نقش معنا در زندگى

(زمان خواندن: 7 - 14 دقیقه)

نقش معنا در زندگى
كشتى امن ايمان
كشتى ايام با حركت در اقيانوس زندگى سينه زمان را مى‏شكافد و همچنان به پيش مى‏رود و جذر و مدّ ناخوشيها و خوشيها، گاه و بى‏گاه، مهمان دل مسافران كشتى ايام مى‏شود و تكرار غروب و طلوع خورشيد، آنها را وادار مى‏كند كه در آيينه ايام، به تماشاى گذر عمر خود بنشينند و با خود بگويند: راستى كشتى ايام از كجا آمده؟ الآن كجا هستيم؟ و سرانجامِ ما چه خواهد شد؟ و... اما با شروع باد موافقِ خوشيها، تنها عده‏اى خاص به دنبال پاسخ مى‏روند.
اگرچه اين مسافران از شادى بى‏بهره نيستند، ولى هنگامى كه عقاب تيزپنجه ناكاميها و حوادث، كبوتر سفيد شاديها را زخمى و يا شكار مى‏كند، زمانى كه فرشته زيباى لبخند، جاى خود را به ديو نگرانيها و تلخيها مى‏دهد، و وقتى كه غول بى‏هويتى و يكنواختى بر سرنوشت انسان سايه مى‏افكند، مسافران را در دو گروه مجزّا مى‏يابى: آنهايى كه از گنج باورها و معنا و نيايش، محروم‏اند و رنگ قشنگ آرامش را نمى‏بينند چرا كه: (ألا بذكراللّه‏ تطمئنّ القلوب)(1) و اينهايى كه جليقه نجات «توكل» و «اعتماد به خدا» را به تن كرده‏اند و با عينك زيبابينِ تسليم به رضاى الهى، زينب‏وار، حتى در توفان پربلاى كربلا بجز زيبايى نمى‏بينند (ما رأيتُ إلاّ جميلاً).(2) آنهايى كه دچار گرداب تشويشها و پوچى شده‏اند و ابر سياه رنجها را پايان همه لذتها مى‏دانند و اينهايى كه دست دل در دست قرآن و عترت نهاده‏اند و پرچم غرورانگيز «حسين، كشتى نجات است و چراغ هدايت» را برفراز كشتى ايام به اهتزاز درآورده‏اند و براى عمرى، آرامش و امنيت را مهمان دل خود كرده‏اند.
اكسير زندگى
روحيه، معنا و باورها، اكسيرهايى هستند كه سراسر زندگى را تبديل به طلاى نشاط، پويايى و اميد مى‏سازند، به گونه‏اى كه در يك كلام مى‏توان گفت: «انسان، نان باورهايش را مى‏خورد و به آنها زنده است».
روحيه نداشتن و احساس بى‏ارزشى، يعنى مات شدن در صحنه زندگى و باختن سرمايه هستى. در مقابل، توجه به سرمايه وجودى خود و سيراب شدن از جهان بينى و ايدئولوژى دينى يعنى دميده شدن روحى تازه در كالبد بى‏رمق و پژمرده جسم خاكى انسانها.
ما در اين سراى تزاحمها و تعارضها با ناكاميها و بلاها روبه‏رو مى‏شويم و بيشتر از هر چيز، نيازمند روحيه و معنا هستيم و با همين روحيه و باورهايمان است كه خورشيد اميد و معنا را از پشت كوههاى يأس و ناكامى جلوه‏گر مى‏سازيم.
از جمله كارهاى با ارزشى كه در اين راستا براى ناكامان روحى صورت گرفته‏است، خدمات پزشكى (medical ministry)است كه كار آن، رسيدگى به وضع روحى بيمار در دوران بيمارى است. از حدود اوايل دهه 1960م، در بسيارى از دانشگاههاى بزرگ امريكا اين مسئله مطرح گرديد كه درمان بيمار، تنها با دارو و ساير مراقبتهاى پزشكى ميسّر نيست و اثرات درمانى اين خدمات به ميزان زيادى به روحيه بيمار بستگى دارد. هر قدر روحيه بيمار بهتر باشد، سرعت درمان وى بيشتر و خدمات درمانى، بهتر و موثّرتر است.
براى تأمين اين نظر، در «هيوستون» امريكا در مجتمع عظيمى كه مركب از بيش از پانزده بيمارستان و درمانگاه و چند دانشكده پزشكى است، مركزى به نام «مؤسسه مذهب (Institute of Religion) به صورت يك مركز آموزشى با دوره چهارساله به وجود آمد. دانشجويان اين مؤسسه در رشته «خدمات روحانى پزشكى» ليسانس مى‏گيرند. در اين مؤسسه، هيچ نوع دين يا مذهب خاصى به طور انحصارى مورد نظر نيست و آموزش داده نمى‏شود. علاوه بر آموزش اديان، مقولات و موضوعات فلسفى ـ اخلاقى، روانشناسى و روانكاوى در برنامه آموزشى قرار دارد. فارغ‏التحصيلان اين مؤسسه، در بيمارستانها در كنار ساير خدمات پزشكى با استفاده از اعتقادات مذهبى خود بيمار، خدمات معنوى ـ روحى به بيمار مى‏دهند، يا براى انجام دادن فرايض دينى به وى كمك مى‏كنند. همچنين در برنامه آموزشى دانشجويان پزشكى، چند واحد از دروس اين مؤسسه گنجانيده شده، تا پزشكان نيز بدانند كه توجه و رسيدگى به ذهن يا روان بيمار و معتقدات او، در درمان بيمار، نقش مؤثر و تعيين‏كننده‏اى دارد.
آرى، انسان، فقر محض است و بى‏خدا هيچ! با جريان يافتن دين در رگهاى روحى و معنوى انسان، زندگى معنا، نشاط و پويايى مى‏يابد و البته ديو سياه پوچى و نيستى، مهمان و آفت روحى كسانى است كه دين را افيون مى‏خوانند و با بستن چشمهاى خود، آفتاب پر فروغ عالم افروز را منكر مى‏شوند.
معنا خواهى
اگرچه حوادث تلخ، انسان را مثل گردابى در خود مى‏پيچانند و رنجها و تلخيهاى زندگى، آه از نهاد انسان برمى‏آورند و عصر تكنولوژى، بسيارى از نگرانيها و اضطرابها را براى بشر به ارمغان آورده است، امّا بايد بدانيم كه هر انسانى از «گنج معناجويى» برخوردار است ؛ گنجى كه در نهاد انسان به وديعت گذاشته شد و ظهور آن به زندگى، حوادث، رنج و مرگ، معنا مى‏بخشد.
دكتر ويكتور فرانكل، نويسنده و كارشناس بيماريهاى روانى، از بيمارانى كه از دردهاى كوچك و بزرگ رنج مى‏بردند، مى‏پرسيد: «چرا خودتان را نمى‏كُشيد؟» او از پاسخهاى بيماران خود، راهى براى درمان خود يافت. يك بيمار را عشق به فرزند به زندگى پايبند كرده است، ديگرى را كارهاى نيمه تمام و استعدادى كه هنوز به كار نرفته و سومى را توكل به آفريدگار جهان.
فرانكل در كتاب «انسان در جستوى معنا» از تجربه‏هايى كه باعث كشف روش درمانى او يعنى لوگوتراپى (معنا درمانى) شد، گفتگو مى‏كند. وى خود، مدّتى طولانى در زندان مرگبار نازيها اسير بود ؛ زندانى كه به گفته ايشان «فقط پنج درصد احتمال زنده ماندن برايم باقى گذاشته بود». فرانكل، پدر و برادر و همسر خود را در اين اردوگاهها از دست داد و از خانواده‏اش، تنها خواهرش از اين اردوگاهها جان سالم به در برده بود. چگونه كسى كه همه چيز را از دست داده بود، و از گرسنگى، سرما، خشونت و وحشيگرى رنجور بود و هر دم انتظار مرگ مى‏كشيد، زندگى را شايسته نگهدارى دانسته بود؟
وى مى‏گويد: در آن اردوگاهها افرادى كه در زندگى معنايى يافته بودند، براى رنجها و حتى مرگ، معنايى قائل بودند و روزنه‏هاى اميد در آنها هنوز بسته نشده بود ؛ امّا افرادى كه اعتقاد و باورى نداشتند، قبل از مردن و سوخته شدن اجسادشان در كوره‏هاى آدم‏سوزى، خود، مرده بودند.
در ادامه بحث، نظر ايشان را بيشتر توضيح خواهيم داد ؛ چرا كه روان‏پزشكى كه خود، اين دردها را چشيده، بى‏شك، حرفهايش شنيدنى‏تر خواهد بود!
جستجوى معنا
به عقيده فرانكل، تلاش براى يافتن معناى زندگى، نيروى اوّليه و فطرى است، نه نمودى ثانوى و عارضى كه از تحريك غرايز، سرچشمه گرفته باشد. مثلاً فرويد، دين و خدا را تشبيه به پدرِ انسان و فرزندش مى‏كند و مى‏گويد: كودك ناتوان و پانگرفته، در برابر قدرت، خشم و تحكّم پدر، همان وضع و حالتى دارد كه انسان بالغ در برابر تواناييها و قدرت طبيعتْ داراست. كودك در برابر پدر، ترس و وحشت دارد و از سوى ديگر مى‏داند كه همين پدر، او را در برابر خطرهاى احتمالى و حوادث، حفظ مى‏كند. از اين‏رو، بشر با قياس، خدايى در مقياس بزرگ‏تر مى‏سازد.
امّا فرانكل، دين‏باورى و معناخواهى را فطرى انسان مى‏داند و مى‏گويد: اين «معنا» براى هر فرد، منحصر به فرد است و با كشف شدن معنا در وجود هر فرد، معناجويى او هم ارضا خواهد شد و من ايمان دارم كه انسان مى‏تواند به خاطر آرمانها و ارزشهاى فطرى خود، زنده بماند و حتى بميرد.
وى براى اثبات حرف خود، چنين مى‏گويد: در فرانسه مطالعه‏اى انجام گرديد و نشان داد كه 89 درصد از افراد مورد مطالعه، ايمان داشتند كه انسان چيزى لازم دارد كه به خاطر آن زندگى كند و 61 درصد اظهار كردند كه در زندگى آنها كسى يا چيزى موجود است كه حتى حاضرند به خاطرش بميرند. او همين مطالعه را در بين كاركنان و بيماران خود در شهر وين انجام داد و اختلاف آن را با مطالعه قبلى فقط دو درصد يافت به همين خاطر مى‏گويد: معنا خواهى و معناجويى در زندگى حقيقت است نه وهم.
تهى بودن زندگى
يكى از بيماريهاى فردى و اجتماعى عصر جديد، احساس پوچى در زندگى و بى‏معنا بودن آن است. فرانكل از اين امر به خلأ وجودى يا تهى بودن زندگى ياد مى‏كند و مى‏گويد: «در زندگى امروزى، اين بى‏حوصلگيها و ملالتها بيش از افسردگيها و دلتنگيها مردم را به‏سوى روان‏پزشكان مى‏كشاند و هرچه زندگى بيشتر ماشينى مى‏شود، اين مسئله بحرانى‏تر مى‏گردد ؛ زيرا اوقات فراغت مردم، زيادتر خواهد شد و بدبختانه مردم نمى‏دانند با اين اوقات آزاد، چه كنند؟».
فرانكل نمونه آشكار اين مسئله را چيزى به نام «پريشانى روزهاى تعطيل» ياد مى‏كند ؛ يعنى آن دلتنگى و ناراحتى عميقى كه معمولاً روزهاى تعطيل و اوقات فراغت به سراغ افراد مى‏آيد. وقتى فشار كار هفته، تمام مى‏شود و يا ساعات فراغت، زيادتر مى‏گردد، شخص درمى‏يابد كه محتوا و معنايى در زندگى او وجود ندارد. شمار خودكشيهايى كه مى‏توان دال بر اين خلأ وجودى دانست يا در آن سهيم شمرد، كم نيستند. پديده‏هاى فراوانى مانند: الكُليسم، اعتياد، بزهكارى، بى‏هويتى جوانان و بحرانهايى كه در زندگى بازنشستگان و پيران ديده مى‏شود، وابسته به همين تهى شدن زندگانى است.
مفهوم «معنا»
معنا مى‏تواند مفهوم وسيعى را زير چتر خود بگيرد. در يك تقسيم‏بندى مى‏توانيم بگوييم كه «معنا» بر دو قسم است: معنايى كه با مذهبْ همراه است و معنايى كه اين جهانى صِرف است (مثل محبّت پدرى كه اعتقادى به خدا و حيات آخرت ندارد). البته هر كدام داراى مراتب و شدت و ضعف‏اند. معنا، هرچه باشد، براى زندگى و عشق به زيستن مفيد است ؛ اما بى‏ترديد، معناى مذهبى، چند ويژگى دارد كه به خاطر آنها، رنگ و محتوا و معناى زندگى اهل آن خيلى بيشتر است، از جمله: قوى‏تر، پايدارتر و كمال‏آور بودن است.
پدرى را فرض كنيد كه اعتقاد به خدا دارد و فرزندان و اموال خود را در بمباران دشمنان از دست داده است. اگر چه غم فراق ياران برايش تلخ است ولى شهادت را براى آنها رستگارى مى‏داند و صبر را بى‏خود و بدون اجر نمى‏شمرد. اين شخص، زندگى را تمام شده فرض نمى‏كند و فكر خودكشى به سرش نمى‏زند. آيا مصيبت بزرگ، براى افراد ديگر نيز همين طور قابل تحمّل است؟
چرايى در زندگى
اگر زندگى برايمان يكنواخت شده است، اگر صداى شكستن استخوانهايمان را در ناكاميها مى‏شنويم، اگر تلخيهاى دنيا، زندگى را برايمان تلخ كرده است و اگر با هر تبليغى چون خسى به اين طرف و آن طرف حركت مى‏كنيم، بدانيم كه هنوز جواب متينى براى سؤالهاى بنيادينمان نيافته‏ايم: از كجا آمده‏ام؟ به كجا مى‏روم؟ و در كجا به سر مى‏برم؟ سؤالهايى كه ريشه در باورهاى بنيادين دارند و به همين خاطر است كه در دين مبين اسلام، سفارش شده كه در پاسخ اين سؤالها (شناخت اصول دين) نبايد تقليد كرد ؛ يعنى خود شخص به مرحله‏اى از شناخت برسد كه دست عنايت خدا را در همه كارها ببيند. حكمت، قدرت و علم خدا را در جهان آفرينش به تماشا بنشيند، و دل به رهنمودهاى هاديان دين ببندد و توشه براى كوچ و سفر آن جهان خود تهيه نمايد. اين فرد در هر اتفاقى كه در جهان برايش رخ مى‏دهد، حكمت خدا را با چشم عقل و برهان مى‏بيند و به جايى مى‏رسد كه هر يك از احكام دين الهى (فروع دين) را با جان و دل قبول مى‏كند و شدت كارها و گرفتاريها و مصيبتها و يا فراوانى رفاه و ثروت و قدرت و امكانات، او را اندكى در انجام دادن فرايض دينى و انسانى‏اش سست نمى‏كند.
آرى! به قول نيچه: «آنكه چِرايى در زندگى دارد، با هر چگونگى خواهد ساخت». اين جمله پرمعنا، همان چيزى بود كه دكتر فرانكل براى روش خود (معنادرمانى) برگزيده بود. او سعى مى‏كرد افراد را با گوهر وجودى خودشان آشنا سازد تا با همان به جنگ ناكاميها بروند.
اعتقاد به خدا، نسخه روانشناسان امروز
امروز در علوم جديدى مثل روان‏پزشكى و روانشناسى بالينى، همان چيزهايى توصيه مى‏شود كه پيامبران تأكيد داشتند. چرا؟ به علت اينكه پزشكان روحى دريافته‏اند كه دعا و نماز و داشتن يك ايمان محكم به دين (به تعبير آنها: معنويت)، نگرانى، تشويش، هيجان و ترس ما را برطرف مى‏سازد. يكى از روانشناسان برجسته معاصر مى‏گويد: «كسى كه واقعا معتقد به مذهب است، هرگز گرفتار امراض عصبى نخواهد شد».(3)
از سويى ديگر، روانشناسان امروزى، خود، از مبلّغان «معنويت» گشته‏اند. آنها ما را از آن جهت به ديندارى تشويق نمى‏كنند كه از آتش جهنم آن دنيا رهايى يابيم، بلكه براى نجات از آتش جهنم اين دنيا (يعنى جهنم بيماريهاى روان ـ تنى مثل زخم معده و اختلالهاى عصبى و روانى و جنون) است كه گرويدن به دين را سفارش مى‏نمايند.
ويليام جيمز، پدر روانشناسى عملى، در نامه‏اى به يكى از دوستانش نوشته كه: «هرچه بيشتر از سالهاى عمرم مى‏گذرد، كمتر مى‏توانم بدون اعتقاد به معنا و دين، زندگى كنم». وى در جايى ديگر چنين مى‏گويد: «ايمان، يكى از نيروهايى است كه بشر به مدد آن، زندگى مى‏كند و فقدان كامل آن، در حكم سقوط بشر است».(4)
چرا ايمان به دين تا اين درجه آرامش و خونسردى و شكيبايى به ما مى‏بخشد؟ خوب است پاسخگويى به اين سؤال را به ويليام جميز واگذار كنيم كه مى‏گويد: «امواج خروشان سطح اقيانوس، هرگز آرامش اعماق آن را برهم نمى‏زنند. در نظر كسى كه بر حقايق بزرگ‏تر و با ثبات‏تر دستاويز دارد، فراز و نشيبهاى هر ساعته زندگى، چيزهاى نسبتا بى‏اهميتى جلوه مى‏كند. بنابراين، يك شخصِ واقعا متديّن، تزلزل‏ناپذير است و فارغ از هر دغدغه و تشويش، و براى انجام دادن هرگونه وظيفه‏اى كه روزگارْ پيش آورد، با خونسردى آماده و مهيّاست».(5)
منابع
1 . انسان در جستجوى معنا، ويكتور فرانكل، ترجمه: اكبر معارفى، تهران: دانشگاه تهران، 1380.
2 . روانشناسى كمال (الگوهاى شخصيت سالم)، دوآن شولتس، ترجمه: گيتى خوشدل، تهران: پيكان، 1379.
3 . رويكردى انتقادى به خاستگاه دين از نگاه فرويد، غلامحسين توكلى، تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردى، 1378.
4 . آيين زندگى، ديل كارنگى، ترجمه: جهانگير افخمى، تهران: ارمغان، 1376.
5 . خدا در ناخودآگاه، ويكتور فرانكل، ترجمه و توضيح: ابراهيم يزدى، تهران: خدمات فرهنگى رسا، 1375.
6 . دين و روان، ويليام جيمز، ترجمه: مهدى قائنى، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372.

________________________________________
1 . دل، آرام گيرد به‏ياد خداى (سوره رعد، آيه 28).
2 . جز زيبايى نديدم! (جمله‏اى است كه حضرت زينب، پس از واقعه كربلا فرمود).
3 . روانشناسى كمال، ص 21.
4 . دين و روان، ص 6.
5 . همان، ص 11 .
 مجلات >حديث زندگى>شماره 11

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page