فقط خدا آنها را مي‏شناخت و پيامبر(ص) خبر داده بود که علي را مؤمنان دوست دارند و منافقان دوست ندارند، همچنانکه امام علي(ع)(33)، ام‏المؤمنين ام‏سلمه(34)، عبدالله‏بن‏عباس(35)، ابوذر غفاري(36)، اَنس‏بن‏مالک(37)، عمران‏بن‏حصين(38) آن را روايت کرده‏اند و اين در زمان حضرت رسول(ص) شايع و مشهور بوده‏است.
ابوذر مي‏گويد: ما منافقين را نمي‏شناختيم مگر به تکذيبشان خدا و رسولش را و اعراض از صلوات و کينه علي‏بن‏ابي‏طالب(ع)(39)
و ابوسعيد خدري مي‏گويد: ما منافقين را با بغض و کينه آنان نسبت به علي‏بن‏ابيطالب(ع) مي‏شناختيم.(4 )
و عبدالله‏بن‏عباس مي‏گويد: ما در زمان پيامبر(ص) منافقين را از کينه‏شان نسبت به علي‏بن‏ابيطالب مي‏شناختيم(41)
و جابربن‏عبدالله انصاري مي‏گويد: ما منافقين را نمي‏شناختيم مگر به واسطه بغضشان نسبت به علي‏بن‏ابيطالب(ع)(42) و به همين دليل پيامبر(ص) در حق امام علي(ع) مي‏فرمايد: خدايا دوست بدار کسي را که او را دوست دارد و دشمن بدار کسي که او را دشمن مي‏دارد(43) پس ايشان در گرفتن تعاليم ديني از صحابي که با علي(ع) دشمني مي‏کردند و از او پيروي نمي‏نمودند، احتياط پيشه مي‏کردند از ترس اينکه صحابه از بين منافقيني نباشند که فقط خدا آنها را مي‏شناسد.
_________________________________
1) الاصابه 1: 1
2) همان 16
3) لسان العرب، ماده «صحب».
4) همان‏
5) مفردات راغب، ماده «صحب».
6) همان
7) همان‏
8) الاصابة ج 1: ص 13
9) الطبري ج 1: ص 2151 چاپ اوربا
1 ) الطبري ج 1: ص 2457 - 2458
11) رجوع شود به ترجمه سيف در ؟؟؟ جز اول کتاب عبدالله‏بن‏سبا
12) رجوع شود به «رواة مختلقون» و «عبدالله‏بن‏سبا» ج 4: ص 1117. چاپ بيروت. 14 3 ه
13) الأغاني ج 14: ض 158. چاپ ساسي
14) اَ؟؟: کسي که جلوي پاهايش به هم نزديک و پاشنه پاهايش از هم دور است. اَجلح: کسي که موهايش از دو طرف ريخته باشد. امعر: کم‏مو
15) قضاعه: شامل قبيله‏هاي بزرگي مي‏شد، که عبارتند از قبايل حيران و بهراء و ؟؟؟ و جهينه، که سرگذشت آنان در ؟؟؟؟ انساب ابن‏حزم ص 44 - 46 آمده‏است. محل اقامت و سکني‏ آنان ابتدا در «شحر» و سپس در «نجران» و پس از آن در «شام» بوده‏است آنان سرزميني بين شام و حجاز تا عراق را تحت تصرف داشتند. رجوع شودبه ماده «قضاعه» در معجم قبائل العرب ج 3: ص 957.
16) اغاني ج 14: ص 57. چاپ ساسي، و همچنين ابن‏حزم در ؟؟؟ انساب العرب: ص 284 به طور خلاصه نقل کرده‏است.
17) شرح حال وي در اصابه ج 2: ص 496 - 498 و اغاني ج 15: ص 56. چاپ ساسي آمده‏است. و داستان علقمه و عامر در اغاني ج 15: ص 5 - 55 و در ؟؟؟ ابن‏حزم: ص 284 نقل شده‏است.
18) علقمه و عامر اختلافاتي داشتند که اهل حديث آنها را نقل کرده‏اند: در اغاني ج 15: ص 5 چاپ ساسي آمده‏است: روزي علقمه در حال بول کردن بود، سپس چشم عامر به او افتاد و گفت تا به حال عورت مردي به اين زشتي نديده بودم... پس علقمه گفت: اما به خدا قسم ؟؟؟ و عامر گفت: بخدا قسم من از نظر حسب و نسب از تو بالاتر و شريفتر هستم... علقمه گفت من در حال خواب ؟؟؟ از تو بهترم و عامر جواب داد: من نزد زنان تو محبوبترم... تا آخر قصه که در اغاني نقل شده‏است. شرح حال علقمه در «اصابه» نقل شده‏است و علقمه دوست نداشت که بواسطه پسرعمويش عمر اکرام شود.
19) حوران: منطقه‏اي وسيع در اطراف دمشق است با روستاها و مزارع بيشمار، معجم البدان ج 2: ص 358
2 ) نام وي ابومحمد عبدالرحمن‏بن‏ابي‏حاتم رازي است و در سال 327 ه از دنيا رفته‏است. کتاب وي «تقدمة المعرفة لکتاب الجرح و التعديل» نام دارد. انتشار حيدرآباد 1371 ه. و آنچه نقل شد مربوط به صفحات 7 تا 9 اين کتاب است.
21) نظر پيروان اهل‏بيت(ع) آنست که مقصود از همه اينها مومنين هستند همچنانکه آيه بر ان تصريح دارد و ان شاء الله در مورد اين مطلب توضيح بيشتري خواهيم داد.
22) کتاب استيعاب در مورد اسامي اصحاب است و متعلّق به حافظ محدث ابي‏عمر يوسف‏بن‏عبدالله‏بن‏محمدبن‏عبدالبر نمري قرطبي مالکي است (363 - 463 ه) و ما اين مطلب را از نسخه حاشيه الاصابه جلد 2 ذکر کرديم.
23) اُسدُ الغابه در باب شناخت صحابه است و مؤلف آن ابوالحسن عزّالدين علي‏بن‏محمدبن‏عبدالکريم الجزري معروف به ابن‏اثير مي‏باشد(ت: 63 ه) 1:3.
24) الاصابه في التمييز الصحابه متعلق به حافظ شهاب الدين احمدبن‏علي محمد ؟؟؟ عسقلاني شافعي معروف به ابن‏حجر (773 - 852 ه) مي‏باشد و انتشارات‏1358 ه. مصر. ج 1: ص 27 - 22.
25) الاصابه ج 1: ص 18 - ابوزرعه همان عبيدالله‏بن عبدالکريم‏بن‏يزيد است. ابن‏حجر در تقريب و تذهيب ج 2: ص 536 ترجمه 1479 مي‏گويد: امام حافظ شخص مورد اعتمادي از گروه يازدهم راويان است که در سال 264 از دنيا رفت و صاحبان صحاح مسلم و ترمذي و نسائي و ابن‏ماجه، نقل قول مي‏کنند. من مي‏گويم: نمي‏دانم امام ابوزرعه در مورد منافقين از اصحاب پيامبر(ص) چه مي‏گويد.
26) رجوع شود به خبر بيعة الشجره (الرضوان) در مغازي واقدي و خطط مقريزي
27) اشاره به داستان افترايي دارد که آيات 11 تا 17 سوره نور در باب افترا به عايشه نقل مي‏کند و بر اساس آنچه که خود عايشه نقل مي‏کند و افترا به ماريه را بر اساس آنچه ديگران نقل مي‏کنند همچنين در جلد دوم احاديث ام‏المؤمنين عايشه نيز آمده‏است.
28) مسند احمد ج 5: ص 39 و 452 - صحيح مسلم ج 8: ص 122 - 123 باب صفات منافقين - مجمع ؟؟؟ ج 1: ص 11 و ج 6: ص 195 - مغازي واقدي ج 3: ص 1 42 - ؟؟؟ الاسماع مقريزي: ص 477 - تفسير آيه «هموا بما لم‏ينالوا به» 74/توبه در تفسير درالمنثور سيوطي ج 3: ص 258 - 259
29) در احاديث شيعه آمده‏است که در زمان رجوع حضرتش از حجةالوداع و به مناسبت واقعه غدير خم در سرزمين ؟؟؟ بوده‏است. رجوع شود به بحار 28: 97 چتاپ المکتبه الاسلاميه - تهران - 1392 ه.
3 ) بخاري، تفسير سوره مائده، با ايها الرسول بلغ ما انزل اليک، و تفسير سوره انبياء، و ترمذي. بابها صفات قيامت و آنچه که در مورد حشر آمده‏است و تفسير سوره طه.
31) بخاري، کتاب دعوات، باب «في الحوض»، ابن‏ماجه، کتاب مناسک، باب خطبه يوم النحر، ح 583 ، و مسند احمد ج 1: ص 453 و ج 3: ص 28 و ج 5: ص‏48
32) صحيح مسلم، کتاب الفضائل، باب اثبات حض نبيّنا، ح 4 .
33) امام علي(ع) پسر عموي پيامبر و فرزند ابوطالب‏بن‏عبدالمطلب بود و در دل کعبه به دنيا آمد همچنانکه حاکم در المستدرک ج 3: ص 483 و مالکي در فصول المهمة و مغاز؟؟ شافعي در مناقب و ؟؟؟ در نورالابصار: ص 69 نقل کرده‏اند. ولادتش در 13 رجب سال 3 عام‏الفيل بوده‏است. مهاجرين و انصار در سال 35 با وي بيعت کردند، و در شب 19 ماه رمضان سال 4 هجري در محراب مسجد کوفه ابن‏ملجم مرادي بر او ضربتي وارد کرد و در 21 رمضان همان سال از دنيا شهيد شد. اصحاب صحاح 536 حديث از او نقل کرده‏اند، سرگذشت وي در استيعاب، اُسدالغابه، الاصابه و صفحه 276 جوامع السيره آمده‏است. و روايت او در باب منافقين در صحيح مسلم ج 1: ص 61 باب الدليل علي ان حبّ الانصار و عليّ من الايمان و بغضهم من علامات النفاق (دليل بر اينکه دوستي انصار و علي از ايمان است و بغضشان از نشانه‏هاي نفاق)، و در صحيح ترمذي ج 13: ص 177 باب مناقب علي و سنن ابن‏ماجه باب 11 از مقدمه‏اش و سنن نسائي ج 2: ص 271 باب علامت مؤمن و علامت منافق از کتاب الايمان و ؟؟؟، و خصائص نسائي: ص 38 و مسند احمد ج 1: ص 84 و 95 و 128 و تاريخ بغداد ج 2: ص 255 و ج 8: ص 417 و ج 16: ص 426 و حلية الاولياء ابي‏نعيم ج 4: ص 158 آمده‏است و حديث صحيحي متفق بر آن هستند و تاريخ اسلام ذهبي ج 2: ص 198 و تاريخ ابن‏کثير ج 7: ص 354 و سرگذشتش در استيعاب ج 2: ص 461 و اُسدُالغابه ج 4: ص 292 و کنزالعمال ج 15: ص 1 5 و ؟؟؟؟ النضره ج 2: 284.
34) ام‏سلمه هند دختر ابي‏اميه‏بن‏مغيرة قرشي مخزومي: قبل از پيامبر همسر ابي‏سلمةبن‏عبدالاسد مخزومي بود که از اولين مسلمانان بودند و به حبشه و سپس به مدينه هجرت کردند و وقتي ابوسلمه در اُحد مجروح شد و درسال سوم هجري از دنيا رفت همسر پيامبر شد و البته فرزنداني از قبل داشت و بعد از شهادت امام حسين(ع) در سال 6 وفات يافت. اصحاب صحاح 378 حديث از وي نقل کرده‏اند: سرگذشت وي و همسرش در اُسدالغابه و جوامع ؟؟؟: ص 276 و تقريب التهذيب ج 2: ص 617 آمده‏است حديث وي در مورد منافقين در صحيح ترمذي ج 13: ص 168 و مسند احمد ج 6: ص 292 و استيعاب ج 2: ص 46 از طرق متعدد و تاريخ ابن‏کثير ج 7: ص 354 و کنزالعمال ج 6: ص 158 چاپ اول آمده‏است
35) عبدالله پسر عموي پيامبر و فرزند عباس‏بن‏عبدالمطلب بود، سه سال قبل از هجرت به دنيا آمد و در سال 68 در طائف از دنيا رفت و اصحاب صحاح 166 حديث از وي نقل کرده‏اند، سرگذشت وي در اُسدُالغابه و الاصابه و جوامع السيره: ص 276، آمده‏است.
36) اَبوذر جندب يا بريدبن‏جناده يا عبدالله يا سکن يا غير آن: از اولين مسلمانان و آخرين مهاجران بود، و کليه جنگهاي پيامبر پس از جنگ بدر را درک کرد و در سال 32 هجرت در تبعيدگاه ربذه از دنيا رفت، اصحاب صحاح 281 حديث از وي نقل کرده‏اند، سرگذشت وي در التقريب ج 2: ص 42 و جوامع السيره: ص 277 و جزء دوم عبدالله‏بن‏سبا آمده‏است.
37) اَنس‏بن‏مالک‏بن‏نضر انصاري خزرجي: روايت شده که وي 1 سال به پيامبر خدمت کرد. ؟؟؟؟ که اشاره شده‏است به آن در اعلاق نفيسه: ص 122 و شرح مفصل‏تر آن در نهج‏البلاغه ج 4: ص 388 آمده‏است. در بصره بعد از سال 9 از دنيا رفت، اصحاب صحاح 2286 حديث از وي نقل کرده‏اند، سرگذشت وي در اُسدالغابه و التقريب و جوامع السيرة: 276 آمده‏است و روايتش در مورد منافقين در کنزالعمال ج 7: ص 14 چاپ اول آمده‏است.
38) اَبوبخيه عمران‏بن‏حصين خزاعي کعبي: در سال جنگ خيبر اسلام آورد و از اصحاب پيامبر بود سپس به کوفه رفت و در سال 52 در بصره بدرود حيات گفت، اصحاب صحاح 18 حديث از وي نقل کرده‏اند و روايت او در باب منافقين در کنزالعمال ج 7: ص 14 چاپ اول و سرگذشت او در التقريب ج 2: ص 72 و جوامع السيره: ص 277 آمده‏است.
39) مسترک صحيحين ج 3: ص 129 و کنزالعمال ج 15: ص 91
4 ) ابوسعيد سعدبن‏مالک‏بن‏سنان خزرجي خدري: از جنگ خندق به بعد را درک، در سال 63 يا 64 يا 65 در مدينه وفات يافت‏و البته بعضي هم سال وفات وي را 74 نقل مي‏کنند، اصحاب صحاح 117 حديث از وي نقل کرده‏اند، سرگذشت وي در اُسدُالغابه ج 2: ص 289 و التقريب ج 1: ص 289 و جوامع السيره ص 276 آمده‏است و حديث وي در مورد منافقين در صحيح ترمذي ج 13: ص 167 و حلية ابي‏نعيم ج 6: ص 284 نقل شده‏است.
41) در تاريخ بغدادي ج 3 : ص 153 مي‏گويد: نزد ابن‏مسعود بودند پس ابن‏عباس آيه «يعجب الزراع ليغيظ بهم الکفار» را تلاوت کرد، علي‏بن‏ابيطالب سخن گفت، پس گفت: انا کنا نعرف... تا آخر حديث
42) جابربن‏عبدالله عمرو انصاري سلمي: صحابي و فرزند صحابي بود. همراه پدرش در بيعت عقبه و همچنين در 17 غزوه همراه پيامبر و نيز در صفين همراه امام علي(ع) شرکت داشته و پس از سال 7 در مدينه از دنيا رفت؛ اصحاب صحاح 154 حديث از او روايت کرده‏اند، سرگذشت وي در اُسدالغابه ج 1: ص 256 و 257 و التقريب ج 1: ص 122 و جوامع السيره: ص 276 و روايتش در باب منافقين در الاستيعاب ج 464 و الرياض النضرة ج 2: ص 284 و در تاريخ ذهبي ج 2: ص 198 آمده‏است. و کلام او يعني «ما منافقين امت را نمي‏شناختيم» در مجمع الزوائد ج 9: ص 132 و کلام او «ما انصار، منافقانمان را نمي‏شناختيم... آمده‏است.
43) صحيح ترمذي ج 13: ص 165 باب مناقب علي و سنن ابن‏ماجه: باب فضل علي ح 116 و خصائص نسائي ج 4: ص 3 و مسند احمد ج 1: ص 84 و 88 و 118 و 119 و 152 و 33 و ج 4: ص 281 و 368 و 37 و 372 و ج 5: ص 3 7 و 347 و 35 و 358 و 361 و 366 و 419 و و 568 و مستدرک الصحيحين ج 2: ص 129 و ج 3: ص 9 و رياض النضرة ج 2: ص 222 - 225 و تاريخ بغداد ج 7: ص 377 و ج 8: ص 39 و ج 12: ص 343 و منابع ديگر.
-------------------------------------
سوال کننده : محسن معصومی
منبع : www.alsoal.ir

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page