دادگرى بى‏نظير

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

زمانى كه باران رحمت مى‏بارد، به همه موجودات نفع مى‏رساند و براى همگان رحمت است، و وجود خاندان پاك پيامبر، پس از آن بزرگوار بمانند باران رحمت بود، همه از وجود مقدس آنان بهره و فيض مى‏بردند، زمانى كه قضاوت در هر موردى به آنان سپرده مى‏شد، آنقدر دقت در اظهار نظر خود مى‏كردند، كه حتى اگر حق با يك غير مسلمان بود، آن بيان مى‏شد، اينجا بعنوان نمونه به شاهكارى از دادگرى مولاى متقيان با يك دشمن اشاره مى‏كنيم:


شخصى از ياران امير مؤمنان بنام (عبيدالله بن الحر الجعفى) به آن حضرت خيانت كرد، و به نيروهاى معاويه پيوست و اين خيانت به هنگام شعله‏ور شدن آتش جنگ صفين بود، كه در قانون جنگ همين كار مستحق قتل است، علاوه بر اينكه اين شخص خائن كمكهاى بسيارى توانست براى معاويه انجام دهد، از طرفى همسر عبيدالله جعفى در شهر كوفه بود، به او خبر دادند كه عبيدالله در جبهه جنگ هلاك شده است، به همين جهت آن زن مدتى عدّه وفات گرفت، و پس از پايان مدت عدّه با مرد ديگرى ازدواج كرد.
عبيدالله جعفى در واقع زنده بود و در شام بسر مى‏برد، لذا هنگامى كه از اين واقعه با خبر شد، از شام خارج و شبانه به شهر كوفه آمد و بلافاصله به سراغ همسر خود رفت، اما همسرش با حجابى كه بسر داشت درب خانه آمده و او را از جريان ازدواج مجدد خود آگاه ساخت.
عبيدالله جعفى كه تمام درها را به روى خود بسته مى‏ديد، به فكر اين افتاد كه به حضور مبارك مولاى متقيان على(ع) شرفياب شود و داستان خود را بگويد، چون على مرد عدالت و دادگرى است، و به حساب خيانت او حق از دست رفته‏اش را پايمال نمى‏كند.
از اين رو به خدمت امام شرفياب شد و در حاليكه از شرمندگى سر خود را بزير انداخته بود سلام كرد، امام به او فرمودند: آيا تو عبيدالله هستى؟! (يعنى همان تبه‏كار منافق و خائنى كه از اسلام بسوى دستگاه كفر و نفاق معاويه روى آورده، آنهم در حال جنگ، آيا تو همان نيستى؟!).
اما عبيدالله چون از عدالت و دادگرى آن حضرت آگاه بود، فرصت را غنيمت شمرده و عرضه داشت: آيا آن خيانت، مرا از دادگرى و عدالت شما محروم مى‏كند، يا اميرالمؤمنين؟
امام فرمودند: خير، بعد از او خواستند كه داستان خود را بگويد؟ عبيدالله جعفى دادخواهى كرد، و امام آن زن با شوهر دومش را احضار كرده و چنين فرمودند:
زن بايد از شوهر دوم جدا شود و از همين الان عده بگيرد و پس از پايان عده اگر حامله نبود به شوهر اول خود باز گردد و اگر حامله بود، بايد صبر كرد تا وضع حمل كند، دراين صورت فرزند او حلال و تابع شوهر دوم است و بعد زن به شوهر نخست خود باز مى‏گردد(1).
اين داستان شاهكارى است بى‏نظير از امير مؤمنان كه چگونه با دشمن خود با لطف و مرحمت روبرو شده، و مهم‏تر اينكه حق او را پايمال نفرمود، و ناموسش را به او باز گردانيد.
خلاصه اينكه حقوق بشر تا منتهى درجه خود در حكومت پيامبر اسلام و حضرت على(ع) رعايت مى‏شد حتى حقوق جانوران و گياهان.
--------------------------------------------
1 ـ اينجا لازم به توضيح است، كه اگر زن به دادگاه اسلامى عرض حال خود را كند، و دادگاه او را طلاق بدهد و پس از اتمام عده، شوهر جديدى انتخاب كند، ازدواج او صحيح و حتى در صورت بازگشت شوهر قابل فسخ نيست، اما در داستان فوق زن به دادگاه اسلامى عرض حال نكرده، و تنها با شنيدن خبر شوهرش عده گرفته بود، كه در اين صورت شوهر اول او بر حال خود باقى و نكاح با شوهر دوم از روى اشتباه بوده و فرزندش از شوهر دوم هم حلال است، و با شنيدن خبر حيات شوهر اول فوراً بايد از شوهر دوم جدا گردد، (مترجم).
-------------------------------------------
نويسنده : سيد محمد شيرازي