نقش ابورحاب در تغيير افكار سعيد

(زمان خواندن: 6 - 12 دقیقه)

سعيد پيوسته به ناتوانى و ضعف جدش مى نگريست ، تا اينكه صداى آرام و لرزانى را از او شنيد، كاملا به سخنان او توجه كرد، و اولين كلامى كه از او شنيد اين بود: ((فرزندم ! خدا را سپاسگزارم كه سالم برگشتى ، از طولانى شدن سفر تو نگران بودم )).


سعيد گفت : همينكه دانستم شما مرا خواسته ايد سريع خودم را به شما رساندم ، بگو ببينم حالا حالت چطور است ؟
پدربزرگ گفت : من قبل از آمدن تو خود را در نزديكى مرگ احساس ‍ مى كردم ، وقتى تو را ديدم ، احساس مى كنم قدرتم به من برگشته است ، در هر حال خداوند بر من منت نهاده و مثل اين است كه خداوند عزم مرا جزم كرد، تا در زمان حياتم نصيحتهاى گرانبهائى به شما بكنم .
سعيد گفت : من هميشه مشتاق و آرزومند نصيحتهاى شما بودم ، و اميد آن را دارم كه خداوند به شما عمر طولانى بدهد تا شاهد ازدواج من با قطام باشى .
پس از اين سخنان سعيد به طرف چپ و راست نظاره اى كرد تا مبادا كسى متوجه گفتارش بشود، وقتى همه جا را خالى از افراد ديد، با صداى آهسته اى گفت : علاوه بر اين شما را به انتقامى كه آرزويت بود بشارت مى دهم . پدربزرگ با حالتى متعجب و نگران به سعيد نگريست ، به طورى كه سعيد حالت ناراحتى و نگرانى را از چهره او احساس كرد، سپس صداى جدش را شنيد كه مى گفت : اما ازدواج تو را با قطام فهميدم و از اين جهت خوشحال شدم ، اما از قضيه انتقام تو از على عليه السّلام و علاقه و رغبت تو به اين كار چيزى نفهميدم . سعيد تبسمى كرد و گفت : اى جد بزرگوار! آيا فراموش ‍ كرده اى كه ما و همه بنى اميه سالهاست كه مطالبه خون خليفه مظلوم مى كنيم ؟ آيا تا كنون كسى جراءت پيدا كرده كه انتقام خون عثمان را از قاتل بگيرد، تا عقده هاى دل ما را بگشايد؟ امّا آثار خشم و غضب در چهره پيرمرد هويدا شد و گفت : قاتل او كيست ؟ چه كسى او را خواهد كشت ؟ سعيد سرش را به گوش ‍ جدش نزديك كرد و گفت : قاتل على بن ابى طالب من هستم ، و من او را خواهم كشت ، و افتخار و مباحات را نصيب خود خواهم كرد، و اميدوارم كه خداوند به شما عمر دهد تا به كمك راهنمائى هاى تو به اين هدف برسم .
پدربزرگ از شدت غضب و عصبانيت نگذاشت سعيد سخنش را ادامه دهد، سعيد از لرزش دستها و حركت لبها و سيخ شدن موههاى صورتش ‍ عصبانيت جدش را فهميد و تعجب كرد. جدش كلامش را قطع كرد و با لحنى خشن گفت : نه ! نه ! نه ! اى سعيد تو نبايد مظلوم را بكشى . سعيد مبهوت شد و گمان كرد كه جدش حرفهاى او را نفهميده ، پس به او گفت : اى جد بزرگوار! بگو ببينم منظورت از مظلوم چه كسى است ؟ من از على بن ابى طالب انتقام خواهم گرفت ، چگونه تو مى گويى كه او مظلوم و بى گناه است ، در حالى كه تو از اولين كسانى بودى كه مطالبه خون عثمان مى كردى ؟ پس معلوم مى شود كه تو منظورم را متوجه نشده اى .
پدربزرگ گفت : نه هرگز! من هدف تو را مى دانم و فهميدم ، ولى تو منظورم را نفهميدى و اشتباه مى كنى ، على بن ابى طالب بى گناه است و نسبت به آنچه ما او را متهم مى كنيم مبرا است ، او عثمان را نكشته و در قتل او دست نداشته ، و بدى براى مسلمانان نخواسته ، و مرتكب گناهى نشده كه سزاوار سرزنش باشد.
سعيد ساكت ماند او خيال مى كرد كه در عالم خواب است ، چون مى دانست كه جدش از پيشگامان مبارزه با على بود، چگونه تغيير راءى داد؟ به ذهن او خطور كرد كه جدش پير و اختلال حواس پيدا كرده . امّا ابورحاب (جد سعيد) آنچه را كه سعيد فكر مى كرد فهميد، پس به او گفت : درباره فكر و عقل من قضاوت نادرست مكن چونكه الان من با كمال صحّت و سلامت فكر هستم ، به همين خاطر هم شما را از كوفه خواستم ، اين حرف را بدون دليل و برهان نمى گويم بلكه براى اين ادعاى خود دليل و برهان هم دارم .
سعيد مبهوت ماند و كمى صبر كرد و گفت : چه چيز باعث شد كه اينگونه در عقيده ات تغيير پيدا كنى ، چگونه اين مطلب درست است ؟ و چگونه على از خون عثمان مبرا است و در قتل او دست نداشته ؟ چگونه اعتراف به برائت على از اين گناه دارى ، در حالى كه تو از اولين كسانى بودى كه او را متهم به اين عمل مى كردى ؟
پيرمرد با دست اشاره اى به سعيد كرد كه بنشيند و كمى صبر كند، سپس ‍ ادامه داد و گفت : اما چيزى كه باعث شد من چنين عقيده اى پيدا كنم اين بود كه ، بارها مى شنيدم كه ندا دهنده اى مكررا مى گفت : ((همانا على بى گناه است ، و كسانى كه اهداف پليد و شومى دارند، و اهل طمع و ثروت اندوزى هستند او را به اين گناه متهم مى كنند)). به هر طرف كه توجه مى كردم اين صوت و صدا را مى شنيدم ، به طورى كه آرامش را از من سلب كرده بود، و من ناچار شدم كه جوياى حقيقت شوم ، و دقت زيادى از تاريخ عثمان و على و افراد ديگرى كه در فتنه جنگ جمل شركت داشتند كردم ، در نتيجه معاويه و بقيه امويان را بر گمراهى يافتم ، و دانستم كه آنها خونخواهى از خليفه مظلوم را وسيله اى قرار داده اند تا به اهداف شوم خود برسند.
پيرمرد صورت درهم كشيد، چشمانش از لابه لاى صورت چروكيده او برق مى زد، و صراحت بيان در آن آشكار بود. وحشتى كه از اين سخنان بر سعيد عارض شده بود، قدرت تكلم كردن را از او سلب كرده بود. سپس ‍ پيرمرد دستى به ريشش كشيد و موهاى ابرو و صورتش را جمع و جور كرد و نگاهى به سعيد كرد و گفت :
آيا تو فكر مى كنى كه هدف معاويه و يارانش از لشكركشى و جنگ كردن و خونريزى مطالبه خون عثمان بود؟ اگر راست مى گفتند چرا قبل از قتل عثمان از او دفاع نكردند؟ اما آنچيزى كه بيشتر جاى تعجب و خنده دار است آنكه عمرو عاص مطالبه خون عثمان مى كند، در حالى كه او از اولين كسانى بود كه سعى و تلاش در كشتن عثمان داشت ، و حتى افتخار مى كرد كه وقتى او در فلسطين بوده عثمان كشته شد. اما آن چيزى كه من به آن علم پيدا كردم اين است كه ، وقتى مرگ عثمان فرا رسيد او در وادى السباع (1) بود، چون بنا بر نقلى خود او گفت : من او را كشتم در حالى كه در وادى السباع بودم و اين سخنان به معناى اين بود كه او از دور سعى و تلاش در قتل عثمان داشت . تعجب نكن از اينكه او و پسرانش بعد از مرگ عثمان به سمت دمشق حركت كردند و داد و فرياد مى كردند، كه اى واى عثمان كشته شد، و اى واى دين و حيا و شرافت از بين رفت ، البته اين را از روى مكرو حيله مى گفتند تا اينكه به رئيس نيرنگبازان يعنى معاويه ملحق شدند.
اما معاويه و بقيه امويان : آيا فكر مى كنى هدف آنها از ايجاد فتنه و جنگ آورى مطالبه خون عثمان بود؟ واقعا اگر راست مى گفتند چرا زمانى كه او در محاصره بود، از شام به مدينه براى نجات او نيامدند؟ بر فرض هم قبول كنيم چون كه كينه اى از او در دل داشتند او را يارى نكردند، پس چرا بعد از مرگش هم ، او و اولادش را فراموش كردند؟ اگر واقعا مطالبه خون او مى كردند، پس چرا يكى از فرزندان او را به مقام خلافت منصوب نكردند؟ آيا نديدى كه چگونه به وسيله نام و خون خليفه به خواسته هاى شخصى خود رسيدند؟
اما طلحه و زبير: كار اين دو هم مثل ساير فرصت طلبان بود و چون وقتى عثمان كشته شد، آن دو در مدينه و در نزديكى او بودند، اگر قصد يارى رساندن به او را داشتند مى توانستند، ولى كارى نكردند (چون كه مى خواستند به نيّت ديرينه خود يعنى خلافت برسند، از اين رو وقتى خلافت به على رسيد، تظاهر به دفاع و خونخواهى از عثمان كردند و گفتند كه او مظلوم كشته شد.
پيرمرد در همان حالى كه صحبت مى كرد، سعى داشت صدايش را آهسته كند، ولى شدت تاءثر و هيجان صدايش را لرزان و بلند مى كرد. اما سعيد در حاليكه سرش را به زير افكنده بود، از شدت هيبت واحترام به جدش كلام او را قطع نمى كرد. وقتى كه ابورحاب به اينجا رسيد لحظه اى سكوت كرد، تا كفى كه دو طرف دهانش را فرا گرفته بود پاك كند.
سعيد اين فرصت را غنيمت شمرد و به جدش گفت : چگونه كارهاى (معاويه - طلحه و زبير) را طمع و آرزو داشتن براى رسيدن به خلافت ميدانى و عمل على را اينگونه نمى پندارى و در حالى كه همه اينها در مدينه بودند؟ چگونه وقتى كه خليفه (عثمان ) كشته مى شود، بيعت براى يكى از آنها محقق مى گردد و بقيه كه منتظر رسيدن به آن مى باشند، اين عمل را طمع از جانب على براى خلافت نمى دانى ؟ پيرمرد خنده اى از روى عصبانيت كرد و آنگاه گفت : آيا تو از خلافت على از من سؤ ال مى كنى ، درحالى كه سزاوار بود من اين سؤ ال را از خودم بپرسم ، اگر چه از اول به اين مطلب بى توجه بودم ، و راست گفته اند كه دوستى و علاقه داشتن نسبت به چيزى انسان را كور و كر مى كند (يعنى انسان را از درك واقعيت دور مى سازد). همانا خلافت و حكومت شايسته و سزاوار هيچيك از صحابه جز على عليه السّلام نبود، چون او پسر عموى پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و شوهر دختر او فاطمه زهراعليهاالسّلام سرور زنان عالم است ، و اولين كسى بود كه بعد از حضرت خديجه ايمان آورد، و علاوه بر اين رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله ر دامن پدر على يعنى ابو طالب تربيت يافت و بزرگ شد، و از او در آغاز رسالت در مقابل دشمنان محافظت كرد و سرپرستى او را تقبل كرد، و قريش از دعوت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله به يكتا پرستى ناخوشايند بودند، بارها خواستند كه او را مورد اذيت و آزار قرار دهند كه ابوطالب مانع اين عمل مى شد، به دليل همان منزلت و مقامى كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله در نزد ابوطالب داشت . زمانى كه على متولد شد، در دامن رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرورش يافت ، در حالى كه ده سال بيش نداشت ، اسلام آورد، و دست و زبان و قلب او با اسلام عجين شد. فراموش نمى كنم روز هجرت را، آن روزى كه قريش براى اذيت و آزار او نقشه اى كشيدند و حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله صميم به هجرت گرفت ، نديديد كه على چگونه براى گمراه كردن آنها لباس او را پوشيد و بجاى او خوابيد، و خودش را به خطر انداخت ، تا خداى بزرگ پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را نجات داد.(2) علاوه بر اين على چه در جنگهايى كه پيامبرصلّى اللّه عليه و آله ضور مى يافت و چه در جنگهايى كه حضور نداشت شركت مى جست ، حتى در مهمترين آنها و مشهورترين آنها نيز شركت فعّال داشت ، (مثل جنگ بدر، احزاب ، احد...) و تمام وجودش را براى پيروزى اسلام در طبق اخلاص ‍ گذاشت ، روزى كه امويانى مثل معاويه و پدرش و تمامى نزديكانشان از دشمنان سرسخت اسلام بودند. و اينها از كسانى بودند كه بعد از فتح مكه و پيروزى كامل مسلمانان به اسلام گرويده بودند (البته آن هم از روى ناچارى و در امان بودن از خشم مسلمانان و بعد از آنكه اين گروه از پيروز شدن در مقابل مسلمانان نااميد شده بودند).
در حالى ابورحاب اينگونه سخن مى راند كه عرق از سر و صورتش جارى بود مثل اينكه كار مشكلى را انجام داده باشد. سعيد ساكت بود، و جراءت حرف زدن را نداشت .
ابورحاب گفت : در وجود تو آثار تعجب و ترس مى بينم ، مثل اين است كه اين سخنان را قبلا نشنيده اى ، من تو را سرزنش نمى كنم ، وقتى كه اين موضوع را فهميده اى باز قصد دارى كه خودت را به نادانى بزنى ؟ چونكه من از تو بزرگترم و مى دانم كه تو نسبت به اينگونه مسائل چگونه اى ؟ زيرا علاقه و عشق به چيزى انسان را از حقيقت باز مى دارد، وكور و كر مى گرداند، اما براى من بعد از آن خبر غيبى ، دنياى ديگرى باز شد، و چشم بصيرتم بينا شد، و حقيقت را آنگونه كه هست مى بينم .
بله ، على از همه آنها به خلافت سزاوارتر است ، و رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله م او را بر همه آنها ترجيح و برترى داد، او برادر رسول خداصلّى اللّه عليه و آله بود؛ و بقيه اين افتخار را نداشتند. رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله بارها به على در حضور اصحاب فرمود: ((تو يا على برادر من در دنيا و آخرت هستى )). و باز به او گفت : ((دوست ندارد تو را مگر مؤ من و دشمن ندارد تو را مگر كافر)).
آنگاه ابورحاب به سعيد گفت : تو نسبت به آنچه كه براى تو از فضل و كرامت على گفتم تعجب خواهى كرد كه با اين همه فضايل چگونه تا الان به خلافت نرسيده ، خصوصا بعد از اين كلام رسول خداصلّى اللّه عليه و آله ه فرمود: ((همانا على از من است و من هم از على هستم و او سرپرست و ولى هر مؤ منى بعد از من است )). و باز فرمود: ((هر كسى كه من مولا و آقاى او هستم على مولا و آقاى اوست ، خداوندا! دوست بدار كسى كه او را دوست بدارد و دشمن بدار كسى كه او را دشمن بدارد)). آيا كسى كه اين احاديث گهربار را از معدن علم و رسالت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله داند، از خلافت او متعجب مى شود؟ بلكه بايد جاى تعجب باشد كه چرا تا حال به خلافت نرسيده ، و منشاء آن كجاست ؟ سعيد سكوت كرد و آثار تغيير در صورتش هويدا شد، و با شگفتى احساس مى كرد كه شايد درخواب باشد.
-----------------------------------------------------------
1- وادى السّباع منطقه است بين بصره و مكه ، كه بين آن و بصره پنج ميل فاصله است . (هر ميل هزار گام است ) - معجم البلدان ، ج 5، ص 343.
2- اين شب به ((ليلة المبيت )) معروف است .
-----------------------------------------------------
مؤ لف : جرجى زيدان
ترجمه و تحقيق : ابراهيم خانه زرّين / ايرج متّقى زاده

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page