پرده های دقایق کنار میروند و «حقیقت محض» متولد میشود.
از باغ های فرا دست، بوی تازه ای می آید؛ بوی مطبوعی آسمانی.
نسیم از سوز عارفانه ای سرمست است. بهشتی در دامان «شهربانو» میشکوفد که تمام پروانه های دنیا را، به رهایی فرا میخواند از پیله تنهایی و رکود.
سلام، مهربانی ات همه گیر!
سلام، اندوه همیشگی ات در دل زمان جاری!
سلام، جاری نیایش در عمیق لحظات!
پلک میزنی، در زلالیِ یکدست و شهودی سیّال، در ذهن جهان ته نشین میشود.
پلک میزنی و بر حاشیه نگاهت، شکوفه ها میشکفند.
پلک میزنی و صدها یاکریم، از بلندای مهربانیات، اوج میگیرند.
به محض ورودت، گلهای شیپوری، مژده آمدنت را تا دوردستها اعلام میکنند.
به محض ورودت، قلب غزلها میتپد.
آمدهای تا در پنبه زار گوش جهان، فریاد کنی شعله شعله صحیفه ات را.
شانه هایت، استواری کوه های زلزله خیز را به تصویر میکشد و خطابه های سوزنده ات، گدازه های جاری آتشفشان های در حال فوران را.
امروز روز توست؛ روز نیایش مطلق در سکوت دقایق خفته تاریخ.
امروز روز توست؛ روز مهربانی ممتد در بارش یکریز کینه ها و نفرت ها.
امروز روز توست؛ روز فریاد مظلومیت در بی خیالی و بی قیدی اهالی.
آمدهای تا عاشورا بیمفسّر نماند.
ادامه اشک هایت، اندوه همیشگیِ نینواست.
ادامه اشک هایت، تصویر مظلومیت، هفتاد و دو پروانه است.
تو زیبایی پنج بهار هستی؛ وارث تمامیّت آل کسا!
هنوز مرثیه سی ساله ات، گدازنده تر است از هرم آفتاب ظهر تابستان. ای اقتدار کربلا در جریان لحظه ها! دیری است زمین چشم انتظار آهنگ عاشورایی قدم های توست. خوش آمدی!
خدیجه پنجی
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا