دعاهاى حضرت موسى عليه السلام

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

1. يكى از داستانهاى بلند قرآن كريم ، داستان موسى و فرعون است . خوابگزاران و منجمان به فرعون مى گويند: به زودى فرزندى به دنيا مى آيد كه تاج و تخت تو را نابود مى سازد. با اين خبر وحشتناك فرعون دست به كار مى شود تا موسى به عرصه هستى قدم نگذارد اما به خواسته الهى و علم رغم خواسته فرعون ، موسى به دنيا چشم گشود و به اعجاز الهى در دامن خود فرعون باليد و بزرگ شد و آنگاه كه جوانى نيرومند شد خداوند به او علم و حكمت داد.


موسى ، يك روز خلوت داخل شهر شد ديد دو نفر در حال نزاع و نبرد هستند، و يكى از آنان از پيروان اوست . آن كه پيرو موسى بود موسى را به كمك خواست . موسى به يارى او شتافت و بر اثر ضربه موسى ، خصم از پا در آمد. در اين هنگام موسى منقلب شد و دست به دعا برداشت و گفت :
رب انى ظلمت نفسى فاغفرلى (1) ؛
بارالها، من بر خود ستم كردم مرا بيامرز.
خداوند هم او را آمرزيد.
موسى باز هم دعا كرد و گفت :
رب بما انعمت على فلن اكون ظهيرا للمجرمين (2) ؛
خداوندا، به خاطر نعمتى كه به من دادى هيچگاه پشتيبان گنهكاران نخواهم بود.
صبح روز بعد موسى با بيم و هراس در شهر گردش ميكرد. ديد مرد ديروزى ، امروز هم با كسى درگير است . باز هم موسى را به كمك خواست . طرف مقابل به موسى رو كرد و گفت : آيا مى خواهى مرا بكشى آن چنان كه ديروز ديگرى را كشتى !تو زورگويى نه مصلح !
از آن طرف شهر مردى سر مى رسد و مى گويد: اى موسى !سران گرد آمده اند و براى كشتن تو نقشه مى كشند، هر چه زودتر از شهر خارج شو!
موسى با احتياط و مراقبت از شهر بيرون شد و چنين دعا كرد:
رب نجنى من القوم الظالمين (3) ؛
اميدوارم پروردگارم مرا به بهترين راه هدايت كند.
2. موسى به شهر مدين رسيد. در بيرون شهر مردمى را ديد كه در كنار چاهى جمع شده اند و از آن آب مى كشند و گوسفندان را سيراب مى كنند. موسى ديد دو زن دورتر ايستاده اند و در انتظار به نزد آنان رفت و پرسيد: چرا اين جا ايستاده ايد؟ آن دو جواب گفتند: وقتى كه چوپان ها از چاه آب كشيدند و گله خود را آب دادند و دور شدند ما سر چاه مى آييم ، آب مى كشيم و گوسفندان خود را سيراب مى كنيم .
موسى از سر وظيفه الهى و نوع دوستى به سر چاه آمد، براى آنان آب كشيد و گوسفندان آنان را سيراب كرد آنان به راه افتادند و زودتر از هر روز به خانه رسيدند.
موسى كه در مدين غريب بود و راه به جايى نمى برد، به زير سايه ، درختى رفت تا بياسايد؛ و خستگى راه از تن به در كند و چون امكانات و آذوقه نداشت دست به دعا برداشت اين چنين خدا را خطاب كرد:
رب انى لما انزلت الى من خير فقير (4) ؛
بارخدايا، من به هر آنچه بر من فرو فرستى محتاجم .
دعاى موسى مستجاب شد دختران شعيب كه زودتر از هر روز به خانه برگشته بودند ماجراى يارى جوانى ناشناس را براى پدر بازگفتند.
پدر يكى از آنان را به دنبال موسى فرستاد تا او را بياورد موسى به خانه شعيب آمد از او پذيرايى كردند و چون توانايى و درستى و امانت او را ديدند او را به گرمى پذيرفتند، موسى داماد شعيب و صاحب همسر و زندگى شد.
گرچه در برخى روايات آمده است موسى در آن هنگام كه اين دعا را كرد به نانى محتاج بود، اما اين دعا مخصوص نان و خوراكى نيست ، بلكه براى همه احتياجات به كار مى آيد. دليلش اين است كه موسى پس از اين دعا صاحب همه چيز شد.
3. موسى مدتى را كه با شعيب عهد بسته بود در مدين بماند و سپس با خانواده و گله و دارايى خود رو به سوى وطن آورد تا به طور سينا رسيد در آنجا، نورى از دور پديدار شد. به سوى آن رفت تا براى گرم شدن همراهان از آن شعله اى برگيرد. آن نور حق تعالى بود كه بر درختى تجلى كرده بود. در آن جا كه بزرگترين حادثه زندگانى موسى كه رسالت اوست رخ مى نمايد. موسى پيامبر شد و معجزه هم كه دليل صدق ادعاى وى بود، به او عطا شد.
سرآغاز ماءموريت او، رفتن به دربار فرعون و هشدار و انذر و دعوت او به سوى خداوند متعال اعلام شد.
در اين هنگام كه موسى ماءموريت را دشوار يافت به درگاه الهى رو كرد و گفت :
رب اشرح لى صدرى # و يسرلى امرى # واحلل عقدة من لسانى # يفقهوا قولى # و اجعل لى وزيرا من اهلى # هرون اخى # اشدد به ازرى # و اشركه فى امرى# كى نسبحك كثيرا# و نذكرك كثيرا# انك كنت بنا بصيرا (5) ؛
بارالها سينه ام را گشاده دار. ماءموريتم را برايم آسان كن گره از زبانم بگشا. تا سخنم را بفهمند. از خاندانم برايم ياورى قرار ده كه هارون برادرم باشد پشتم را به او محكم كن . و او را در ماءموريتم شريك كن . تا تو را تسبيح بسيار گوييم و بسيار تو را ياد كنيم . به درستى كه تو با خبر و بينا بر احوال مايى .
خداى متعال پاسخ داد:اى موسى خواسته ات را برآورده ساختمسپس خداوندشيوه برخورد با فرعون را اينچنين به موسى به هارون آموخت :
به سوى فرعون رويد، چرا كه او را طغيان در پيش گرفته است به نرمى با او سخن گوييد، شايد به خود آيد يا بترسدموسى و هارون گفتند:
ربنا اننا نخاف ان يفرط علينا و ان يطغى (6) ؛
بارالها ما مى ترسيم بر ما ستم كند يا راه طغيان و نافرمانى پيش گيرد.
خداوند پاسخ داد:نترسيد من با شمايم ، آنچه پيش آيد مى شنوم و مى بينم.           
------------------------------------------
1- قصص (28) آيه 16.
2- قصص (28) آيه 17
3- قصص (28) آيه 21
4- قصص (28) آيه 24.
5- طه (20) آيات 25 - 35.
6- طه (20) آيه 45.
-------------------------------------
منبع: كتاب دعاهاى قرآن، حسین واثقى.