مجلس چهارم : السلام عليك يا ابا عبدالله علیه السلام

(زمان خواندن: 14 - 28 دقیقه)

شرح لفظ ابا عبدالله
ابا عبدالله كنيه حضرت سيدالشهداء حسين بن على عليهماالسلام ميباشد و كنيه بمعنى نام بردن چيزى به كنايه و اشاره است . باين جهت است كه بصريها ضمير را كنايه ناميدند زيرا اسمى ذكر نمى شود، مانند: ضربته كه چون نميخواهد اسم زده شده برده شود، لذا به اشاره و كنايه متوصل به ها ضمير مى شود و گاهى نيز به اسم پدر يا مادر يا فرزند لفظ اب و ام و ابن زياد نمايند، چون ابوعمرو، ابن عباس ، ام معبد و ام كلثوم .(5)
سيد و شريف : اينكه اشخاص را با كنيه يا لقب ذكر ميكردند به علت احترام و بزرگداشت طرف بود. چون گفتن اسم باعث كوچك كردن اشخاص ميگرديد.
لذا در زمان سابق به اولاد امام حسن مجتبى و امام حسين عليهماالسلام شريف ميگفتند چنانكه به علم الهدى و برادرش كه از اولاد حسين بن على عليه السلام بودند شريف مرتضى و شريف رضى ميگفتند اين موضوع شايع بود تا در سال 931 هجرى كه محمد بن بركات به توليت مكه معين شد، لقب شريف را به اولاد حضرت امام حسن و لقب سيد را به اولاد امام حسين عليهماالسلام تخصيص ‍ داد و شرفا مكه را باين جهت شريف ميگفتند كه از اولاد امام حسن مجتبى عليه السلام بودند كه آخر آن ها شريف حسين بود كه بعد از غلبه عبدالعزيز بن سعود، پدر ابن سعود پادشاه حجاز و نجد از مكه به جزيره قبرس مهاجرت نمود، اما هنوز هم در حجاز اولاد امام حسن عليه السلام را شريف خطاب ميكنند.
لفظ شريف در ايران شيوع و امتيازى نيافت بلكه اولاد امام حسن و امام حسين عليهماالسلام هر دو او را سيد خطاب ميكنند.
نامگذارى ابا عبدالله
كنيه حضرت سيدالشهداء عليه السلام را جد بزرگوارش پيغمبر خدا براى آنحضرت قرار داد چون آنحضرت مطابق آيه : و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى ، هر چه بگويد وحى از طرف خداست ميتوان گفت كه اين كنيه هم از طرف خداوند است .
شيخ طوسى از حضرت رضا عليه السلام نقل كرده كه چون حضرت حسين عليه السلام متولد شد رسول خدا صلى الله عليه و آله به اسماء بنت عميس فرمودند بچه مرا بياور. اسماء آنحضرت را در جامه سپيدى پيچيده خدمت رسول خدا (ص ) آورد حضرتش او را در دامن گذاشت . اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ او فرمود، در همان هنگام جبرئيل نازل شده گفت : حقتعالى تو را سلام ميرساند و ميفرمايد كه چون على نسبت به تو بمنزله هارون نسبت به موسى است . پس او را به اسم پسر كوچك هارون كه شبير است نام كن و چون لغت تو عربى است او را حسين بخوان پس حضرت رسول او را بوسيد و گريست و فرمود كه ترا مصيبتى عظيم در پيش است خداوند كشنده ترا لعنت كند و آنگاه فرمود اسماء اين خبر را به فاطمه نگو.
اسماء ميگويد چون روز هفتم شد پيغمبر فرمودند فرزند مرا بياور چون او را به نزد آنحضرت بردم گوسفند سفيد و سياهى براى آنحضرت عقيقه كرد، يك رانش را به قابله داد و سرش را تراشيد و به وزن موى سرش نقره تصدق كرد و خلوق بر سرش ماليد و او را در دامان خود گذاشت و فرمود: اى ابا عبدالله كشته شدن تو بر من بسيار گرانست و آنگاه بسيار گريست .
گفتم پدر و مادرم فداى تو باد اين چه خبريست كه از روز اول ولادت گفتى و امروز نيز ميفرمائى حضرت فرمود: كه بر اين فرزند دلبند خود ميگريم كه گروهى كافر ستمكار از بنى اميه او را خواهند كشت خداوند شفاعت مرا بايشان نرساند.
مردى او را مى كشد كه رخنه در دين خواهد كرد و بخداى بزرگ كافر خواهد شد. آنگاه فرمود: خداوندا من در حق اين فرزند از تو سؤ ال ميكنم آنچه را كه ابراهيم در حق ذريه خود سئوال كرد.
خداوندا تو دوست دار ايشان را و دوست بدار هر كه ايشان را دوست ميدارد و لعنت كن هر كه ايشان را دشمن ميدارد و لعنتى چنان كه زمين و آسمان پر شود.
دانستيم كه اسم امام حسين و كنيه اش از طرف خدا بوده و هر دو آنها در اول تولد نهاده شده است .
علل نامگذارى ابا عبدالله
ابا عبدالله بمعنى پدر بندگان خداست و علت و جهت اينكه آنحضرت پدر بندگان خدا شد چند چيز است كه ذيلا ذكر مينمائيم .
علت اول
اين مسلم است كه اول چيزى را كه خداى تعالى خلق فرمود نور وجود مبارك محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله بود كه خودش ‍ فرمود: اول ما خلق الله نورى ، و آن رواياتى كه ميگويد: اول ما خلق الله العقل در مجردات است نه در بين تمام اشياء عالم .
پس بطور قطع ميتوان گفت اول خلقت عالم امكان نور مبارك آنحضرت بوده است و در روايات زيادى گواه بر اين مطلب است .
از جمله روايتى است كه علامه مجلسى از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نقل ميكند كه : خدا بود و هيچ خلقى با او نبود. پس اول چيزى كه خلق كرد نور حبيب خود محمد بود
او را آفريد قبل از آنكه آب و عرش و كرسى و آسمانها و زمين و لوح و قلم و بهشت و جهنم و ملائكه و آدم و حوا را بيافريند به چهارصد و بيست و چهار هزار سال . (6) پس چون نور محمد پيغمبر ما صلى الله عليه و آله را خلق فرمود هزار سال نزد پروردگار خود ايستاده و او را بپاكى ياد ميكرد، و حمد و ثناى او را مينمود و حقتعالى نظر رحمت بسوى او داشت و به او فرمود: مراد و مقصود من از خلق عالم تويى . اراده كننده خير و سعادت تويى . برگزيده خلق من تويى . حال كه معلوم شد ((اول ما خلق الله )) نور وجود مبارك پيغمبر بود، با بيانى از مرحوم شيخ جعفر شوشترى كه در كتاب ((وسايل المحبين )) دارد ميگوئيم حسين عليه السلام نيز اول ما خلق الله بوده است .
او ميفرمايد كه پيغمبر خدا فرمود: حسين منى و انا من حسين ، و در روايت ديگر است كه : انا من حسين و حسين منى . پس وقتى حسين از پيغمبر و پيغمبر از حسين شد بايد هر زمان كه پيغمبر بوده حسين نيز بوده باشد.
اگر بگويى كه مراد از ((حسين منى )) اينست كه پيغمبر ميفرمايد حسين از نسل من است و از من بوجود آمده ميگويم اين گفته بايد خصوصيتى نداشته باشد، بلكه درباره امام حسن عليه السلام نيز گفته شود يعنى بفرمايد: حسن و حسين منى و انا من حسن و حسين ، حال آنكه اين جمله ((حسين منى )) فقط درباره حضرت حسين عليه السلام گفته شده است و نه درباره امام حسن عليه السلام .
با اين بيانى كه شد ميگوئيم اگر خداوند همه موجودات عالم را به واسطه نور پيغمبر خلق فرموده بايد به واسطه حسين هم خلق شده باشد زيرا حسين از پيغمبر و پيغمبر از حسين است . پس حسين پدر همه موجودات عالم است و بايد به او ابا عبدالله گفته شود.
علت دوم :
دومين عت و جهتى كه حسين عليه السلام ابا عبدالله ، پدر بندگان خدا شد براى قيامش بود چون اگر آنحضرت قيام نمى فرمود با نقشه هايى كه بنى اميه كشيده بودند يكنفر گوينده لا اله الا الله باقى نميماند و گروه گروه از دين و آئين محمدى (ص ) بر ميگشتند و در نتيجه اسلام آخرين لحظات عمر خود را تسليم مظالم دولت اموى ميكرد.
حسين عليه السلام ديد اگر قيام نكند اركان اسلام از جاى كنده شده و مقدسات آن دستخوش هوى و هوس بنى اميه واقع ميشود و ميليونها جمعيت كه با هزاران خون دل و فداكاريهاى گران ازتيه ضلالت و حضيض مذلت خانه بدوشى ، يغماگرى و بت پرستى نجات يافته و به شاهراه سعادت ابدى رسيده اند، اينك در اثر دلخواه معاويه و يزيد فوج فوج از دين خارج شده بلكه از جاده بشريت و آدميت نيز بيرون ميروند.
عترت آل محمد صلى الله عليه و آله كه ناموس بزرگ الهى است مورد ايذاء و اذيت واقع شده و هزاران مسلمان تحت نفوذ ظالمانه بنى اميه دچار شكنجه و عذابند.
ابن ابى الحديد در جلد سوم شرح نهج البلاغه نقل ميكند كه روزى عمر بن خطاب به مغيره گفت : تو از روزى كه كور شدى با اين چشم چيزى ديده اى ؟ مغيره گفت نه ، عمر گفت : بخدا قسم كه بنى اميه اسلام را كور خواهند كرد آنچنان كه چشم تو كور شده است و چنان آنرا كور ميكنند كه ديگر اسلام نميداند كجا ميرود و كجا مى آيد، مثال معروفيست كه مى گويند: ويل لمن كفر نمرود، بنى اميه با اسلا چه معامله اى كردند كه اين گونه مذمت شدند.
شمه اى از كارهاى بنى اميه
دستور معاويه براى جعل حديث : ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه نقل ميكند كه معاويه به عمال خود نوشت - در جميع بلاد - كه مبادا شهادت يكنفر شيعى را قبول كنيد.
نظر كنيد هر كه را شيعه عثمان است بخود نزديك نمائيد. هر كس در فضايل عثمان حديثى روايت كند او را گرامى بداريد و در مجالس خود او را فوق العاده احترام كنيد. حديثى را كه روايت كرده با اسم خودش ، پدرش و عشيره اش براى من بفرستيد.
عمال معاويه به فرمان او همين دستور را عمل كردند و آنقدر حديث جعلى در فضايل عثمان براى او فرستادند كه خود معاويه گفت كافى است و همه آنها را غنى كرد.
علم و فضل و زهد على عليه السلام را كسى انكار نكرده و تا امروز نيز همه نويسندگان عالم از شيعه و سنى و افراد غيرمسلمان فضايل و مناقب على عليه السلام را قبول دارند، در صورتيكه آنها سواد نداشته و حتى زبان عربى ساده كه زبان خودشان بود نميدانستند.
مثلا از ابوبكر پرسيدند كه خداوند در سوره عبس ميفرمايد: وفاكهة و ابا.
اب ، چه معنى دارد؟ ابوبكر گفت كدام آسمان بر سرم سايه اندازد و كدام زمين مرا بر دوش گيرد و اگر بگويم كلام خدا را نميدانم .
از عمر معنى آنرا پرسيدند؛ گفت : هر آيه اى كه معنى آن روشن است و ميدانيد به آن عمل كنيد و هر كدام را نميدانيد به حال خود گذاريد.
وقتى اين موضوع را به على عليه السلام گفتند حضرت فرمود: سبحان الله . آيا نميدانيد اب گياهى را گويند كه حيوان از آن نفع ميبرد؟
اگر ميگويند دامادى پيغمبر فضيلت است و عثمان داماد پيغمبر بود ميگوئيم اولا فضيلت فاطمه از زينب و ام كلثوم بيشتر بود و ثانيا... آنها را كشت كه شرح آن مفصل است و ثالثا آنها را كشتند و حق ... را بردند پس چگونه است كه بايد اسم آنها روى برگهاى بهشت باشد و اسم على عليه السلام نباشد؟
نيز حديث ديگرى براى عثمان جعل كردند كه پيغمبر به ابن عباس فرمود: چون روز قيامت شود منادى از زير عرش ندا كند كه اصحاب محمد (ص ) را بياوريد، پس ابوبكر و عمر و عثمان و على را بياورند، آنگاه به ابوبكر گفته ميشود كه بر در بهشت بايست و هر كه را ميخواهى داخل كن و هر كه را نميخواهى وارد مكن و به عمر ميگويند تو هم نزد ميزان باش هر كه را خواستى ميزان عملش را سنگين كن و هر كه را خواستى سبك بگردان و به عثمان هم شاخه اى از درختى ميدهند كه آن درخت را خدا بدست خودش غرس ‍ كرده است و ميگويند هر كه را خواستى با اين شاخه از كنار حوض كوثر بران و هر كه را خواستى آب بده و به على هم دو حله ميدهند و ميگويند روزى كه خدا زمين و آسمان را خلق كرد اين دو حله را براى تو نگه داشت .
نميدانم اين چگونه عدل خداونديست كه هر مؤ من پستى هفتاد حله دارد ولى على با آن فضايل و مناقبش بيش از دو حله ندارد و همه كار روز قيامت بدست آن سه نفر است ، ولى على هيچ كاره است .
در صورتيكه وقتى مصريها عثمان را كشتند دارايى او بنا بر قول جرجى زيدان به قرار زير بود:
1 - موجودى او نزد خزانه دارش يك ميليون درهم .
موجودى طلاى او صد و پنجاه هزار دينار.
قيمت املاك ((وادى القرى )) و ((حنين )) او صد و پنجاه هزار دينار.
قيمت اسبها و اثاثيه او صد و پنجاه هزار دينار
ولى روز بيست و يكم ماه مبارك رمضان كه حضرت امام حسن پدر را دفن كرد و به كوفه برگشت و در مسجد بالاى منبر رفت و خطبه خواند فرمود: بخدا قسم كه اميرالمؤ منين عليه السلام دينار و درهمى پس از خود باقى نگذاشت مگر چهارصد درهم كه اراده داشت با آن مبلغ خادمى از براى اهل خويش بخرد.
بارى بفرمان معاويه مردم بيدين و دنياپرست آنقدر از اين قبيل براى عثمان و آن دو نفر درست كردند كه خود معاويه گفت بس است ، چه ترسيد كه خلافت و حكومت او متزلزل شود.
او براى عمال خود نوشت كه در هر شهرى كه كسى درباره ديگرى شهادت دهد كه او دوست على است نام او را از دفتر ارزاق قطع كنيد و عطايى به او ندهيد. و پس از آن نوشت هر كس متهم به دوستى على بن ابيطالب است خانه اش را خراب كنيد و او را به انواع عذابها معذب نمائيد.
كشته شدن دوستان على عليه السلام توسط نماينده معاويه : طبرى در جلد ششم مينويسد كه وقتى ((زياد بن ابيه )) ((سمرة بن جندب )) را نايب خود در بصره قرار داد و او به كوفه آمده سمره هشتهزار نفر از دوستان على را گردن زد وقتى خبر بمعاويه رسيد براى او نوشت مگر ترسى دارى كه كسى را بيگناه كشته باشى ؟ سمرة گفت : در مقابل آنچه كشتم شانزده هزار ديگر هم بكشم خوفى ندارم .
((ابوسواد عدوى )) ميگويد كه سمره چهل و هفت هزار نفر از عشيره مرا كشت كه همه آنها قاريان قرآن بودند ابن ابى الحديد نقل ميكند كه مردى از اهل خراسان به بصره آمد مقدارى ركوة مال به او تعلق گرفته بود كه داد و قبض رسيد گرفت بعد به مسجد رفته ، مشغول خواندن نماز شد.
به سمره گفتند كه دوست على است بدون معطلى دستور داد او را گردن زدند، ناگاه در جيب او قبض پرداخت زكوة پيدا كردند، به سمره گفتند مگر قرآن نخوانده اى كه خدا ميفرمايد: قدافلح من تزكى و ذكر اسم ربه فضلى .
اين مرد زكوة خود را ميپرداخت و نماز ميخواند چرا او را كشتى ؟ گفت : زياد بمن امر كرده كه هر كس دوست على باشد بكشم اگر چه نماز بخواند و زكوة بدهد.
واقعا حيرت آور است كه از چنين مردى شقى و بى دين بخارى مسلم ترمذى ، ابوداود، ابن ماجه ، احمد بن حنبل ، طبرى و حسن بصرى روايت نقل كرده و در استيعاب او را عظيم الامانه ، صدوق الحديث و كثيرالرواية معرفى ميكنند.
ولى از ابوحنيفه نقل شده كه گفت : من قول سه نفر از صحابه را قبول ندارم كه انس بن مالك و ابوهريره و سمرة بن جندب باشند.
خواننده عزيز، امام حسين عليه السلام ميداند كه اگر چند صباحى بگذرد و بنى اميه به اين منوال رفتار كنند، علاوه بر اينكه خاندان آل محمد را از بين ميبرند از اسلام هم اثرى نخواهد ماند، و مسلمانان هم به كلى از بين ميروند، اين بود كه قد علم كرده با شجاعت و رشادت وارد صحنه كربلا شد، پس او علت مبقيه دين جدش گشت و اسلامى را كه بنى اميه ميخواستند برچينند، نگه داشت .
ماءموريت بسر بن ارطاة از طرف معاويه : در كتاب ((كشف الهاويه )) است ما مختصر آن را نقل ميكنيم - كه معاويه ، بسر بن اطارة را با لشكر زيادى به مدينه فرستاد تا براى خليفه خود بيعت بگيرد به او گفت چون وارد مدينه شدى هر يك از شيعيان على را ديدى سرش را ببر و اموالش را به غنيمت بردار و چنان اهل مدينه را بترسان كه گمان كنند يكنفر از آنها باقى نخواهد ماند سپس هر كه در طاعت ما وارد شد دست ازو بردار ولى به شيعيان على سخنان درشت بگو و كار را بر ايشان سخت بگير و در قتل و غارت آنها كوتاهى مكن . آنقدر از آنها بكش تا از طاعت على بيرون رفته و به طاعت ما درآيند.
پس با چهار هزار سوى مدينه شتافت چون نزديك مدينه رسيد مردم از ترس به استقبال او شتافتند ولى جز دشنام و سب چيز ديگرى از او استماع نكردند.
چون وارد مدينه شد در مسجد پيغمبر بالاى منبر رفت و آنقدر بمردم بد گفت كه اهل مدينه گمان كردند همه را خواهند كشت و لذا عده زيادى از مدينه فرار كردند.
چون از منبر به زير آمد اول خانه اى كه آتش زد خانه ابو ايوب انصارى از اصحاب برجسته رسول خدا (ص ) بود. آنگاه شروع به خراب كردن خانه هاى ديگر كرد و اموال آنها را غارت نمود و جماعت كثيرى از آنها را كشت .
بعد از آن به مكه آمد و چنان زياد قتل و غارت كرد كه مورخين به حساب در نياورده اند، با آنكه آنجا خانه امن خداست و حتى حيوانات ، پرنده و چرنده نيز در امان ميباشند.
و چون براى ((نجران )) حركت كرد در راه خود و در آنجا يكنفر از شيعيان على را باقى نگذاشت و همه را گردن زد.
بعدا از جانب صنعا و يمن حركت كرد، عبدالله بن عباس كه از جانب اميرالمؤ منين عليه السلام والى آنجا بود ديد تاب مقاومت در برابر بسر را ندارد ناچار به جانب كوفه حركت كرد و دو پسر خود را به مردى از قبيله بنى كنانه سپرد. چون بسر ملعون وارد شد و كودك ابن عباس را گرفت مرد كنانى پيش دويده گفت اين دو طفل گناهى ندارند براى چه ميخواهى آنها را بكشى اگر ميخواهى آنها را بكشى اول مرا به قتل برسان ، آن ملعون ازل و ابد گفت : چنين خواهم كرد و اول آن مرد كنانى را كشته و سپس آن دو كودك را چون گوسفندى سر بريدند.
زنان بنى كنانه ناله كنان و فريادزنان بيرون دويدند، زنى در ميان آنان گفت بخدا قسم در زمان جاهليت قتل اينگونه اطفال بيگناه را جايز نميدانستند، زوجه عبدالله بن عباس ديوانه وار و فغان كنان از خانه بيرون دويد و گفت اى ظالم بيرحم ، گناه اين دو طفل صغير من چه بود كه آنها را سر بريدى ؟
گفت : به خدا قسم قصد كرده ام كه شمشير خود را از خون شما خضاب كنم ، پس يكى از زنها به زنهاى ديگر گفت متفرق شويد كه اين ظالم شما را خواهد كشت .
بالجمله بسر صد نفر از بزرگان و مشايخ شيعه را به قتل رسانيد و خلقى كثير از طبقات ديگر مردم را به انواع عذاب معذب گردانيد و آنها را كشت .
بعد به قبيله ((همدان )) تاخت و زنهاى آنها را اسير كرده در بازار بمعرض فروش گذارد اين اولين قبيله اى بود در اسلام كه اسير داد، چه سابقه نداشت كه كسى زن مسلمان را اسير كرده و در بازار بفروشد.
خداوند عذاب اين بسر را زياد كند كه اسيرى زن مسلمان را به بنى اميه ياد دارد و لذا آنها هم آل محمد را اسير كرده شهر به شهر گرداندند و كار به جايى رسيد كه در مجلس يزيد خواستند دختر حسين بن على عليهماالسلام را به كنيزى ببرند.
سب على عليه السلام توسط معاويه : اول كسى كه سب اميرالمؤ منين على بن ابيطالب عليه السلام را نمود، معاوية بن ابى سفيان لعنة الله عليه بود كه هم خودش آنحضرت را سب ميكرد هم به مردم پولهاى كزافى ميداد تا آنحضرت را سب كنند.
((ابن ماجه )) در ((سنن )) خود نقل ميكند كه چون معاويه به حجاز آمد. سعد بن ابى وقاص نزد او رفت در مجلس اسمى از على اميرالمؤ منين برده شد، معاويه على را سب كرد، سعد بن ابى وقاص در غضب شده گفت : مردى را سب ميكنى كه من خود از رسول خدا (ص ) شنيدم كه فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه . و شنيدم كه فرمود: يا على انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا بنى بعدى . و نيز شنيدم در روز خيبر فرمود: لا عطين الراية اليوم رجلا يحب الله و رسوله .
((مسعودى )) در ((مروج الذهب )) نقل ميكند كه معاويه وارد خانه كعبه شد و مشغول طواف گرديد، سعد بن وقاص با او بود چون از طواف فارغ شد به سوى ((دارالندوه )) روان گرديده بر سرير خود قرار گرفت و سعد را پهلوى خود نشاند و بعد على را سب كرد. سعد بر خود لرزيد و گفت : اى معاويه مرا پهلوى خود نشاندى كه على را سب كنى ؟ به خدا قسم خصالى در على بن ابيطالب هست كه اگر يكى از آنها براى من بود برايم محبوبتر بود از آنچه كه آفتاب بر آن ميتابيد.
سپس گفت : بخدا قسم كه بعد از اين وارد خانه نشوم كه تو در آن باشى پس برخاست و رفت .
در ((عقدالفريد)) مينويسد كه معاويه به عمال خود نوشت كه على را در منابر لعن كنند، عمال او به گفته اش عمل كردند. ام سلمه براى معاويه نوشت كه شما خدا و رسول را در منابر لعن ميكنيد مگر نميدانيد كه لعن على بن ابيطالب لعن خدا و رسول است ؟ شما على و دوستانش را لعن ميكنيد و من گواهى ميدهم كه خدا و رسول ، على را دوست ميدارند ولى معاويه ابدا به اين نامه اعتنا نكرد.
در جلد دوم الغدير از معجم البلدان ياقوت حموى جلد 5 صفحه 38 نقل ميكند كه على بن ابيطالب رضى الله عنه را در منبرهاى شرق و غرب لعن ميكردند مگر در منابر سجستان كه با بنى اميه عهد كردند كه نبايد كسى را بر منا سجستان لعن كرد و كدام شرف بالاتر و بزرگتر از اين كدام است كه از لعن برادر رسول خدا (ص ) بر منابر شهر خود منع كنند در صورتيكه در مكه و مدينه آنحضرت را لعن ميكردند.
كار سب على عليه السلام را بجايى رساندند كه يكى از تعقيبات نماز خود را سب آن حضرت قرار دارند.
در تاريخ ((ابن عساكر)) و ((خطيب بغدادى )) مينويسد كه ((حرير بن عثمان )) از مسجدى كه نماز ميخواند خارج نمى شد تا على را هفتاد مرتبه لعن كند و همه روزه كارش اين بود.
اسماعيل بن عياش ميگويد: من از مصر تا مكه با اين شخص بودم و همه روزه كارش سب بود. يكبار بمن گفت اين روايتى كه مردم از پيغمبر نقل ميكنند كه فرمود: انت منى بمنزلة هارون من موسى .
حق است لكن شنونده غلط از پيغمبر شنيده و خطا در گفته خود نموده است ، گفتم مگر پيغمبر چه فرموده است ؟ گفت : انما انت بمكان قارون من موسى . پرسيدم اين را از كجا روايت ميكنى ؟ گفت از وليد بن عبدالملك شنيدم كه در منبر ميگفت :
خواننده عزيز آيا اين عمل معاويه و بنى اميه موجب هتك حرمت خدا و رسول و اذيت آنان نبود؟ خدا ميفرمايد: ان الذين يؤ ذن الله و رسوله لعنهم الله فى الدنيا و الاخرة و اعدلهم عذابا مهينا .
آيا اين معاويه نبود كه بندگان صالح خدا را بدون جرم و گناه به قتل ميرسانيد در صورتيكه خدا ميفرمايد: و من يقتل مؤ منا متعمدا فجزائه جهنم خالد فيها و غضب الله عليه و لعنه و اعدله عذابا عظيما . ((نساء - 93))
معاويه اولين خليفه اى بود كه شراب خريد و آشاميد و پسرش يزيد اين شرابخوارگى را بحد اعلا رساند و دائم الخمر بود.
پيغمبر (ص ) فرمود: خورنده ، فروشنده و خريدار شراب ملعون ميباشد.
اگر بخواهيم فجايع معاويه را شرح دهيم مثنوى هفتاد من كاغذ ميشود، ما بعضى از آنها را مقدمه جلد اول شرح كافى ذكر كرده ايم به آنجا مراجعه شود.
بالاترين بدى از بديهاى معاويه وليعهد كردن يزيد كه از مردم براى او بيعت گرفت . او هنگام فوتش به يكى از خواص خود گفت من سه گناه بسيار بزرگ مرتكب شده ام حق على را گرفتم .
زن امام حسن عليه السلام را فريب دادم تا شوهر خود را مسموم نمود.
يزيد را وليعهد خود كردم .
يزيد از آن فرزندان جانى خائن مست و ديوانه بيباكى بود كه چشم روزگار نظيرش را نديده است .
معاويه در وصيتش براى يزيد نوشت كه حسين بن على مرد بزرگوار و محترم و مورد توجه تمام مسلمين خاصه نيزد اهل حجاز است ، اگر اهل عراق با او بيعت كردند و او بر تو خروج كرد ظفر مييابد، مبادا با او جنگ كنى كه حق بزرگى از خلافت دارد و مورد توجه مسلمانان است تا ميتوانى با او مسالمت كن .
يزيد در ايام خود دائم الخمر بود، در اوايل خلافتش جماعتى از مدينه نزد او آمدند، در بازگشت به او فحاشى كردند و ميگفتند نزد كسى رفتيم كه اصلا دينى ندارد، شارب الخمر است ، در مجلس او زنهاى رقاصه با دف و طنبور مينوازند و با سگان بازى مى كند.
عبدالله حنظله گفت كه يزيد با مادر، خواهر و دختران خود وطى مينمود و نماز ميخواند.
در مروج الذهب ميگويد: يزيد بوزينه خبيثى داشت كه او را ابوقيس ميناميد، در مجلس منادمه خود او را حاضر ميكرد و در محفل خود متكايى براى او طرح مينمود.
گاهگاهى او را بر گورخرى رام و تربيت شده بود و بر او زين و لگام بسته بودند سوار مينمود و در جلسه سبق مسابقت خيول مينمود، يكروز گورخر سبقت گرفت داود در حاليكه نيزه بدست داشت به حجره يزيد داخل شد، قبايى از ديباى سرخ و زرد در بر كرده بود دقلنسوه اى از حرير ملعون بر سر داشت و گورخر را زينى از حرير احمر منقوش و ملمع به الوان كرده بودند.
يكى از شعراى شام در آنجا بود و اين دو بيت را گفت :
تمسك اباقيس بفضل عنانها
فليس عليها ان سقطت ضمان
الا من راءى القرد الذى سيقت به
جياد اميرالمؤ منين اتان .
اخبار و تاريخ در مذمت يزيد زياد است ، انشاء الله در جاى خودش ذكر خواهيم كرد.
علت جاذبه عمومى نسبت به ابا عبدالله عليه السلام
و لا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون (ابراهيم 42)
هرگز مپندار كه خدا از كردار ستمكاران غافل است .
در چنين دوران و روزگار تاريكى كه ابرهاى تيره و تار ظلمهاى معاويه و يزيد سرتاسر بلاد اسلامى را فرا گرفته و مردم مسلمان بدبخت را در فشار بيدادگريهاى خود گذاشته بود و هر روز ظلم تازه اى بر مردم تحميل ميشد، شاخص ترين مردم روزگار در صحنه آفرينش بشريت حضرت ابا عبدالله الحسين بن على بن ابيطالب عليه السلام مانند كوه بلندى كه در دلش انواع معادن قيمتى باشد قد بياراست و جان خود و اهل بيتش را در راه خدا و با خون خود و جوانان اصحابش شجره طيبه اسلام را كه بنى اميه قصد خشكاندن آنرا داشتند چنان سيراب كرد كه تا دامنه قيامت خشك نخواهد شد اينست كه حضرتش را ابا عبدالله نام نهادند چه بر گردن همه عالم حق دارد.
اشهد انك قد اقمت الصلوة و اتيت الزكوة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و اطعت الله و رسوله حتى اتيك اليقين .
گر چه تمام احكام را از نماز و زكات و غيره پيغمبر (ص ) در ميان امت انتشار دارد ولى علت مبقيه آن تا انقراض عالم حسين عليه السلام بود.
الا للحسين حرارة فى القلوب المسلمين لايبرد ابدا .
بدانيد كه از ذات مقدس حسينى در اثر فداكارى آنحضرت آتش عشق و مجتبى دل مردم مسلمان را فرا گرفته كه هرگز تا انقراض ‍ عالم سرد نميشود و هيچگاه الهيش فرو نمى نشيند.
اين جاذبه عمومى بپاس فداكارى امام حسين عليه السلام در راه بقاى دين و برنامه و آدميت است كه اين شخصيت بزرگ در راه آن جانبازى حيرت انگيزى فرمود.
آيا مكتبى دامنه دارتر و عميقتر از مكتب ابا عبدالله الحسين در روى كره زمين وجود دارد؟ آيا دانشگاهى را سراغ داريد كه سيزده قرن بر آن بگذرد و هنوز زنده و شاداب ، مورد قبول خردمندان دنيا قرار گيرد؟
رابطه حسين عليه السلام با مردم عالم مانند رابطه مغز با قلب است ، يعنى خلجان مغزى امام حسين عليه السلام موجب هيجان قلبى مردم مسلمانست ، كه هر كس حسين را شناخت و فهميد كه اين مردم شجاع يگانه چه خدمتى به عالم بشريت نموده از جان و دل تسليم او ميگردد و آتش عشق او در كانون قلبش افروخته ميگردد.
اگر چه بنى اميه حسين بن على عليه السلام را در كربلا شهيد كردند ولى اسم حسين از صفحه روزگار محوشدنى نيست ، بلكه در زواياى قلوب بشريت جاى دارد. قريب چهارده قرن از شهادت او ميگذرد اما هر سال ارادت مردم به آنحضرت بيشتر ميشود و در شهادت او بلكه در تمام سال مبالغ بسيارى براى اقامه عزاى او خرج ميكنند.
هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جريده عالم دوام ما
يكى از مستشرقين ، حساب كرده ميگويد هر سال بالغ بر دويست و پنجاه ميليون ليره انگليسى خرج عزادارى حسين است غير از درآمد موقوفات آنحضرت .
بايد توجه داشت كه اطلاعات اين شخص منحصر به آفريقا و هند بوده و كشورهاى ايران و تركيه و افغان و عراق و ساير ممالك آسيا را در نظر نگرفته است .
در خود ايران رسم است كه روز عاشورا در تمام آباديها و روستاهاى كوچك و بزرگ برنجى طبخ كرده و مردم را اطعام ميكنند، اين رسم در تمام شهرستانهاى بزرگ و كوچك ايران برقرار است و حتى اگر نفرى يك تومان هم حساب كنيم مسلما بيش از اينهاست سى ميليون تومان مخارج روز عاشوراى حسينى است .
ثروت اباعبدالله عليه السلام
در ميان ائمه هدى و رهبران طريقه نبوت و ولايت هيچكس به اندازه حضرت اباعبدالله الحسين روحى فداه و پس از آن حضرت اباالفضل العباس در دنيا ثروت ندارد معروفست كه حضرت على بن موسى الرضا داراى ثروت بسيارى است ولى اين عقيده افراد بى اطلاع در مورد دستگاه با عظمت حسينى است بايد حضرت رضا عليه السلام را در درجه سوم محسوب داشت .
در تمام كره زمين هر جا خشكى است و بشر در آنجا مسكن دارد و در ميان آنها شيعه يا مسلمان هست يك قطعه زمين به حضرت حسين اختصاص يافته و وقف آن حضرت و برادرش قمر بنى هاشم مى باشد.
جاى بسى تعجب است كه در تمام دهات ايران اگر مسجدى مى سازند،در واقع به نام امام حسين است چون در موقع عزادارى كه جا ندارد در مسجد عزادارى مى كنند و در تمام سال مانند ايام عزادارى ماءمور نيست .پس واقعا اقامه نماز و باقى ماندن اسم خدا و پيغمبر و دين به واسطه شهادت آنحضرت است اگر بخواهيم نذوراتى را كه در ايام سال شيعه و سنى و يهودى و نصرانى براى دستگاه حسينى مى كنند به حساب آوريم خارج از شماره است .
اكثر جمعيت شام و مصر سنى هستند و اگر شيعه داشته باشند بسيار قليل است معذلك هر سال مبلغ زيادى نذر حضرت زينب خواهر امام حسين عليه السلام مى نمايند مخصوصا در مصر كه قرآن مخدره محل زيارت و مورد احترام عموم و مصريهاست زيرا بعضى ها نقل كرده اند كه قبر آن مخدره در مصر است .
مرحوم در بندى در كتاب اسرار الشهاده خود نقل مى كند كه يكى از متمولين هند كه از محبين اهل بيت بود هر سال روز عاشورا مجلس عزادارى برپا مى كرد و مبلغ كثيرى براى آن حضرت خرج كرده و اطعام فقرا مى نمود چه شبها و چه روزها و چون روز آخر روضه مى شد تمام آن فرشهايى كه در مجلس عزادارى انداخته بود بين فقرا تقسيم مى كرد تا اينكه بعضى از معاندين نزد حاكم رفته و از اين مرد بدگويى نمودند كه اين مرد رافضى هر سال مبلغ هنگفتى خرج عزادارى مى كند.
چون آن حاكم ، معاند اهل بيت بود آن مرد شيعه را احضار كرده به او بدگويى نمود و دستور دارد او را بزنند و اموالش را بگيرند تا از آن پس عزادارى نكند.
تمام اموال او را گرفتند و در نتيجه آن مرد ثروتمند با آبرو، مردى فقير و مسكين شد، چون محرم رسيد خيلى ناراحت و مغموم بود كه چرا امسال مالى در دست من نيست كه صرف عزادارى كنم زن صالحه اى داشت از علت ناراحتى او سؤ ال كرد و چون آن را دانست گفت : ناراحت مباش ما از دنيا فقط پسر جوانى داريم او را ببر و در يكى از شهرهاى دور به عنوان غلام بفروش پولش را بياور تا صرف عزاى حضرت سيدالشهداء كنيم مرد خوشحال شد و خود جوان نيز از صميم قلب پذيرفت .
فرداى آنروز هردو براه افتادند و در يكى از شهرهاى دور پدر، پسر خود را فروخت و با خوشحالى به شهر خود بازگشت و جريان را به زوجه خود گفت در حاليكه از اين ماجرا خوشحال بود و مى خواستند مقدمات عزادارى را فراهم كنند ناگاه پسر وارد منزل شد پدر گفت آيا از مشترى خود فرار كردى گفت : نه پدرجان ولى چون تو مرا فروختى و بازگشتى من در فراق تو گريان شدم آن مرد گفت : چرا گريه مى كنى ، گفتم براى فراق صاحبم چون آقاى مهربانى بود و با من خوبى مى كرد گفت : او صاحب تو نبود بلكه او پدر و تو فرزند او هستى گفتم : شما خودت را معرفى فرمود: من همان كس هستم كه هر سال پدرت مبالغى در عزاى من خرج مى كند من همان كسى هستم كه با لب خشكيده مرا شهيد كردند ناراحت مباش من تو را به پدر و مادرت خواهم رساند.
به آنها بگو كه به همين زودى حاكم اموال شما را خواهد داد بلكه اضافه تر از آن چه گرفته مى پردازد و احسان و احترام زيادى نسبت به شما خواهد نمود در حاليكه اين اين جملات را مى فرمود ناگاه ديدم كه درب منزل هستم .
در همين هنگام در خانه را زدند كه حاكم شما را احضار كرده فورا بيائيد.
چون وارد محضر امير شدند احترام زيادى به آنها كرده و معذرت خواهى نمود و اموال آنها را به اضافه هدايايى از سوى خود به آنها داد و گفت : خواهش ميكنم كه هر سال اقامه عزادارى بكنيد، من نيز هر سال ده هزار درهم بشما ميدهم تا در عزادارى شما شركت كرده باشم ، من و اهل خانه ام همگى شيعه و حسينى شديم زيرا خود آن امام مظلوم نزد من آمده فرمود:
چرا كسى را كه براى من عزادارى ميكند اذيت ميكنى ؟ تمام اموالى كه از او گرفته اى بايد باورد كنى و از او بخواهى كه از تقصيرات تو در گذرد و اگر چنين نكنى به زمين امر ميكنم كه تو و اموالت را فرو برد.
اكنون اى مرد، از تقصيرات من در گذر و مرا عفو كن كه من توبه كردم بواسطه اين امام هدايت شدم و حمد الهى را ميكنم كه به صراط مستقيم رسيدم . اين مسلم است كه پيغمبر خدا فرمود: انا على ابواه مده الامة . من و على پدران اين امت هستيم .
در اين روايت قيد امت شده است ، پس شامل ساير امم نمى شود ولى ابا عبدالله پدر همه بندگان خداست چه همانطور كه گفتيم شهادت آنحضرت براى عالم بشريت سودمند بود نه فقط اسلام بلكه تمام موجودات علاقه و محبت خاصى به آنحضرت دارند كه بر آنحضرت ميگريند و انشاء الله در مباحث بعدى موضوع گريه موجودات عالم بر آنحضرت را كاملا شرح خواهيم داد.
3 - معرب سيستان
---------------------------
حضرت آيت الله حاج سيداحمد ميرخانى (ره )

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page