امام چگونه خواستار حقّ خود شد؟

(زمان خواندن: 5 - 10 دقیقه)

على‏عليه السلام نخواست شمشير بردارد و حقّ خويش را برگرداند. كسانى كه‏در تاريخ زندگى آن‏حضرت پژوهش كرده‏اند، درمى‏يابند كه امام به دودليل دست به شمشير نبرد :
نخست : آنكه آن‏حضرت در ياران خود آمادگى لازم براى چنين كارى‏نمى‏يافت. زيرا آنان چنين اقدامى را نوعى ماجراجويى تلقى مى‏كردند.
دوّم : آنكه آن‏حضرت بيم آن داشت كه كسانى كه هنوز پرتو ايمان دردلهايشان نفوذ نكرده بود از اسلام رويگردان شوند و به راه ارتداد گام‏نهند.
على‏عليه السلام خود در مناسبتهاى مختلف به همين دو عامل اشاره كرده‏است. از جمله در حديث مفصلى كه بعداً آن را ياد خواهيم كرد،مى‏فرمايد : پس به رسول خداصلى الله عليه وآله عرض كردم اگر خلافت را از من‏بگيرند، بايد چه كنم؟ فرمود :
"اگر يارانى يافتى به سوى آنان بشتاب و با ايشان جهاد كن وگرنه‏اقدامى مكن و خونت را پاس دار تا درحالى كه مظلوم واقع شده‏اى، به من‏ملحق گردى".(1)
همچنين آن‏حضرت در مناسبت ديگرى كه عموماً موضع خود را درقبال قدرت، پس از بيعت با عثمان شرح مى‏دهد، مى‏فرمايد :
"شما خود نيك مى‏دانيد كه من به خلافت سزاوارتر از ديگرى‏ام. و به‏خداى سوگند خلافت را به ديگرى واگذارم تا زمانى كه امور مسلمانان‏سروسامان يابد و در آن جز بر من، بر كسى ديگرى ستم نرود وبا اين كارخواستار پاداش و ثواب آنم و از آنچه كه شما براى رسيدن به زرق و برق‏آن با يكديگر به رقابت برخاسته‏ايد، گريزانم".(2)
البته امام درصدد مطالبه حقّ خويش برآمد. آن‏حضرت نزد مهاجران‏وانصار رفت و آنان را به دفاع از خود تشويق كرد. همچنين پيروان بزرگ‏وخاندان آن‏حضرت نيز براى اعلان حقّ وى اقداماتى كردند و خطاى مردم‏در مبادرت به بيعت با كسى جز على‏عليه السلام را آشكار نمودند. به گونه‏اى كه‏خليفه دوّم اعتراف كرد كه : بيعت مردم با ابو بكر كارى بود كه از روى‏شتابزدگى و بى‏تدبيرى انجام شد كه خداوند مسلمانان را از شرّ آن در امان‏دارد.
برخى مى‏كوشند به ما چنين وانمود كنند كه انتقال قدرت به خليفه اوّل‏در كمال آسودگى و آرامش انجام پذيرفت. چراكه اينان مى‏خواهند بيعت‏ابو بكر را با رنگى از قداست و دورى از اشتباه، بياميزند. چه بسا منشأ اين‏نظريه حمايت از اسلام باشد امّا اين تفسيرها و توجيهات به هيچ وجه باواقعيّتهاى تاريخى سازگارى ندارند.
واقعيّت آن است كه آميختن دين با ميراثها و تلاشى براى مقدّس جلوه‏دادن گذشته، با تمام نقاط منفى و مثبتش، در برابر چنين نظريه‏ساده‏لوحانه‏اى زير سؤال مى‏رود.
دهها و صدها مدرك دينى و تاريخى، كه كمترين گمانى در صحّت‏آنها راه ندارد، بر اين نكته تأكيد مى‏كنند كه اطرافيان پيامبرصلى الله عليه وآله جز بشرنبوده‏اند. برخى از آنان صالح و درست كردار و بسيارى از آنها از منافقان‏وفاسقان بوده‏اند. درميان آنان كسانى يافت مى‏شدند كه على‏عليه السلام درباره‏آنان چنين مى‏فرمايد :
"آنان در حالى كه همه شب را با سجده و قيام مى‏گزراندند، ژوليده‏موى وغبار آلوده خود را به روشنائى صبح مى‏رساندند.. گونه و پيشانى رابه نوبت بر خاك مى‏نهادند و ياد معاد چونان گدازه آتشفشانى از جاى‏مى‏كندشان و به پا مى‏جستند"(3)
و كسانى ديگرى نيز بودند كه به قدرت عشق مى‏ورزيدند و از كُشته‏پُشته مى‏ساختند تا بالاخره به مقصود خود دست يابند. بدون آنكه دين ياوجدانشان آنان را از اين كار باز دارد. درميان آنان كسانى بودند كه بسياردروغ مى‏گفتند تا آنجا كه پيامبرصلى الله عليه وآله خود از وجود چنين افرادى بيمناك‏بود و به مسلمانان مى‏فرمود :
"پس از من ياوه گوييها فراوان شود. پس هركس بر من دروغ بنددجايگاهش در آتش دوزخ خواهد بود".
درميان آنان كسانى بودند كه خداوند درباره ايشان مى‏فرمايد :
( وَمَا مُحمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى‏أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنْقَلِبْ عَلَى‏ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ) (4)
"و محمّد نيست مگر پيامبرى از طرف خدا كه پيش از وى نيزپيامبرانى بودند و از اين جهان درگذشتند. پس آيا اگر او نيز بُمرد يا به شهادت‏رسيد باز شما به آيين گذشته خود باز خواهيد گشت؟! پس هركس از شما كه‏به آيين گذشته خود باز گردد هرگز به خدا زيانى نرساند و البته بزودى خداوندبه شكرگزاران پاداش خواهد داد".
و نيز درباره آنان مى‏فرمايد :
( وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَاتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى‏ عَذَابٍ عَظِيمٍ (5)
"برخى از اعراب اطراف مدينه و نيز اهل شهر منافقند و بر نفاق خود ماهروثابتند. تو آنان را نمى‏شناسى ولى ما ايشان را مى‏شناسيم و آنان را دوبار عذاب‏مى‏كنيم و سپس به عذاب بزرگ ابدى بازگردانده مى‏شوند".
خداوند در آيه‏اى ديگر، برخى از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله را چنين‏توصيف مى‏كند :
( لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ‏عَنْكُمْ شَيْئاً وَضَاقَتْ عَلَيْكُمْ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُدْبِرِينَ) (6)
"... خداوند شما مسلمانان را در جنگ حنين كه فريفته و مغرور فراوانى‏لشكر اسلام شديد يارى كرد درحالى كه چنان لشكرى به كار شما نيامد و زمين‏با تمام فراخى بر شما تنگ شد تا آنكه همه رو به فرار نهاديد".
همچنين‏خداوند درجاى‏ديگر درباره تعدادى‏از ياران‏پيامبر مى‏فرمايد :
"اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، هركس از شما كه از دين خود روى‏گرداند بزودى خداوند گروهى را كه دوستشان دارد و آنان نيز خدا رادوست دارند ونسبت به مؤمنان فروتن و متواضع و نسبت به كافران‏سرافراز و مقتدرند به نصرت اسلام برمى‏انگيزد كه در راه خدا جهاد كنندو در اين راه از ملامت هيچ نكوهش‏گرى باك ندارند. اين فضل خداست‏كه به هركس كه خود خواهد بدهد و خداوند گشايشگر و داناست".(7)
همه محدثان، اخبار و رواياتى از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل كرده‏اند مبنى برآنكه شمارى‏از اصحاب وى پس‏از مرگ او، به‏انحراف وكجروى گرويدند.
بنابراين چگونه مى‏توان در آنان قداست يافت و تصوّر كرد كه بدون‏هيچ كشمكشى خلافت را به اهلش بازگردانند؟ علاوه بر اين، روايات‏صحيح تاريخى بر وجود كشمكشهاى شديد از روز سقيفه گواهى مى‏دهند.ديرى نگذشت كه اين كشمكش با كشته شدن مالك بن نويره رنگ خون به‏خود گرفت.
ماجرا چنان بود كه مالك بن نويره از پرداخت زكات به خليفه اوّل‏امتناع كرد. خليفه نيز فرماندهى مغرور كه داراى خصلتهاى خشك‏وريشه‏دار دوران جاهليّت بود و پس از فتح مكّه به اسلام گرويده بودواينك به مثابه شمشيرى آخته در دست حكومت عمل مى‏كرد، به سوى‏او روانه نمود. اين فرمانده خالد بن وليد نام داشت. او مالك را كشت و به‏عرض و ناموس وى تجاوز كرد تا ديگر قبايل هم كه در انديشه شورش برحكومت تازه بودند، از سرنوشت وى عبرت آموزند.
اين كشمكشها تا آنجا ادامه يافت كه در زمان خلافت امام على‏عليه السلام‏منجر به بروز جنگهاى خونين داخلى شد. درحقيقت اگر اين پيش زمينه‏هاوجود نداشت، هرگز آن درگيريها صورت خونريزى و كشتار به خودنمى‏گرفت.
آنچه پژوهشگران از طريق دهها مدرك تاريخ استنباط مى‏كنند آن‏است كه امام على‏عليه السلام هرگز تمايلى به تغيير درگيريها به رقابتى سياسى‏براى رسيدن به قدرت نداشته و راضى به گسترش دادن آنها به صورت‏جنگهاى خونين نبوده است. آن‏حضرت حتّى خود را از صحنه سياست كنارنكشيد. بلكه برعكس درتمام امور با خلفا همكارى مى‏كرد. امور آنان راانجام مى‏داد و گره مشكلاتشان را مى‏گشود.
از سوى ديگر خلفا خود به برترى امام على‏عليه السلام اعتراف داشتندونصايح وداوريهاى آن‏حضرت را به كار مى‏بستند و در مناسبتهاى‏مختلف وى را مى‏ستودند.
سخن خليفه اوّل مشهور است كه مى‏گفت : "مرا وانهيد كه من بهترين‏شما نيستم درجايى كه على درميان شماست". و اين سخن را از خليفه دوّم‏به تواتر نقل شده است كه مى‏گفت : "اگر على نمى‏بود هرآينه عمر هلاك‏مى‏شد" گويند عمر در بيش از صد مناسبت اين جمله را بر زبان آورده بود.و هم از عمر نقل كرده‏اند كه مى‏گفت :
"مشكلى نيست كه ابوالحسن (على) براى حلّ آن در كنارش نباشد".
عمر اين عبارت را به خاطر بسيارى از مشكلاتى كه على‏عليه السلام آنها راحل وتكليف مسلمانان را روشن كرده بود، بر زبان آورد.
در مدارك و مستندات تاريخى نيز ثبت شده كه ياران امام بسيارى ازمشاغل ادارى و نظامى حكومت را عهده‏دار شده بودند. سلمان كه يكى ازنزديكترين ياران امام و جان‏نثاران او به شمار مى‏آمد توليت ولايت‏فارس در مداين را برعهده داشت. امام حسن مجتبى‏عليه السلام نيز در سپاهى كه‏ايران را فتح كرد حضور داشت. حتّى خليفه دوّم هنگامى كه آهنگ‏فلسطين را داشت، امام على را به جانشينى خود برگماشت.
از حديثى كه از امام صادق نقل شده است مى‏توان چنين دريافت كه‏حكومت در دوران خليفه اوّل و دوّم به نحوى شبيه به حكومتهاى ائتلافى‏ميان جناحهاى مختلف بود. درحالى كه در روزگار خليفه سوّم، حكومت‏منحصراً در اختيار جناح بنى اميّه قرار داشت. امّا پس از شورش و قتل‏عثمان حكومت براى جناح اوّل كه على‏عليه السلام و روشن بينان مهاجر و انصارآن را رهبرى مى‏كردند، هموار شد.
از اين‏رو حركت انقلابى جناح اوّل در عهد خلافت عثمان رخ داد وپس‏از آن‏امويان وهواخواهان و همدستان‏آنها برخلافت‏امام‏على‏شوريدند.
---------------------------------------------------
1) بحارالانوار، ج‏28، ص‏191.
2) نهج البلاغة، خطبه 74.
3) نهج البلاغة، خطبه 97.
4) سوره آل عمران، آيه 144.
5) سوره توبه، آيه 101.
6) سوره توبه، آيه 25.
7) سوره مائده، آيه 54.
---------------------------------------
نويسنده : آية الله سيد محمد تقى مدرسى
مترجم : محمد صادق شريعت

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page