متن ادبی «تولد، طلوع یک صبح تازه»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)


تو را می‏جویم از قله ‏های رفیع نیایش،
تو را می‏جویم از هوای مطبوع مدینه، از زلالی طلوع یک صبح تازه.
متولد می‏شوم از حس تازه سرودن.
پلک می‏زنی و کربلا در ذهن جهان تکثیر می‏شود. پلک می‏زنی و سفارت عشق، بر شانه ‏هایت سنگینی می‏کند.
پلک می‏زنی و اخبارگوی تاریخ سرخی می‏شوی که تا الی الابد این خط سرخ ادامه دارد.
به دف و چنگ عرشیان پلک می‏گشایی تا ادامه کارنامه برهوت کربلا باشی.
از خطبه ‏هایت آتشفشان جاری می‏شود و از دعاهایت، زلالی یک رود به دنیا می‏آید.
تو می ‏آیی و ذایقه واژه‏ ها، از عطر دعا آکنده می‏شود.
تو می ‏آیی و بر صبح لبانت، معنویت عارفانه نقش می‏ بندد.
تو می ‏آیی و روح نا آرام سجاده ‏ها را به آرامشی خواستنی می‏سپاری.
می‏آیی و شولای باران بر دوش، باب الحوائج می‏شوی. دست بالا می‏بری و برای درخت‏های بهشت، باران تلاوت می‏کنی.
صحیفه سینه را می‏گشایی و صحیفه سجادیه ‏ای می‏نویسی که زبور آل محمد می‏شود.

ابراهیم قبله آرباطان