به يك باره رهيدن

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

« معاوية بن وهب » مى‏گويد : ما به جانب مكه حركت مى‏كرديم . با ما پيرمردى بود كه زياد عبادت مى‏كرد ولى در مذهب تشيع نبود اما پسر برادرش كه او را همراهى مى‏كرد از شيعيان بود . در يكى از روزها پيرمرد بيمار شد . من به پسر برادر او گفتم : « كاش دين حق را بر او عرضه كنى شايد خداوند او را با ولايت و مذهب حق از دنيا ببرد » .
همراهان گفتند : « بگذاريد بر آن حال و مذهب بميرد » .
پسر برادر او صبر نكرد و به عمويش گفت : « عمو ، مردم بعد از فوت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم با اينكه خلافت از جانب ايشان قبلاً منصوب شده بود ، روى گرداندند به جز گروهى اندك كه با اميرمؤمنان عليه‏السلام بودند » .
پيرمرد بعد از شنيدن اين كلمات نفسى بركشيد و گفت : « من مذهب شيعه را پذيرفتم » و مرد .
معاوية بن وهب ادامه مى‏دهد : ما وارد شهر مدينه شديم و به محضر امام صادق عليه‏السلام رسيديم . « على بن سرى » يكى از همراهان ما ، جريان توبه پيرمرد ، و قبل از وفات شيعه شدنش را براى امام عليه‏السلام بازگو كرد . امام عليه‏السلام فرمودند : « او اهل بهشت است » .
على بن سرى تعجّب كرد و عرض كرد : « او از هيچ چيزِ مذهب ما با خبر نبود و هيچ حكمى را نمى‏دانست و فقط در آن ساعت كه روح از بدنش مفارقت مى‏نمود قبول كرد » . امام عليه‏السلام فرمودند : «از او چه مى‏خواهيد ؟ به خدا قسم او داخل بهشت شد»[1] .
-----------------------------------------------
[1] .  الكافى : ج2 ، ص441 و خزينة الجواهر : ص312 .