چگونگي رفع اختلافات خانوادگي

(زمان خواندن: 8 - 16 دقیقه)

اختلافات و مشاجرات و دعواهاي متداوم ، براي پيكر خانواده ، بيماري است و لازم است بيماري را هم از نظر پيشگيري مورد بحث قرار دهيم و هم از نظر درمان.
گفتار پيش بر محور پيشگيري اختلافات دور مي زد. اكنون مي خواهيم شمه اي نيز درباره كيفيت رفع اختلاف ودرمان سخن بگوييم؛ توجه به وظايف و مسؤوليت هاي خودو طرف مقابل و محدود كردن توقعات به آنچه وظيفه ديگري است ، نه تنها عامل جلوگيري از بروز اختلاف ، بلكه عامل رفع اختلاف نيز هست.

مبارزه با هواي نفس و خودخواهي و غرور خودپسندي ، نه تنها جلو بروز اختلاف را مي گيرد ، بلكه مي‌تواند اختلافات موجود را هم به صلح و آشتي و تفاهم تبديل كند.
گاهي چنين است كه هر يك از طرفين ،‌از ديگري انتقاداتي دارد و هيچ يك نيز حاضر به پذيرفتن انتقادات ديگري و برداشتن گامي در جهت تفاهم و توافق نيست.
گاهي چنين است كه يكي از زن و شوهر ،‌از انجام وظيفه خود تخلف مي ورزد ، يا زن از اطاعت همسر در محدوده زناشويي سرباز مي‌زند و حاضر نيست طبق گفته قرآن در برابر همسر خويش «قانت» باشد و يا در غياب او حافظ مال و ناموسش باشد. و يا مرد ، از دادن نفقه و حسن معاشرت ، خودداري مي‌كند.
گاهي نيز چنين است كه هر يك از طرفين با سعه صدر ،‌به تذكرات و انتقادات ديگري توجه مي كند و با صداقت وصميميت ، مسائل و مشكلات را حل مي‌كنند و نيازي به هيچ گونه توصيه و اقدامي از هيچ ناحيه اي نيست.
يكي از حالاتي كه شديداً‌ مورد توجه قرآن مجيد است و بايد براي آن چاره انديشي شود ، حالت «نشوز» زنان در زندگي خانوادگي است. اين حالت ، نقطه مقابل «قنوت» است. گفتيم: زن «قانت»‌زني است كه در محدوده زناشويي ، در برابر شوهر ،‌ مطيع و متواضع است. بنابراين ،‌زن «ناشزه» زني است كه در همان محدوده ، به عصيان و سركشي روي مي‌آورد.
قرآن مجيد ، از مردان خواسته است كه سعي كنند طبيبانه ، در صدد علاج برآيند و گرمي و جذابيت را به كانون خانواده برگردانند و در اين راه ، استفاده از چند تاكتيك را تجويز و توصيه كرده است.
در اين باره مي گويد:
و اللاتي تخافون نشوزهن فعظوهن واهجروهن في المضاجع واضربوهن ؛ زناني كه از نافرماني آنها بيم داريد ، موعظه كنيد و آنها را در بستر ها ترك كنيد و بزنيد.
در حقيقت ،‌قرآن مجيد توصيه فرموده است كه از تاكتيك هاي سه گانه موعظه و بي اعتنايي به آنها در بستر خواب و زدن استفاده شود.
به كار بردن اين‌ تاكتيك ها تدريجي است. در درجه اول بايد مرد سعي كند از راه ارشاد و موعظه  ، زن را به راه آورد؛ اگر اين تاكتيك مؤثر واقع نشد به تاكتيك دوم و سوم ، روي مي آورد.
مقصود از رها كردن زن در بستر خواب كه دومين تاكتيك است و در صورت عدم تأثير موعظه و اندرز ، به كار گرفته مي شود ، چيست؟
يك احتمال ، ترك همخوابگي است و احتمال دوم ، اين است كه بدون ترك همخوابگي ،‌مرد در بستر نسبت به زن بي اعتنايي كند و او را مورد بي مهري قرار دهد؛ البته احتمال دوم با توجه به كلمه «مضاجع» قوي تر است.
طبيعي است كه اين تاكتيك ها همه مقدمه آشتي و جذب و انجذاب است و نبايد به صورتي عمل شود كه به جاي جذب و انجذاب ، دافعه و گريز ، حاكم گردد.
زبان موعظه بايد زباني شيرين و لحن آن بايد لحني دل نشين باشد. موعظه كننده ، حتما بايد ثابت كند كه دلسوز و امين و خير خواه است و تسليم هواي نفس و اغراض و مقاصد شيطاني نيست.
مردي كه از اول او را موظف كرده اند كه واعظ باشد ،‌چگونه قابل قبول است كه بلافاصله از او بخواهند كه به «قهر تمام عيار!» روي آورد و اقدام به ترك همخوابگي كند؟!
مگر در زندگي زناشويي قاعده صحيح اين نيست كه مرد مظهر احسان باشد؟!‌ آيا بهترين نوع احسان اين نيست كه اگر زن مرتكب خطا و جهالتي بشود ، مرد با گذشت و بزرگواري در صدد اصلاح او برآيد؟ آيا راه اصلاح ، دوري كردن و فاصله گرفتن در حدي است كه راه آشتي و الفت باز بماند يا بستن اين راه؟!
بهتر است براي اين كه مرد بداند تا چه حد وظيفه او در قبال همسر و تحكيم روابط همسري سنگين است ،‌به سخني از امام صادق (عليه السلام) توجه كنيم.
از آن بزرگوار پرسيدند: حق زن بر مرد چيست كه اگر مرد آن حق را به جاي آورد ، مظهر احسان باشد؟
فرمود:
يشبعها و يكسوها و ان جهلت غفر لها ؛ او را سير مي گرداند و بدنش را مي پوشاند و اگر جهالتي كند ، او را مورد گذشت قرار مي دهد.
زني كه در برابر شوهر به نشوز روي آورده ، گرفتار نوعي جهالت شده است. جهالت را نبايد با جهالت پاسخ داد. مهم اين است كه اشخاصي كه به جهالت روي آورده اند ، اصلاح بشوند وراه اصلاح اين نيست كه جهالت را باجهالت پاسخ دهيم. چنين رويه‌اي هم براي زندگي خانوادگي مضر است و هم براي زندگي اجتماعي شيريني زندگي خانوادگي و اجتماعي ، در تجاذب است نه در تدافع. جهالت را با جهالت پاسخ دادن ، تدافع است؛ اما پاسخ جهالت با وعظ و ارشاد و حداقل قهر – كه همان بي اعتنايي در بستر خواب است – زمينه ساز تجاذب است و اميد مي‌رود كه با به كار گرفتن اين گونه تاكتيك ها بار ديگر پيوند الفت و وحدت  ، استحكام يابد و دفع و گريز و نفرت ، از كانون خانواده رخت بربندد.
با اين توضيحاتي كه داده شد ، در مورد تاكتيك سوم نيز معلوم است كه هدف ، اعمال قدرت و در هم كوبيدن جسم نحيف و اندام لطيف زن نيست.
شايد انسان با يك نظر ابتدايي در مورد سومين تاكتيكي كه در قرآن توصيه شده است ، فكر كند كه اسلام خواسته است دست مرد را باز بگذارد تا هر گونه بخواهد درباره زن اعمال قدرت كند و با كتك و مشت وسيلي و لگد او را در برابر خود تسليم نمايد ، در حالي كه هرگز چنين نيست.
بديهي است كه زدن مراتبي دارد . از يك پس گردني بسيار معمولي و بي درد و رنج گرفته تا مرحله اي كه شخص  از حركت بيفتد ، ولي نميرد ، همه زدن محسوب مي شود. تنها آن وقتي كه شخص بر اثر زدن ، قلب و پيكرش از كار بيفتد ، ديگر زدن نه ، بلكه كشتن گفته مي‌شود!‌
نكته مهم اين است كه حد و مرز زدن را چه كسي بايد مشخص كند؟ آيا مرد حق دارد درباره حد و مرز زدن خودش تصميم بگيرد و پيكر نحيف زن مظلومي كه گفتيم:‌اسلام ، «ريحانه» خلقت و گل زيبا و باطراوت بوستان هستي اش مي داند ، آن چنان در زير ضربات شلاق و مشت ولگد و سيلي و چوب درهم بكوبد كه پژمرده و ناتوان و رنجور گردد؟!‌
آيا زدن در چه موردي تجويز شده و آن جا كه تجويز شده ، چگونه زدني مراد است؟! چه كسي بايد حد آن را تعيين كند؟ شوهر يا مقام ديگري؟‌!
ما قبلاً گفته ايم كه وجوب اطاعت زن از شوهر و به اصطلاح قرآني «قنوت» زن ، صرفاً در محدوده زناشويي است و شوهر حق اين كه او را به جاروكشي و كهنه شويي و آشپزي و لباسشويي و اين گونه كارها وادار كند ندارد. اين ها چيزهايي است كه از راه تفاهم و صميميت و همكاري و همفكري و گذشت و ايثار بايد به وسيله خودزن و شوهر حل شود و بنابراين  ، شوهر در اين گونه امور حتي حق مؤاخذه هم ندارد ،‌تا چه رسد به اين كه بخواهد قلدري كند و با ضرب و جرح ، او را تسليم اراده خودسازد.
مرد بايد بداند كه كلفت يا كنيز به خانه نياورده  ، بلكه همسر ، همكار ، همفكر و يار و مددكار به خانه آورده است و از او بايد فقط انتظار «قنوت» و «حفظ» داشته باشد.
بنابراين ، تاكتيك هاي سه گانه در محدوده خاص نشوز زن و ترك قنوت است و ربطي به مسائل و اموري كه معمولاً در محيط خانواده ، زنان به خاطر همكاري و همفكري و همدلي انجام مي دهند ندارد. اين  ،‌پاسخ سؤال اول .
اما پاسخ سؤال دوم: يعني: حد و مرز زدن تا كجاست؟
خوشبختانه ،‌در اين مورد ، اين مرد نيست كه هرگونه بخواهد عمل مي‌كند ، بلكه اسلام ، اين قدر او را در اين راه محدود كرده كه اگر بگويم:‌اين گونه زدن ها به نوازش كردن شبيه تر است تا تنبيه بدني ،‌گزاف نگفته ام.
زدني كه اسلام تجويز كرده ، زدني است دوستانه و آشتي انگيز ، نه قهر انگيز و رنج و رنجش آور.
وقتي مرد در برابر جهالت زن ، حق جهالت كردن ندارد و موظف است كه مظهر احسان باشد ، پر واضح است كه دست او براي زدن بسته شده و حق اعمال زور و قدرت مردانه خود را در اين مورد ندارد و بهتر است زور و قدرت خويش را براي جبهه هاي جنگ و دفاع از استقلال ميهن و مكتب نگاه داري كند.
فقهاي ما مي گويند:‌
مرد حق ندارد زن خود را طوري بزند كه جاي آن بشكند ، يا زخم و جراحت ايجاد شود و حتي رنگ پوست كبود وسرخ بشود.
لازمه اين مطلب اين است كه:‌ اگر مردي زن خود را طوري بزند كه استخوان بكشند يا جاي آن مجروح شود يا كبود و سرخ گردد ، بايد قصاص شود يا ديه آن را طبق دستور اسلام به زن بپردازد.
از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است كه: «انه الضرب بالسواك ؛ مقصود ، زدن با مسواك است.»
معلوم است كه وقتي مرد براي زدن همسر ، از حربه اي چون مسواك بتواند استفاده كند ، تا چه اندازه حق اعمال قدرت پيدا مي كند؟!
در قرآن راجع به زدن زن داستان شيريني داريم:‌
ايوب در آن حالت رنجوري و دردمندي به واسطه شكوه همسرش خشمگين شد و او را كه يگانه پرستار مهربانش بود ،‌از خود راند و سوگند ياد كرد كه اگر بهبود يابد ، صد ضربه شلاق به او بزند ، اما هنگامي كه بهبود يافت ، خداوند به او دستور داد: 
 وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ وَلَا تَحْنَثْ  ؛ يك دسته گياه بردار و او را بزن و با سوگند خود مخالفت نكن.
معلوم است كه اين گونه زدن ، به نوازش كردن شبيه تر است تا آزردن و ناراحت كردن!‌
بدين ترتيب  ،‌بايد در برابر عظمت قرآن و رهبران اسلام سر تعظيم فرود آوريم كه در مسأله زدن زنان ، عاملي بازدارنده هستند ، نه عامل تحريك كننده!‌
زني كه مي بيند شوهرش در برابر جهالت او ، موعظه و ارشاد مي كند و عكس العمل او در برابر اين جهالت ،‌در صورت عدم تأثير موعظه ، يك بي اعتنايي در بستر خواب است و در عين داشتن قدرت ، به هيج وجه حاضر به آزردن جسمي او نيست و همچون ايوب ، صبر و بردباري پيشه مي كند ، چگونه واكنشي نشان مي دهد؟!
يقيناً اگر قابل اصلاح است ، با همين تاكتيك‌ها اصلاح مي‌شود ، و اگر قابل اصلاح نيست، آزردن جسم او نيز دردي را دوا نمي كند و بايد فكر ديگري كرد.
يكي از نويسندگان مصري ، در توجيه مسأله زدن زن گفته است: «بعضي دچار بيماري مازوشيسم – كه در مقابل بيماري ساديسم است – هستند. كسي كه بيماري ساديسم دارد ، از آزار ديگران لذت جنسي مي‌برد و كسي كه بيماري مازوشيسم دارد ، از آزار خويش!»
وي مي گويد: «با توجه به اين كه بعضي از زنان به يك بيماري خفيف مازوشيسم مبتلا هستند ،‌قرآن كريم تجويز كرده است كه وقتي موعظه و بي‌اعتنايي در بستر خواب مؤثر واقع نشد ، او را بزنند.»
اگر مرد به اين بيماري مبتلا شد ، چه بايد كرد؟ اگر يكي از اينها گرفتار ساديسم شدند ، تكليف چيست؟
وانگهي ، در صورتي كه اين خود آزاري زن مي تواند به حال او مفيد باشد كه واقعا مرد ،‌حق آزردن جسمي او را داشته باشد ، در حالي كه او حتي حق اين كه طوري او را بزند كه جاي آن سرخ شود نيز ندارد.
به علاوه  ،‌اگر زن بيمار است بايد درمان شود و معلوم است كه زدن ، درمان بيماري او نيست ، بلكه تشديد بيماري است!‌
گمان من اين است كه  تأثير عاطفي و اخلاقي اين گونه تغييرات ، به مراتب بيشتر از اين است كه صريحاً دستور نزدن داده بشود ، تا تو خواننده گرامي ،‌چگونه بينديشي؟! اما اگر مرد نتواند با اين گونه تاكتيك‌ها زن را به راه آورد ، چه بايد كرد؟ اگر خود مرد نيز مقصر باشد و زن هم نتواند با تذكرات  ،‌او را متنبه سازد ،‌چاره چيست؟!
خلاصه ، اگر محبت ، جاي خود را به عداوت و گذشت ، جاي خود رابه شدت عمل و وحدت  ،‌جاي خود را به كثرت داد ، چه كنيم؟‌
شقاق به جاي وفاق و سازگاري
آيا جامعه در برابر متلاشي شدن خانواده‌ها مي تواند بي تفاوت بماند؟ آيا محاكم خانوادگي وظيفه دارند گسيختن پيوند زناشويي و دادن اجازه نامه طلاق را اولين يا آخرين اقدام خود قرار دهند؟‌
اگر توجه كنيم كه اسلام ، طلاق را به عنوان يك «حلال منفور!» معرفي كرده است به هيچ وجه موافق متلاشي شدن خانواده ها نيست ، جواب همه سؤالات فوق روشن مي‌شود.
خوشبختانه ، باز خود قرآن ،‌كليد حل معما را به دست ما داده و در اين مورد فرموده است:
 وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُواْ حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَا إِن يُرِيدَا إِصْلاَحًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا ؛ اگر بيم داريد كه در ميان آنها عداوت و دشمني واقع شود ، يك داور از بستگان شوهر و يك داور از بستگان زن ، مأمور حل اختلافات كنيد؛ اگر مايل به اصلاح باشند ، خداوند ميان آنها توافق برقرار مي كند.
در اين دستورالعمل قرآني سه نكته ، جلب توجه مي كند:
1- داوران بايد از بستگان زن و شوهر باشند تا هم از مسائل خانوادگي آنها اطلاع بيشتري داشته باشند و هم طرح پاره اي از مسائل نزد آنها ، به شؤونات خانوادگي صدمه و لطمه اي نزند و زن و شوهر بتوانند سفره دل خود را پيش آنها بگشايند و داوران خانوادگي را در راه حل اختلاف ، ياري كنند.
در اين جا تكليف دادگاه هاي خانواده نيز روشن مي شود؛ اين گونه دادگاه ها ، در چنين مواردي وظيفه دارند براي حل اختلافات ،‌به داوران خانوادگي متوسل شوند تا در كار خود موفقيت بيشتري داشته باشند.
پيوند عاطفي موجود ميان زن و بستگان و همچنين شوهر و بستگان ،‌نقش مهم و مؤثري مي تواند داشته باشد.
اسلام خواسته است براي التيام دادن ميان زن و شوهر و استوار داشتن بنيان مقدس خانواده ، از همه اين جنبه ها استفاده كند و با به ميان كشيدن پاي بستگان زن و شوهر ، از همه احتمالات و امكانات ، براي رام كردن دو قلب و دو روحي كه از يكديگر گريزان گشته و احياناً‌نسبت به هم نفرتي پيدا كرده اند ،‌استفاده كند.
با توجه به اين كه اسلام ، در تقويت عواطف خويشاوندي نيز نقش مؤثري دارد ، بهتر مي‌توانيم به اهميت داوري هاي خانوادگي پي ببريم.
گاهي زن نسبت به برادر يا خواهر يا يكي از بستگان خود علاقه شديدي دارد و مرد نيز در بين بستگان ، فردي را بيشتر دوست مي دارد ، اين گونه افراد ، خوب مي توانند ميان زن و شوهر آشتي بدهند.
ريش سفيد‌هاي خانواده‌ها ، هنوز هم در جامعه ما ، سخت مورد احترامند. اسلام هم مي‌خواهد كه اين گونه افراد در ميان فاميل ، نقش پيامبر در ميان امت را داشته باشند. به يقين ، اينها مي توانند از تجارب و نفوذ كلام خود بهره گيرند و پيوند زناشويي را از پاره شدن حفظ كنند.
2- درست است كه داوران خانوادگي از نفوذ كلام و تجارب خود در راه حل اختلافات ،‌استفاده مي كنند ، اما خواست خود زن و شوهر ،‌از هر چيزي مؤثرتر است. وقتي كار زن يا شوهر يا هر دو به مرحله اي رسيده است كه اگر طرف مقابل ، خلق و خوي و جمال و صفاي حوران يا فرشتگان هم پيدا كند ، باز احساس علاقه و دلبستگي نمي كند ، چه مي شود كرد؟‌!
گاه است كه هر يك از طرفين اختلاف ، طرف مقابل را با شرايطي حاضر است بپذيرد ، اين جاست كه داوران خانوادگي مي توانند ميان آنها ايجاد توافق كنند؛  در حقيقت ، زمينه آشتي فراهم است ، فقط داوران خانوادگي بايد سعي كنند ، زمينه موجود را تقويت نمايند و مورد استفاده قرار دهند.
در اين جا خدا هم كمك مي كند؛ زيرا قرآن كريم مي فرمايد: «اگر زن و شوهر طالب اصلاح باشند ، خداوند ميان آنها توافق برقرار مي كند.»
اما گاهي هم هست كه يكي از آنها ديگري را حاضر نيست به هيچ وجه بپذيرد ، اين جا ديگر از داوران كاري ساخته نيست و خدا نيزدخالتي نمي كند.‌
3- از آن جا كه ممكن است ريش سفيد‌ها و بزرگتر ها به جاي كوشش در ايجاد تفاهم و توافق سعي كنند به اجبار و تهديد ، آنها را رام و مقيد سازند و مخصوصاً چنين احتمالي در مورد بستگان بسيار قوي است ، قرآن ، رسيدن به آشتي و توافق را منوط به خواست هر دو آنها ساخته و براي هيچ كدام امتيازي قايل نشده و از هيچ يك نيز سلب اختيار نكرده است.
اين خود زن و شوهرند كه بايد طالب اصلاح و آشتي باشند. اصلاح و آشتي و تحميلي چه دردي را دوا مي‌كند؟!
همان طوري كه در بستن پيمان زناشويي ،‌زن و شوهر بايد آزادي كامل داشته باشند ، در آشتي و خاتمه دادن به جنگ و دعوا و دشمني نيز بايد خودشان ، آزادي كامل داشته باشند.
همان طوري كه در بستن پيوند زناشويي ، بستگان زن و مرد ، نقش كدخدا منشي دارند و هيچ كس حق تحميل نظر و عقيده و سليقه خود بر آنها ندارد ، در اين مرحله نيز آنها بايد كدخدامنشانه عمل كنند و به هيچ وجه در كار آنها دخالت نداشته و از آنها سلب آزادي ننمايند.
چنين برخوردي با مسأله ، يك برخورد صد در صد قرآني و اسلامي است و اگر همه اين تدبيرها بي نتيجه ماند ، راهي جز طلاق و متاركه  ،‌باقي نمي‌ماند.
 

دیدگاه‌ها   

0 #2 مشکل خانوادگیGuest 1388-04-24 09:04
مشکل خانوادگی
نقل قول کردن | گزارش به مدیر
-1 #1 Guest 1388-04-24 09:02
سلام
مشکل دارم میخواهم از شمام مشوره بگرم
نقل قول کردن | گزارش به مدیر

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page