فتح دژهاى خيبر

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

يهود همواره در جزيرةالعرب خطر بزرگى، به شمار مى‏آمدند. آنان‏در دژهايى كه در مكانهايى مناسب بنا مى‏كردند، سكنى مى‏گزيدند. يهودعهد خود را با پيامبر زيرپا نهادند و در جنگ احزاب همراه با مشركان برعليه مسلمانان وارد كار شدند. چون مسلمانان، به سبب انعقاد پيمان صلح‏حديبيه از شرّ قريش آسوده خاطر شدند، پيامبر با يارانشان به طرف‏بزرگترين دژ يهوديان در خيبر حركت و آن را محاصره كردند. پيامبر هرروز يكى از فرماندهان را براى فتح آن دژ مى‏فرستادند، امّا آنان ناكام‏بازمى‏گشتند. ابن اسحاق روايت كرده است كه پيامبرصلى الله عليه وآله ابو بكر و سپس‏عمر را براى فتح دژ فرستادند امّا آنان كارى از پيش‏نبردند.
آن‏حضرت كسان ديگر را گسيل داشتند كه آنان هم نتوانستند قلعه رافتح كنند. آنگاه بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله اين سخن معروف خود را فرمود :
"به خداى سوگند! فردا پرچم را به مردى خواهم داد كه خداو رسولش را دوست مى‏دارد و خدا و رسول هم او را دوست مى‏دارند".
هريك از مسلمانان آرزو مى‏كرد كه اى كاش اين كس خود او باشد!زيرا مى‏دانستند كه على بن ابيطالب به درد چشم مبتلاست. امّا فردا پيامبرصدا زد : على كجاست؟ على‏عليه السلام آمد درحالى كه چشمانش را از شدّت‏درد بسته بود. پيامبر برچشمانش دست كشيد و خداوند درد آنها رابرطرف كرد. على در حالى كه پرچم را بر دوش مى‏كشيد، عازم ميدان نبردشد و با طلايه‏داران سپاه يهود جنگيد و پهلوان نام‏آور آنان به نام مرحب‏را با ضربه‏اى صاعقه‏وار از پاى درآورد. شمشير آن‏حضرت، كلاهخودمرحب را شكافت و تا دندانهايش فرو رفت. يهود با ديدن اين صحنه‏پشت به ميدان جنگ كردند و شكست خورده به سوى دژهايى كه امام‏على آنها را فتح كرده بود، گريختند. على همچنين درِ بزرگ خيبر را ازجاى كند و آن را سپر خود كرد. اين يكى از نشانه‏هاى پيروزى الهى بود كه‏به دست امير مؤمنان على‏عليه السلام تجلّى يافت.
پس از بازگشت مسلمانان به مدينه و زيرپا نهادن مفاد صلحنامه‏حديبيه از سوى قريش، كه على‏عليه السلام آن را به دست خود نوشته بود، پيامبرخود را آماده فتح مكّه كرد. پيامبر درنظر داشت به ناگهان و بى‏خبر به‏مكّه حمله ببرد. امّا يكى از سُست عنصرانى كه به رايگان براى قريش‏جاسوسى مى‏كرد نامه‏اى به آنان نگاشت و ايشان را از قصد پيامبر آگاه‏كرد. وى اين نامه را به همسرش سپرد تا آن را به مكّه برساند. جبرئيل، پيامبر خدا را از اين ماجرا باخبر ساخت و آن‏حضرت هم على و زبير رابه تعقيب آن زن فرستاد.
چون على و زبير به آن زن رسيدند، او را از ادامه حركت بازداشتندواز او درباره نامه پرسيدند. زن جريان نامه را انكار كرد. زبيرمى‏خواست از راه خود بازگردد كه على‏عليه السلام دست به شمشيرش برد وترحّم‏زبير بر آن زن را بيجا دانست و گفت : رسول خداصلى الله عليه وآله به ما خبر داده كه‏آن زن حامل نامه‏اى براى مكّيان است و آنگاه تو مى‏گويى كه او نامه‏اى باخود ندارد. سپس رو به زن كرد و گفت : به خدا سوگند اگر نامه را نشان‏ندهى، تو را بازرسى خواهم كرد. زن با شنيدن اين سخن، نامه را از ميان‏موهاى بافته شده‏اش بيرون آورد و به آن‏حضرت داد.
بدين گونه على‏عليه السلام، به فرمان رسول خدا، بر مخفى نگاه داشتن‏حركت پيامبر به مكّه كمك كرد. لشكر پيامبر با 12 هزار مرد جنگى به‏سوى مكّه رهسپار شد. پيامبر پرچم را به على داد كه چون به مكّه قدم‏نهاد فرمود : امروز، روز رحمت است. آن‏حضرت در واقع بدين وسيله‏مى‏خواست مردم را از عفو عمومى كه بعد از اين پيامبر مى‏خواست اعلام‏كند، آگاه سازد. پس از فتح مكّه پيامبر خطاب به مكّيان فرمود : برويد كه‏شما آزاد شدگانيد.
بتهايى كه در خانه كعبه بودند درهم شكسته شد، زيرا پيامبرصلى الله عليه وآله، على را بر دوش گرفت و به وى فرمان داد تا بتهاى قريش را درهم بشكند.على نيز چنين كرد.
---------------------------------------
نويسنده : آية الله سيد محمد تقى مدرسى
مترجم : محمد صادق شريعت