محمّد احمد سودانى و ادّعاى مهدويّت

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

قرن نوزدهم، قرن سيادت استعمار انگلستان بر نيمى از جهان بود. از آن ميان سرزمين سودان، بيش از همه زجر و شكنجه مى ديد; زيرا گرفتار بهره كشى مضاعف شده بود كه مى بايست هم زور و آزار مصريان و هم تحقير و فشار انگلستان را تحمّل نمايد. چه بسيار جوانان بى گناه سودانى را كه به اجبار، به بازارهاى جهانى «برده فروشى» كشانده و به عنوان غلام و كنيز فروخته بودند. ماليّاتهاى سنگين و كمرشكن، ديگر رمقى براى اين توده رنجبر و فقير بجا نگذارده بود.


در چنين روزگارى در كشور همسايه، شيخى از اهالى «سنوس» مراكش، بينوايان را مژده مى داد كه به زودى «مهدى» منجى دادگر خواهد آمد. چيزى نگذشت كه در سال 1297 هجرى قمرى، درويشى جوان به نام «محمّد احمد بن عبداللّه دنقلى» كه گِرد خويش مريدانى ديده بود، خود را «مهدى منتظر» خواند و يكباره دريايى از هيجان در سودان پديد آورد.
مردم ستمديده به او پيوستند. او به وسيله نيروى انتظار، از همان سر و پا برهنگان، سپاهى جنگاور ساخت كه نه فقط نيروهاى مصرى را شكست دادند، بلكه نظاميان مجهّز و كارآزموده انگليسى را نيز تار و مار نمودند. روحيه آنها به حدّى قوى شده بود كه با يك دست، گلوى سربازان تفنگدار را مى گرفتند و با دست ديگر، به يك ضربت شمشير سر از بدنشان جدا مى ساختند.
چند تن از فرماندهان ارشد انگليسى همچون «كلنل هيكس» و «ژنرال استوارت» و «ژنرال گوردن» در نبرد با او نابود شدند. در نبرد با «هيكس» نزديك به دوازده هزار نظامى تفنگ به دوش، با هزاران شتر و اسب و بيست توپ، به جنگ درويشان آمدند، امّا در نهايت امر، تنها سيصد سرباز زخمى و نيمه جان، بجا ماندند.
با مرگ ژنرال گوردن، «خارطوم» به تصرّف محمّد احمد در آمد. «گلادستون» نخست وزير وقت انگلستان در پارلمان انگليس، به خاطر اين شكست افتضاح آميز از يك مشت درويش بى ساز و برگ، استيضاح شد و بناچار در برابر نمايندگان پارلمان، قرآنى به دست گرفت و چنين گفت:
«تا وقتى اين كتاب، بر افكار انسان هاى مشرق زمين حكومت مى كند، نفوذ ما و حكومت ما بر اين كشورها امكان ناپذير، و تحقّق افكار ما غير ممكن خواهد بود»(1).
آرى ! از نقل همين يك نمونه مختصر، اصالت مسأله مهدويت آفتابى مى شود و روشن مى گردد كه عقيده به ظهور حضرت مهدى عليه السلام يك اعتقاد عميق دينى و مذهبى است. لذا تا هنگامى كه «مهدى موعود» برترين رهايى بخش، ظهور نكرده است، قلب توده هاى محروم از عشق به برترين رهبر، مالامال و هنگام يأس و نوميدى، به خصوص در لحظات فشار و اختناق، دستها به سوى آسمان برافراشته مى شود و ظهور مبعوث آسمانى را التماس مى كنند. اين يك حقيقت است كه دروغ در آن راه ندارد.
------------------------------------------------------
(1) انتظار بذر انقلاب، ص 170 ـ 172، به نقل از مجله قانون، سال 1331 سرى مقالات عبدالهادى حائرى.
-----------------------------------------------
www.m-mahdi.com
سيد اسد اللّه هاشمى شهيدى