كاركرد نهاد خانواده در نيم قرن گذشته به طور عام و در دو يا سه دهه گذشته به طور خاص دستخوش دگرگونيهاي فراواني شده است. اين دگرگونيها كه بيشتر به دليل دگرگوني در رابطههاي شغلي، اجتماعي و اقتصادي، صنعتي شدن، مهاجرتهاي گسترده، پيشرفتهاي اطلاعاتي و نرم افزاري، پيدايش رايانهها و ماهوارهها و... صورت پذيرفته،
بر جنبههاي عملكردي، ساختاري و ارزشي در نهاد خانواده اثر گذاشته است. همين مسأله به بيتفاوتي اعضاي خانواده در پاي بندي به نظام ارزشي و قانون منديهاي متعارف خانوادهها انجاميده و بر جدايي نسل نوجوان و جوان از نسل پيشين، يعني پدر و مادر افزوده است. اين دگرگونيها به ويژه در دو دهه گذشته، روند شتاب آلودهتري يافته و آسيبهايي را متوجه سلامت، اقتدار و كاركرد خانواده ساخته است. مهمترين اين دگرگونيها عبارتند از:
1ـ دگرگوني نظام ارزشهاي پدر و مادر و فرزندان
يكي از ريشههاي گسستن پيوند فرزندان با پدر و مادر ، اختلافي است كه در گذر تاريخ ميان نسلها پديد ميآيد؛ يعني نسل پيشين ميرود و نسل نو ميآيد. چون نسل جديد نميتواند به ارزشها، مسايل، آداب، عادتها، جهان بيني و آن چه به نسل پيشين مربوط است، صد در صد وفادار بماند، نسبت به ارزشهاي گذشته ترديد ميكند. بنابراين، مسايل تازهاي برايش رخ مينمايد.
امروزه دگرگوني در نظام ارزش و شيوههاي رفتاري، زمينههاي فرهنگي و در نتيجه، فاصله افتادن ميان نسلها بيش از هر زمان ديگري در جهان گسترش يافته است. نوجوانان، جوانان و گروههاي سني تا 24 سال به عنوان قشرهاي اثر پذير بيش از ديگر قشرهاي اجتماعي در معرض اين دگرگونيها قرار دارند.[91]
تحقيقاتي كه بين دانش آموزان پسر مناطق 3 و 19 دبيرستانهاي تهران صورت گرفته است نشان ميدهد كه اولا: در اغلب گرايشهاي ارزشي بين پسران و پدران، فاصله ايجاد گرديده است. ثانياً: اين گرايشها در زمينه ارزشهاي مذهبي و اجتماعي در نسل موجود پسران كاهش و در زمينه ارزشهاي هنري، سياسي، علمي و اقتصادي افزايش نشان ميدهد.[92]
امام علي(عليهالسلام) فرمود: ادّبوُا اوْلادِكُم بِغَيْرِ آدابكم فاِنّهُم خَلقُوا لِغَير زَمانِكُم؛ فرزندانتان را براي زمان خودشان بار بياوريد؛ زيرا آنان براي زماني جز زمان شما آفريده شدهاند.
شايد اين روايت مؤيد همين مسأله باشد كه زمان به همراه خود خيلي مسايل را ميآورد. پس نميتوان توقع داشت كه هم فكري كامل در يك سطح واحد بين فرزندان و اوليا برقرار باشد. ممكن است اين مسأله براي فرزندان شما كه هنوز در سنين پايين هستند. چندان مطرح نباشد، ولي آيندهاي دارند. اين مسايل براي خود ما نسبت به اخلاقمان و پدر و مادرمان اگر در قيد حيات باشند، مطرح است.[93]
2ـ نبود درك دوجانبه ميان پدر و مادر و فرزندان
پدران و مادران انتظار دارند كه فرزندانشان از الگوهاي مورد نظر آنان پيروي كنند. آنان بر الگوهاي سنتي نظام خانواده پافشاري ميكنند كه اقتدار در تصميمگيري را به پدر و مادر مربوط ميداند. در مقابل، فرزندان چون در شرايط و دورهاي متفاوتتر از گذشته به سر ميبرند، با چنين الگويي، سرسازگاري ندارند. امروزه نوجوانان و جوانان با بهرهگيري از دستگاههاي اطلاع رساني، شكل زندگي و برآوردن نيازمنديهاي خود را با نوجوانان و جوانان ديگر مناطق ايران و جهان مقايسه ميكنند. يك جوان 20 ساله در اين باره ميگويد: اختلاف اصلي نسل قبل و نسل امروز ناشي از بروز اختلاف ديدگاههاست. افراد سالخورده يا نسل گذشته همچنان به روابط عمومي به ويژه در درون خانواده بر پايه همان سلسله مراتب انعطاف پذير گذشته مينگرند و فكر ميكنند و كوچكترها حق اظهار نظر ندارند و تنها بايد فرمانبردار باشند. به نظر من اين فكر درست نيست. ما كه بيشتر از آنها در اجتماع هستيم و بيشتر از آنها پيشرفتها را ميبينيم، وقتي اين تغييرات را به آنها منتقل ميكنيم، نميپذيرند يعني حاضر نيستند كه حرف جوانترها را قبول كنند. در حالي كه ممكن است اطلاعات و شناخت من كه تحصيلات بيشتري نسبت به مادرم (و پدرم) دارم، بهتر و صحيحتر باشد. در زندگي حال حاضر خيلي چيزها عوض شده است. جوانهاي ما حتي در مورد طرز لباس پوشيدن شان هم با خانوادهشان مشكل دارند، چه برسد به مسايل ديگر.[94] پس تعارض ميان انتظارهاي پدر و مادر و فرزندان به ناسازگاري آنان با يكديگر انجاميده است.
3ـ كاهش پايبندي اعضاي خانواده به آداب و سنتهاي خانوادگي
دگرگونيهاي اقتصادي ـ اجتماعي به ساختار سنتي نظام خانواده اثر ميگذارد و به بيتفاوتي اعضاي خانواده نسبت به نظام ارزشي و اعتقادي مورد احترام آنان ميانجامد. براي مثال، اگر در گذشته، پذيرش خواست و نظر بزرگسالان هم چون پدر و مادر در نظام سنتي خانواده، يك اصل پنداشته ميشد، اكنون اين اصل مورد ترديد قرار گرفته است. ديد و بازديد بزرگان خانواده در ايام و مناسبتهاي گوناگون نيز از همين موضوع پيروي ميكند... اين موارد، كاهش پاي بندي اعضاي خانواده به اصول ارزشهاي مورد احترام را به ذهن متبادر ميسازد و اينها، براي نسل حاضر در پايبندي به هويتهاي ارزشيشان آسيبهايي را به بار ميآورد. چنين شرايطي، پذيرش فرهنگ آسيبزا و گاه متضاد با فرهنگ مورد احترام خانواده سنتي را امكان پذير ميسازد.[95]
4ـ كاهش كاربرد پرورشي نظام خانواده
خانواده يك نهاد پرورشي ا ست كه در تكوين شخصيت افراد، نقشي تعيين كننده دارد. اين حقيقت به اثبات رسيده است كه رشد اجتماعي كودكان و نوجوانان تا 12 سالگي، تنها به چرخه خانواده محدود ميشود. حتي پس از اين مرز سني نيز فضاي خانوادگي بر كودكان و نوجوانان اثر ميگذارد، يعني آنان، مفهومهايي هم چون: همدردي، گذشت، عشق، عدالت، راستگويي يا برعكس آن، خوددوستي، انتقامگيري، ستمكاري، دروغگويي و ... را در خانواده باز مييابند.[96]
پيشتر در جامعه اسلامي و شرقي، خانواده در پرورش فرزندان، نقش بزرگي داشت. در اين حالت، پدر و مادر خود را در اختصاص دادن وقت كافي براي پرورش فرزندان، مكلف ميدانستند. از اين رو، نه تنها آنان را در كارهاي آموزشي مدرسه ياري ميدادند بلكه در آموزش اخلاق و رفتار اجتماعي نيز نقش داشتند. متأسفانه اين نقش ارزنده در دهههاي اخير با ورود الگوهاي غربي، آسيب ديده است. اينك بسياري از پدران و مادران با نام نويسي فرزندان خود در يك مدرسه، مسؤوليت خويش را پايان يافته ميپندارند. بدين ترتيب، براي آموزش ارزشهاي اخلاقي و آداب اجتماعي به فرزندان خويش و ياري رساندن به درس آنان، زمان كافي اختصاص نميدهند. همچنين گاهي پدر و مادر هر دو شاغلند. از اين رو، فرزندان خود را به مهد كودك ميسپارند. بدين ترتيب، هنگامي كه به خانه برميگردند، به دليل خستگي ناشي از زندگي ماشيني، براي رسيدگي به فرزندان خود، فرصتي نمييابند.[97]
5ـ كاهش الگوپذيري
در دورههاي گوناگون سني، معيارهاي الگوپذيري از عواملي هم چون: سن، جنس، سليقه و ديد مثبت به افراد شاخص در زمينههاي علمي، فرهنگي، ورزشي و ... اثر ميپذيرند. براي نمونه كودكان تا پيش از رفتن به مدرسه، از پدران و مادران الگوبرداري ميكنند. سپس در مدرسه از آموزگار خويش الگو ميگيرند. از نظر سني، گروه دوستان و هم سن و سالان الگوهاي نوجوانان و جوانان هستند كه همين مسأله تا اندازهاي به كاهش الگوپذيري آنان از نظام خانواده ميانجامد. از سوي ديگر، با توجه به پديده شكاف نسلها و دگرگون شدن نظام ارزشي فرزندان نسبت به پدران و مادران و در نتيجه، كاهش پايبندي اعضاي خانواده به نظام ارزشي مورد احترام، در الگوپذيري نوجوانان و جوانان از نظام خانوادگي، دگرگونيهاي محسوس پديد آمده است. اين مسأله، آسيبهايي را براي نوجوانان و جوانان در بر دارد كه مهمترين آن، پيروي از رفتارها و منشهايي است كه گروه دوستان، نوجوانان و جوانان آن را از فرهنگهاي وارداتي آموختهاند. بيتوجهي به ارزشهاي اعتقادي و ملي مورد احترام خانواده و جامعه، نوجوانان و جوانان را آنچنان از ارزشهاي وارداتي مهاجم هراسان خواهد ساخت كه بي هيچگونه مقاومتي و گاه با نوعي خودباختگي فرهنگي، خود را تسليم آن ميكنند. اين ارزشها با فرهنگ ملي تعارض آشكار دارد و به آسيبپذيري جوانان و نوجوانان در جنبههاي گوناگون اجتماعي خواهد انجاميد.[98]
6ـ كاهش آرامش رواني
درگذشته، اعضاي خانواده، فاميل و خويشاوندان، ارتباط بيشتري با هم داشتند. به همين دليل، دل بستگي به يكديگر احساس ميكردند. متأسفانه اين احساس، جاي خود را به تنهايي و دوري از خانواده داده است.
خانواده در جهان اسلام، عامل بر آوردن نيازهاي عاطفي افراد و امنيت بود. نهاد خانواده سبب ميشد نوباوگان جامعه پيش از رسيدن به بلوغ اجتماعي و دست يابي به شغل، از نظر مسائل اقتصادي و فراهم آوردن نيازهاي زندگي، مشكلي نداشته بشاند. هم چنين همبستگي خانوادگي سبب ميشد افراد كهن سال نيز از دغدغه تنهايي فارغ بوده و مطمئن باشند كه فرزندانشان، آنان را رها نخواهند كرد. بدين سان در پرتو نهاد خانواده هم نوباوگان جامعه و هم سالخوردگان، امنيت و آرامش بيشتري احساس ميكردند. اينك هجوم غرب گرايي و ارزشهاي غربي به سستي بنيانهاي خانواده در ميان قشرهاي رفاه زده جامعه و جنبههاي انساني و معنوي در رابطه افراد اجتماع انجاميده است. چنين وضعيتي سبب ميگردد نسل جوان از تكيهگاهي مطمئن محروم گردد و نتواند نيازهاي عاطفي خود را به آساني برآورده سازد. اين مسأله، خود، به سرخوردگي آنان و افزايش جرم و جنايت، اعتياد و خودكشي در جامعه خواهد انجاميد.
7ـ كاهش نقش نظارتي خانواده
در گذشته، دوستيهاي نوجوانان، جوانان و ديگر اعضاي خانواده از نظارت و توجه خانواده دور نبود. معمولا پدران و مادران با توجه به شناختي كه نسبت به خانواده هاي دوستان فرزندان خويش داشتند، به اين دوستيها اعتماد ميكردند. اكنون شكل زندگي نوين و دگرگوني در ساختار خانوادهها، از ميزان نظارت خانواده بر دوستيهاي فرزندان به شدت كاسته است. فاصله گرفتن نوجوانان و جوانان از حيطه نظارتي خانواده از يك سو و وجود مسايل و مشكلات جنسي، اجتماعي و اقتصادي از سوي ديگر، اعضاي خانوادهها را به ويژه در شهرهاي بزرگتر در معرض دوستيهاي نامتعارف و خارج از مدار منطق و سلامت اجتماعي قرار داده است. اين نوع دوستيها به ويژه در ميان دختران و پسران جوان بيشتر به چشم ميخورد. آسيبهايي كه در پي دوستيهاي نامتعارف بر اعضاي خانواده به ويژه گروه سني نوجوانان و جوانان وارد ميشود، به پژوهشهاي دامنهدارتري نياز دارد.[99]
نگاهي گذرا به آمارهاي برخي مراكز اصلاح و تربيت و درصد جوانان بزهكار در بخشهاي گوناگون و شمار رو به فزوني فراريان از خانواده ـ به ويژه دختران ـ به ضرورت توجه جدي خانوادهها، مسئولين و دست اندركاران امر به اين پديده مهم، يعني كنترل دوستيهاي نامتعارف و به دور از نظارت خانوادهها، اشاره دارد.[100]
8ـ افزايش ناسازگاريهاي خانوادگي
دگرگونيهاي اجتماعي و اقتصادي چند دهه گذشته و اثرهايي كه بر نهاد خانواده بر جاي نهاده، ميزان ناسازگاريهاي خانوادگي را افزايش بخشيده است. اين نكته از بررسي آمار طلاق در سالهاي گذشته برداشت ميشود. از مقايسه ميزان طلاق و ازدواج در استانهاي كشور چنين به دست ميآيد كه در استانهايي هم چون يزد كه يكپارچگي فرهنگي، احترام به ارزشها و سنتهاي خانوادگي بيشتر رعايت ميشود، ميزان طلاق پايين است. در مقابل، در استانهايي همچون تهران كه به دليل مهاجرتهاي گسترده و در هم تنيدگي فرهنگها، سنتهاي خانوادگي و فرهنگي كمتر رعايت ميگردد، ميزان طلاق بالاست. در سال 1373، نسبت طلاق به ازدواج در يزد، 5/3% و در سال 1377 اين ميزان به 32/3% بوده و پايينترين آمار طلاق را در كشور داشته است. در مقابل، در سال 1373 نسبت طلاق به ازدواج در تهران 5/12% بوده و در سال 1377 به 69/13% افزايش يافته و بالاترين آمار طلاق را در كشور از آن خود كرده است. بيشك، آسيبپذيريهاي فرزندان طلاق و آثار رواني و اجتماعي حاصل از آن براي جامعه از ديگر آسيبهاي ناشي از ناسازگاريهاي خانوادگي خطرناكتر است.[101]
9ـ نقش صدا و سيما در آسيبپذيري خانواده
همه جا حاضر بودن، واقع گرايي و ساخته و پرداخته بودن درون مايه برنامههاي تلويزيون نشان ميدهد كه اين رسانه ميتواند در زندگي مدرن امروزي بسيار سودمند يا زيان بخش باشد. در اين جا ما با رسانهاي سرو كار داريم كه بيشتر افراد، زمان بسياري از وقت خود را بدان اختصاص ميدهند. اين رسانه ميتواند آگاه كند، بياموزد تشويق كند، الهام ببخشد و احساس را برانگيزاند. همچنين ميتواند آسيب برساند، گمراه كند و... بسياري از افراد توجه خود را به برنامههاي نامناسب تلويزيون معطوف كردهاند. منتقدان شكايت دارند كه كارتونها و برنامههاي ساعتهاي پربيننده تلويزيون داراي خشونتهاي زباني و بدني است. آگهيهاي تجاري نيز مصرف گرايي نابجا و بيهوده را تشويق ميكنند... حتي گاهي اوقات، محتواي انواع برنامههاي تلويزيوني، جنسي، نژادي و سني است.[102]
با اين حال پيآمدهاي اجتناب ناپذير رسانهها به ويژه راديو و تلويزيون، در عصر ارتباطات، خواسته يا ناخواسته بر روابط خانوادگي تأثير ميگذارد. اينك برخي از اين پيآمدها را برميشماريم:
1-9ـ افزايش شكاف ميان نسلها
دگرگوني يكي از ويژگيهاي ذاتي جامعههاي بشري است. نسلها از پي هم ميآيند و ميروند. هر نسل، تجربههاي نسل پيشين را با تجربههاي خود در هم ميآميزند و به يافتههاي جديدي دست مييابد كه دگرگونيهايي را در روش زندگي او پديد خواهد آورد. درگذشته، اين دگرگونيها به كندي و در درازمدت انجام ميگرفت، ولي اينك با رشد شتابناك وسايل ارتباط جمعي و بهرهگيري از وسايل ارتباط نظير ماهواره، اينترنت و راديو و تلويزيون، روند اين دگرگونيها، شتاب بيشتري پيدا كرده است. همين دگرگوني روز افزون به پيدايش گونهاي ناسازگاري رواني، اجتماعي و اخلاقي ميان نسل گذشته و امروز انجاميده است.[103]
شكاف ميان نسلها، پديدهاي اجتماعي است كه همه جامعههايي كه خواهان بهرهگيري از تكنولوژي و صنعت هستند، خواه نا خواه با آن روبهرو ميشوند و هر چه بر شتاب پيشرفتهاي مبتني بر دانش فني افزوده ميشود، تعارض ميان نسلها نيز ژرفتر خواهد
شد.[104]
2-9ـ تحميل فرهنگ مصرف گرايي
ظهور تلويزيون بر الگوهاي زندگي روزانه به شدت تأثير گذار است؛ زيرا بسياري از مردم فعاليتهاي ديگر را پيرامون برنامههاي تلويزيون معيني تنظيم ميكنند.[105] امروزه تلويزيون تنها وسيله سرگرم كننده و پركننده اوقات نيست، بلكه برنامههاي تلويزيوني در خانوادهها، نقش الگويي دارند. پس برداشتهاي كليشهاي از زندگي خانوادگي، چهره پردازي و نمايش زندگي اعياني، ايجاد گرايش به تجملات و ظواهر در بعضي برنامهها و فيلمهاي تلويزيوني، ايجاد نيازهاي كاذب و تبليغ مصرف گرايي به همراه دگرگونيهاي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي و چشم و همچشميها، ارزشهاي جديدي را پديد ميآورد. اين ارزشها چون با بافت اجتماعي قشرهاي آسيبپذير جامعه سازگاري ندارد، فشار بيشتري را بر آنان وارد ميآورد؛ زيرا نسل جديد اين گونه خانوادهها نيز به آن چه از تلويزيون بخش ميشود، دلبستگي پيدا ميكنند. متأسفانه در سيماي جمهوري اسلامي ايران نيز برنامههايي كه ارزشهايي هم چون به دست آوردن قدرت و ثروت، نوع لباس پوشيدن و آرايشهاي نامناسب، اتومبيلهاي گران بها و... را تبليغ ميكنند، كم نيستند. براي اين كه مصداق روشني از اين سخن را ارايه دهيم، نظر يكي از منتقدان برنامههاي تلويزيوني را ميآوريم.
مجموعه تلويزيوني پدر خوانده كه از شبكه تهران پخش ميشد، نمونهاي از اين مجموعهها بود. آيا اگر اين مجموعه در آن ويلا و با آن ميهمانان و وسايل شيك و با آن همه ماشين و تلفن همراه ساخته نميشد، كيفيت خود را از دست ميداد؟ چه ايرادي داشت كه مانند مجموعه تلويزيوني بگذار آفتاب برآيد در يك محيط عادي و بدون زرق و برق ضبط ميشد و به جاي مطرح كردن سرمايه دوميلياردي و آويزان كردن تلفن همراه از شلوار و كمربند هر بازيگر، مضامين ديگري را مورد توجه قرار ميدادند. به چه زباني بايد بگوييم كه پولهايمان روي دستمان باد نكرده است؟!
حال اگر تعداد اين گونه مجموعههاي تلويزيوني زياد نبود، ايرادي نداشت. مشكل همين جاست كه بيشتر مجموعهها همين طورند. فقط كافي است كه به مدت يك هفته، برنامههاي آموزشي آشپزي شبكهها را تماشا كنيد. آن قدر قابلمه و كابينت و وسايل شيك به شما نشان ميدهند كه از آموزشهاي آشپزي غافل شده و تنها محو تماشاي ظروف مورد استفاده آن خواهيد شد.[106]
3-9ـ اثرگذاري بر رفتار كودكان
پژوهشهاي فراواني براي بررسي اثرگذاري برنامههاي ويژه با انواع برنامه هاي تلويزيوني بر نگرش كودكان و بزرگسالان انجام شده است. البته برداشت بيشتر اين پژوهشها قطعي نيست. براي مثال، هنوز توافق نشده است كه تلويزيون تا چه اندازه، خشونت و رفتار پرخاشگرانه را در ميان كودكان تشويق ميكند. با اين حال نميتوان ترديد كرد كه رسانههاي جمعي به شدت بر نگرش و بينشهاي مردم اثر ميگذارند.[107]
در همين زمينه، اندرسن نتيجه 67 پژوهش را گردآورده است.
اين پژوهش در طول 20 سال (1956 تا 1976) براي بررسي پيآمدهاي نمايش خشونت در تلويزيون بر گرايش كودكان به پرخاشگري انجام شده بود. اين بررسيها مدعي بودند كه ميان اين دو مقوله، چنين ارتباطي را يافتهاند. در 20% موارد، نتيجه صريح و روشني وجود نداشت. در 3% پژوهشها نيز چنين نتيجه گيري شده بود كه تماشاي خشونت از تلويزيون پرخاشگري را كاهش ميدهد.[108]
در ارزيابي برنامههاي سه شبكه اصلي تلويزيون آمريكا (NBC, CBC, ABD) معلوم شده است كه اين شبكهها در برنامههاي خود در هر هفته، 92 مورد حمله با اسلحه گرم، 113 صحنه تجاوز به عنف، 9 مورد خفه كردن، 168 مورد ديگري با مشت و لگد و 179 تخلف از قانون را نمايش ميدهند. از سوي ديگر، هر كودك تا رسيدن به سن 14 سالگي، 13000 مورد قتل و تجاوز را ميبيند.
به نوشته هفتهنامه انگليسي ساندي تايمز در آمريكا با وجود 440 هزار پليس فدرال، در هر ساعت؛ 2 قتل، 194 دزدي مسلحانه، 10 تجاوز جنسي به زنان و كودكان و 600 مورد دزدي از خانهها رخ ميدهد. برخي كارشناسان مسايل اجتماعي آمريكا بر اين باورند كه يكي از عوامل رخ دادن اين جنايتها، بدآموزيهاي تلويزيون آمريكاست. بچههاي 3 تا 12 ساله به طور متوسط هر روز 6 ساعت در برابر تلويزيون مينشينند كه در مقايسه با 5 ساعت حضور در مدرسه، ساعت تماشاي تلويزيون بيشتر است. [109]
يك پژوهش مهم به نام (تي وي كايد TV Cuide, Jane 14-1975) نشان داده است كه ميزان برنامههاي خشن تلويزيوني كه يك پسر در 9 سالگي تماشا كرده است، تنها و مهمترين عامل اثر گذار در ميزان پرخاشگري او در 10 سال بعد ـ 19 سالگي ـ بوده است.[110]
در صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران نيز پخش برنامههاي همراه با خشونت و برخي برنامههاي به ظاهر طنز كه در آن، از واژههاي نامناسب و بيمعنا استفاده ميشود، اثر زيانبار خود را بر روي رفتار كودكان و نوجوانان برجا گذاشته است. براي مثال، پخش سريال جنگجويان كوهستان كه صحنههاي خشونت و زد و خورد در آن فراوان بود، به افزايش خشونت در ميان كودكان و نوجوانان ميانجاميد. البته موضوع سريال، انساني و درباره مبارزه با ستم و بيداد بود و روحيه دلاوري، شجاعت و ستمستيزي را در كودكان و نوجوانان تقويت ميكرد. با اين حال ديده ميشد كه در روز پس از پخش اين مجموعه، آمار درگيري و زد و خورد دانش آموزان در مدرسهها افزايش يافته است و كودكان و نوجوانان از رفتار بازيگران آن تقليد ميكنند.
4-9ـ مانع آفريني در راه گفت و گوي خانوادگي
ميدانيم كه يكي از وظيفههاي برنامههاي تلويزيون، تهيه برنامههاي سرگرم كننده و جذاب براي پركردن اوقات فراغت همه افراد خانواده است. فرض كنيد هنگامي كه در پايان يك روز كاري، همه اعضاي خانواده گردهم ميآِيند، فرصت مناسبي است تا با برقراري ارتباط روحي و عاطفي با يكديگر از مشكلات همديگر آگاه شوند. هم چنين ميتوانند درباره امور مهم زندگي مانند آموزش و پرورش فرزندان تصميمگيري كنند. در اين ميان، چنين فرصتهايي به دليل توجه به برنامههاي سرگرم كننده تلويزيوني از دست ميرود. حتي اگر گفت و گويي هم صورت ميگيرد بيشتر درباره برنامههاي تلويزيوني است.
چنين پديدهاي خانواده را از پرداختن به مسايل اساسي زندگي باز ميدارد و در روند زندگي نابساماني پديد ميآورد.
پژوهشها نشان ميدهد كه كودكان و بزرگسالان، تلويزيون را به عنوان منبع اصلي ايجاد موضوعهايي براي گفت و گو ذكر كردهاند. تماشاي تلويزيون باعث اتلاف وقت بسياري ميشود. اگر مردم وقت زيادي صرف تماشاي تلويزيون كنند، مجبور ميشوند وقت كمي را صرف ديگر فعاليتها كنند.[111]
گفتني است تلويزيون ممكن است آثار زيانبار ديگري نيز، از قبيل: تهي كردن خانوادهها از معنويت، القاي ارزشهاي مادي و انتقال ارزشهاي فرهنگي بيگانه در پي داشته باشد كه براي اختصار از آن چشم ميپوشيم.
[91] - عوامل مؤثر در تغييرات ارزشي، فرهنگي و فاصله نسلها، دكتر محمد شيخي، فصل نامه فرهنگ عمومي، ش 16 و 17، زمستان 78.
[92] - ماه نامه پيوند: ش 249، ص 55.
[93] - گفتارهاي تربيت: ص 143.
[94] - مقاله اختلاف نسلها، واقعيت يا سوء تفاهم، روزنامه همشهري: ش 1907. فهيمه صاحبي، ص 5.
[95] - ماه نامه پيوند: ش 249، ص 57.
[96] - همان منبع: ص 55.
[97] - جامعه شناسي سال دوم دبيرستان: ص 67.
[98] - ماه نامه پيوند: ش 249-250-251، ص 58.
[99] - ماه نامه پيوند: ش 249، ص 59.
[100] - مقاله چرا فرار دختران از خانه افزايش يافته است؟ فرهاد حاتمي، روزنامه رسالت، 23/11/78.
[101] - ماه نامه پيوند: شماره 249-250-251، ص 60 و 61.
[102] - تلويزيون و كودكان، امه دور، ترجمه: علي رستمي، انتشارات صدا و سيما، چاپ اول 1374، ص 7.
[103] - مقاله اختلاف نسلها، واقعيت يا سوء تفاهم، روزنامه همشهري، ش 1907، 28/5/78: ص 5.
[104] - ماه نامه پيوند: ش 249-250-251، ص 56.
[105] - تلويزيون و پرخاشگري: جواد منطقي تبار، روزنامه هم ميهن: ش 37، ص 5.
[106] - ما طالب تماشاي زندگي رويايي نيستيم، فاطمه كوليوند، روزنامه همشهري، ش 2098، ص 10.
[107] - جامعه شناسي، گيدنز، ص 87.
[108]- جامعه شناسي گيدنز، ص 478،
[109] - تلويزيون و پرخاشگري، روزنامه هم ميهن: ش 37، ص 5.
[110] - همان.
[111] - كودكان و تلويزيون، برمي گونتر و جين مك آلر، ترجمه: نصرت فتي: تهران، انتشارات سروش، 1380، ص 29 و 47.
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا