جعفربن شريف گرگاني ميگويد كه:
سالي در راه سفر حج در سامراءبه خدمت امام عسگري (ع)رسيدم. ومقداري از اموالي را كه شيعيان براي حضرت داده بودند به امامدادموگفتم:شيعيان شمادر گرگان سلام رساندند.
امام فرمود:مگر بعد از اعمال حج به گرگان بر نميگردي؟
گفتم:چرا.برمي گردم.فرمود:از امروز تا صدوهفتاد روز ديگر تو به گرگانميرسي.كه روز جمعه سوم ربيع الثاني در اول روز وارد شهر ميشوي.وقتي به گرگان رفتي،به مردم اعلام كن تا درخانة تو جمع شوند.زيرا در آخرآنروز من به گرگان خواهم آمد.
سپس امام برايم دعا كردند.
من همان تاريخي كه امام فرموده بود ،وارد گرگان شدم وبه مردم خبردادم كهامروز امام بمنزل من ميآيند.لذا آماده باشند ومسائل ومشكلات خودرا درنظر بگيرند.
بعد از نماز ظهر وعصر،همگي شيعيان در خانة من جمع شده بودند كهبدون اينكه متوجه بشويم،امام عسگري(ع)برما وارد شد وبرما سلام كرد.مااز امام استقبال نموديم ودست مباركش را بوسيديم.
امام فرمود:من به جعفر بن شريف وعده داده بودم كه در آخر امروز نزد شمابيايم.لذا نماز ظهر وعصر را در سامراء خواندم ونزد شما آمدم تا با شماتجديد عهد نمايم.اكنون كه نزد شما هستم،سؤالات وحاجات خودرا بمنبگوئيد.
اولين نفر ي كه حاجت خودرا گفت،نضربن جابر بود كه عرضكرد:اي پسررسول خدا!پسرم چندماه است كه نابينا شده است.از خدا بخواهيد تاچشمانش را به او بر گرداند.
امام فرمود:اورا نزدم بياور!
اورا خدمت امام آوردند وامام دست شريف راخودرا برچشمانش گذاشتكه ناگاه بينا شد.سپس يك به يك مردم حاجتهاي خودرا ميپرسيدند وامامحاجات آنهارا برآورده ميكرد ودرحق همگي دعا نمودودرهمان روزمراجعت فرمود.«منتهي الامال ج2 ص399»
----------------------------------
محمد تقی صرفی
سفر امام عسکري علیه السلام به گرگان
- بازدید: 3529