«شعر : من آن کنیز خدایم که یار طاهایم»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

منم که مادر امّ الائمه زهرایم
به افتخار کنیزی مصطفی این بس
که من شریک نبی در نشاط و غمهایم
خداست شاهد حالم که من چه‏ها دیدم


اگر چه شاد ز یک عمر امتحانهایم
گهی به شعب ابی طالبم گواه بلا
گهی ستم کش اهل حجاز و بطحایم
اگر بهشت برین جایگاه شأن من است
برای اینکه به دنیا مطیع مولایم
ز نیش طعنه نمام‏های آل قریش
هنوز وارث درد و بلاست زهرایم
تمام هستی خود را به عشق بخشیدم
به عشق اینکه به بیت نبی است مأوایم
ولی چه زود شنیدم پس از من و احمد
حریم عشق بسوزد به دست اعدایم
ستم به فاطمه‏ام از قدیم عادت داشت
از آن زمان که به دل بود انیس غمهایم
همیشه فاطمه می‏گفت از درون با من
که من یگانه معین تو در بلاهایم
خدا گواه بسوزم از این که در غم و درد
نبود سایه من بر سر تو، ای وایم
مرا کفن ز بهشت آید ای خدای حسین
اگر چه مادر آن بی کفن به صحرایم
مزار مطّهر حضرت خديجه كبري (س)»