جشن ازدواج‏

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

راوى اين حديث گويد : ديرى نپاييد كه صداهايى شبيه به صداهايى كه‏دريانوردان در گفتگوهايشان به كار مى‏برند، شنيديم. ناگهان پيشكارانى‏را ديديم كه قايقى ساخته شده از نقره را كه با ريسمانهايى ابريشمين بسته‏شده بود، بر چرخى آكنده از غاليه (نوعى عطر) مى‏كشيدند و مى‏آوردند. مأمون دستور داد محاسن خواص را با اين عطر خوشبو سازند. سپس آن‏قايق را به مكانى كه عوّام در آن بودند، بردند و آنها نيز خود را با آن‏غاليه، معطّر ساختند. سفره‏هاى غذا گسترده شد و مردم به خوردن‏مشغول شدند و به هر قومى بنابر ارج و اعتبارشان هدايايى داده شد. چون‏جشن به پايان رسيد و مردم پراكنده شدند و تنها گروهى از خواص مانده‏بودند مأمون به امام جواد عرض كرد : فدايت شوم اگر صلاح مى‏دانى درباره احكام فقهى وجوهى كه در قتل شكار تفصيل دادى، براى ما سخن‏بگويى، ابو جعفرعليه السلام فرمود :
آرى، اگر شخص محرم شكارى از پرنده‏هاى بزرگ را در خارج ازحرم بكشد، بايد به‏عنوان كفّاره يك گوسفند بدهد، اگر در حرم مرتكب‏چنين كارى شود كفّاره او دو چندان است. اگر جوجه‏اى را در خارج حرم‏كشت، كفّاره‏اش برّه‏اى از شير گرفته است و اگر در حرم چنين كارى كرده‏بود بايد علاوه بر آن برّه، بهاى جوجه را هم بپردازد. و اگر صيدى كه‏كشته بود از وحوش باشد، در گورخر وحشى بايد يك گاو به عنوان كفّاره‏بدهد و اگر شترمرغ باشد بايد يك شتر كفّاره دهد. و اگر آهويى كشته‏باشد بايد يك گوسفند كفّاره دهد و اگر چنين حيواناتى را در حرم كشت‏كفّاره‏اش دو برابر است و بايد آن را به كعبه رساند و قربانى كند و اگرمحرم كارى كند كه قربانى بر او واجب گردد و احرامش براى حج باشدبايد شترى در منى به عنوان كفّاره قربانى كند و اگر احرامش براى عمره‏باشد بايد شترى در مكّه نحر كند و كفّاره صيد بر عالم و جاهل يكسان‏است و آن كه عمداً مرتكب چنين كارى شود، گناه كرده است و اگر كسى‏به خطا، صيدى شكار كند كفّاره بر او واجب نيست. و اگر شخص آزاد به‏شكار صيد مبادرت ورزد، دادن كفّاره بر خود او واجب است و چنانچه‏بنده اين كار را بكند آقايش بايد كفّاره او را بپردازد. شخص صغير كفّاره‏اى‏بر او نيست ولى دادن كفّاره بر كبير واجب است و آن كه از چنين كارى‏ندامت حاصل كرده كيفر آخرت از او ساقط مى‏شود، آن كه بر اين كارمصرّ است و بر آن مداومت ورزد، كيفر آخرت بر او واجب مى‏گردد.
مأمون گفت : نكو گفتى اى ابو جعفر كه خدايت نكويى دهد! اگرصلاح مى‏دانى همچنان كه يحيى پرسشى از شما كرد، شما نيز از او پرسشى‏كنيد. ابو جعفرعليه السلام از يحيى پرسيد : آيا بپرسم ؟ يحيى پاسخ داد : فدايت‏شوم بپرس اگر پاسخ سؤال شما را دانستم جواب مى‏گويم و گرنه از شمااستفاده مى‏كنم.
امام از او پرسيد : مرا از مردى خبر ده كه در آغاز روز به زنى مى‏نگرددر حالى كه نگاهش به آن زن حرام است و چون روز برآمد نگاهش‏حلال مى‏شود و به وقت زوال آفتاب آن زن بر او حرام گردد و چون عصرفرامى‏رسد بر او حلال مى‏شود به وقت غروب خورشيد بر او حرام‏ميگردد و به وقت شب بر او حلال مى‏شود و در نيمه شب بر او حرام‏مى‏گردد و چون سپيده مى‏دمد بر او حلال مى‏شود ؟ حكم اين زن چيست ؟ و چگونه پيوسته بر او حلال يا حرام مى‏گردد ؟
يحيى پاسخ داد : به خدا سوگند جواب اين سؤال را نمى‏دانم اگر صلاح‏مى‏دانيد خود پاسخ آن را بيان فرماييد.
امام جواد فرمود : اين كنيزى است كه متعلّق به مردى است كه در آغازروز بدو مى‏نگرد و نگاهش بر او حرام است و چون روز بر مى‏آيد او را ازآقايش مى‏خرد و بر او حلال مى‏شود و به هنگام ظهر او را آزاد مى‏كندوبروى حرام مى‏گردد و به هنگام عصر او را به همسرى مى‏گيرد و براى اوحلال مى‏شود و به هنگام مغرب ظهارش مى‏كند و بر او حرام مى‏گردد وبه‏هنگام شب كفّاره ظهارش را مى‏دهد و براى او حلال مى‏شود و به هنگام‏نيمه شب او را يك طلاق مى‏گويد بر او حرام مى‏شود و به هنگام سپيده به‏او رجوع مى‏كند و براى وى حلال ميگردد!
مأمون با شنيدن اين پاسخ رو به خويشان حاضر در جمع كرده وپرسيد :آيا در شما كسى هست كه به اين سؤال چنين پاسخى بدهد يا جواب سؤال‏پيشين را بداند ؟
حاضران گفتند : نه به خدا . . اميرالمؤمنين خود داناتر است.
آنگاه مأمون گفت : واى بر شما! اين خاندان به فضلى كه خود نظاره‏گرآن هستيد از ساير مردم متمايز شدند و كم‏سالى آنها، از كمال بازشان‏نمى‏دارد. آيا مگر نمى‏دانيد كه رسول خداصلى الله عليه وآله رسالتش را با دعوت‏اميرالمؤمنين على بن ابى طالب كه در آن هنگام 10 سال داشت آغاز كردوعلى اسلام را پذيرا شد و براى او به اسلام حكم كرد و كودكى جز على رابه اسلام فرا نخواند و با حسن وحسين‏عليهما السلام كه در آن هنگام كمتر از6 سال داشتند بيعت كرد و با كودكى جز آن دو دست بيعت نداد ؟ آيا ازآنچه خداوند ويژه اين قوم كرد آگاه نيستيد ؟ آيا نمى‏دانيد كه اينان از نژاديكديگرند و حكم آخر آنها حكم اوّل آنهاست ؟
حاضران گفتند : راست گفتى اى اميرالمؤمنين. آنگاه برخاستندورفتند.
----------------------------------------------------
نويسنده : آيت الله سيد محمد تقي مدرسي
مترجم : محمد صادق شريعت