عدالت در قضاوت

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

قضاوت در اسلام بسيار ساده است و هيچگونه تشريفاتى ندارد، مثلا حضرت امير مؤمنان على(ع) در مركز دولت گسترده خود كه شهر كوفه بود تنها يك قاضى داشت، با اينكه عده‏اى جمعيت شهر كوفه را در آن زمان چهار ميليون نفر نوشته‏اند، و علتش اين است كه اسلام با آزاديهاى گسترده‏اى كه به مردم داده 90?

جرايم امروز دنيا را جرم نمى‏داند، و مردم را گرفتار دادگاه نمى‏كند، مثلا اگر نگاهى به دادگاهها كنيد خواهيد يافت كه اكثر باصطلاح مجرمين عبارتند از: كسى كه جنسى وارد كرده يا اينكه بطور غير قانونى وارد شده يا اينكه بدون گذرنامه خواسته خارج شود و يا اينكه بدون مجوز قانونى خانه خريده و يا اينكه بدون اجازه جنسى را خريد و فروش كرده، يا بدون مجوز دست به كار و كاسبى زده، يا پروانه ساختمان نداشته و در اراضى خارج از محدوده خانه ساخته و بطور غير قانونى كشاورزى كرده، و بالاخره صدها موردى كه اسلام مردم را در تمام آنها آزاد گذاشته و قوانين ضد اسلام آنها را محدود ساخته است مخالفين آن قوانين را، بعنوان مجرم به دادگاه معرفى مى‏كنند.
بله موارد بسيار اندكى از مشكلات فردى و اجتماعى وجود دارد، كه دادگاه اسلامى با كمال سادگى آنها را حل و فصل مى‏كند، و لذا ممكن است در يك شهر يك يا چند ميليونى تنها يك قاضى به كارها رسيدگى كند.
يكى ديگر از بدعتهاى غرب تشكيل دادگاههاى متفاوت است مثل دادگاه جزاء، محكمه صلح، دادگاه ارتش، دادگاه ويژه فلان چيز و نظاير اينها، اما در اسلام چون تساوى حقوق همگان در برابر قانون در نظر گرفته شده تنها يك دادگاه و يك حاكم است كه به تمام امور فوق رسيدگى مى‏كند، بله طبق پاره‏اى از روايات دادگاه تميز و استيناف نيز در نظام قضائى اسلام وجود دارد.
مثل روايت زير :
سعد بن عباس نقل مى‏كند كه: رسول خدا(ص) روزى از منزل عائشه خارج شد و مرد عربى را سوار بر يك شتر ملاقات كرد، مرد عرب عرضه داشت: اى محمد آيا اين شتر را خريدارى مى‏كنى؟ پيامبر فرمودند: آرى، آن را بچند مى‏فروشى؟
مرد عرب گفت: يكصد درهم، پيامبر فرمودند: ارزش شتر تو بيش از اين است، و بالاخره شتر را به مبلغ چهارصد درهم خريدارى نمود، اما هنگامى كه پيامبر پول را به آن مرد عرب تحويل داد، آن مرد گفت: شتر شتر من و پول هم پول من است و اگر محمد ادعائى دارد، بايستى شاهد داشته باشد.
پيامبر اكرم فرمودند: آيا راضى به قضاوت پيرمردى كه به نزديك ما مى‏آيد، هستى؟ گفت: آرى، وقتى پير مرد نزديك شد پيامبر (ص) عرض حال كردند: من شتر را خريده‏ام و حال شتر از آن من و پولها از آن عرب است، اما مرد عرب انكار كرده و شاهد خواست، به همين جهت داور برحسب ظاهر حق را به مرد عرب داد، پيامبر در اين راى استيناف خواسته و مرد عرب را نگاه داشتند، تا اينكه مرد ديگرى پيدا شد، پيامبر فرمودند آيا به قضاوت اين شخص كه نزديك ميشود راضى هستى؟ گفت: آرى، وقتى نزديك شد پيامبر اسلام شكايت كردند و مرد عرب منكر شد، و داور دوم نيز مثل داور اول راى داد، پيامبر اسلام مجددا استيناف خواسته و مرد عرب را نگاه داشت و به او فرمود: بنشين تا شخصى بيايد و به حق قضاوت كند، دراين ميان حضرت على(ع) نزديك شد، پيامبر فرمودند: آيا قضاوت اين جوان را مى‏پذيرى؟ گفت آرى، امام كه نزديك شد و طرفين عرض حال كردند، حق را به پيامبر اكرم داد و به آن عرب فرمود: پيامبرى كه در تمام گفته‏هايش از سوى خداوند راست گفته چگونه براى يك شتر دروغ مى‏گويد از اين روايت جواز تجديد نظر و استيناف رأى دادگاه بدست مى‏آيد.
بهرحال رعايت عدالت از سوى قاضى بسيار سفارش شده، و حتى اسلام دستور مى‏دهد كه قاضى بايستى طرفين نزاع را احترام كند و صداى خود را بلندتر از آنان نكند.
در تاريخ حضرت امير مؤمنان على(ع) آمده: امام روزى يكى از قضات خود بنام (ابوالاسود الدؤلى) را از منصب خود معزول داشت، اين شخص به خدمت امام شرفياب شده و عرضه داشت: يا اميرالمؤمنين، چرا مرا معزول داشتيد در حالى كه من نه جنايت و نه خيانتى مرتكب شده‏ام؟! امام فرمودند: چون شنيده‏ام كه صدايت را بلندتر از صداى طرفين نزاع قرار مى‏دهى.
-------------------------------------------
نويسنده : سيد محمد شيرازي