دیواری مگر به اراده، توانِ شکافتن دارد؟ خواه دیوار کعبه باشد یا غیر از آن. هر آنچه که هست، عظمت و قدرتِ شگفتِ خدایی است بزرگ که ورای همه دیوارهای زمین پنهان است و آشکار. خواه دیوار کعبه باشد یا غیر از آن.
هان همسر ابیطالب! تو برگزیده آسمانی؛ پس خاک را به هیچ مشمار. تو برگزیده آسمانی که واسطه ای شایسته و پُلی استوار باشی، برای قدوم آن کس که می آید. مسافرِ تو، شاید که خود ندانی، امّا همان است که موعود قرن هاست. آنکه زمین، همواره در انتظارش، دستِ التماس به آسمان بلند کرده بود. آنکه انجیل گفته است. آنکه تورات وعده داده است و آنکه همه رسولان زمین، او را از آسمان طلب کرده اند. اینک گاهِ وفای به عهد است. بی شک، آنچه از آسمان وعده شود، هرگز دروغ نخواهد بود. هان! همسر ابیطالب! کوچه های مکّه را آرام آرام ورق بزن؛ آرام و آهسته، مبادا مسافر، هنگام عبور از این پُل، آسوده نباشد.
و تو میروی، امّا کجا؟ چه کسی میداند؟ فقط میروی، مرکز شهر نزدیک است. گام هایت تندتر میشود و نفس هایت بریده بریده. اینک این دیوارِ سیاه و بلندِ کعبه است که در برابرِ تو قد کشیده است. حجرالاسود به خویش میلرزد و ناگهان شکافی عظیم در دلِ سنگ های بر هم ایستاده پدیدار میشود، و تو را به خویش درمیکشد. حیرت از همه پنجره های مکه بیرون می پاشد. مسجدالحرام روشن شده است. پای که از کعبه بیرون مینهی، با فرزندی در آغوش، اطمینان و ایمانی عمیق، همه وجودت را فرا میگیرد، همچنان که نگرانی بزرگی در تو جان گرفته است. فرزند کعبه است که در آغوش تو آرمیده و تو طعم شمشیر زهرآلود را از هم اینک بر فرق فرزندت حس میکنی. و جفای آن همه مردم جفاکار را نیز. و کوفه را و همه چاه های صبوری که فریاد فرزند تو را از هم اینک در خود میشنوند. همه را میبینی، روشنتر از ماه چهاردهم. این تقدیر محتومی است که بر پیشانی های بلند، نگاشته شده است و بر اندیشه های کشیده ای که زیر سقفِ کوتاهِ آسمان نمیگنجند.
اینک از راه رسیده ای مرد! پس تمامِ زمین جشن گرفته است؛ آن چنان که روزِ رفتنت به سوگ خواهد نشست. کوه ها و جنگل ها، دشت ها و دریاها، به احترامِ حضورت قیام میکنند و ستاره های نزدیک، پرفروغ تر میشوند. کمانِ رنگینِ آسمان، بی آنکه حتی بارانی باریده باشد، پُررنگ تر از همیشه زاده میشود و فرشی میگستراند زیرِ گام های مردی که از آسمان رسیده است. و آسمان به خویش میبالد و زمین نیز. گرچه هیچ یک، میزبانان مهربانی نبودند مهمانِ خورشید را ...
و دیوار، پُشتِ گام هایش بسته شد؛ آنگاه که از کعبه بیرون آمد. آری! علی علیه السلام از راه رسیده است.
مهدی میچانی فراهانی