توحيد 3 - صفات ذاتيه

(زمان خواندن: 4 - 8 دقیقه)

دانستيم كه خداي متعال كه علت هستي بخش جهان است همه كمالات وجود را دارد و هر نوع كمالي كه در هر موجودي يافت شود از اوست بدون اينكه با افاضه آن، چيزي از كمالات وي كاسته شود. و براي تقريب به ذهن مي توان از اين مثال بهره گرفت كه معلم از علم خود به متعلم مي آموزد بدون اينكه چيزي از علمش بكاهد.

البته افاضه وجود كمالات وجودي از طرف خداي متعال ، بسي بالاتر از اين مثال است. و شايد رساترين تعبير در اين زمينه اين باشد كه بگوييم، عالم هستي، پرتو و جلوه اي از ذات مقدس الهي است، چنانكه از ا ين آيه شريفه مي توان استفاده كرد: الله نور السموات و ا لارض[3].

با توجه به كمالات نامتناهي الهي، هر گونه مفهومي كه دلالت بر كمال داشته باشد و مستلزم هيچ نقص و محدوديت نباشد قابل صدق بر خداي متعال خواهد بود چنانكه در آيات كريمه قرآن و روايات شريفه و ادعيه و مناجاتهاي حضرات معصومين (عليهم السلام) مفاهيمي از قبيل نور و كمال و جمال و محبت و بهجت و مانند آنها به خداي متعال، نسبت داده شده است. اما آنچه در كتب عقايد و فلسفه و كلام اسلامي به عنوان صفات الهي، مطرح مي شود تعداد معيني از صفات است كه به دو دسته (صفات ذاتيه، و صفات فعليه) تقسيم مي گردد. از اينروي، نخست توضيحي درباره اين تقسيم مي دهيم و سپس به ذكر و اثبات مهم ترين آنها مي پردازيم.

 
صفات ذاتيه و فعليه
 اثبات صفات ذاتيه
 حيات
 علم
 قدرت

صفات ذاتيه و فعليه
صفاتي كه به خداي متعال، نسبت داده مي شود يا مفاهيمي است كه با توجه به نوعي از كمال، از ذات الهي انتزاع مي شود مانند حيات و علم و قدرت، و يا مفاهيمي است كه از نوعي رابطه بين خداي متعال و مخلوقاتش انتزاع مي شود مانند خالقيت و رزاقيت، دسته اول را صفات ذاتيه و دسته دوم راصفات فعليه مي نامند.

فرق اصلي بين اين دو دسته از صفات آن است كه در دسته اول، ذات مقدس الهي، مصداق عيني آنهاست، اما دسته دوم حكايت از نسبت به اضافه اي بين خداي متعال و آفريدگان دارد و ذات الهي و ذوات مخلوقات به عنوان طرفين اضافه در نظر گرفته
مي شوند مانند صفت خالقيت كه از وابستگي وجودي مخلوقات به ذات الهي، انتزاع مي شود و خدا و مخلوقات طرفين اين اضافه را تشكيل مي دهند و در خارج، حقيقت عيني ديگري غير از ذات مقدس الهي و ذوات مخلوقات بنام آفريدن وجود ندارد. البته خداي متعال در ذات خود، قدرت بر آفريدن دارد ولي قدرت از صفات ذات اوست و آفريدن مفهومي است اضافي كه از مقام فعل، انتزاع مي شود و از اينروي آفريدگار از صفات فعليه به شمار مي آيد مگر اينكه به معناي قادر بر آفريدن در نظر گرفته شود كه بازگشت به صفت قدرت مي كند.

مهمترين صفات ذاتيه الهي، حيات و علم و قدرت است. و اما سميع و بصير اگر به معناي عالم به مسموعات و مبصرات، يا قادر بر سمع و ابصار باشد بازگشت به عليم و قدير مي كند و اگر منظور از آنها شنيدن و ديدن بالعفل باشد كه از رابطه بين ذات شنونده وبيننده با اشياء قابل شنيدن و ديدن انتزاع مي شود بايد از صفات فعليه شمرده شود چنانكه گاهي علم نيز به همين عنايت به كار مي رود و به نام علم فعلي موسوم مي گردد.

بعضي از متكلمين كلام و اراده را نيز از صفات ذاتيه به شمار آورده اند كه بعداً درباره آنها بحث خواهد شد.

 

اثبات صفات ذاتيه
ساده ترين راه براي اثبات حيات و قدرت و علم الهي اين است كه اين مفاهيم هنگامي كه در مورد مخلوقات به كار مي رود حكايت از كمالات آنها مي كند پس بايد كاملترين مرتبه آنها در علت هستي بخش، موجود باشد. زيرا هر كمالي كه در هر مخلوقي يافت شود از خداي متعال است و بخشنده آنها بايد واجد آنها باشد تا به ديگران افاضه كند و ممكن نيست كسي كه حيات را مي آفريند خودش فاقد حيات باشد يا كسي كه علم و قدرت را به مخلوقات، افاضه مي كند خودش جاهل و ناتوان باشد. پس وجود اين صفات كماليه در بعضي از مخلوقات نشانه وجود آنها در آفريدگار متعال مي باشد بدون اينكه توأم با نفص و محدوديتي باشد. به ديگر سخن: خداي متعال، داراي حيات و علم و قدرت نامتناهي است. اينك به توضيح بيشتري درباره هر يك از اين صفات مي پردازيم.

 

حيات
مفهوم حيات (زنده بودن) در مورد دو دسته از مخلوقات به كار مي رود: يكي گياهان كه داراي رشد و نمو هستند، و ديگري حيوانات و انسان كه داراي شعور و اراده مي باشند. اما معناي اول، مستلزم نقص و نياز است زيرا لازمه رشد و نمو اين است كه موجود رشد يابنده، درآغاز فاقد كمالي باشد و در اثر عوامل خارجي تغييراتي در آن پديد آيد و تدريجاً به كمال جديدي برسد، و چنين اموري را نمي توان به خداي متعال نسبت داد چنانكه در بحث از صفات سلبيه گذشت.

اما معناي دوم حيات، مفهومي است كمالي، و هر چند مصاديق امكاني آن، توأم با نقص ها و محدوديت هايي هستند اما مي توان براي آن، مرتبه اي نامتنهاي در نظر گرفت كه هيچ نقص و محدوديت و نيازي نداشته باشد چنانكه مفهوم وجود و مفهوم كمال نيز چنين است.

اساساً حيات به معنايي كه ملازم با علم و فاعليت ارادي است لازمه وجود غير مادي مي باشد زيرا گرچه حيات به موجودات مادي جاندار، نسبت داده مي شود اما در حقيقت، صفت روح آنهاست و بدنشان در اثر تعلق روح، متصف به آن مي گردد و به ديگر سخن، همچنانكه امتداد، لازمه وجود جسماني است حيات نيز لازمه وجود مجرد (غير جسماني) است. و با توجه به اين مطلب، دليل ديگري بر حيات الهي به دست مي آيد، و آن اين است، ذات مقدس الهي مجرد وغير جسماني است، و هر موجود مجردي ذاتاً داراي حيات است، پس خداي متعال هم ذاتاً داراي حيات مي باشد.

 

علم
مفهوم علم از بديهي ترين مفاهيم است ولي مصاديقي كه از آن در ميان مخلوقات مي شناسيم مصاديقي محدود ناقص مي باشد وبا اين ويژگي ها قابل اطلاق بر خداي متعال نخواهد بود. اما چنانكه اشاره شد عقل مي تواند براي اين مفهوم كمالي، مصداقي را در نظر بگيرد كه هيچگونه نقص و محدوديتي نداشته باشد و عين ذات عالم باشد و آن همان علم ذاتي خداي متعال است.

علم خدا را از راه هاي متعددي اثبات كرد: يكي همان راهي است كه در اثبات همه صفات ذاتيه، به آن اشاره شد يعني چون علم در ميان مخلوقات، وجود دارد بايد كاملترين مرتبه آن در آفريننده آنها موجود باشد.

راه ديگر، كمك گرفتن از دليل نظم است و به اين بيان: هر قدر پديده اي از نظم و اتقان بيشتري برخوردار باشد دلالت بيشتري بر علم و دانش پديد آورنده اش دارد چنانكه يك كتاب علمي يا يك شعر زيبا يا هر اثر هنري، دلالت بر دانش و ذوق و مهارت پديد آورنده اش دارد و هيچ گاه هيچ عاقلي چنين نمي پندارد كه مثلاً يك كتاب علمي يا فلسفي بوسيله فرد نادان و بي سوادي نوشته شده باشد. پس چگونه مي توان احتمال داد كه اين جهان عظيم با آن همه اسرار و شگفتي ها از موجود بي علمي به وجود آمده باشد؟!

و بالاخره راه سوم، استفاده از مقدمات فلسفي نظري (=غير بديهي) است مانند اين قاعده كه هر موجود مجرد مستقلي داراي علم است چنانكه در كتب مربوط به اثبات رسيده است.

توجه داشتن به علم الهي، اهميت زيادي در خودسازي دارد و از اين روي مكرراً در قرآن كريم بر آن تأكيد شده است و از جمله مي فرمايد: يعلم خائنة الاعين و ما تخفي الصدور[4] يعني خداي متعال از چشم هاي خيانتكار و راز دل ها آگاه است.

 

قدرت

در مورد فاعلي كه كار خود را با اراده و اختيار خويش انجام مي دهد گفته مي شود كه نسبت به كار خودش قدرت دارد. پس قدرت عبارتست از مبدئيت فاعل مختار براي كاري كه ممكن است از او سر بزند. و هر قدر فاعل از نظر رتبه وجودي، كاملتر داراي قدرت بيشتري خواهد بود و طبعاً موجودي كه داراي كمال بي نهايت باشد قدرتش نامحدود خواهد بود ان الله علي كل شيء قدير

در اينجا بايد چند نكته اي را خاطر نشان كنيم:

1- كاري كه متعلق قدرت قرار مي گيرد بايد امكان تحقق داشته باشد پس چيزي كه ذاتاً محال يا مستلزم محال باشد مورد تعلق قدرت واقع نمي شود.و قدرت داشتن خدا بر هر كاري بدين معني نيست كه في المثل بتواند خداي ديگري را بيافريند ( زيرا خدا آفريدني نيست) يا بتواند عدد (2) را با فرض (2) بودن از عدد (3) بزرگتر كند يا فرزندي را با فرض فرزند بودن، قبل از پدرش خلق كند.

2- لازمه قدرت داشتن بر هر كاري اين نيست كه همه آنها را انجام دهد بلكه هر كاري را كه بخواهد انجام خواهد داد و خداي حكيم جز كار شايسته و حكيمانه را نمي خواهد و انجام نمي دهد هر چند قدرت بر انجام كارهاي زشت و ناپسند هم دارد.

3- قدرت به معنايي كه گفته شد متضمن اختيار هم هست و خداي متعال همچنانكه بالاترين قدرت ها را دارد، كامل ترين مراتب اختيار را نيز دارد و هيچ عاملي نمي تواند او را براي انجام كاري تحت فشار قرار دهد يااختيار را از او سلب كند، زيرا وجود و قدرت هر موجودي از اوست و هيچگاه مغلوب نيرويي كه خودش به ديگران داده است واقع
 نمي شود.

  آموزش عقايد، آيت الله مصباح يزدي: ص 73-77


[3] - سوره نور، آيه 35.

[4] - سوره مؤمن، آيه 99