«مرحوم دستغيب از يكي ازدوستانش نقل ميكند كه سالي همة خانوادة مندچار مرض حصبه شدند!در آن زمان مرض حصبه افراد را ميكشت.مننماز صبح را كه خواندم به محلي كه در آنجا روضه خواني بود رفتم.در آنجابه امام حسين(ع)توسل پيدا نمودم.دلم شكست وبراي شفاي سه پسر وزنمبه امام حسين(ع)پناه بردم.وقتي به خانه بگشتم،ديدم كه خانوادهام سفرهانداخته ومشغول وردن صبحانه هستند!گفتم چه خبراست؟يكي از پسرانمگفت ديدم كه زهرا(س)آمد.امام حسين(ع)آمد.امام حسن واميرالمؤمنينورسول الله آمدند.همه سياهپوش بودند.مدند ونشستند.پيغمبر اكرم به زهراگفتند:زهراجان!دست بر سر اينها بكش كه خوب بشوند!زهرا بر سر مابچهها دست كشيد.همه خوب شديم.بعد پيغمبر فرمود:عزيزم!يك دستيهم بر سر اين زن بكش.زهرلا جواب داد:پدرجان!او نماز نميخواند.من همدست بر سر او نميكشم!پيغمبراكرم فرمود:شوهرش توسل به حسينم پيداكرده ونمي شود به پاسخ ندهيم.چون شوهرش نماز ميخواند ورابطهاش باما محكم است.ناگاه زهرا بلند شد ودستي هم ب سر مادرمان كشيد واو همخوب شد.»
----------------------------------
محمد تقی صرفی
شفاي بي نماز!
- بازدید: 3138