جوان و حلّ قدرتمندانه مشكلات
عليرضا روستايى
شايد سؤالاتى از قبيل: چرا اوضاع ما چنين شده است؟ چرا من شغل مناسبى ندارم؟ چرا درس بخوانم؟ چرا آينده من نامعلوم است؟ چرا همه با من بدند؟ چرا اين قدر بدبختم؟ چرا درآمد مكفى ندارم؟ و ... را از خود پرسيده و يا با دوستان خود در ميان گذاشته باشيد. البته درست است كه اين مسائل و پديدهها دلايل و عوامل بيرونى نيز دارند كه نقش آنها را در ايجاد چنين وضعى نمىتوان ناديده گرفت؛ امّا ريشه بيشتر اين مشكلات و سؤالات را مىتوان در درون هر شخص يافت و با پى بردن به منشأ و علّت آنها مىتوان براى تغيير يا حلّشان راه پايانى يافت.
در اين مقاله، كوشش شده است كه فرمولها و راهكارهايى عملى جهت شناخت و تقويت قواى درونى و اراده ارائه شود، تا از طريق آن بتوان در جهت مسلّط شدن بر اوضاع و ايجاد تغييرات بيرونى مطلوب، گام برداشت. شناخت و به كارگيرى اين راهكارها، ما كمك مىكند كه اولاً بهتر و بيشتر بتوانيم علل واقعى ايجاد چنين مشكلاتى را بدانيم و ثانياً قادر باشيم راهحلهايى براى مقابله و دفع و رفع آنها بيابيم. و اكنون اين فرمولها:
1. دوستى با خداوند
ذكر نام و ياد خداوند، به انسان، چنان آرامش و اطمينانى مىبخشد كه در پرتو آن، انسان، قدرت خاصى به دست مىآورد. به تعبير قرآن: «دل، با ياد خداوند آرام مىگيرد». البته ذكر خداوند، نعمتى است كه بندگان خاص خداوند دارند؛ زيرا هرگاه شما ياد خدا كرديد، معلوم مىشود اوّل خدا به ياد شما بوده و به شما توفيق چنين كارى را عطا نموده است وگر نه به قول نظامى:
من ز كجا وين پر و بال از كجا
من كه و تسبيح جلال از كجا!
و برعكس، كسانى كه از خدا روى گرداناند و از ياد و نام خدا غافل و در تمام عمر نخواستهاند كه به اين موضوع بپردازند، زندگىشان با مشكلات و معضلات فراوانى مواجه مىشود كه به بيان قرآن: «هر كه از ياد من روى گرداند، زندگى دشوارى خواهد داشت» و بعد در جاى ديگر به دنبال علت آن هستند.
2. شروع كردن از خود و پرداختن به خويش
در اين خصوص، اعتقاد بر اين است كه انسان بايد ابتدا از خودش شروع كند؛ چرا كه انسان، خليفةالله است و قدرت خلق و تغيير به او عطا شده است:
اى نسخه نامه الهى كه تويى
واى آينه جمال شاهى كه تويى
بيرون ز تو نيست آنچه در عالم هست
از خود بطلب هر آنچه خواهى كه تويى.
جمله معروفى است كه شما نيز شايد شنيده يا خوانده باشيد كه: «انسانها معمولاً همان مىشوند كه مىانديشند». تصور انسان از خودش و از جهان پيرامونش راه و هدف او را تعيين مىكند. كسى كه خود را بدشانس، بدبخت و ناتوانْ خطاب و احساس كند، نبايد انتظار داشته باشد كه ديگران به خوشبختى او كمك كنند و به قول ناصر خسرو:
تو چون خود كُنى اختر خويش را بد
مدار فلك، چشم، نيك اخترى را.
پس در اين خصوص:
- مراقب تنهايى خود باش كه به انديشه تبديل مىشود؛
- مراقب انديشه خود باش كه به عمل تبديل مىشود؛
- مراقب عمل خود باش كه به عادت تبديل مىشود؛
- مراقب عادات خود باش كه به شخصيّت تبديل مىشود؛
- مراقب شخصيت خود باش كه به سرنوشت تبديل مىشود؛
... و سرنوشت را نمىتوان از سر نوشت!
پرداختن به خود و تسلط يافتن بر نفس خويش مىتواند در انجام دادن درست كارها به انسان كمك كند؛ چرا كه انسان هميشه در حال نبرد با دو قدرت و دشمن است: يكى مشكلات و موانع بيرونى و ديگرى وسوسهها و هجومهاى درونى. مقابله با اولى، دورى از تنبلى و تنپرورى و سستى و خُمود و البته كار و تلاش دائم را مىطلبد و مقابله با دومى، جرئت و جسارت و ايمان و شجاعت لازم دارد كه البته برترين فضائلاند و به همان اندازه به دست آوردنشان هم دشوارتر. اينها براى مقابله با دشمن درونى، لازماند. به قول حضرت مولانا:
اى شهان، كُشتيم ما خصم برون
ماند خصمى زان بَتَر در اندرون
كشتن آن، كار عقل و هوش نيست
هست شير و سُخره خرگوش نيست.
و در جاى ديگرى مىگويد:
نفسها همچون سگانِ خفتهاند
كه در آنها خير و شر بنهفتهاند
چون كه در گوشه خرى مُردار شد
صد سگ خفته بِدان بيدار شد.
3. داشتن هدف و برنامه روزانه زندگى
بىبرنامگى و بىهدفى، آمدى را به روزمرّگى مىكشاند و كسى كه دچار روزمرگى شود، به دام افسردگى و احساس بيهودگى در زندگى نيز خواهد افتاد. نتيجه روزمره زندگى كردن، اين است كه: انسان، هر چه برايش پيش مىآيد، انجام مىدهد، نه هر چه پيشبينى كند. هر چه براى او پيش مىآيد، مىخواهد، نه هر چه بخواهد، برايش پيش آيد؛ يعنى بارى به هر جهت! يعنى منتظر بخت و شانس و اقبال و ... بودن؛ يعنى متوقف شدن و تكرارى زندگى كردن. كمترين خطر اينگونه زندگى كردن، اين است كه از مردن نيز بدتر است.
داشتن هدف و برنامه، آدمى را به تفكّر و تلاش مستمر وا مىدارد كه حاصل آن، حركت و تغيير و رشد و موفقيت و جارى شدن است كه: «هستم اگر مىروم. اگر نروم، نيستم!».
كسى كه نداند در 24 ساعت آينده چه كارهايى قرار است انجام دهد، مجبور است كارهايى را كه قرار نيست، به اجبار و برخلاف ميل خودش انجام دهد و طبعاً نتايج ناخواسته و پيشبينى نشدهاى رخ خواهد داد.
4. ايجاد تغيير در نظام باورها
نظام باورها و نحوه تلقّى هر كس از خود و جهان پيرامونش، نوع نگاه، اهداف، برنامهها و كلاً همه هستى او را تحتالشعاع خود قرار مىدهد. پس بايد نظام باورهاى خود را نسبت به هستى و جهان، بهگونهاى تغيير داد كه از بدبينى، كجانديشى و افكار ويرانگر و مأيوسكننده خالى شود. كسى كه باور دارد جهان و هر چه در كيهان هست، آمدهاند تا به او كمك كنند، يا باور دارد كه ابر و باد و مَه و خورشيد و فلك در كارند تا او نانى به كف آرد و به غفلت نخورد، سرنوشت او، تفاوت خواهد داشت، با كسى كه اعتقاد دارد كه جهان و تمام آدم و عالم، كمر به كشتن او بستهاند و فلك، غدّار است و روزگار، كجمدار و بدرفتار! چرا كه اينگونه انديشيدنها نه تنها در شكلگيرى شخصيت و منش آدمى مؤثر است، بلكه در دستيابى يا عدم دستيابى انسان به كليدهاى فائق آمدن بر مشكلات نيز تأثير دارد.
تكرار، گفتن، گوش كردن، زمزمه كردن، نگاه كردن و امثال اينها، هر كدام پيامهايى به ضمير ناخودآگاه انسان ارسال مىكنند و هر يك از اين پيامها در جاى خود، تأثيرات و تغييراتى در درون آدمى ايجاد مىكنند. لذا در اين خصوص، عمل كردن به نكات ذيل براى شما سودمند خواهد بود:
الف. رها شدن از عادتهاى فكرى بد، مانند:
1. احساس اينكه ديگر نعمتها و امكانات به پايان رسيده است.
2. قضاوت درباره ديگران و سخن گفتن درباره چيزى بدون علم و اطلاع از آن.
3. وابستگى به اشخاص و اشيا و پديدهها.
4. احساس عدم توانايى در دستيابى به اهداف.
5. نگاه بدبينانه به چرخه هستى.
ب. عادت كردن به تكرار جملات مثبت و كوتاه و مؤثّر و محرّك، خطاب به خود، براى ارسال به ضمير ناخودآگاه، مثل:
1. آدم موفقى خواهى شد.
2. خطرپذير و دمْ غنيمتْ شمار باش.
3. همه بايد تو را با انگشت، نشان بدهند.
4. بايد مثل يك رئيس، لباس بپوشى.
5. قلبى پاك و مهربان داشته باش.
6. بايد اوّل بشوى.
7. آرام و مطمئن و بىهراس باش.
پرهيز از گفتن جملات مخرّب كه مانع پيشرفت آدمىاند و آدمى را دچار رخوت و يأس و ركود و سُستى مىنمايند، مثل: «دنيا ارزشى ندارد! آب باريكهاى ما را بس! پولدارها كجا رفتند؟ كسى بجز يك كفن نبرد! پول، كثيف است و مردم، گرگاند! عجب روزگار كج مدار بدرفتارى است! ...»، يك اصل است. توجّه داشته باشيد كه تكرار اين جملات، با توجه به بار منفىاى كه در خود دارند، چه اثر عميقى بر وجود آدمى مىگذارد و برعكس، تكرار هميشگى و هر روزه جملات مثبت مىتواند انسان را به يك فرد شاداب، و پر انرژى و هدفمند، جهت رسيدن به رفاه و افتخار، يارى دهد.
5. داشتن آرزوهاى ممكن و خيالهاى مثبت
آرزو داشتن و خيالپردازى، تا زمانى كه حالت افراط به خود نگرفته و از واقعيتْ دور نشده باشد، مىتواند مفيد باشد. تاريخ از آنِ كسانى است كه آرزو و هدف دارند. انسانى كه آرزو و هدف داشته باشد، فقر نمىشناسد. وقتى گفته مىشود: «آرزو بر جوانانْ عيب نيست»، شايد به همين دليل است كه آرزو، حركت و انگيزه و اميد لازم را براى رسيدن به هدف در آدمى ايجاد مىكند و چنان نيروى قوىاى است كه مىتواند آدمى را به هدف برساند و مانند سُكّان يك كشتى، جهت حركت را مشخّص مىكند. خيال، حتّى گاهى منشأ آگاهى و اطلاع آدمى مىشود كه مىتوان با آن، ديد و به كشف و اختراع و ابتكار، دست يافت يا آثار ادبى و هنرى پديد آورد.
پس خيلى مواقع، خيالها به واقعيتْ تبديل مىشوند. شما تصوّر كنيد اگر كسى مثلاً يكصد و پنجاه سال پيش مىگفت دستگاه كوچكى هست كه آدمها در فواصل دور از هم مىتوانند بهوسيله آن، هم صداى يكديگر را بشنوند و هم تصوير همديگر را ببينند، به او «خيالپرداز» مىگفتند. امّا چيزى كه آن روز رؤيا و خيال بود، اكنون، واقعيت يافته و از كجا معلوم كه خيال امروز، واقعيت فردا نگردد؟ اكنون تصور اينكه يك روز انسان بتواند به تنهايى مانند پرندگان، پرواز كند، شايد يك خيال باشد؛ امّا خيالى مبتنى بر واقعيتهاست و امكان علمى و عقلى دارد و چه بسا فردا به يك واقعيت بدل شود!
6. تلاش و كوشش و اعتماد به نفس
در مقابل اراده آهنين آدمى همه چيز امكانپذير است و اگر انسان به چيزى علاقهمند شد و براى رسيدن به آن تلاش مستمر داشت قطعاً بدان دست مىيابد. به قول دكتر على شريعتى: «آنجا كه عشق فرمان دهد، مُحال، سر تعظيم فرود مىآورد». به تعبير قرآن: «تنها آنچه انسان با سعى كوشش به دست مىآورد، براى او مىماند» و يافتن و رسيدن، راهى جز كوشش و خواستن ندارد و البته در اين راه، اراده نيز لازم است.
امّا نبايد فراموش كرد كه انعطافپذيرى و تطبيق و وفق دادن خود با شرايط نيز لازم است. البته اين موضوع نبايد به معناى عقبنشينى، منفعل بودن، دائم اثر پذيرفتن يا هميشه همرنگ جماعت شدن و ... باشد.
7. مطالعه و تحقيق و كسب دانش
جستجوى حقيقت، به انسان، آگاهى و بينش مىدهد و انسان را مهيّاى عزيمت و رهايى و آزادى معنوى مىنمايد. البته همه اينها يك شرط دارد و آن هم همراه شدن با توفيق الهى است كه قطعاً شامل احوال همه بندگان نخواهد بود و تابع رضايت الهى است.
اولاً بايد مراقب بود كه علم و درسِ آدمى باعث گمراهى نگردد. آنجا گفتهاند: «علم، خودش بالاترين حجاب معرفت است»، منظور، همين است و گاهى:
بدگهر را علم و فن آموختن
دادن تيغ است دست راهزن
و ثانياً بايد مراقب بود كه آدمى، عالم بىعمل و عامل بىعلم نگردد كه چون زنبورى بىعسل و درخت بىبار است. چه خوب است كه از علم در جهت مثبت و خير و نيكى استفاده شود. و چه خوش سرود حضرت مولانا، آنجا كه فرمود:
اى دهنده عقلها! فرياد رس
گر نخواهى تو، نخواهد هيچ كس
هم طلب از توست، هم آن بىتويى
ما كهايم؟ اوّل تويى، آخر تويى
هم بگو تو، هم تو بشنو، هم تو باش
ما يكى لاشيم با چندين تلاش
ما ز حرص و آز، خود را سوختيم
وين دعا را هم ز تو آموختيم
چون دعامان امر كردى، اى عجاب
پس دعاى خويش را كن مستجاب!
منابع:
1. درسهاى عملى براى تبديل شدن به يك سرمايهدار بزرگ، محمد پاكمنش
2. تكنولوژى فكر، عليرضا آزمنديان
3. قدرت شگرف درون، آنتونى رابيز، ترجمه: ميترا ميرشكار
حديث زندگى>شماره 24
جوان و حلّ قدرتمندانه مشكلات
- بازدید: 3277