اين حريم کيست با نور و جلال آميخته
جلوه اش چون باغ جنت با جمال آميخته
آستان زاده موساست اينجا کز ازل
مهر او با جان سرشته، با خيال آميخته
دست و پا گم ميکند جبريل اينجا چون نسيم
بوي غربت بس که با عطر وصال آميخته
ضجهي افلاکيان و هاي هاي خاکيان
با صداي مبهم پرواز بال آميخته
از دل گلدسته ها تا دور دست آسمان
صوت داودي است با لحن بلال آميخته
اي خوشا آنکس که اينجا همچو شمع چلچراغ
در وجودش شعله با اشک زلال آميخته
رو بر اين دارالامان کن از سر صدق و يقين
دل بگير از باور با احتمال آميخته
نور اين خورشيد روز افزون شد اما قرنهاست
دولت اقبال مأمون با زوال آميخته
خشم و خشنودي او خشنودي و خشم خداست
چون رضايش با رضاي ذوالجلال آميخته
بي بهشت لطف او داني چه باشد زندگي
برزخي تاريک با وزر و وبال آميخته
فيض ميبارد بر او ابر کرامت بيشتر
هر که اينجا معرفت را با کمال آميخته
شاهدند اينجا کبوترها که هر شب تا سحر
اشک شوق زائران با شور و حال آميخته
چشم در چشم ضريح و دست در دست دعا
گريه ي اهل تمنا با سؤال آميخته
آنکه مجذوب تولاي رضا شد، گوهرش
با زلال روشن زهرا و آل آميخته
باب اميد جهان است آستان قدس او
نااميدي ها در اينجا با محال آميخته
شادي بي غم ولاي اوست ورنه در جهان
رنج با راحت، مسرت با ملال آميخته
من که هستم ذره پيش مهر عالم تاب او
اشکباري هاي من با انفعال آميخته
سايه پرورد خراسانم که در باغ ادب
سرو ناز شعر من با اعتدال آميخته
خير مقدم را «شفق» در جشن ميلادش سرود
چامهاي شيوا که با سحر حلال آميخته
-----------------------------------
منبع:كتاب كتيبه ي خورشيد
شعر «کبوتر حرم»
- بازدید: 8500
دیدگاهها
باز هم بگذارید خوب بود
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا