متن ادبی «مادری شبیه مریم»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

به طواف آمده بودی و خداوند، آرامش را در قدم زدنت به تصویر کشیده بود.
طوافت، به حریر می‏مانست که نسیم در آن پیچیده باشد.
تو آن روز، به ساره، آسیه و مریم بیشتر شباهت داشتی. طواف می‏کردی و قدم ‏هایت می‏رفت که سنگین بشود. اول به روی خودت نمی‏ آوردی؛ اما با پاهایت که انگار در تپه‏ای شنی فرو می‏رفتند، چه می‏توانستی بکنی؟
چه کسی فکرش را می‏کرد که تقدیر، تو را به این سمت کشانده است؟ ماجرای بی‏ سابقه تو، در فهم مردم کوچه و بازار نمی ‏گنجید. نگرانی ‏ات را این سو و آن سو می‏کردی ؛ تا شاید بتوانی از ازدحام نگاه ‏ها، در امان بمانی.
کافی بود تنهایی ‏ات را به پرده کعبه بیاویزی و بی‏ آنکه تصورش را بکنی، به جذبه دیوار شکافته برسی.
حالا شبیه مریم شده بودی؛ قدیسه ‏ای که ناله‏ های ناگزیرش را نه در سایه درخت خرما، بلکه در امن ‏ترین خانه آفرینش حبس کرده بود.

رقیه ندیری