هوس، پيامدها و علاجها ________________________________________
داشتن يا نداشتنِ هوس
به طور كلّى، بسيارى از افراد، نيروى اراده را با هوس، اشتباه مىكنند و تفاوتى بين آنها قائل نمىشوند. حال اگر بخواهيم به توضيح آن دو بپردازيم و آنها را معنا كنيم، هوس را «ميل (گرايش) غريزىِ سيرىناپذير» تعريف خواهيم كرد، در حالى كه اراده، «مُلزَم نمودن اختيارى خويشتن است به تأمين يك خواسته»، كه پس از تحقّق آن خواسته و يا با انصراف از آن، خاتمه مىيابد. از همين دو تعريف ابتدايى برمىآيد كه اوّلاً هوس، به خودىِ خود، منفى نيست و ثالثا به فعليّت رسيدن و عملى شدن هر هوسى، نيازمند اراده كردن است.
تجربه بشرى نشان داده است كه ما در زندگى نمىتوانيم همه چيز را تنها بر اساس هوسهاى خود پايهريزى كنيم و نظم و ترتيب ببخشيم. برخى موقعيتهاى دشوار و حادّ و پيچيده به موضوعاتى سواى اميال و هوسهاى ما مرتبط مىشوند. اگر ما از قبول اين اصل مسلّم سر باز زنيم، دير يا زود، هوسها (تمايلات) خود را با سؤالات بسيارى مواجه خواهيم ديد و طعم تلخ ناكامىها را خواهيم چشيد.
هوسْ داشتن يا نداشتن (به آن مفهومى كه روزانه در محاوره و مكالمه خود به كار مىبريم)، مبيّن هيچ اصلى نيست مگر اين كه از قبول يك موقعيت و يا از اطاعت از دستور مشخّص، سر باز زنيم. هنگامى كه مىخواهيم كار بخصوصى را انجام دهيم مىگوييم: «دلم مىخواهد»، ولى اگر آن كار، باب طبعمان نباشد، مىگوييم: «دلم نمىخواهد». پس هوس داشتن، مفهوم «قبول عملى» را پيدا مىكند و نداشتن هوس، «امتناع از انجام دادن آن عمل» را مىرساند.
تبعيّت از احساس ميل و بىميلى كه بهتر است در اين جا از آن، تحت عنوان «هوسبازى» ياد كنيم، در نهايت، از ما آدمهايى كاهل و خمود مىسازد ؛ چون هرگونه احساسِ شور و نشاط و ابتكار و نيز جرئت و شهامت را از شخص، باز مىستاند و ميل به تغيير دادنِ خويشتن و جهان را در او مىميرانَد.
انتخاب نحوه زندگى به طريق «هوس»، موجب آن مىشود تا سقف امكانات خود را پايينتر و پايينتر بياوريم و شكست آتى خود را سختتر بسازيم. شخصيتى كه تنها به نحوه ارضاى «هوس»هاى خود نظر دارد، با قاعدهاى كه خودش ساخته و پرداخته، باعث محدوديت و محكوميت خويش مىشود ؛ يعنى سرانجام به نقطهاى مىرسد ديگر جز برآوردن هوس و ميل غريزى، هيچ كارى برايش نمىماند، در حالى كه انسان، بجز هوسها يا همان گرايشهاى غريزى (طبيعى)اش كه اقتضاى سرشت حيوانى اوست، نيروهاى ديگرى نيز در درون خود دارد (مثل قوّه تعقّل و تفكّر) كه مىتواند به مدد آنها رشد و تعالى و تكامل يابد، حالْ آن كه هوسها، با فرسوده شدن تن آدمى و به تحليل رفتن قواى مادّى او، فرسوده مىشوند و يا ابزارهاى تأمين آنها (اعضاى بدن و حواسّ پنجگانه و...) ضعيف و ناكارآمد مىشوند.
هوس از ديدگاه دين
از ديدگاه دين، انسان، موجودى است كه عقل و شهوت، در وجودش با هم درآميخته است، به گونهاى كه گاهى قوه عقل، او را به جانب خويش مىكشد و تفكر و عقلگرايى سرلوحه كارها و برنامههاى او مىشود و گاهى قوه شهوت، او را به سمت خود سوق مىدهد و تمايلات و خواستههاى شهوانى در او فعّال مىگردند. آرى! بشر، چه بخواهد و چه نخواهد، همواره هوسها و تمايلاتى در وجود خود دارد كه او را به اين سو و آن سو، سوق مىدهند.
آنچه براى يك انسانِ كمالجو مهم است، چگونگى برخورد با اين هوسها و تمايلات درونى است؛ چرا كه در اثر پيروى نادرست از همه خواستهها و هوسهايمان، به تدريج، درخشندگى عقل و ايمان در وجودمان رو به خاموشى مىرود و در نهايت، به درجهاى پايينتر از حيوانات، تنزّل خواهيم كرد. قرآن مجيد مىفرمايد: «پيروى از هواى نفس مكن كه تو را از خداوند، گمراه مىكند».(1)
در سخنى از امام صادق(ع)، پيروى از هوسها، «بزرگترين دشمن براى مردم» معرفى گرديده است.(2)
بنابراين، با توجّه به آنچه گذشت، نتيجه مىگيريم كه انسان طالب كمال و سعادت و رشد و تعالى، كاملاً بر هوسها و تمايلات نفسانى خويش، نظارت دارد و در يك كلام، هوشيارانه نفس خويش را مديريت و رهبرى مىكند تا در مسير رسيدن به سعادت، خود را از فرو افتادن در درههاى تاريكِ خواستههاى «نامعقول» و «فُرو دست» و «غير انسانى» حفظ نمايد.
نفس انسان، خاستگاه هوسها
اگر انسان بخواهد هوسهاى خويش را كنترل كند و از طريق مبارزه با خواستهاى نامعقول خويش، راه كمال و تعالى را براى خود هموار سازد، در ابتدا بايد خاستگاه و منشأ اين خواستها را (كه همان نقش آدمى است) بشناسد و با ويژگىهاى آن آشنا شود.
يكى از ويژگىهاى مهمّ نفس، اين است كه اگر گرسنه شود، شِكوه و گلايه مىكند و پيوسته مىنالد و اگر سير گردد، طغيان مىكند. اگر انسان به هرچه نفس، خواستار آن بود، تن داد، نفس را به مانند اسب سركش در درون خود خواهد داشت كه ديگر نمىتواند آن را كنترل كند و از آن، سوارى بگيرد. پس اگر شخص مىخواهد هوسهاى خويش را كنترل كند، بايد اين اسب را رام كند و قدرى او را گرسنه نگه دارد و به همه خواستههايش پاسخ ندهد تا بتواند در مواقع لزوم، از آن، در راه رشد و تعالى و عبادت و اطاعت، بهره ببرد و همواره آن را مغلوب عقل و قانون (يا دين و انضباط اجتماعى) بنمايد.
آرى! همين نفس است كه راه را براى شيطان باز مىكند و انسان را دنبالهرو او مىگرداند و تا زمانى كه انسان، غافل و بىتوجّه باشد، او را تا مرز سقوط و هلاكت پيش مىبرد.
در حديثى از رسول خدا (ص) مىخوانيم: «دشمنترينِ دشمنان تو، نفس توست كه بين دو پهلويت قرار گرفته است».(3)
نفس در علم اخلاق و احاديث اسلامى، عاملى است كه انسان را تنزّل مىدهد و صفات پست و ضد ارزشها را در او جاى مىدهد. در مقابل، گرايشهايى كه موجب تعالى انسان مىشوند، برخاسته از عقلاند كه روح را پرواز مىدهند و به خدا نزديك مىكنند. طبق اين تعريف، انسان بايد تلاش كند تا از نفس (يعنى از عاملى كه با خواستههايش بشر را به سقوط و انحطاط مىكشاند) برحذر باشد و با آن به شدّت مبارزه نمايد و بر آن، مسلّط گردد. و هميشه اين نكته مهم را بداند كه فرمانبرى از نفس، اساس هر گرفتارى و سرچشمه هر گمراهى است.
مردم در برابر هوسها
به طور كلّى، مردم در برابر هوسهايشان به سه دسته تقسيم مىشوند:
دسته اوّل: مردمى كه به دلخواه خود عمل مىكنند و چيزى مانعشان نمىشود و همواره به دنبال لذايذ مادّىاند و به برآوردن همه هوسهاى خويش توجّه كامل دارند. اينان كسانىاند كه منزلت متعالى انسانى و نيز سعادت آخرت خويش را قربانى لذّتخواهى چند روزه خويش مىكنند. چنين افرادى براى تمايلات و هوسهاى خويش هيچ حد و مرز مشخصى نمىشناسند و لذا به آسانى به هر عملى دست مىزنند، حتّى اگر نافرمانى خدا و بر خلاف خِرد انسانى و قوانين اجتماع باشد.
دسته دوم: كسانى هستند كه براى خواستههاى نفسانى و هوا و هوس خويش حدّ و مرزى مشخص مىكنند و در حدّ توان و امكان، سعى دارند از موارد گناه و انحراف و نقض قوانين، دورى گزينند ؛ ولى از برآورده ساختن ساير خواستهها و تمايلاتشان خوددارى نمىكنند.
دسته سوم: كسانى هستند كه اصل را بر مخالفت با هرگونه هوا و هوس قرار مىدهند، مگر در مواردى كه رضاى خداوند در موافقت با تحقّق آن ميل و هوس باشد، آن هم صرفا به قصد جلب رضاى خداوند و نه به خاطر پيروى از هوا و هوس.
اصل در زندگى اينان، آن است كه هرچه دلشان مىخواهد و هوس مىكنند، انجام ندهند و در هر كارى معيارشان فقط رضايت خداوند متعال باشد. پيامبران الهى، امامان معصوم و نيز مؤمنان واقعى، جملگى از اين دستهاند، اگرچه در مراتب مختلف، قرار دارند. به طور كلّى، انسانى كه خواستار رشد و تعالى است. بايد با همّت و تلاش، خود را از مرتبه فروتر به مرتبه عالى برساند و نهايتا در جرگه دسته سوم درآيد.
دستورهاى اخلاقىاى كه از جانب معصومان(ع) رسيده است، بيشتر براى اين منظور است كه انسان را متوجّه كنند در چه موقعيّت حسّاسى قرار دارد و پاسخدادن به هر خواسته درونى و يا به ميل دلْ عمل كردن، موجب لغزش و سقوط او مىگردد و او را از خدا و حتّى از جايگاه متعالى انسانى او (به عنوان موجودى خردمند) دور مىكند ؛ چرا كه يا بايد از هوس تبعيت نمود و يا از خِرد، و اين دو با هم جمع نمىشوند.
آرى! انسان هر اندازه به دلخواه هوسهايش عمل كند، از خِردش، و ناگزير از خدا دور مىشود و هرچه به اعتماد عقل و به خواست خدا و راهنمايى مبعوثان، با هوسهايش مخالفت كند، به جايگاه والاى خويش در عالم آفرينش و طبعا به خدا نزديكتر مىشود و مورد عنايت او قرار مىگيرد. وقتى خدا به انسان كمك كند، مبارزه با هوا و هوس، با تمام مشكلاتش براى او آسان مىشود، هرچند اين كار، در آغاز، مشكل است. اگر انسان به نظارت بر هوسهايش و مديريت خواستهاى غريزىاش ادامه دهد و از خدا نيز توفيق استقامت بخواهد، حتما به پيروزى خواهد رسيد.
در ادامه به ارائه راهكارهايى براى مقاومت در برابر هوسها و اداره كردن آنها خواهيم پرداخت.
مبارزهاى آرام در مقابل هوسها
به طور كلّى، راه تقويت اراده انسان و كنار زدن هوا و هوس از پايگاه مديريت اراده انسان و بيرون راندن آن از جايگاه عقل، تمرين در پاسخ ندادن به خواستههاى نامعقول نفس و به عبارت ديگر، هوسهاى خطرناكى است كه انسان را از مسير زندگى سالم، خارج مىكنند. البته اين تمرين بايد به گونهاى باشد كه انسان بتواند آن را ادامه دهد، نه اين كه كار سخت و دشوارى را با سرعت و شدّت فراوان شروع كند و از ادامه آن، بازماند.
انسان بايد آرام آرام، با هوسهاى پوچ و باطل خود (كه فرودستى و پستى آنها را هر عقل سالمى مىپذيرد) به مخالفت برخيزد و در آغاز به خواستههاى محدودى از آن پاسخ ندهد و بعد از مدتى، چنان بر نفس خويش مديريت يابد كه هرگز در برابر تمايلات حيوانى و طبيعى زودگذر (هرچند هم تشخيص آنها دشوار باشد و ظاهرشان آراسته) رام نگردد.
به طور كلّى، اگر انسان بخواهد هميشه به دنبال لذّتهاى حلال و برآوردن جمله هوسهاى خويش باشد، در ابتدا به مكروهات و سپس به حرام و گناه، كشيده خواهد شد. در حديثى چنين آمده است: «كسى كه بر لب پرتگاه حركت كند، ممكن است بلغزد و به درون آن سقوط كند».(4)
صبر و خويشتندارى در برابر هوس
ترديدى نيست كه يك انسان خردمند، فوايد صبر و نتايج خوبِ كوتاه مدّت و درازمدّت آن را بر تبعات و عوارض سوء هوسرانى و نتايج نامطلوب آن، ترجيح مىدهد. در اين صورت، پايگاه صبر، يك پايگاه هشيارانه و آگاهانه و يك روش ارادى و اختيارى در زندگى است كه در خلال آن، تحمّل سختىها بر هوسرانىها مىچربد.
اگر مزيّتهاى عقل (كه انسان را به صبر و خويشتندارى وا مىدارد)، با هوا و هوس، مقايسه گردد، فرودستى و پستى هوس براى ما كشف مىشود ؛ هوسى كه همواره انسان را از صبر و خويشتندارى باز مىدارد.
به طور كلّى، اگر انسان، صبور و خويشتندار باشد، بدون هوشيارى و ناخودآگاه، مطيع اميال درونى خويش نمىشود ؛ بلكه قبل از انجام دادن هر كار، در پاسخ به خواستهها و هوسهايش، هشيارى و آگاهى لازم را به كار مىبندد و ثمرات و نتايج آن را در نظر مىگيرد. بدين ترتيب، اگر برآوردن آن ميل و هوس را نامعقول و نامشروع ببيند، با صبر و خويشتندارى در مقابل خواستهاش مىايستد و آن را سركوب مىنمايد و يا آن را به زمان و مكان معقول و مناسبش حواله مىكند.
زندگى مشترك و هَوَسمندىها
تشكيل خانواده، راه حل مناسبى براى تعديل غرايز و برآوردن معقول برخى هوسهاست، به گونهاى كه نهتنها فرد را به سقوط نكشانند، بلكه او را تعالى و تكامل بخشند.
در عين حال، چه بسيارند هوسهايى كه ما را به دام مىكشند و عدم پرهيزهايى كه زندگى را به كام ما تلخ مىنمايند. اين مسئله درباره همگان، صادق است، بويژه براى آنها كه پايبند به زندگى خانوادگى بوده، با آزادى و اختيار، كانونى را بر اساس مودّت و صفا بنا نهادهاند.
پايبندى به هوسها، پيروى از خواستههاى دل، عبور و گذر از مرز قانون و ضابطهاى كه دين و عقل براى سعادت انسان معيّن كردهاند، زندگى را تيره مىكند و رشتههاى پيوند خانوادگى را از هم مىگسلد.
چه بسيارند سوء تفاهمها، حساسيتها، برخوردهاى ناروا (و صريحتر بگوييم: بىتقوايىها) كه از برخى مردان يا زنان سر مىزند و اركان زندگى مشترك را (كه بر حُسن نيّت و اهداف نيك انسانى بنا نهاده شده است) ويران مىسازد.
آرى! ما معتقديم هر سنّى و هر مرحلهاى از زندگى، اقتضايى دارد. در سنين نوجوانى و جوانى، تظاهر و خودنمايى و احيانا برخى از اشتباهات، ممكن است ناديده گرفته و يا بخشوده شوند ؛ ولى در آن هنگام كه دختر و پسرى، پيوند زندگى مشترك مىبندند، بايد بر اساس ضابطه گام بردارند و از پيروى هر خواسته و هوسى، خوددارى نمايند. در غير اين صورت، هدف اصلىِ تشكيل خانواده، زير پا نهاده شده است.
منابع
1 . سرمايه خوشبختى، پاتريك استراده، ترجمه: هوشيار رزمآزما، تهران: سپنج، اوّل، 1369.
2 . روانشناسى اسلامى، حسن محمّد شرقاوى، ترجمه: سيّد محمّدباقر حجتى، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چهارم، 1368 .
3 . خانواده و مسائل همسران جوان، على قائمى اميرى، تهران: اميرى، يازدهم، 1374.
[شايان ذكر است كه در منابع روانشناسى جديد، موضوع «هوس» و «پرهيز» و «صبر» را بايد در زير عناوينى چون: هوش هيجانى، مهار هيجان، وسوسه، مقاومت در برابر وسوسه، توان بازدارى، كامروايى با درنگ (تحمّل به خاطر پاداشهاى آينده)، و... جستجو كرد. براى نمونه، مبحث «كامروايى با درنگ» در كتاب رشد شناختى (جان. اچ. فلاول، تهران: رشد) و فصل «بردگان هوس» در كتاب هوش هيجانى (دانيل گلمن، ترجمه: نسرين پارسا، تهران: رشد)، ارزش بررسى دارند. (حديث زندگى)]
1 . سوره ص، آيه 29 .
2 . الكافى، ج 2، ص 335.
3 . بحارالأنوار، ج 70، ص 64 .
4 . همان، ج 73، ص 29 .
هوس، پيامدها و علاجها
(زمان خواندن: 7 - 14 دقیقه)