جوان‌ با نفرين‌ پدرشل‌ شد!

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

روزي‌ علي‌(ع‌)درحال‌ طواف‌ بود كه‌ صداي‌ التجاء ومناجات‌ والتماس‌جواني‌ را شنيد.امام‌ ازاو دربارة‌ گرفتاريش‌ سؤال‌ كرد.
او گفت‌:من‌ سالم‌ بودم‌ ولي‌ آنقدر پدرم‌ را اذيت‌ نمودم‌ كه‌ او مرا نفرين‌ كردومن‌ فلج‌ شدم‌ . پدرم‌ تصميم‌ داشت‌ تا روزي‌ به‌ كنار كعبه‌ بيايد، وبراي‌شفايم‌ دعاكند ولي‌ قبل‌ از اين‌ كار، از دنيا رفت‌.حال‌ من‌ مانده‌ ام‌ اين‌ پاهاي‌شل‌!
امام‌ به‌ او دعاي‌ مشلول‌ را ياد دادند كه‌ آنرا بخواند.او اين‌ دعارا خواندوپيامبر را درخواب‌ ديد كه‌ حضرت‌ دستي‌ برپاهاي‌ او كشيد واو شفايافت‌.»«مفاتيح‌ الجنان‌»
تا سه‌ روز ديگر مي‌ميرد
««حسين‌ بن‌ علاء مي‌گويد: درخدمت‌ امام‌ صادق‌(ع‌) بودم‌ كه‌ مردي‌ آمد واز زنش‌ شكايت‌ كرد. امام‌ فرمود: برو و زنت‌ را بياور! آن‌ مرد رفت‌ و باهمسرش‌ برگشت‌. امام‌ به‌ آن‌ زن‌ فرمود: شوهرت‌ چه‌ مي‌گويد؟ زن‌ گفت‌:خدا چنين‌ و چنانش‌ بكند! امام‌ فرمود: اگر بر اين‌ حال‌ بماني‌ و اخلاقت‌ را باشويت‌ درست‌ نكني‌، سه‌ روز بيشتر زنده‌ نماني‌! زن‌ گفت‌: مي‌خواهم‌ هرگزصورتش‌ را نبينم‌! امام‌ به‌ آن‌ مرد فرمود: دست‌ زنت‌ را بگير و برو كه‌ بيشتر ازسه‌ روز زنده‌ نمي‌ماند!
آن‌ دو رفتند، بعد از سه‌ روز آن‌ زن‌ از دنيا رفت‌»
----------------------------------
محمد تقی صرفی